تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۲۱:۰۹
کد مطلب : ۴۶۵۷۸۰
یادداشتی از سیدعلی عباس محدث؛
براستی چرا مشکلات کهگیلویه بزرگ متعلق به موحد است اما این همه خدمات مربوط به او نیست؟
۳
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛
سیدعلی عباس محدث در یادداشتی نوشت: سؤال بسیار قابل تأملی بود که از جانب حامیان حاج آقای موحد مطرح شده و پاسخ به آن میتواند پس از سالها، افراد زیادی را از «بَندِ رِقّیَّت» نجات بدهد. حالا که این دوستان ذهن خود را به چالش کشاندهاند که میتواند آغازِ دگراندیشی و تحولپذیری به سمت توسعه و پیشرفت کهگیلویه بزرگ باشد، همۀ جریانهای سیاسی، دانشگاهیان و کسانی که تجربهای در دنیای سیاست دارند، ورود کنند و مسیر همگرایی و شاید رنسانس سیاسی را در منطقه هموار نمایند.
سالها قبل وقتی حاج آقا موحد پشت سر هم و به قول فوتبالیها، چوبله کرد و ۴ بار متوالی، پیروز رقابت سیاسی شد، کمتر کسی فکر میکرد بین ایشان و مجلس وقفهای ایجاد شود. حتی وقتی بر اساس تبصره یك ماده ۲۸ قانون انتخابات، به درستی و با عنوان «عدم التزام عملی به دین اسلام و وفاداری به قانون اساسی» رد صلاحیت شد، این شایعه را در کهگیلویه و خوزستان منتشر کردند که آقای موحد به دلیل مشکلات روحی، بیماری و مسائل خانوادگی، قصد شرکت در انتخابات را ندارد. یعنی غوغاطلبانی که موجودیتشان به مجلسی بودن حاج آقا بود، نمیخواستند در مخیلۀ خود، کسی غیر ازایشان، حتی از همان طیف را کاندیدای انتخابات تصور کنند. حق هم دارند. چون در بین این جماعت کسی به غیر از «بله قربان» و «چشم قربان»، ذخیرهای از سیاست مترقی و تغییرات بنیادین در خود سراغ ندارد. از اینها بگذریم! چرا همه مشکلات کهگیلویه متعلق به موحد است؟
اگر همه آنچه در کهگیلویهای که آقای موحد سابقه ۲۰ سال نمایندگیاش را در مجلس شورای اسلامی دارد، کنار بگذاریم، همین تبصره یک ماده ۲۸ قانون انتخابات، مبین بسیاری از دلایل است. به نظرم پاسخ اینکه چرا همه مشکلات کهگیلویه را به حاج آقای موحد نسبت میدهند را باید شورای نگهبان بدهد. باید بگویند، چه شد که «عدم التزام عملی به اسلام و وفاداری به قانون اساسی»، ملتزم میشود و وفادار میماند؟ قطعاً سخنانِ رقبای حاج آقای موحد در ادوار گذشته مبنی بر بیسوادی، بیاطلاعی و جهلایشان به قانون، توسعه، مردم و آیندۀ کهگیلویۀ بزرگ در این رد صلاحیت، دخیل بوده است. قطعاً آشوبهای بعد از انتخابِ مسأله دار ایشان در شهرها و قصبات کهگیلویۀ بزرگ مورد توجه قرار گرفته است. یقیناً فسادهای اداری و مالی ایشان و منصوبینش در دوایر دولتی مورد توجه بوده است. بدون شک شعارهای مردمی در مناسبتهای مختلف و اجتماعات گوناگون بویژه در پرتاب لنگ کفش به سمت ایشان پیش از سخنرانی دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور وقت در ورزشگاه آزادی دهدشت و شعارهای «دروغه دورغه» در پاسخ به گزارش عملکردایشان و...، ملحوظ نظر بوده است. بازیهایی که با حذف و جذبهای موقتیِ جوانانِ مستعد منطقه شد و دخالتی که در حذف بسیاری از نخبگان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی کهگیلویۀ بزرگ داشتند، پنهان نبوده است. نقش پررنگ ایشان در اختلافات منطقهای و ایجاد شبهۀ بویراحمدی، ثلاث و طیبی، علیرغم ارتباطات اجتماعی دیرینۀ این ایلات، به مقامات تصمیم گیرنده گزارش شده بود. مهمتر از همه اینکه، فربهی و تفاوت توهینآمیز سبک زندگی حاج آقا و اطرافیان، به نسبت عدم تغییر در کیفیت و رفاهیات زندگی مردم کهگیلویۀ بزرگ که معلولِ توسعه نیافتگی، اشاعه فقرِ مطلق و بیتوجهی به زیرساختهای عمرانی و اقتصادی بود، از نگاه تیزبین شورای نگهبان و دستگاههای نظارتی مغفول نمانده بود. با این تفاصیل، سؤال مهم این است که کیلِ التزام سنجی و قانون گرایی شورای نگهبان چگونه وزن میکند که بعضی موقع خیلی زود همتراز میشود؟
آیا شورای محترم نگهبان میدانند وقتی که حاج آقای موحد از انتخابات حذف شد، جوانِ خوشفکر طیبی در منطقه بویراحمدنشین و نخبه بویراحمدی در منطقه طیبی و حوزه ثلاث مسئولیت گرفت و موفق بود؟ وزرا، مسئولان کشوری و استانداران وقت، بیشترین حضور را در کهگیلویۀ محروم داشتند؟ جادههای بین بخشی، شهرستانی و استانی گسترش یافت؟ زیرساختهای انرژی به مناطق مختلف گسیل داده شد؟ پتروشیمی از تابلوی خالی و زنگار گرفته به ساخت و ساز و در مدار حرکت قرار گرفت؟ گازکشی که حتی روستاها و بخشهایی که بر محور گاز بودند، استفادهای نداشتند، به دوردستترین مناطق انتقال یافت؟ آب از منابع ذخیرۀ آبی مثل سد کوثر به طرف بهمئی و دهدشت و چرام و لنده و... روان شد؟ معادن بهمئی، سرفاریاب، دیشموک و چارؤسا در زیرِ چرخ بلدوزرهای استخراج معدن، تسلیم شد؟ فسفات چرام از حرفهای پوسیده و پر ادعا به حقیقت پیوست؟ مدارس و تربیت بدنی و مساجد و دیگر حوزههای فرهنگی تحول چشمگیری به خود دیدند؟ رقابتِ سیاسی آرامتر، فراگیرتر و احترامآمیز شد؟ حذف جریان و افراد از رقابتهای سیاسی برداشته شد؟ روحیه تحولپذیری از افراد خاص به عموم جامعه سرایت کرد؟ انحصار طلبی در استخدامها، بکارگیری نیروهای سفارشی و انتصاب مدیران و حتی واگذاری خدمات عمومی به منسوبین، شکسته شد؟ و صد البته همگرایی و اتحاد اجتماعی به کهگیلویه بزرگ برگشت؟
در برداشتی ناصواب، اغواشدگان، ۸ سال(اول و سوم) دورۀ نمایندگی مردِ فراموش نشدنی سیاست استان، حاج بهرام تاجگردون را که همزمان با جنگ و اقتصاد کوپنی بود با دوران سراسر ثبات و جهش و جهادِ بعد از جنگ، مقایسه میکنند. یعنی دورهای که تنها مسأله اصلی برای مردم و مسئولان، جنگ بود. گرچه حاج بهرام با آن سواد سیاسی و تسلط بر قانون و برنامه، متأثر از جو نفاق زدۀ چپیهای کهگیلویه(اصلاح طلبان)، از کتولههای دگم و بیکفایتی که در حد و اندازهاش نبودند، حمایت کرد و برای همیشه چراغ سیاسیاش خاموش شد، ولی آنقدر برای مردم وقت گذاشت و همراه بود که هیچگاه از ذهن مردم کهگیلویه پاک نخواهد شد. یا دورۀ نمایندگی حاج آقای موحد را با مدت زمان کوتاه نمایندگی شیخِ ساده لوح و بیکفایتِ انحصارطلبان کهگیلویه، شیخ حسینعلی نجفی، که هیچ آگاهی از فرهنگِ مردم شهرستان نداشت ولی میخواست مدیریت نظام را در قضیه مک فارلین به چالش بکشاند، مقایسه میکنند. او که هم به نیکی، عمر سیاسیاش به فنا رفت و هم این لکۀ ننگی که بر دامن مردم فهیم کهگیلویۀ بزرگ بود، خودش و تفکرش و جریانش برای همیشه به محاق رفت و پاک شد، باز در دورانِ جنگ، نماینده بود و خیلی زود هم غروب کرد. اینکه ۱۶ سال نمایندگی مستمر حاج آقای موحد در بهترین دوران سازندگی و با وجود تلاشهای مجاهدانۀ دستگاههای مختلف اداری را با دوران ۱۰ سالۀ نمایندگی قبل از ایشان که تمام اولویتها، به نتیجه رساندن جنگ بود، مقایسه میکنند، نوعی پوشش رمال گونه و به اصطلاح «ماست مالی» کردنِ ناکارآمدیایشان است.
بنابراین علت اینکه چرا حاج آقای موحد را عامل مشکلات کهگیلویه معرفی میکنند، باید در میزان مسافتِ لنگ کفشهای پرتاب شده جستجو کرد. باید در میزان برآمدگی شکم برخی دید. باید در تعداد حذف و اخراج و فراری دادن جوانان مستعد، متعهد و تحصیلکرده کهگیلویۀ بزرگ جستجو کرد. باید در گفتمان انتخاباتیاش که قبل از رأیگیری میگفت « با اختلاف...... تعداد اول خواهم بود»، «نیازی به رأی...... ندارم» و «اگر خودم و زنم باشیم، برنده هستم» و... ، ملاحظه نمود. باید در جریانِ جاری ذهن عمومی جامعه جستجو کرد، و اینکه چرا حاج آقای موحد را نمایندۀ کارهای شخصی میدانند. و نهایتاً باید ۱۰ دقیقه بر ۲۰ سال نمایندگیاش منصفانه فکر کرد. ضمن اینکه تکرار میکنم، مهمتر از درک سناتور زدگان، معرفی پاسخگوی این سؤالات است. پاسخگوی همۀ این بدبختیها و مشکلات تحمیل شده بر کهگیلویۀ بزرگ، قطعاً و یقیناً شورای نگهبان است. چراکه باید به جوانان و کنشگران سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی کهگیلویه بگویند، چگونه ظرفی که از «التزام به دین اسلام و قانون اساسی» در زمان نمایندگیاش خالی شده بود، در دورهای که به خلاء رفته بود، پر شد؟
نکته دیگری که مردم کهگیلویۀ بزرگ باید به آن آگاه باشند، بازی مضحکهای است که این روزها عنوان میکنند حاج آقای موحد در حوزه ماهشهر، پیش ثبت نام کرده است. در ادامۀ شومن بازیهای همیشگی، عدهای از همراهانش واویلا میکنند که عزت(دروغین) رفت، خدمت رفت، منفعت رفت و حاجی باید بماند و کهگیلویه را {در همین آوار}حفظ کند. یا عدهای هوار میکشند که مردم در مسیر خروجی شهر دهدشت بست نشستهاند که حاجی باید برگردد، حاجی باید به اشکهای نریخته ما توجه کند، حاجی باید {دل زنان و دخترانی را که گوجه چین کرده است، نشکند} و همینجا بماند.
اما ای مردم؛
وقتی سه نفر از فرمانداران کهگیلویۀ بزرگ از خانواده محترمشان هستند و یکی از متدینترین و باسوادترین آنها، فرماندار چرام، علیرغم نظر خودِ حاج آقا، مردم، جمادات، نباتات، گیاهان و در و دیوار ادارات، به دورغ قسم جلاله یاد میکند که آقای موحد هیچ نقشی در انتصابات ندارد، کدام آدم عاقلییه همچو جانثاری را رها میکند و به دنبال سرنوشتی نامعلوم میرود؟ آیا با وجود حداقل ۵ بخشدار و حداکثرِ مدیران اجرایی که نه از جریان سیاسی یا منطقه و طایفه، بلکه از خانوادهایشان هستند، تغییر حوزه انتخابیه، نیرنگ کهنهای نیست؟ گرچهایشان با این تصمیم، ساده انگاری یکی از رقبای مقابل خود را نشانه رفته و به دنبال جوی تفرقه افکنان تا حصول نتیجه است، اما به لطف بلوغ سیاسی جوانانِ کهگیلویۀ بزرگ، رشد خدماتِ زیرساختیِ متنوع و گستردهای که قبل ازایشان صورت گرفته، نقاب از چهرهاش برداشته شد و به غیر از واسطهای برای قومیت و پوششی بر توسعه، هنری ازایشان نمایان نمانده است. قطعاً سن بالا و خستگی جسمی، یعنی همان بهانۀ ۱۱ سال پیش، و یا درخواست شیوخ و صاحبان گاومیشهای ماهشهر، عاملی بر انتخاب حوزه انتخابیه جدیدِ حاج آقای موحد نیست.
بنابراین با این تفکر که اصلاح طلبان نیروی مؤثری برای جذب آراء ندارند و آمدنشان صرفاً برای بیان ضعفها و کاستیهای دولت و مجلس انقلابی است تا اذهان را برای دورۀ بعد ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی فراهم کنند و از طرفی اعلام حضورِ پس از آن همه میثاق نامه و اعلامیه و ادله و نیستم نیستمهای یکی از رقبا، این موج در فضای فکری حاج آقای موحد ایجاد شده که فعلاً در جایی دیگر در تاریکی بنشیند، و آتش نفاق و خودزنی را در کهگیلویۀ بزرگ فوران نگه بدارد تا زمان مناسب که کاملاً فضای دوقطبی ایجاد و اتحاد رقبای فعلی مثل دوران اصلاح طلبان، به غیرممکن رسید، ورود کند و از آب کَره بگیرد.
امیدوارم که هم ناظران و هم مردم فهیم و همیشه دانای کهگیلویۀ بزرگ بویژه نخبگان و دانشگاهیان بتوانند رهبری جامعه را به نیکی متولی باشند و این پوپولیسم بازیهایی کهیه آدم بیسواد میخواهد بر مردم کهگیلویه تحمیل کند، مانع و به حقارت ببرند. ان شاء الله جوانان رسانهای و نخبگان علمی کهگیلویۀ بزرگ، با روشنگری و تصمیمسازی قاطع خود، هم سد آبریز را به چرخۀ احداث بر میگردانند، هم حرکت به سمت توسعه را آغاز میکنند و هم آب مورد نیاز گاومیشهای ماهشهر را رهاسازی خواهند نمود تا برای همیشه «بَندِ رِقّیَّت» از این جماعت برداشته شود.
سالها قبل وقتی حاج آقا موحد پشت سر هم و به قول فوتبالیها، چوبله کرد و ۴ بار متوالی، پیروز رقابت سیاسی شد، کمتر کسی فکر میکرد بین ایشان و مجلس وقفهای ایجاد شود. حتی وقتی بر اساس تبصره یك ماده ۲۸ قانون انتخابات، به درستی و با عنوان «عدم التزام عملی به دین اسلام و وفاداری به قانون اساسی» رد صلاحیت شد، این شایعه را در کهگیلویه و خوزستان منتشر کردند که آقای موحد به دلیل مشکلات روحی، بیماری و مسائل خانوادگی، قصد شرکت در انتخابات را ندارد. یعنی غوغاطلبانی که موجودیتشان به مجلسی بودن حاج آقا بود، نمیخواستند در مخیلۀ خود، کسی غیر ازایشان، حتی از همان طیف را کاندیدای انتخابات تصور کنند. حق هم دارند. چون در بین این جماعت کسی به غیر از «بله قربان» و «چشم قربان»، ذخیرهای از سیاست مترقی و تغییرات بنیادین در خود سراغ ندارد. از اینها بگذریم! چرا همه مشکلات کهگیلویه متعلق به موحد است؟
اگر همه آنچه در کهگیلویهای که آقای موحد سابقه ۲۰ سال نمایندگیاش را در مجلس شورای اسلامی دارد، کنار بگذاریم، همین تبصره یک ماده ۲۸ قانون انتخابات، مبین بسیاری از دلایل است. به نظرم پاسخ اینکه چرا همه مشکلات کهگیلویه را به حاج آقای موحد نسبت میدهند را باید شورای نگهبان بدهد. باید بگویند، چه شد که «عدم التزام عملی به اسلام و وفاداری به قانون اساسی»، ملتزم میشود و وفادار میماند؟ قطعاً سخنانِ رقبای حاج آقای موحد در ادوار گذشته مبنی بر بیسوادی، بیاطلاعی و جهلایشان به قانون، توسعه، مردم و آیندۀ کهگیلویۀ بزرگ در این رد صلاحیت، دخیل بوده است. قطعاً آشوبهای بعد از انتخابِ مسأله دار ایشان در شهرها و قصبات کهگیلویۀ بزرگ مورد توجه قرار گرفته است. یقیناً فسادهای اداری و مالی ایشان و منصوبینش در دوایر دولتی مورد توجه بوده است. بدون شک شعارهای مردمی در مناسبتهای مختلف و اجتماعات گوناگون بویژه در پرتاب لنگ کفش به سمت ایشان پیش از سخنرانی دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور وقت در ورزشگاه آزادی دهدشت و شعارهای «دروغه دورغه» در پاسخ به گزارش عملکردایشان و...، ملحوظ نظر بوده است. بازیهایی که با حذف و جذبهای موقتیِ جوانانِ مستعد منطقه شد و دخالتی که در حذف بسیاری از نخبگان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی کهگیلویۀ بزرگ داشتند، پنهان نبوده است. نقش پررنگ ایشان در اختلافات منطقهای و ایجاد شبهۀ بویراحمدی، ثلاث و طیبی، علیرغم ارتباطات اجتماعی دیرینۀ این ایلات، به مقامات تصمیم گیرنده گزارش شده بود. مهمتر از همه اینکه، فربهی و تفاوت توهینآمیز سبک زندگی حاج آقا و اطرافیان، به نسبت عدم تغییر در کیفیت و رفاهیات زندگی مردم کهگیلویۀ بزرگ که معلولِ توسعه نیافتگی، اشاعه فقرِ مطلق و بیتوجهی به زیرساختهای عمرانی و اقتصادی بود، از نگاه تیزبین شورای نگهبان و دستگاههای نظارتی مغفول نمانده بود. با این تفاصیل، سؤال مهم این است که کیلِ التزام سنجی و قانون گرایی شورای نگهبان چگونه وزن میکند که بعضی موقع خیلی زود همتراز میشود؟
آیا شورای محترم نگهبان میدانند وقتی که حاج آقای موحد از انتخابات حذف شد، جوانِ خوشفکر طیبی در منطقه بویراحمدنشین و نخبه بویراحمدی در منطقه طیبی و حوزه ثلاث مسئولیت گرفت و موفق بود؟ وزرا، مسئولان کشوری و استانداران وقت، بیشترین حضور را در کهگیلویۀ محروم داشتند؟ جادههای بین بخشی، شهرستانی و استانی گسترش یافت؟ زیرساختهای انرژی به مناطق مختلف گسیل داده شد؟ پتروشیمی از تابلوی خالی و زنگار گرفته به ساخت و ساز و در مدار حرکت قرار گرفت؟ گازکشی که حتی روستاها و بخشهایی که بر محور گاز بودند، استفادهای نداشتند، به دوردستترین مناطق انتقال یافت؟ آب از منابع ذخیرۀ آبی مثل سد کوثر به طرف بهمئی و دهدشت و چرام و لنده و... روان شد؟ معادن بهمئی، سرفاریاب، دیشموک و چارؤسا در زیرِ چرخ بلدوزرهای استخراج معدن، تسلیم شد؟ فسفات چرام از حرفهای پوسیده و پر ادعا به حقیقت پیوست؟ مدارس و تربیت بدنی و مساجد و دیگر حوزههای فرهنگی تحول چشمگیری به خود دیدند؟ رقابتِ سیاسی آرامتر، فراگیرتر و احترامآمیز شد؟ حذف جریان و افراد از رقابتهای سیاسی برداشته شد؟ روحیه تحولپذیری از افراد خاص به عموم جامعه سرایت کرد؟ انحصار طلبی در استخدامها، بکارگیری نیروهای سفارشی و انتصاب مدیران و حتی واگذاری خدمات عمومی به منسوبین، شکسته شد؟ و صد البته همگرایی و اتحاد اجتماعی به کهگیلویه بزرگ برگشت؟
در برداشتی ناصواب، اغواشدگان، ۸ سال(اول و سوم) دورۀ نمایندگی مردِ فراموش نشدنی سیاست استان، حاج بهرام تاجگردون را که همزمان با جنگ و اقتصاد کوپنی بود با دوران سراسر ثبات و جهش و جهادِ بعد از جنگ، مقایسه میکنند. یعنی دورهای که تنها مسأله اصلی برای مردم و مسئولان، جنگ بود. گرچه حاج بهرام با آن سواد سیاسی و تسلط بر قانون و برنامه، متأثر از جو نفاق زدۀ چپیهای کهگیلویه(اصلاح طلبان)، از کتولههای دگم و بیکفایتی که در حد و اندازهاش نبودند، حمایت کرد و برای همیشه چراغ سیاسیاش خاموش شد، ولی آنقدر برای مردم وقت گذاشت و همراه بود که هیچگاه از ذهن مردم کهگیلویه پاک نخواهد شد. یا دورۀ نمایندگی حاج آقای موحد را با مدت زمان کوتاه نمایندگی شیخِ ساده لوح و بیکفایتِ انحصارطلبان کهگیلویه، شیخ حسینعلی نجفی، که هیچ آگاهی از فرهنگِ مردم شهرستان نداشت ولی میخواست مدیریت نظام را در قضیه مک فارلین به چالش بکشاند، مقایسه میکنند. او که هم به نیکی، عمر سیاسیاش به فنا رفت و هم این لکۀ ننگی که بر دامن مردم فهیم کهگیلویۀ بزرگ بود، خودش و تفکرش و جریانش برای همیشه به محاق رفت و پاک شد، باز در دورانِ جنگ، نماینده بود و خیلی زود هم غروب کرد. اینکه ۱۶ سال نمایندگی مستمر حاج آقای موحد در بهترین دوران سازندگی و با وجود تلاشهای مجاهدانۀ دستگاههای مختلف اداری را با دوران ۱۰ سالۀ نمایندگی قبل از ایشان که تمام اولویتها، به نتیجه رساندن جنگ بود، مقایسه میکنند، نوعی پوشش رمال گونه و به اصطلاح «ماست مالی» کردنِ ناکارآمدیایشان است.
بنابراین علت اینکه چرا حاج آقای موحد را عامل مشکلات کهگیلویه معرفی میکنند، باید در میزان مسافتِ لنگ کفشهای پرتاب شده جستجو کرد. باید در میزان برآمدگی شکم برخی دید. باید در تعداد حذف و اخراج و فراری دادن جوانان مستعد، متعهد و تحصیلکرده کهگیلویۀ بزرگ جستجو کرد. باید در گفتمان انتخاباتیاش که قبل از رأیگیری میگفت « با اختلاف...... تعداد اول خواهم بود»، «نیازی به رأی...... ندارم» و «اگر خودم و زنم باشیم، برنده هستم» و... ، ملاحظه نمود. باید در جریانِ جاری ذهن عمومی جامعه جستجو کرد، و اینکه چرا حاج آقای موحد را نمایندۀ کارهای شخصی میدانند. و نهایتاً باید ۱۰ دقیقه بر ۲۰ سال نمایندگیاش منصفانه فکر کرد. ضمن اینکه تکرار میکنم، مهمتر از درک سناتور زدگان، معرفی پاسخگوی این سؤالات است. پاسخگوی همۀ این بدبختیها و مشکلات تحمیل شده بر کهگیلویۀ بزرگ، قطعاً و یقیناً شورای نگهبان است. چراکه باید به جوانان و کنشگران سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی کهگیلویه بگویند، چگونه ظرفی که از «التزام به دین اسلام و قانون اساسی» در زمان نمایندگیاش خالی شده بود، در دورهای که به خلاء رفته بود، پر شد؟
نکته دیگری که مردم کهگیلویۀ بزرگ باید به آن آگاه باشند، بازی مضحکهای است که این روزها عنوان میکنند حاج آقای موحد در حوزه ماهشهر، پیش ثبت نام کرده است. در ادامۀ شومن بازیهای همیشگی، عدهای از همراهانش واویلا میکنند که عزت(دروغین) رفت، خدمت رفت، منفعت رفت و حاجی باید بماند و کهگیلویه را {در همین آوار}حفظ کند. یا عدهای هوار میکشند که مردم در مسیر خروجی شهر دهدشت بست نشستهاند که حاجی باید برگردد، حاجی باید به اشکهای نریخته ما توجه کند، حاجی باید {دل زنان و دخترانی را که گوجه چین کرده است، نشکند} و همینجا بماند.
اما ای مردم؛
وقتی سه نفر از فرمانداران کهگیلویۀ بزرگ از خانواده محترمشان هستند و یکی از متدینترین و باسوادترین آنها، فرماندار چرام، علیرغم نظر خودِ حاج آقا، مردم، جمادات، نباتات، گیاهان و در و دیوار ادارات، به دورغ قسم جلاله یاد میکند که آقای موحد هیچ نقشی در انتصابات ندارد، کدام آدم عاقلییه همچو جانثاری را رها میکند و به دنبال سرنوشتی نامعلوم میرود؟ آیا با وجود حداقل ۵ بخشدار و حداکثرِ مدیران اجرایی که نه از جریان سیاسی یا منطقه و طایفه، بلکه از خانوادهایشان هستند، تغییر حوزه انتخابیه، نیرنگ کهنهای نیست؟ گرچهایشان با این تصمیم، ساده انگاری یکی از رقبای مقابل خود را نشانه رفته و به دنبال جوی تفرقه افکنان تا حصول نتیجه است، اما به لطف بلوغ سیاسی جوانانِ کهگیلویۀ بزرگ، رشد خدماتِ زیرساختیِ متنوع و گستردهای که قبل ازایشان صورت گرفته، نقاب از چهرهاش برداشته شد و به غیر از واسطهای برای قومیت و پوششی بر توسعه، هنری ازایشان نمایان نمانده است. قطعاً سن بالا و خستگی جسمی، یعنی همان بهانۀ ۱۱ سال پیش، و یا درخواست شیوخ و صاحبان گاومیشهای ماهشهر، عاملی بر انتخاب حوزه انتخابیه جدیدِ حاج آقای موحد نیست.
بنابراین با این تفکر که اصلاح طلبان نیروی مؤثری برای جذب آراء ندارند و آمدنشان صرفاً برای بیان ضعفها و کاستیهای دولت و مجلس انقلابی است تا اذهان را برای دورۀ بعد ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی فراهم کنند و از طرفی اعلام حضورِ پس از آن همه میثاق نامه و اعلامیه و ادله و نیستم نیستمهای یکی از رقبا، این موج در فضای فکری حاج آقای موحد ایجاد شده که فعلاً در جایی دیگر در تاریکی بنشیند، و آتش نفاق و خودزنی را در کهگیلویۀ بزرگ فوران نگه بدارد تا زمان مناسب که کاملاً فضای دوقطبی ایجاد و اتحاد رقبای فعلی مثل دوران اصلاح طلبان، به غیرممکن رسید، ورود کند و از آب کَره بگیرد.
امیدوارم که هم ناظران و هم مردم فهیم و همیشه دانای کهگیلویۀ بزرگ بویژه نخبگان و دانشگاهیان بتوانند رهبری جامعه را به نیکی متولی باشند و این پوپولیسم بازیهایی کهیه آدم بیسواد میخواهد بر مردم کهگیلویه تحمیل کند، مانع و به حقارت ببرند. ان شاء الله جوانان رسانهای و نخبگان علمی کهگیلویۀ بزرگ، با روشنگری و تصمیمسازی قاطع خود، هم سد آبریز را به چرخۀ احداث بر میگردانند، هم حرکت به سمت توسعه را آغاز میکنند و هم آب مورد نیاز گاومیشهای ماهشهر را رهاسازی خواهند نمود تا برای همیشه «بَندِ رِقّیَّت» از این جماعت برداشته شود.