تاریخ انتشار
پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۰۸:۰۶
کد مطلب : ۴۶۲۱۹۷
علیبنابیطالب به شما یک دقیقه وقت ملاقات داده است
۰
کبنا ؛
علی بن ابیطالب به شما یک دقیقه وقت ملاقات داده و در آن وقت جملهای به شما خواهد گفت. اگر زمین و زمان اجازه تحقق چنین صحنهای را میداد چه میکردید؟ رنگتان میپرید؟ تپش قلب میگرفتید؟ سرخ میشدید؟ دست و پایتان را گم میکردید؟ اگر مولانا وقت ملاقاتی به شما میداد و قرار بود به محضر او برسید چه عکسالعملی نشان میدادید؟ امکان دیدار با حافظ چقدر برایتان حیرتانگیز است؟ امکان دیدار با سهروردی، سعدی یا هر دانشمند، فیلسوف، شاعر و حکیمی که شیفته افقهای روحی او هستید.
به گزارش کبنا نیوز روزنامه جوان نوشت: سخنان امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه است و هر حکمتی را که میخوانید انگار در محضر او نشستهاید ـ دوست دارم این «انگار» را حذف کنم، چون واقعاً در محضر او نشستهاید و آن که راههای ملکوت را بهتر از راههای زمین میشناسد، با شما سخن میگوید: «الدَّهر یُخلق الاَبدان و یُجدّد الامال / روزگار بدنها را کهنه و آرزوها را نو میکند.» وقتی به محضر امام میرفتید و او چنین سخنی به شما میگفت آیا چنین نبود که یک عمر این سخن را به عنوان یک رهنمود اختصاصی، آویزه ذهن و روان و گوش و هوش خود میکردید که امام به من، به خود من چنین سخنی گفت؟
ما چه ساده و بیاعتنا از فرصتهای رایگان دیدار با بزرگان در گفتههای آنان که تجلی و ظهور انوار وجودی آنها در قالب کلمات در کتابهاست عبور میکنیم. ما ظاهراً کتاب میخوانیم، اما در باطن بر بال آن ارواح بزرگ و آینههای وسیع و بیگره به سیاحت دانایی و زیبایی میرویم، ما در کتابها با بزرگانمان دیدار میکنیم. همچنان که دکتر حسین الهی قمشهای در مقدمه کتاب «سیصدوشصتوپنج روز با سعدی» این عبارات جان راسکین، حکیم و منتقد بزرگ هنری را در اینباره آورده است: «عامه مردمان مشتاق دیدار انسانهای بزرگاند و اگر دقایقی چند از نزدیک دانشمند یا شاعر یا حکیم بزرگی را ببینند یا با او صحبت کنند همه عمر از آن به افتخار یاد میکنند و اغلب آرزو دارند کهای کاش ما در زمان فلان حکیم یا شاعر یا قدیس یا پیامبر میبودیم و از نزدیک با او صحبت میداشتیم و گاه از رسیدن به حضور بزرگان با الفاظ باشکوه مانند بار یافتن و افتخار حضور داشتن یاد میکنند، در حالی که انسانهای بزرگ خود در آن اتاقکهای کوچک که قفسه کتاب نام دارد در انتظار ایستادهاند تا به حضور هرکس که ایشان را راه دهد بار یابند و آدمیان اغلب به سبب اشتغالات باطل و ازدحام تعلقات خاکی، فرصتی برای دیدار با ایشان ندارند.»
احتمالاً بارها در رسانهها دیدهاید یا خواندهاید که ما از دستاندازی کشورهای همسایه به میراث فرهنگی و معرفتی این سرزمین و مصادره به مطلوب بزرگانمان چگونه برآشفتهایم و اعتراض کردهایم که چرا مولانا را به نام خودتان تمام میکنید؟ یا شما حق مصادره نظامی را ندارید، اما کلاهمان را قاضی کنیم، چه کسی این میراث عظیم را مسکوت گذاشته است؟ ما یا دیگران؟ این ما هستیم که غافلانه سر گنجی چنین شایگان و عظیم نشستهایم، البته که میتوانیم توجیهات درازدامنی بتراشیم و بگوییم روزمرگی زندگی امروز، اشتغالات متعدد، فکر پریشان، معیشت لنگ و اقتصاد آشفته اجازه مطالعه را از ما گرفته است، اما میتوان به این احتمال هم اندیشید که شاید ما مسئله را وارونه نگاه میکنیم: اتفاقاً ما، چون با کتاب و مطالعه بیگانه شدهایم، چون وقعی به دانایی عمیق و چندلایه نمینهیم، چون از دالان تاریک توهم دانایی و عقل کل بودن عبور نمیکنیم درگیر این روزمرگی افسارگسیخته شدهایم، درگیر این معیشت لنگ و فکر پریشان و اقتصاد آشفته و اولویتهایی که در سبد زندگی ما معکوس شدهاند.
به گزارش کبنا نیوز روزنامه جوان نوشت: سخنان امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه است و هر حکمتی را که میخوانید انگار در محضر او نشستهاید ـ دوست دارم این «انگار» را حذف کنم، چون واقعاً در محضر او نشستهاید و آن که راههای ملکوت را بهتر از راههای زمین میشناسد، با شما سخن میگوید: «الدَّهر یُخلق الاَبدان و یُجدّد الامال / روزگار بدنها را کهنه و آرزوها را نو میکند.» وقتی به محضر امام میرفتید و او چنین سخنی به شما میگفت آیا چنین نبود که یک عمر این سخن را به عنوان یک رهنمود اختصاصی، آویزه ذهن و روان و گوش و هوش خود میکردید که امام به من، به خود من چنین سخنی گفت؟
ما چه ساده و بیاعتنا از فرصتهای رایگان دیدار با بزرگان در گفتههای آنان که تجلی و ظهور انوار وجودی آنها در قالب کلمات در کتابهاست عبور میکنیم. ما ظاهراً کتاب میخوانیم، اما در باطن بر بال آن ارواح بزرگ و آینههای وسیع و بیگره به سیاحت دانایی و زیبایی میرویم، ما در کتابها با بزرگانمان دیدار میکنیم. همچنان که دکتر حسین الهی قمشهای در مقدمه کتاب «سیصدوشصتوپنج روز با سعدی» این عبارات جان راسکین، حکیم و منتقد بزرگ هنری را در اینباره آورده است: «عامه مردمان مشتاق دیدار انسانهای بزرگاند و اگر دقایقی چند از نزدیک دانشمند یا شاعر یا حکیم بزرگی را ببینند یا با او صحبت کنند همه عمر از آن به افتخار یاد میکنند و اغلب آرزو دارند کهای کاش ما در زمان فلان حکیم یا شاعر یا قدیس یا پیامبر میبودیم و از نزدیک با او صحبت میداشتیم و گاه از رسیدن به حضور بزرگان با الفاظ باشکوه مانند بار یافتن و افتخار حضور داشتن یاد میکنند، در حالی که انسانهای بزرگ خود در آن اتاقکهای کوچک که قفسه کتاب نام دارد در انتظار ایستادهاند تا به حضور هرکس که ایشان را راه دهد بار یابند و آدمیان اغلب به سبب اشتغالات باطل و ازدحام تعلقات خاکی، فرصتی برای دیدار با ایشان ندارند.»
احتمالاً بارها در رسانهها دیدهاید یا خواندهاید که ما از دستاندازی کشورهای همسایه به میراث فرهنگی و معرفتی این سرزمین و مصادره به مطلوب بزرگانمان چگونه برآشفتهایم و اعتراض کردهایم که چرا مولانا را به نام خودتان تمام میکنید؟ یا شما حق مصادره نظامی را ندارید، اما کلاهمان را قاضی کنیم، چه کسی این میراث عظیم را مسکوت گذاشته است؟ ما یا دیگران؟ این ما هستیم که غافلانه سر گنجی چنین شایگان و عظیم نشستهایم، البته که میتوانیم توجیهات درازدامنی بتراشیم و بگوییم روزمرگی زندگی امروز، اشتغالات متعدد، فکر پریشان، معیشت لنگ و اقتصاد آشفته اجازه مطالعه را از ما گرفته است، اما میتوان به این احتمال هم اندیشید که شاید ما مسئله را وارونه نگاه میکنیم: اتفاقاً ما، چون با کتاب و مطالعه بیگانه شدهایم، چون وقعی به دانایی عمیق و چندلایه نمینهیم، چون از دالان تاریک توهم دانایی و عقل کل بودن عبور نمیکنیم درگیر این روزمرگی افسارگسیخته شدهایم، درگیر این معیشت لنگ و فکر پریشان و اقتصاد آشفته و اولویتهایی که در سبد زندگی ما معکوس شدهاند.