تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۳:۰۷
کد مطلب : ۴۵۱۳۹۲
گزارش میدانی از وضعیت فردی و جمعی این روزهای مردم؛
خطر انفعال اجتماعی در کمین جامعه
۰
کبنا ؛کلي کارِ نکرده در زندگي داريم که قرار است «شنبه» سراغشان برويم، اما کدام شنبه؟ «بهمن ماه گذشته از پاياننامهام دفاع کردم اما هنوز اصلاحاتش را انجام ندادم.»، «مقالهاي که ماههاست گوشه دسکتاپ چشمک ميزند اما حوصله تمام کردنش را ندارم.»، «هفته گذشته دو نفر در همين خيابان دعواي شديدي کردند کسي نزديکشان نميرفت.»، «کارتهاي بانکيام را پنج ماه است که گم کردهام اما حوصله پگيريشان را ندارم.»، «تقاطع خيابان شريعتي- بهشتي مرد ميانسالي يک ساعت روي پيادهروها از درد غلت ميخورد اما به کسي برنميخورد.» «پروژهاي که زمان تحويلش گذشته اما بهجاي تکميلش ترجيح ميدهيم سريال ببينم.» و«مردم مطالبهگر نيستد و روحيه مشارکتشان را از دست دادهاند.» و... اين موارد بخشي از ديالوگهاي شهروندان در گفتوگويي ميداني با آرمان امروز است.
به گزارش کبنا، گزارههايي که محتواي هر کدام يا انفعال اجتماعي است يا انفعال فردي. تمايل به عقبانداختن چيزهايي که ميدانيم عقبافتادنشان به ضرر ماست. اين درحالي است که بقاي هر جامعهاي بستگي بسيار بالايي به آن دارد که مردماني حساس و شهرونداني مسئوليتپذير داشته باشد. زيرا اگر انفعال شکل عمومي به خود بگيرد به صورت يک آنومي گسترده ظاهر ميشود که غالبا با يک تنش بزرگ اجتماعي روبرو است. پيآمدهاي اين وضعيت در کوتاه و دراز مدت براي يک جامعه چه خواهد بود؟ راه برونرفت از اين آسيباجتماعي و اين اعتزالگزيني چگونه است؟ شايد بتوان در گفتوگو با مردم، جامعهشناسان و روانشاسان ابعاد بيشتري از اين معضلي اجتماعي- رفتاري نشان داد.
محسن شهروندي است در اين باره ميگويد: مدام احساس خستگي ميکنم. حوصله معاشرت با دوستانم را ندارم. از هر نوع تماس با افراد فراري هستم. تمرکزم را ازدست دادهام. حوصله انجام کارهاي ضروري را هم ندارم. سال گذشت ماشين خريدهام اما هنوز نرفتم سندش را قطعي کنم و به نام خودم بزنم. کارت ملي و کارت پايان خدمتم گم شدند هنوز نرفتم پيگيري کنم. هفته گذشته دو نفر در همين کوچه دعواي شديدي کردند اما من انگار نه انگار. حتي زحمت دخالت به خودم ندادم.
وحيد شهروند ديگري است که توضيح ميدهد: حدود سه سال است که دو کتاب در زمينه موسيقي آماده چاپ دارم که به دغدعههاي اين روزهاي من تبديل شده است. هر دو کتاب يک بخش کوتاهي دارد که بايد تکميل و به ناشر تحويل داده شود اما مشغلههاي روزانه امکان اتمام اين کتابها را از من گرفته و هر بار که با خودم ميگويم امروز حتما کتابها را به پايان ميرسانم، اما يک مشکل و مشغله کاري به وجود ميآيد و هنوز آن روز پاياني بعد از سه سال از راه نرسيده است. البته ناگفته نماند شرايط و اوضاع بد کتاب و کتابخواني در کشور انگيزه را از من گرفته است. با خودم هميشه ميگويم 1000جلد کتاب براي 70ميليون نفر با هزار زحمت منتشر ميکنيم اما شايد نيمي از آن تيراژ برگشت بخورد و زحمت سالها پژوهش به خاطر مشکلات جامعه و فرهنگي که بر کتاب و کتابخواني سايه افکنده ناديده گرفته شود.
به دنبال حواسپرتي ميگرديم
فردين عليخواه، جامعهشناس در اين باره ميگويد: گريز(escapism) يکي از مفاهيم مطالعات فرهنگي است و به معناي آن است که وقتي ما با واقعيتي ناخوشايند مواجه ميشويم به دنبال حواسپرتي ميرويم. درواقع آنچه در «گريز» رخ ميدهد استقبال خودخواسته فرد از حواسپرتي است تا شايد به اين طريق بتواند ساعتها يا روزهايي خود را ازنظر جسمي و ذهني از آن واقعيت ناخوشايند دور کند. در موضوع گريز، دو موقعيت «گريز از» و «گريز به» وجود دارد. افراد مختلف معمولاً گريزگاه خود را ميجويند. براي مثال زنوشوهري که اختلافات جدي دارند ولي هر دو ساعتها چشمانشان را به صفحهنمايش تلفن همراه ميدوزند تا ذهن خود را از مشکل اصلي دور کنند، مردي که همسرش به او خيانت کرده است و براي کنار آمدن با اين بحران مدام مينوشد تا از واقعيت به خيال کوچ کند، زني که نشانههايي از خيانت را در همسرش ديده است و ذهن پرآشوب خود را مدام با لکهگيري سرويس بهداشتي خانهاش آرام ميکند. او ادامه ميدهد: گريز ميتواند در دو سطح ذهني و جسمي باشد اما نکته آن است که افراد ميتوانند ازنظر جسمي از موقعيتي ناخوشايند بگريزند ولي ذهنشان همچنان گرفتار آن موقعيت باشد و البته برعکس آنهم صادق است. کم نيستند ايرانياني که باانگيزه گريز، از ايران مهاجرت کردهاند و جسمشان در يک شهر آرام اروپايي قرار دارد ولي ذهنشان از مشکلات جامعه ايراني دور نميشود، و هستند ايرانياني که جسمشان در ايران و در کانون مشکلات مختلف اقتصادي و اجتماعيِ فعلي قرار دارد ولي از نظر ذهني هرروز در کنار رودخانه دانوب قدم ميزنند.
گريز محدود به روابط روزمره نيست
عليخواه در توضيح بيشتر ميگويد: اما گريز فقط محدود به روابط روزمره اجتماعي نيست. گاهي اوقات گريز، واکنش به بحرانهاي بزرگتري است که در جوامع آشکار ميشود. آلن برينکلي، استاد تاريخ سياسي دانشگاه کلمبيا در سال1982 کتابي با عنوان «فرهنگ و سياست در دوران رکود بزرگ» منتشر کرد تا نشان دهد که چگونه گريز يکي از سازوکارهاي کنار آمدن با پيامدهاي رکود اقتصاديِ سال1929 در آمريکا بود. به نظر او وقتي در آن سالها آثار ناخوشايند رکود اقتصادي بهتدريج نمايان شد مردم تلاش کردند تا از واقعيت تلخ بگريزند و به همين دليل خود را به دامن «حواسپرتي خودخواسته» انداختند. براي مثال بيش از قبل به راديو گوش ميکردند، مدام به تماشاي فيلم مينشستند و يا خود را با ورق زدن مجلات مشغول ميکردند و نکته قابلتأمل آنکه مردم در دوره بحران اقتصادي، از عکسها و فيلمهايي استقبال ميکردند که زندگي مرفه و لوکس را نشان ميداد. گويي مردم نداشتههايشان را در اين فيلمها جستجو ميکردند و ساعاتي از بحران ميگريختند.
اين استاد دانشگاه با اشاره اينکه برخي معتقدند که گاهي اوقات حکومتها هم بهعمد تلاش ميکنند تا زمينه گريز را در مردم فراهم کنند، تصريح کرد: همان استعاره معروف «نان و سيرک» که توسط جوونال، شاعر و طنزپرداز اواخر قرن نخست ميلادي روم مطرح شد. ازنظر او برخي از پادشاهان رومي براي آنکه حواس مردم را از حقوقِ مهم شهروندي پرت کنند آنان را با « نان و سيرک» مشغول ميکردند. منظور او از سيرک، ساخت تماشاخانههايي نظير کلوسئوم در روم بود که حدود 50هزارنفر ظرفيت داشت. پادشاه؛ مردم را در کلوسئوم جمع ميکرد، مردم به تماشاي مسابقه گلادياتورها براي کشتن يکديگر مشغول ميشدند و سربازان پادشاه؛ قبل و پس از مسابقه بهطرف مردم نان پرتاب ميکردند. اين عضو هيات علمي دانشگاه گيلان معتقد است: درهرصورت، از گريز، چه در برداشتي فردي و چه در برداشتي اجتماعي، ارزيابي منفي وجود دارد. مهمترين مسئله آن است که فرد از موقعيت ناخوشايندي که در آن قرار دارد ميگريزد و براي تغيير يا بهبود اوضاع تلاش نميکند. به همين دليل برخي از محققان از« قربانيان گريز» سخن گفتهاند، منظور کساني هستند که از موقعيت بد ميگريزند ولي به شکلي ديگر قرباني همين گريختن خود ميشوند. لايهاي از خيال بر چشمان فرد کشيده ميشود ولي واقعيت همان واقعيت است. در اينجا فرد بهعمد خود را مشغول چيزي ميکند تا چيز ديگري را فراموش کند درحاليکه واقعيت نامطلوب همچنان باقي است. گريختن و نه اصلاح واقعيت ناخوشايند، مهمترين نقد به گريز است.
در اين ميان بعد ديگر اين قضيه روانشناسانه است. کاوه قادري، روانشناسي باليني درباره اين وضعيت ميگويد: در پاسخ به اين وضعيت ميتوان از دو منظر فردي و اجتماعي به مساله نگاه کرد که هر دو در تعامل با هم قرار ميگيرند اگر منظور از انفعال در سطح فردي به عقب انداختن کارها و بيتفاوت بودن به برنامهها و اهداف زندگي است ميتوان از مفهوم رهمالکاري(Procrastination) سخن به ميان آورد. اهمالکاري يا موکول کردن کارها به آينده عادتي است که در بسياري از افراد وجود دارد اين افراد به نسبت انجام کارها و اهداف روزمره خود بيتفاوت به نظر ميرسند و به شکل بيمارگونهاي کارها را به تعويق مياندازند طوري که اين اهمال موجب شکستهاي متعددي در سطوح مختلف زندگي فردي و اجتماعيشان ميشود و بعد از مدتي کوتاه فرد با کاهش اعتماد به نفس و ضعف در پرداختن به اهداف روبهرو ميشود در خصوص دلايل اهمالکاري در سطح فردي يافتههاي تحقيقاتي حاکي از آن است که بيشتر اين افراد از شکست ترس افراطي دارند به همين دليل کارها را هيچ گاه شروع نميکنند تا از شکست احتمالي بگريزند.
شکلگیری هستههای نخبگان در هر شهر
بيتفاوتي اجتماعي با تضعيف سرمايههاي اجتماعي از پيش موجود جامعه را دچار نوعي درماندگي و عدم اعتماد اجتماعي ميکند که تاثيرات نامطلوب آن بر تحولوتوسعه اقتصادي، فرهنگي و سياسي پر واضح است. اين امر در کوتاه مدت با کند کردن ميزان کنشهاي بين فردي و حمايتهاي اجتماعي در بلند مدت روند توسعه را نيز تحت تاثير قرار مي دهد. در سطح اجتماعي نيز سياستمداران و کارگزاران اجتماعي بهتر است با طراحي برنامههاي کارشناسانه و کمک گرفتن از نخبگان جوان زمينه لازم براي مشارکت بهتر مردم در نهادهاي اجتماعي و مدني را فراهم کرده و با ايجاد فضايي امن در جهت ارتقاي همدلي جمعي، نشاط اجتماعي و سرمايه هاي اجتماعي گام بردارند. براي عملي کردن چنين ايدههايي راههاي گوناگوني وجود دارد که به زعم بنده شکگيري هستههاي نخبگاني در هر شهر و منطقه و طراحي برنامههاي شواهد محور و مبتني بر علم ميتواند در انجام اين امر ما را ياري کند؛ اخيرا بنياد ملي نخبگان به درستي در حال شکلدهي چنين هستههايي در مراکز استانها و شهرستانهاست و اگر مسئولان امر اين گروههاي جوان و مستعد را حمايت کنند و در جهت عملي کردن برنامههاي مستخرج از اين هستهها گام بردارند با تحولي مثبت و رو به جلو در حوزه اجتماعي روبهرو خواهيمبود.
به گزارش کبنا، گزارههايي که محتواي هر کدام يا انفعال اجتماعي است يا انفعال فردي. تمايل به عقبانداختن چيزهايي که ميدانيم عقبافتادنشان به ضرر ماست. اين درحالي است که بقاي هر جامعهاي بستگي بسيار بالايي به آن دارد که مردماني حساس و شهرونداني مسئوليتپذير داشته باشد. زيرا اگر انفعال شکل عمومي به خود بگيرد به صورت يک آنومي گسترده ظاهر ميشود که غالبا با يک تنش بزرگ اجتماعي روبرو است. پيآمدهاي اين وضعيت در کوتاه و دراز مدت براي يک جامعه چه خواهد بود؟ راه برونرفت از اين آسيباجتماعي و اين اعتزالگزيني چگونه است؟ شايد بتوان در گفتوگو با مردم، جامعهشناسان و روانشاسان ابعاد بيشتري از اين معضلي اجتماعي- رفتاري نشان داد.
محسن شهروندي است در اين باره ميگويد: مدام احساس خستگي ميکنم. حوصله معاشرت با دوستانم را ندارم. از هر نوع تماس با افراد فراري هستم. تمرکزم را ازدست دادهام. حوصله انجام کارهاي ضروري را هم ندارم. سال گذشت ماشين خريدهام اما هنوز نرفتم سندش را قطعي کنم و به نام خودم بزنم. کارت ملي و کارت پايان خدمتم گم شدند هنوز نرفتم پيگيري کنم. هفته گذشته دو نفر در همين کوچه دعواي شديدي کردند اما من انگار نه انگار. حتي زحمت دخالت به خودم ندادم.
وحيد شهروند ديگري است که توضيح ميدهد: حدود سه سال است که دو کتاب در زمينه موسيقي آماده چاپ دارم که به دغدعههاي اين روزهاي من تبديل شده است. هر دو کتاب يک بخش کوتاهي دارد که بايد تکميل و به ناشر تحويل داده شود اما مشغلههاي روزانه امکان اتمام اين کتابها را از من گرفته و هر بار که با خودم ميگويم امروز حتما کتابها را به پايان ميرسانم، اما يک مشکل و مشغله کاري به وجود ميآيد و هنوز آن روز پاياني بعد از سه سال از راه نرسيده است. البته ناگفته نماند شرايط و اوضاع بد کتاب و کتابخواني در کشور انگيزه را از من گرفته است. با خودم هميشه ميگويم 1000جلد کتاب براي 70ميليون نفر با هزار زحمت منتشر ميکنيم اما شايد نيمي از آن تيراژ برگشت بخورد و زحمت سالها پژوهش به خاطر مشکلات جامعه و فرهنگي که بر کتاب و کتابخواني سايه افکنده ناديده گرفته شود.
به دنبال حواسپرتي ميگرديم
فردين عليخواه، جامعهشناس در اين باره ميگويد: گريز(escapism) يکي از مفاهيم مطالعات فرهنگي است و به معناي آن است که وقتي ما با واقعيتي ناخوشايند مواجه ميشويم به دنبال حواسپرتي ميرويم. درواقع آنچه در «گريز» رخ ميدهد استقبال خودخواسته فرد از حواسپرتي است تا شايد به اين طريق بتواند ساعتها يا روزهايي خود را ازنظر جسمي و ذهني از آن واقعيت ناخوشايند دور کند. در موضوع گريز، دو موقعيت «گريز از» و «گريز به» وجود دارد. افراد مختلف معمولاً گريزگاه خود را ميجويند. براي مثال زنوشوهري که اختلافات جدي دارند ولي هر دو ساعتها چشمانشان را به صفحهنمايش تلفن همراه ميدوزند تا ذهن خود را از مشکل اصلي دور کنند، مردي که همسرش به او خيانت کرده است و براي کنار آمدن با اين بحران مدام مينوشد تا از واقعيت به خيال کوچ کند، زني که نشانههايي از خيانت را در همسرش ديده است و ذهن پرآشوب خود را مدام با لکهگيري سرويس بهداشتي خانهاش آرام ميکند. او ادامه ميدهد: گريز ميتواند در دو سطح ذهني و جسمي باشد اما نکته آن است که افراد ميتوانند ازنظر جسمي از موقعيتي ناخوشايند بگريزند ولي ذهنشان همچنان گرفتار آن موقعيت باشد و البته برعکس آنهم صادق است. کم نيستند ايرانياني که باانگيزه گريز، از ايران مهاجرت کردهاند و جسمشان در يک شهر آرام اروپايي قرار دارد ولي ذهنشان از مشکلات جامعه ايراني دور نميشود، و هستند ايرانياني که جسمشان در ايران و در کانون مشکلات مختلف اقتصادي و اجتماعيِ فعلي قرار دارد ولي از نظر ذهني هرروز در کنار رودخانه دانوب قدم ميزنند.
گريز محدود به روابط روزمره نيست
عليخواه در توضيح بيشتر ميگويد: اما گريز فقط محدود به روابط روزمره اجتماعي نيست. گاهي اوقات گريز، واکنش به بحرانهاي بزرگتري است که در جوامع آشکار ميشود. آلن برينکلي، استاد تاريخ سياسي دانشگاه کلمبيا در سال1982 کتابي با عنوان «فرهنگ و سياست در دوران رکود بزرگ» منتشر کرد تا نشان دهد که چگونه گريز يکي از سازوکارهاي کنار آمدن با پيامدهاي رکود اقتصاديِ سال1929 در آمريکا بود. به نظر او وقتي در آن سالها آثار ناخوشايند رکود اقتصادي بهتدريج نمايان شد مردم تلاش کردند تا از واقعيت تلخ بگريزند و به همين دليل خود را به دامن «حواسپرتي خودخواسته» انداختند. براي مثال بيش از قبل به راديو گوش ميکردند، مدام به تماشاي فيلم مينشستند و يا خود را با ورق زدن مجلات مشغول ميکردند و نکته قابلتأمل آنکه مردم در دوره بحران اقتصادي، از عکسها و فيلمهايي استقبال ميکردند که زندگي مرفه و لوکس را نشان ميداد. گويي مردم نداشتههايشان را در اين فيلمها جستجو ميکردند و ساعاتي از بحران ميگريختند.
اين استاد دانشگاه با اشاره اينکه برخي معتقدند که گاهي اوقات حکومتها هم بهعمد تلاش ميکنند تا زمينه گريز را در مردم فراهم کنند، تصريح کرد: همان استعاره معروف «نان و سيرک» که توسط جوونال، شاعر و طنزپرداز اواخر قرن نخست ميلادي روم مطرح شد. ازنظر او برخي از پادشاهان رومي براي آنکه حواس مردم را از حقوقِ مهم شهروندي پرت کنند آنان را با « نان و سيرک» مشغول ميکردند. منظور او از سيرک، ساخت تماشاخانههايي نظير کلوسئوم در روم بود که حدود 50هزارنفر ظرفيت داشت. پادشاه؛ مردم را در کلوسئوم جمع ميکرد، مردم به تماشاي مسابقه گلادياتورها براي کشتن يکديگر مشغول ميشدند و سربازان پادشاه؛ قبل و پس از مسابقه بهطرف مردم نان پرتاب ميکردند. اين عضو هيات علمي دانشگاه گيلان معتقد است: درهرصورت، از گريز، چه در برداشتي فردي و چه در برداشتي اجتماعي، ارزيابي منفي وجود دارد. مهمترين مسئله آن است که فرد از موقعيت ناخوشايندي که در آن قرار دارد ميگريزد و براي تغيير يا بهبود اوضاع تلاش نميکند. به همين دليل برخي از محققان از« قربانيان گريز» سخن گفتهاند، منظور کساني هستند که از موقعيت بد ميگريزند ولي به شکلي ديگر قرباني همين گريختن خود ميشوند. لايهاي از خيال بر چشمان فرد کشيده ميشود ولي واقعيت همان واقعيت است. در اينجا فرد بهعمد خود را مشغول چيزي ميکند تا چيز ديگري را فراموش کند درحاليکه واقعيت نامطلوب همچنان باقي است. گريختن و نه اصلاح واقعيت ناخوشايند، مهمترين نقد به گريز است.
در اين ميان بعد ديگر اين قضيه روانشناسانه است. کاوه قادري، روانشناسي باليني درباره اين وضعيت ميگويد: در پاسخ به اين وضعيت ميتوان از دو منظر فردي و اجتماعي به مساله نگاه کرد که هر دو در تعامل با هم قرار ميگيرند اگر منظور از انفعال در سطح فردي به عقب انداختن کارها و بيتفاوت بودن به برنامهها و اهداف زندگي است ميتوان از مفهوم رهمالکاري(Procrastination) سخن به ميان آورد. اهمالکاري يا موکول کردن کارها به آينده عادتي است که در بسياري از افراد وجود دارد اين افراد به نسبت انجام کارها و اهداف روزمره خود بيتفاوت به نظر ميرسند و به شکل بيمارگونهاي کارها را به تعويق مياندازند طوري که اين اهمال موجب شکستهاي متعددي در سطوح مختلف زندگي فردي و اجتماعيشان ميشود و بعد از مدتي کوتاه فرد با کاهش اعتماد به نفس و ضعف در پرداختن به اهداف روبهرو ميشود در خصوص دلايل اهمالکاري در سطح فردي يافتههاي تحقيقاتي حاکي از آن است که بيشتر اين افراد از شکست ترس افراطي دارند به همين دليل کارها را هيچ گاه شروع نميکنند تا از شکست احتمالي بگريزند.
شکلگیری هستههای نخبگان در هر شهر
بيتفاوتي اجتماعي با تضعيف سرمايههاي اجتماعي از پيش موجود جامعه را دچار نوعي درماندگي و عدم اعتماد اجتماعي ميکند که تاثيرات نامطلوب آن بر تحولوتوسعه اقتصادي، فرهنگي و سياسي پر واضح است. اين امر در کوتاه مدت با کند کردن ميزان کنشهاي بين فردي و حمايتهاي اجتماعي در بلند مدت روند توسعه را نيز تحت تاثير قرار مي دهد. در سطح اجتماعي نيز سياستمداران و کارگزاران اجتماعي بهتر است با طراحي برنامههاي کارشناسانه و کمک گرفتن از نخبگان جوان زمينه لازم براي مشارکت بهتر مردم در نهادهاي اجتماعي و مدني را فراهم کرده و با ايجاد فضايي امن در جهت ارتقاي همدلي جمعي، نشاط اجتماعي و سرمايه هاي اجتماعي گام بردارند. براي عملي کردن چنين ايدههايي راههاي گوناگوني وجود دارد که به زعم بنده شکگيري هستههاي نخبگاني در هر شهر و منطقه و طراحي برنامههاي شواهد محور و مبتني بر علم ميتواند در انجام اين امر ما را ياري کند؛ اخيرا بنياد ملي نخبگان به درستي در حال شکلدهي چنين هستههايي در مراکز استانها و شهرستانهاست و اگر مسئولان امر اين گروههاي جوان و مستعد را حمايت کنند و در جهت عملي کردن برنامههاي مستخرج از اين هستهها گام بردارند با تحولي مثبت و رو به جلو در حوزه اجتماعي روبهرو خواهيمبود.