تاریخ انتشار
شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۳۶
کد مطلب : ۴۱۴۷۳۶
( فیلم ) بررسی تاریخ معاصر کهگیلویه و بویراحمد
۷
کبنا ؛فیلم کامل سه نقطه با موضوع «تاریخ معاصر کهگیلویه و بویراحمد»؛ در این گفتگوی چالشی، مسائل تاریخی استان از نحوه ی شکل گیری تا حماسه آفرینی لرها مورد بررسی واقع شده است. این برنامه طی چندین مرحله و با مهمان ها و کارشناسانی دیگر مورد واکاوی قرار خواهد گرفت.
مجری: به نام خداوندی که آدمی را به فضیلت نطق و مزیت عقل بر دیگر خلق برتری گردانید.
خانمها و آقایان، بینندگان سهنقطه سلام، سلامی به لطافت اندیشه والای شما عزیزان. در خدمت شما هستیم با یکی دیگر از برنامههای سهنقطه.
در این برنامه قصد داریم تاریخ سیاسی - اجتماعی استان کهگیلویه و بویراحمد را در دوره معاصر مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم. تاریخ استان کهگیلویه و بویراحمد همواره امری مناقشه آمیز بوده است بهگونهای که عدهای، تاریخ استان را تاریخ فخر و افتخار میدانند و درمقابل عدهای دیگر تاریخ استان را تاریخی قابل اعتنا ارزیابی نمیکنند.
بدینوسیله دو مهمان ویژه داریم. آقای حسین آذرشب، پژوهشگر فرهنگ عامه و تاریخ محلی در استان و جناب دکتر کشواد سیاهپور استاد تاریخ در دانشگاه یاسوج.
خب اولین سؤال خودمان را میخواهیم درباره نحوه شکلگیری استان کهگیلویه و بویراحمد و جغرافیایی که ما امروزه به اسم کهگیلویه و بویراحمد میشناسیم آغاز کنیم. آقای آذرشب در خدمتتان هستیم.
حسین آذرشب: به نام خداوند جان و خرد، کزین برتر اندیشه برنگذرد. همانطوری که فرمودید سخن گفتن راجع به تاریخ و جغرافیای کهگیلویه و بویراحمد امر سختی است. بنده به سهم خودم که سالیان سال در این زمینه مطالعات داشتم و همچنین با بزرگان صحبت کردم، با کسانی که در جنگ با شیخ خزعل همراه با سردار سپه، رضا پهلوی بودند که خودشان درمورد این گنج صحبت کردند با بزرگان، مسنها، پدرم، پدربزرگم و غیره صحبت کردم و کتابهایی که افراد خارجی نوشتند و کتابهایی که افراد کشوری نوشتند و کتابهایی که افراد استانی نوشتند. کهگیلویه و بویراحمد را تقریباً تا 100 سال پیش کهگیلویه میگفتند؛ اما این کهگیلویه با کهگیلویه امروزی فرق داشت. کهگیلویه قبلی شامل کهگیلویه و بویراحمد فعلی، لردگان، بهبهان؟؟؟، زیدون، گناوه و دیلم، هندیجان و از این طرف تا مال امیر و رامهرمز و؟؟؟ برخی نقطه پایانی را کوه اشکفت تعیین کردند بهاضافه لردگان. لردگان هم من برای همین کار رفتم. به گویش بختیاری صحبت نمیکنند بلکه به گویش بویراحمدی صحبت میکنند.
این گستره استان ما بوده که افرادی مانند حسن حسینی فسایی در تاریخ ناصری ذکر کرده یا در کتب دیگر آمده یا کتبی که راجع به اتابکان لرستان نوشته شده، بیان گردیده {است} و مهاجرتهای زیادی از این استان به استانهایی دیگر صورت گرفته که گاهی خود رفتند، گاهی آنها را تبعید کردند. مثلاً نادرشاه افشار خیلیهایشان را بعد از تصرف دهدشت به حوالی اصفهان تبعید کرده یا طوایف بلاقویی یا سینقل در سیستان و بلوچستان از اتابکان لرستان قهر کردند و به آنجا رفتند و یا افرادی در پامره سرخی بخاطر جنگهای داخلی مهاجرت کرده و به آنجا رفتهاند اما استان فعلی {یعنی کهگیلویه و بویراحمد} سال 1343 توسط ارتشبد آریانا نقشهاش کشیده شد.
گویا این استان غیرقابل کنترل بود به علت کوهستانی بودن و نیز به علت جنگاوری که من در دو جا دیدم، یک جا ویلیام راجرز سفیر انگلیس در گزارشی که به لندن میدهد میگوید یک بویراحمدی برابر با 10 بختیاری، 10 قشقایی و 100 فارس است. در فارسنامه ناصری میگوید بهمئیها جنگاورند. موقع جنگ لخت میشوند چون وارد شدن گلوله بدنشان را نافور میکند و هرکدامشان برابر با 10 تا بختیاری است.
شرکتهایی که دولت کرد مثل جنگ آجوادی، جنگ دارگ مدین، جنگ تنگ تامرادی و ضربههایش در جنگ گجستان خورد و ...، باعث شد که دولت به یک فکری بیفتد. حق را باید به پیرمردی بدهیم که الان زنده است و آن میرزا ابوالحسن موسوی است. بعد از اینکه عبدالله خان ضرغامپور در سال 1942 توسط نوکرش علی کشته شد، خانها و کدخداها را جمع کردند گفت که نمیدانستیم میخواهند ببرندمان پیش شاه {یا جای دیگر}. ساواک از ما خواست، سازمان امنیتی که وجود داشت از ما خواست که شما درخواستتان را بنویسید، گفت من نوشتم با انشای خوبی که شاه بعداً تعریف و تمجید کرد. گفتیم ما در این کوهها بدور از هیچگونه امکاناتی زندگی میکنیم. نه مدرسه داریم نه بیمارستان داریم نه راه داریم نه فلان نه کارخانه نه بهداشت.
ما را یا قشقاییها تحریک میکنند یا بختیاریها تحریک میکنند و در داخل هم هیچ حاکمیتی وجود ندارد. ما میخواهیم که ما را بصورت یک فرمانداری کل دربیاورید تا از سلطه بختیاری و قشقایی و تحریکات آنها نجات پیدا کنیم. یک نقشه کشیدند نقاط بزرگ بود که کازرون هم جزئش بود بعد نقشه دوم را کشیدند که قسمتهای کوهستانی را؟؟؟ که همین استان فعلی باشد.
مجری: خیلی ممنون، خب مقدمهی خیلی خوبی آقای آذرشب داشتند. خب آقای دکتر، استان کهگیلویه و بویراحمد در دهه 40 به نوعی بنا نهاده شد. حالا میخواهیم از شما بپرسیم دلایل انتخاب شهر یاسوج بعنوان پایتخت استان چه بوده است؟
دکتر کشواد سیاهپور: بسم الله الرحمن الرحیم، عرض سلام و ادب خدمت جنابعالی و همکارانتان که اینجا هستند و کسانی که این برنامه را میبینند و میشنوند. گفتید که باید خلاصه هم بگوییم، آقای آذرشب مسائلی را گفتند من توضیح بیشتری بدهم در این زمینه.
به هرحال منطقه ما یعنی چیزی که امروزه کهگیلویه و بویراحمد میگوییم، جزئی از تاریخ ایران است و حالا فارغ از اینکه بگوییم ایران از زمان آریاییها شکل گرفتند، آریاییها از چه موقع آمدند آیا اینجا بودند یا مثلاً از روسیه آمدند وارد اینها نمیشویم چون بحثش طولانی است؛ اما به هرحال آثاری که به دست آمده {است اگر} پیش از اسلام و بعد از اسلام بخواهیم تقسیم کنیم، از دوره ایلامیها هم اسامی هست و هم آثاری متعدد، یعنی تقریباً هر قبرستانی که پیش از اسلام به دست آمده اینجا، یا کشف شده یا پیدا کردند مربوط به ایلامیهاست از لما بگیرید تا کنار بیمارستان امام سجاد (ع) در یاسوج و جاهایی دیگر برخی اسامی هم به نظر میرسد ایلامی است. یعنی خود من احتمال میدهم که پلی که نام قبلیاش ضرغام آباد {نام داشت}، الان به آن میگویند ضرغام آباد. البته اسمش هم در طی زمان چند بار تغییر و تحول پیدا کرد. پلی {که} به نظرم میرسد نام یکی از پادشاهان ایلامی باشد.
خب بعد از ایلامیها، هخامنشیان را داریم که قطعاً در این مناطق حضور داشتند. اوایلشان بودهاند. باز اسامی هست. من در یک مقالهای البته به این پرداختهام. خواستگاه هخامنشیان در مجله رشد آموزش تاریخ چاپ شده که به این نکات پرداختم و نمیخواهم خیلی توصیف و تفصیل بدهم این مسأله را. بههرحال هخامنشیان حتماً در اینجا بودهاند بهگونهای که حتی مرحوم احمد اقتداری در کتاب خوزستان، کهگیلویه و ممسنی، خیلی صریح میگوید که هخامنشیان از کهگیلویه برخاستند. مقصودش کهگیلویه بویراحمد دیگر هست. حالا بخشی {یا} کل ممسنی را هم ما میتوانیم جزء این قلمداد کنیم و خیلی مُصِر بود {=پافشاری میکرد} روی این. حتی تحلیل میکرد یا صحبت میکرد که انزان و انشان با هم متفاوت است و اینکه کوروش گفته من پادشاهانشانم، اجدادم پادشاه انزان هستیم {که} این را توضیح میداد که این قسمت کوهستانی که امروزه کهگیلویه و بویراحمد هست این انزان بوده که اجداد هخامنشیان بخصوص کوروش و اجدادش در اینجا بودند و حکومت تشکیل دادند و شکلگیری پادشاهی هخامنشی از اینجا بوده، روی این خیلی تأکید داشت. حتی در یک بزرگداشتی که در شیراز برایش گرفتند من این را ازش پرسیدم که شما هنوز بر آن عقیدهای که در سال 59 در این کتابت نوشتی هستی؟ گفت بله؛ کاملاً هستم و تأیید هم میکنم.
خب ما دوره هخامنشیان را قطعاً داریم که حالا نگویم آثار ولی حداقل اسامی و امارات قرائنی هست و در دوره طبیعتاً بعدش هم ما این موارد را هم داریم. در دوره اشکانیان هم بخصوص حکومتی که تحت عنوان بازرنگیان بودند یا بازرنگیان که حکومت مشهوری بود اما آثار، علائم و اطلاعات درموردشان بسیار اندک است جز اینکه اسمشان در برخی منابع از جمله مثلاً طبری است، قطعاً جزء حکومتهای محلی فارس بوده که ما با توجه به منابع بعد از اسلام بخصوص منابع جغرافیایی قرن چهارم قطعاً میدانیم که ولایت بازرنگ ولایتی است که امروزه ما میگوییم بویراحمد علیا، حتی ممکن است برسد تا بویراحمد سفلی. شاید تا اردکان و بیضا هم برسد چون بههرحال انشان یا انزان را مثلاً سامر آمریکایی میگوید که تل ملیان بیضا جای اصلیاش بوده؛ یعنی شهرانشان آنجا بوده است. آثار ایلامی را ما تا مرودشت هم داریم چون ایلامیان حکومتانشان و شوش را در دست داشتند. خب انشانش را میگفتند قسمت کوهستانی.
حالا من این را خلاصه کنم. به هرحال بازرنگیان قطعاً حکومت محلی بودهاند که اسمشان هنوز هست. یکی از روستاهای نزدیک به شهر یاسوج هنوز بازرنگ یا بازرنگ تلفظ محلی وجود دارد.
من یکسری موارد دیگری را هم پیدا کردم مثلاً جغذار که اسم یکی از روستاهاست. آخرین پادشاه بازرنگی جوزهر یا جوزَهَر بوده که این را طبری در کتابش آورده که گفته به هرحال ساسانیان توانستند این را از بین ببرند و حکومتشان را تشکیل بدهند. حتی ساسانیان هم با اینها وصلت داشتند و قطعاً در دوره ساسانیان هم این منطقه، منطقهای بوده که بسیار عمران و آبادی در آن هست.
پلهایی که ما در خیرآباد داریم، در پل بریم داریم، در پاتاوه داریم، قطعاً آثار ساسانی است و یک بخشی از آن هم؟؟؟ خارجی گفتند. بخصوص پل بریم را گفتند که آثاری از هخامنشیان هم در آن هست. به هرحال ما پیش از اسلام این مناطق را جزئی از تاریخ ایران باستان داریم و آثار، سکههایی که از ساسانیان به وفور پیدا شده از جمله مثلاً در تپهای که در دشت روم بوده حالا بعد از اسلام طبیعتاً ما تا 200 سال بهنوعی کاملاً زیر نظر اعراب بودیم و حکومتهای محلی نداریم. از 205 سلسله طاهریان شکل میگیرند؛ اما قبل از اینکه حتی طاهریان شکل بگیرند، اسمی که امروزه ما میگوییم کهگیلویه یعنی منسوب به گیلویه هست، یک شخصیت تاریخی مشهوری بوده در فارس، استخری و دیگر منابع به ما میگویند که این از همایجان بیضا، اردکان، همایجانی که جزئی از اردکان فارس است از اینجا بلند شده و توانسته این مناطق را کاملاً زیر سیطره خودش دربیاورد و بعد در قرن چهارم بهخصوص این نقطهای که میگوییم کهگیلویه و بویراحمد منسوب شده به گیلویه.
به هرحال این مواردی که آقای آذرشب گفتند بخشی از آن درست است این رم جیلویه، یعنی منطقهای که مربوط به جیلویه یا گیلویه بوده، جیلویه به عربی مینوشتند به هرحال گیلویهای که به فارسی میگوییم. که از استخری دقیقاً مرز آن را برای ما مشخص کرده، یعنی از بیضا دقیقاً شروع میشده تا کل کهگیلویه و بویراحمد. امروزه به آن بخشهایی که آقای آذرشب گفتند تا لردگان قطعاً جزئش بوده، ارجان که بهبهان امروزی باشد جزئش بوده، دیلم و گناوه و اینها هم قطعاً محدوده رم جیلویه یا منطقه گیلویه هست.
مجری: خب خیلی ممنون، آقای آذرشب بحث را کمی مشخصتر درمورد بحث تاریخ معاصر استان دنبال خواهیم کرد. ما سعی میکنیم از سال 1301 و 1302 تا قبل از انقلاب اسلامی یعنی در این بازه زمانی گزارههایمان را در این برنامه قید خواهیم کرد. یک سؤال کلی میخواهم در ابتدا بپرسم. اینکه احساس میشود که بویراحمد یعنی آن بویراحمدی که در منابع تاریخی آمده یعنی استان و مردم استان ما، نسبت به اقوام همسایهشان مثل قشقاییها یا بختیاریها در مناسبات ملی آنچنان که باید دخیل نبودند که منابع تاریخی این را هم نشان میدهد. خواستیم درمورد این موضوع به معنای کلی آن صحبتی داشته باشید.
حسین آذرشب: بله، البته قبل از اینکه به این پاسخ بدهم من فکر میکنم وجه تسمیه فیلی که اکنون ضرغام آباد است فعلی بوده، فعلی یکی از اقوام لر است که اکنون هم در لرستان هستند هم در عراق. حتی من در تابلویی دیدم الفعلی، آل عربی را هم رویش گذاشته بودند.
عیبی ندارد که کمی هم من صحبت کنم، چون آن فیلی نیست فیلی، چون خودشان میگویند فیلی. حالا این تغییرات بهوجود میآید و ف و پ هم لبیاند.
عرض شود ما نمیتوانیم تاریخ کهگیلویه و بویراحمد را سیاه بدانیم و نه سفید، بلکه خاکستری باید بدانیم. یعنی هم نقاط روشن و سرافرازانهای دارد هم نقاط منفیای دارد، که اگر بخواهید من فهرست وار عرض میکنم که چه بوده، ولی قبل از این عرض میکنم که فرمایش شما {مجری} درست است که آنگونه که بختیاریها و قشقاییها در تاریخ ملی نقش داشتهاند در دوره معاصر، مردم کهگیلویه و بویراحمد نداشتهاند، این را قبول دارم هرچند در گذر زمان حقشان ضایع شده {است}. مثلاً در جنگ نادرشاه با هند هم لرستانیها، هم کهگیلویه بویراحمد، هم بختیاریها شرکت داشتند ولی فرماندهی با بختیاری بوده {است}. فردی {که حالا من اسم آن را دارم و یادداشت کردم} او را بعنوان رهبر انتخاب کردند و کلاً نوشتند بختیاری. من اول نقاط مثبت استان را عرض میکنم بعد نقاط منفی را. مثل جنگ آجوادی، جنگ برگ مدین، جنگ؟؟؟، جنگ تامرادی، که اینها نقاط سیاه ما هستند اینها را هم عرض میکنم.
از نقاط مثبت، یکی جنگ با شیخ خزعل در سال 1303 یعنی زمانی که رضاشاه سردار سپه بوده، او در بوشهر با کشتی به دیلم میآید و سپاهش از فارس میآید به ممسنی و قشلاق بویراحمد. از بویراحمدیها تقاضای کمک میکند. هم شکرالله خان ضرغام الدوله شرکت میکند و هم غلامحسین خان شرکت میکند و هم سرتیپ خان و البته القاب گرفتند بخاطر این خدمت.
اینها باعث شدند که شیخ خزعل که تجزیه طلب بود و میگفت خوزستان جداگانه خودش یک کشور است من هم پادشاهش هستم. این را شکست دادند و روزی ایران قطع میشد اگر اینطور نبود. این از نقاط مثبتشان است. میآیند اتفاقاً در روستای عامری با هم برخورد میکنند هم رضاشاه هم بویراحمدیها که آنجا نقشه جنگی را میکشند و در سمیره نزدیک زیدان جنگ با شیخ خزعل صورت میگیرد و خیلی زود بویراحمدیها آنها را شکست دادند.
میرزا ابراهیم موسوی {خدا رحمتش کند} جزء افرادی بود که در این جنگ بود و برای من گفت که نخست آنها به ما خیلی ضربه زدند سوار اسبهای پاباریکی بودند که مثل باد میتاختند وقتی از آدم رد میشدند. برمیگشتند تیر میانداختند تا بعد ما یاد گرفتیم سنگر بکنیم پناهگاه بسازیم و آنها را شکست دادیم، این از نقاط مثبتشان است.
مجری: حالا نقاط تاریک را بیشتر سعی کنید بگویید.
حسین آذرشب: حالا من همین مثبت را فقط فهرست میخوانم. دیگر توضیح نمیدهم. مخالفت با کشف حجاب، که در اشعار ما داریم، ای خدا ذلت بده کچل رضاشاه//ریم سه بو از نو ایگون میناته وردا (توضیح ناشر: ریم سه بو اصطلاحی لریست که معنای فارسی تحت اللفظی و ضرب المثل آن رویم به دیوار است. اصطلاحی است که در هنگام اتفاق حادثهای غیر متعارف یا غیر معقول به کار میرود. «از نو ایگون» یعنی دوباره می گویند. «میناته وردا» مِینا چارقد یا شالی است که زنان لر معمولاً به سر دارند. یعنی روسریت رو بردار. در نهایت یعنی اینکه خدا رضاشاه کچل را ذلیل کند که دوباره میگوید روسری خود را از سر بردار.)
مخالفت و جنگ چریکی علیه مظالم دولتیها خصوصاً مظالمشان در شهر تل خسرو که وقت ندارم وگرنه اینها را توضیح میدادم.
مخالفت با تخته قاپو یعنی اسکان عشایر بهصورت شهرنشینی که میبینیم در شهریور 20 که رضاشاه تبعید میشود مردم فوراً شهر تل خسرو را خراب کردند هر کس خانه خودش را خراب کرد و رفتند سراغ زندگی واقعیشان.
طرفداری خسروخان از مصدق و ملی شدن صنعت نفت. حتی بعد از اینکه مصدق شکست میخورد با 600 نفر حمله میکند که پادگان بهبهان را به تاراج ببرد و به تهران حمله کند اما قشقاییها که با او همپیمان شده بودند پیک فرستادند که ما نمیخواهیم این کار را بکنیم. او هم عقب نشینی میکند. سخنرانیهای خسروخان در محافل کمونیستی که همین باعث مرگش شد، باعث شد شاه نقشه قتلش را بکشد و سلطانعلی سلطانی و موسوی نقشه قتلش را بکشند و به شاه بدهند.اگر وقت باشد جای صحبت زیاد است.
مجری: حالا برویم سراغ آقای سیاهپور چون ایشان خیلی وقت است ساکتاند،
من دنباله سؤالتان را میگویم. من نقاط مثبت را بعداً بقیهاش را میگویم. بعد نقاط سیاه را میگویم.
مجری: باشه. بفرمایید.
آن گفتهای که آقای آذرشب میگویند میرزا ابوالحسن حسینی منظورتان است قطعاً. اگر ایشان این روایت را کرده، قطعاً نادرست است. من بارها با ایشان مصاحبه کردم هم تصویری هم صوتی و چنین حرفی تا الان نزده است. من اصل این مطلب را در کتابم آوردم. ببینید 26 خرداد 1342 یک نامهای بیش از 20 صفحه است، سرلشکر پاکروان نوشته به نخستوزیری و این مجموعه تحقیقات و کارهایی که ساواک انجام داده و چرا این وقایع را، این هم بعد از جنگ گجستان بود که چرا این وقایع در کهگیلویه بویراحمد بخصوص بویراحمدیها رخ میدهد {که} به تفصیل این را دادند به نخست وزیری، نخست وزیری هم این را در هیئت وزرایی که داشتند تأیید کردند و به تصویب شاه هم رساندند. یکیاش هم شکلگیری یک فرمانداری کلی به نام کهگیلویه بویراحمد {بوده است} حتی اول اسم بویراحمد را نوشتند؛ یعنی نوشتند فرماندهی بویراحمد و کهگیلویه.
این را از اول سرلشکر پاکروان یعنی مجموعه تحقیقات ساواک داد به نخستوزیری و بعد از آن در تیر ماه آریانا هم یک نامهای به شاه مینویسد که در کتاب تاریخچه عملیات نظامی جنوب آمده؛ یعنی اول ساواک و همه این پیشنهادات، جاده ساختند و کارخانه درست کردند و پزشک به آن منطقه اعزام کردند و مدارس را توسعه دادند و همه اینها را ساواک نوشته بود. سرلشکر پاکروان هم امضا کرده بود البته خودش هم سرلشکر پاکروان جزء آدمهای باسواد ساواک بود بعنوان رؤسای ساواک، بسیار آدم باسوادی بود و منش او هم منش بسیار درستی بود؛ یعنی همیشه با ملاطفت برخورد میکرد. خب ساواک این کار را کرد. یعنی نامه ساواک است که بعد از جنگ یعنی البته نتیجه این اقدامات است؛ یعنی نتیجه این جنگها و درگیریهایی که بویراحمدیها، بخشی از ممسنی، بخشی از کمر و سرخی و بخشی از قشقاییها داشتند در اواخر سال 41 و مخصوصاً 42 که این تصمیم را گرفتند.
من هنوز میبینم که برخیها که ادعای این دارند که ما خیلی خوب هم تحقیق میکنیم، مطالعه میکنیم. هنوز مینویسند آریانا اولین پیشنهاد را داد درمورد تأسیس و شکلگیری مثلاً فرمانداری کهگیلویه و بویراحمد. درصورتی که این را ساواک انجام داد. به هرحال اگر میرزا ابوالحسن این را گفته قطعاً نادرست است چون که بزرگان بویراحمد یعنی کدخدایانی که در توتنده بودند سوگند هم خوردند ولی بعد از واقعه توتنده اکثریتشان به شیراز رفتند. خب آقای میرزا ابوالحسن هم ظاهراً در شیراز به اینها ملحق شده چون مثلاً میرزا مجید هم بوده و خویشاوند بودند. اینها را اواخر اردیبهشت ساواک برد پیش شاه و من در کتاب باز آوردم که مثلاً وزیر کشور بعد از جلسهای که با شاه داشتند، مسائلی که مطرح شده بود، بعد ساواک آن نامه را هم در خردادماه نوشت. قبلش هم گفته که ما دیگر تصمیم گرفتیم که یک فرمانداری کلی تشکیل بدهیم.
آن القابی که درمورد شکرالله خان و سرتیپ خان هم دادند این آقای دکتر تقوی {دکتر سید مصطفی تقوی فرزند مرحوم آمیر احمد تقوی} در کتابش آورده نقد هم کرده درست هم هست. جنگ با شیخ خزعل 1303 هست اما لقبی که مخصوصاً در مورد شکرالله خان سندش را آقای دکتر تقوی ارائه داده، سال 1302 هست که درست است و کار به مورد ندارم. منظور این است که قبل از جنگ شیخ خزعل بوده است. موردی هم که گفتید 600 نفر به بهبهان به فرماندهی خسروخان اصلاً چنین چیزی صحت ندارد. مرحوم آقای طاهری کتاب ارزشمندی به نام کوچ کوچ دارد. کل این مطالب را نوشته و فعالترین فرد با خسروخان بوده است. در قضیه نهضت ملی شدن صنعت نفت به تفصیل آورده، یک کسی در مقالهای که همین مورد 600 نفر را به نقل از {بهنظرم} آقای مجیدی، مرحوم مجیدی آورده بود آن موقع مرحوم آقای طاهری زنده بود. من رفتم پیشش گفتم اصلاً چنین چیزی صحت دارد که بویراحمدیها نیرو جمع کردند به بهبهان بریزند؟ گفت: «اصلاً چنین موردی صحت ندارد»؛ چون اینها رفتند با قشقاییها در نخودان سمیرم یک جلسهای داشتند تا برگشتند 20 و چند روز بعدش خسروخان را کشتند.{ فکر کنم در اول مهر ماه}، این بحث چم چیت مربوط به سال 1321 و 1322 هست. قضیه این 600 نفر را مرحوم باور در کتابش آورده است.
شهر تل خسرو خود من هم در اوایل تحقیقات از دهه 70 و در دهه 80 فکر میکردم مردم ریختند این شهر را خراب کردند. کتاب مرحوم آقای طاهری را که خواندم و بعد سؤالاتی از ایشان داشتم و پرسیدم. به این نتیجه رسیدم که اصلاً مردم در این {امر} دخالت نداشتند. اول چه کسانی، سیارههایی که تا 5 روز، 10 روز، 20 روز قبل در خدمت حکومتند {و سیاره یعنی چریکهای محلی}. چون از سال 1310 به بعد حکومت رضاشاه و نظامیانشان که اینجا بودند یک تصمیمی گرفتند که از خود مردم استفاده کنند در سرکوب مثلاً یاغیان یا حوادثی که رخ میدهد، مثلاً دزدی در محل رخ بدهد. نمیدانم، هر موردی، جمعآوری سیاهچادرها، تخت قاپو، از مردم محلی استفاده کردند. اینها را تحت عنوان سیاره ازشان استفاده میکردند بعد آمدند از کدخدایان مشهور بویراحمد استفاده کردند. ملاولی پناهی یکی از آنها است. کی نصیر بهادر هست، ملاقباد سی سختی بود که البته ایشان 1315 فوت کرد. فرد مشهوری از شیخهایی که هست، انصاری فامیلشان است، ملاقلندر شیخ، اینها جزء کسانی بودند که بعنوان سرسیاره ازشان استفاده کردند. این سیارهها به فرماندهی ملاولی پناهی وقتی دیگر واقعه 20 شهریور رخ داد یکی دو ماه گذشته بود ریختند به شهر تل خسرو ویرانش کردند. تمام وسایل دولتیاش را غارت کردند. آقای طاهری همهاش را آورده نوشته سرسیاره، اسم البته نبرده، بعد که پرسیدم گفت منظورم این است چون کی نصیر دیگر اینجا گفت نه؛ چون ما دو نفر را داریم کی نصیر و ملاولی که گفت کی نصیر اینجا نبود و مشخص است دیگر ملاولی بوده و مجموعهشان.
اتفاقاً کی علیخان و کیولیخان که تا مدتی پیش یاغیاند علیه حکومت، میآیند، شنیدند که ریختند به شهر تل خسرو، آمدند دور شهر را محاصره کردند. آقای طاهری این را هم در کتابش آورده گفته یک کسی را فرستادند گفتند شهر را رها کنید، شهر مال ماست، تخریبش هم نکنید. پس تخریب شهر تل خسرو، کار سیارهها بود. البته به طبع اینها احساسی شدند ریختند به شهر، هرکسی آمد یک چیزی برداشت و برد اما ابتدایش از جانب سیارههایی که تا چند روز قبل در خدمت حکومتند.
مجری: آقای آذرشب مشخصاً گفتید پرونده تاریک مردم استان یا به نوعی تاریخ استان را مطرح کردید و اسمی از جنگهایی مانند گجستان، جنگ تنگ تامرادی، جنگ آجوادی، جنگ دارگ مدین آوردید. استدلال شما چیست که این جنگها نقطهی تاریک استان هستند؟
آقای آذرشب: ببینید، مهمترین کاری که محمدرضاشاه پهلوی انجام داد اصلاحات ارضی بود؛ یعنی قبلاً که ملوک الطوایفی و خان خانی بود، مردم زمینهای زیادی را که مال یک خان را میکاشتند به او میدادند یک دستمزدکی هم میگرفتند یا بهره کمی داشتند. شاه علیرغم مخالفتهایی که باهاش میشود در کتاب خاطرات اطرافیانش، فرح، خاطرات فریده دیبا و غیره، گفته اگر آسمان بیاید زمین و زمین برود آسمان من باید این کارها را بکنم. خب زمینها را از خانها گرفت و بین رعایا تقسیم کرد. آمدند مخالفت کردند زمینداران، البته دولت با زمینداران صحبت کرد گفت ما پول این زمینها را به شما میدهیم میتوانید بروید در شهرها سرمایهگذاری کنید؛ یعنی خیلی هم شاه خشونت را دوست نداشت.
عبدالله خان ضرغامپور را که البته اینجا جزء نقطه تاریک نوازع است دعوت کردند، جداگانه دعوت کردند. دوباره پیش شاه، ولی برای ما معلوم نشد که ملاقات با شاه صورت گرفت یا نگرفت؛ ولی 30 روز در کافه تهرانپارس، او و زمینداران بزرگ که خیلیهایشان درون ارتش بودند با عبداللهخان صحبت کردند گفتند تو جنگ را شروع کن ما هم از هر جهت کمکتان میکنیم.
مجری: کدام جنگ را منظورتان است؟
حسین آذرشب: جنگ گجستان. کمکتان میکنیم. حتی آقای اللهبخش آذرپیوند در کتاب جنگ گجستان و حوادث سال 1342 آورده که امام خمینی گفته که من به عبدالله خان فتوا دادم که علیه اصلاحات ارضی قیام کند و بزرگان به ما گفتند در برخی از کتابها هم هست که از حوزه علمیه اعلامیههایی میآوردند. ملاغلامحسین سیاهپور که فرماندهی جنگی را به عهده داشت گفت من تا حالا قصد آدمکشی نداشتم اما حالا که علمای قم فتوا دادند هر اندازه بتوانم آدم میکشم.
مجری: یک سؤالی که این وسط پیش میآید این است که مثلاً جنگ تنگ تامرادی اگر یکی از ریشههایش را ببینیم به جنگ ممسنی برمیگردد؛ یعنی آن شورشی که بویراحمدیها و ممسنیها علیه معین التجاره بوشهری ممسنی بودند؛ یعنی آن حکومت مرکزی هم یه نوعی تجاوزهایی داشته که خراجهای ناصوابی داشته و اینها باید درنظر بگیریم.
حسین آذرشب: عرض میکنم همه اینها را من یادداشت دارم، همه فرمایشات شما بجاست، عرض کنم روی هم رفته آمدند 200 هزار تومان پول هم بهش دادند. گفت پول لازم دارم. با ماشین و افراد مسلحی همراهش کردند آمده تا بویراحمد نزدیک سمیرم. نیروهای دولتی بهشان میرسند. پول هم در صندوق ماشین بود. خودشان برداشتند و فرار کردند جانشان را نجات دادند یکی هم تیر خورد به دستش با کراوات آن را بستند آمدند و رفتند در دروهان نقشه کشیدند که وقتی عشایر بیایند بالا و ماه محرم هم میشد، جنگ را شروع کنیم. ولی دولت زودتر اقدام کرد که برخی میگویند که فرماندهی نظامی که در سمیرم جزء مالکین بزرگ بود عجله داشت. او دستور داد که هواپیماها بیایند و دروهان را بمباران کنند. خوب بالاخره دولت تصمیمش را گرفته بود که زمینها را بین رعایا تقسیم کند از خانها بگیرد جنگیدن با شاه بر سر این مسئله باطل بود چون شاه کار خوبی داشت انجام میداد جزء نقاط مثبت ...
مجری: آقای دکتر استدلال افرادی که باور به یکپارچهسازی دارند، باور به وجود یک دولت مقتدر متمرکز دارند، این است که جنگهایی مانند جنگ گجستان یا جنگ تنگ تامرادی، برخلاف منافع ملی بوده و استدلالشان این است که برخلاف مثلاً اصلاحات اراضی بوده درجهت منافع خوانین بوده است. خواستیم استدلال شما را اگر موافقید یا مخالفید در این راستا بشنویم.
دکتر کشواد سیاهپور: آقای آذرشب اهل مطالعه است، اما الان مطالبش را، یک بخشی از مطالب 1320 را با هزار و سیصد و مثلاً 41 قاطی کرد. مثلاً عبدالله خان آمدنش با ناصر خان با آنکه جلویشان را حکومت بگیرد، بعد اینها فرار کنند، درگیر شوند، یکی زخمی شود، آن مربوط، یک بخشیش مربوط به 1321 هست.
بله درسته دو بار صورت گرفته است.
چون ما اینها را باید با از هم تفکیک کنیم.
بله درسته ولی این بار دوم همینطور بود که عرض کردم.
و یک بخش دیگر از مسائل این است که باز ما باید اسناد و خاطرات را دقت کنیم. مثلاً گفته مرحوم بازرگان درمورد اشخاص برای ما باید بعنوان یک سند معتبر تلقی شود تا گفته مثلاً یک روزنامهنگاری در زمان حکومت پهلوی یا در زمان حکومت جمهوری اسلامی. من اصلاً روزنامهها را وقتی بهشان میرسم بعنوان یک منبع، خیلی منبع معتبری نیست. یک چیزهایی اش را میگیریم اما منبع معتبر نیست چون روزانه هست و یک اطلاعاتی بهشان دادند، حکومت هم معمولاً این اطلاعات را میدهد و این اطلاعات هم اکثراً به نفع حکومت است. در هر حکومتی فرق ندارد چه جمهوری اسلامی، چه حکومت پهلوی. اینکه اصلاً 200 هزار تومان پول {گرفتند} بعد میگویید 30 روز بعد در کافه تهران پارس بودند. گفتههای ناصرخان طاهری را من به تفصیل همهاش را در کتاب آوردهام. گفته ما یک جلسه در آن کافه رفتیم، ولیخان کیانی بود، حسین قلی خان، رستم بود، من بودم و عبدالله خان و بیشتر هم حسینقلی خان مسائلی را مطرح کرده بخصوص گفته نامههایی را از خانوادهاش آورده که حتی گفتند در حق ما خیلی اجحاف کردند اذیتمان کردند از جانب زن و مادر و حالا من در آن کتاب آوردم و نه 200 هزار تومانی بوده که حداکثر گفته 27 هزار تومان آن هم حیات داوودی گفته به ما داد و آوردیم و عبدالله خان نه با شاه ملاقاتی داشته نه این اجازه را دادند بروند با شاه ملاقات کنند اما حدود یک ماهی که در تهران بودند حقیقتاً بیتوجهی شد، من تحت عنوان بیتوجهی مقامات این را آوردم و در نتیجه اینجور شد که عبدالله خان از تهران آمد با ناصرخان. البته من این را باز گفتم حتی موجب ناراحتی اقوام و خویشانم هم شد که آقا چرا شما گفتی ناصرخان در این قضایا {نقش داشته}، اصلاً ناصرخان میگوید که سرتیپ اورمزد من را از شیراز مأمور کرد که بروم عبدالله خان را صحبت کنم که بیاید شیراز. مرحوم آقای طاهری من چندین بار باهاش مصاحبه گرفتم و اسنادی که سرهنگ علیزاده آن موقع نوشته که با آقای علیزاده، که بعداً شد فرماندار کل، آمدند با عبدالله خان در دورهان نشستهایی داشتند که اگر میشود عبدالله خان برود یا به اهواز، یا تهران، یا شیراز، که نهایتاً عبدالله خان هم پذیرفته، گفته من اصلاحات اراضی را پذیرفتم یک فرزندم را فرستادم به سمت اهواز، یکیش را فرستادم به سمت شیراز که زمینهایی که جزء حوزه بویراحمد علیا و فارس میشود آن اظهارنامهها را پر کردند تحویل دادند آنهایی که مربوط به خوزستان یعنی عملاً عبدالله خان اصلاحات ارضی را پذیرفته، {بدون} هیچ مخالفتی، ببینید من در کتابم هم آوردم. گفتم قطعاً ته دل اینها ناراحتند از این وضعیت اما عبدالله خان تقریباً یک سال پیش از زندان آزاد شده و حدود سه سال و خوردهای در زندان بود حتی از اعدام نجات پیدا کرد. بنابراین اصلاً دوست نداشت که علیه حکومت دست به قیام و اقداماتی بزند که تبعاتی برایش داشته باشد اما فرزندش خداکرم خان دائماً دنبالش بودند و در کریک هم یک برخوردی با مردم کرد. کریک را تحت عنوان غارت کریک هم آوردند در منابع داشتند.
بنابراین عبدالله خان، ناصرخان از جانب سرتیپ اورمزد و ساواک آمد که با عبدالله خان صحبت کند وقتی رسیده به اینجا دیده که بهش گفتند که عبدالله خان رفته به سمت تهران و این با یکی دو نفر میرود و در میمند به عبدالله خان میرسد و بعد میروند شهرضا و اصفهان و تا تهران. حدود یک ماه در تهران بودند هم ناصرخان هم میرزا مجید مسلمی، هر دو تا گزارش تقریباً نگویم لحظه به لحظه اما برخی از گزارشات مربوط به عبدالله خان را به ساواک شیراز میدادند اسنادش را هم من در کتاب چاپ کردم. اما یکی دو جلسه با آن خوانین مثل حسینقلی خان و حیات داوودی و ولی خان کیانی داشتند البته خود ناصرخان گفته که عبدالله خان یک بار به من گفت من چند تا از دوستانم که در زندان بوده، که این دوستانشان هم بیشتر تودهای بودند چون عمویی در کتابش به این پرداخته، عمویی میگوید که در زندان که بودیم، خداکرم خان خودش را به ما تمایل و علاقهای نشان میداد اما عبدالله خان خیلی تمایلی به این دیدگاه ما نشان نمیداد خودش همیشه فکر میکرد بین رعایایش. تعبیرات اینجوری به کار برده عمویی. خب تحت تأثیر یک دوستانی در زندان قرار گرفته بودند مخصوصاً تیمور بختیار که مدتی رئیس ساواک بود و این هم از کشور فرار کرده بود و ضدیتی با شاه نشان میداد و بختیار هم واقعاً نجات داده بود عبدالله خان را، دوستانی داشت بعنوان رابط اینها ظاهراً در تهران با هم نشستها و صحبتهایی داشتند، به هرحال تحت تأثیر این مسائل. البته اینها در بهمن ماه از تهران خارج میشوند که دوم تا چهارم بهمن ماه هم در قم و هم در تهران تظاهرات علیه انقلاب سفید و اصلاحات ارضی صورت گرفت.
مجری: آقای آذرشب مشخصاً به سؤال قبلتر من برمیگردم که ما از نظر فرهنگی و حتی از نظر جغرافیایی، با قشقاییها، بختیاریها به نوعی همسایهایم، خب، ولی سهم ما در بحث تاریخ ملی کمرنگ است. خواستیم در این رابطه خصوصاً در دوران معاصر صحبت کنید.
حسین آذرشب: باشه من صحبت میکنم اما یک سؤال دارم از دکترسیاه پور عزیز، چرا دولت جتهای جنگنده را فرستاد دورهان و مقر عبدالله خان ضرغامپور را بمباران کرد. اگر عبدالله خان اصلاحات ارضی را قبول کرده بود چکارش داشت دولت؟
دکتر کشواد سیاهپور: خب این عبدالله خان با دوستانی جلساتی داشتند، از تهران خارج شده که به عبدالله خان و ناصرخان گفته بودند که شما از تهران نباید خارج بشوید اینها وقتی خارج شدند عملاً تمردشان را از حکومت مرکزی اعلام کردند، اصلاً آزاد بودند، اینها که زندان نبودند، در خانه قوم و خویشهایشان میرفتند. اصلاً آزاد بودند. وقتی اینها آمدند در دورهان، خوب فعالیتهایی کردند. تمامی بزرگان بویراحمد بخصوص کدخدایان را جمع کردند در دورهان جلسه تشکیل دادند.
آقای آذرشب همان بحثی را پاسخ بدهید که اثرگذاری مردم استان ما یا به نوعی بزرگان استان ما نسبت به اقوام همسایه در تاریخ ملی خیلی کمرنگتر است.
حسین آذرشب: زمانی که قشقاییها از بویراحمدیها درخواست کردند که کمکشان کنند پادگان سمیرم را خلع سلاح کنند خسروخان بویراحمدی و خسروخان قشقایی داخل یک اشکفت نشسته بودند با دوربین صحنه جنگ را نگاه میکردند، خسروخان بویراحمدی به خسروخان قشقایی میگوید این جنگ را باز ما هم به نفع شما تمام کردیم شما استفاده سیاسی آن را میبرید ولی سهم ما از این تنها چند قطعه تفنگ است که او هم تعارف میکند نه ما برادریم و فلانیم و بهمانیم و باج گرفتند. مثلاً در جنگ کازرون، دو ماه قشقاییها پادگان کازرون را محاصره کرده بودند موفق نمیشدند تا فرستادند پیش بویراحمدیها، بویراحمدیها امروز که رسیدند فردا پادگان را گرفتند و خسروخان و ناصرخان تلگراف زدند سرلشکر زاهدی که آماده باش میآییم میگیریم تو را و فلان میکنیم او هم گفته خیلی خوبه، این مهمترین سند است علیه خودتان. بعد از بویراحمدیها میخواهند که برویم شیراز را اصلاً غارت کنیم و پادگانهایش را خلع سلاح کنیم که بویراحمدیها هم به کمکشان میروند ولی روی تفنگهای کازرون با هم اختلاف پیدا میکنند و بویراحمدیها دست میکشند و پیک میفرستند پیش استاندار فارس، استاندار فارس میگوید سه نفر بزرگتان بیایید با هم مذاکره کنید اینها رفتند مذاکره کردند یکی یک تفنگ برنو و یک دوربین هم هدیه بهشان دادند قشقاییها که دیدند نمیتوانند بجنگند فرار کردند که اتفاقاً اینجا خرابیهای دولت که عرض میکنم به بویراحمدیها گفتند شما هرچه میتوانید قشقاییها را بکشید و غارت کنید و ما در هر زمینهای هم کمکتان میکنیم. خب دولت که میبیند قشقاییها کازرون را خلع سلاح کردند عرض کنم شیراز را محاصره کردند سمیرم را خلع سلاح کردند لذا به فکر باج دادن به خوانین قشقایی میافتند. مادر شاه تاج الملوک آیرملو میگوید که قرار بود که یکی از دختران محمدرضاشاه را بدهند یا به خسروخان قشقایی یا به ناصرخان قشقایی، ولی این کار را نکردند اینطور باج بهشان دادند که خسروخان و ناصرخان را هردو را سناتور انتسابی کردند، صنعتیها 60 تا بودند، 30 تایش را شاه انتساب میکرد، 30 تایش را مردم رأی میدادند و یک برادرش را نماینده مجلس کردند و یک برادر دیگرشان را بعنوان ایلخانی گذاشتند.
مجری: آقای آذرشب دلیلش چه بوده که ما نمیتوانستیم؟
حسین آذرشب: چرا ما تلگراف نمیزدیم. ما واقعاً بیسواد بودیم. ما بینش و نگرش آنها را نداشتیم. صولت الدوله قشقایی دو تا پسرش در آلمان درس میخواندند. اینها باسواد بودند، ناصرخان، خسروخان، یکی دو زبان خارجی بلد بودند، اینها میتوانستند با فرستادن همین تلگرافها و تهدیدات دولت باج بگیرند. یا بختیاریها که در همه جنگها، فرماندهی سه استان لر با آنها بود، امتیازات را میبردند، انگلیس از سردار اسعد بختیاری میخواهد که شاه شود ولی نپذیرفت، رضاخان را شاه کردند، چرا خواستند شاهش کنند چون بختیاریها تهران را فتح کردند یعنی سردار اسعد و صمصام السلطنه بختیار حمله کردند و پیش از آنها بیبی مریم روبروی ساختمان مجلس شورای ملی سنگربندی کرده بود و منتظر رسیدن اینها بود، همینها که آمدند تهران را فتح کردند، محمدعلیشاه گویا با پیجامه فرار کرده رفته سفارت روسیه، حالا با لباس یا پیجامه یا با هرچه رفته این باعث میشود که اسم و رسم و اهمیت پیدا کنند و شاه نخستین زنش را ثریا را از بختیاریها میگیرد یا حتی مثلاً چرا شاپور بختیار را بعنوان آخرین نخستوزیر پذیرفت قبول کرد بااینکه چندسال زندانش هم کرده بود چون بختیاریها را یک طابفه بزرگ جنگاور میدانست. بعنوان یک لشکری که به آن اتکا کند تلقیشان میکرد اما ما نه، ما نه تهران را میرفتیم فتح کنیم، نه تلگراف میزدیم، فقط هرجا که ما را میخواستند میرفتیم شرکت میکردیم در آن جنگ چند قبضه تفنگ میآوردیم. و توقع نداشتیم. اما زمانی که توقع پیدا کردیم یعنی خسروخان قشقایی در مجالس کمونیستی شرکت میکرد و از دولت، از شخص شاه تقاضا کرد که اینجا ما مدرسه نداریم، بیمارستان نداریم، جاده نداریم، آموزش پرورش نداریم، فلان نداریم، کم کم دولت روی کرد اینجا جاده شوسه کشید، کارخانه قند زد اینجا به هرصورت بعداً بهصورت یک استان درآمد، اولین معلمها را آوردند حتی معلمهای فرامرزی آمریکا را آوردند چون ما خواستیم تا نخواسته بودیم نداده بودند.
مجری: آقای دکتر میخواهیم سؤالی که از آقای آذرشب پرسیدیم را از شما هم بپرسیم.
دکتر کشواد سیاهپور: خسروخان بویراحمدی با خسروخان قشقایی اصلاً در هیچ منبعی این گفته نیامده، اگر کسی هم این را نوشته، قطعاً دروغ نوشته است.
حسین آذرشب: ولی پیامدهای جنگ سمیرم بهنفع قشقاییها بوده است. در همین کتابهایی که جلو روی من هست، هست.
دکتر کشواد سیاهپور: هرکدامش که نوشتند اشتباه کردند. شما آن منبع را به من بگویید ببینم کدام منبع و کی پیششان بوده آیا آن راوی که پیششان بوده از آن فرد پرسیدند، این قطعاً صحت ندارد و نادرست است و یکسری موارد دیگر که میگویید مثلاً مادر شاه گفته که دختری از ...، محمدرضاشاه آنموقع سال 25، زن اولش که فوزیه بود، زن دومش ثریا بود و دختری هم که ازش داشت من نمیدانم تولدش را ولی بهنظرم سال 1325 خیلی کوچک بوده که بتوانند به قشقاییها بدهند. حالا وارد اینها نمیشوم اما خب این دادگاه را برخی بهش دامن میزنند آن هم از سر عدم مطالعه. اولاً ما جزئی از این تاریخ ایرانیم یعنی از این کلیت ایران مثل همین الان که جزئی از کلیت تاریخ ایرانیم و این مملکت اما بگوییم چقدر نفوذ داریم در پایتخت. فرض کنید ما الان میگوییم فردی از منطقه خودمان جزء نمایندههای تهران محسوب میشود. خب این را برد میدانیم، یک جایگاه والایی میدانیم؛ اما همین تحصیلکردگانمان، همین بزرگانمان، همینهایی که سالهاست رفتند در مرکز و آنها را هم دیدند، باز همیشه تلاششان این است که از اینجا بیایند دوباره شروع کنند نمیگویند ما 10 تایمان برویم آنجا و ما یک نقبی هم بزنیم چون تاریخ معاصر را وقتی من درس میدهم همیشه حالحاضر را اول میگویم بعد میروم سراغ گذشته. نمایندههایمان در دورههای مختلف، بعضیهایشان واقعاً شهرتی پیدا کردند جایگاهی پیدا کردند در مجلس، چه جناح راست یا چپ، چه اصولگرا چه اصلاح طلب اما شما از همین نمایندهها چند نفر را میتوانید نام ببرید که اینها دست افراد را گرفته باشند از شهرستانهایمان، برده باشند به مرکز. قدرتش را هم داشتهاند.
مجری: یعنی شما میخواهید بگویید این دلیل از آن موقع هم بوده است؟
دکتر کشواد سیاهپور: این یک مورد، دقیقاً اینجوری بوده، یعنی من میگویم وقتی حال حاضرمان با این جایگاهی که داریم هنوز بزرگانمان، تحصیلکردگانمان، که دیگر لیسانس مثلاً گرفتهاند، فوقلیسانس دارند، دکترا هم دارند، اون موقع خانمها، یا خوانینی که داشتیم یا کدخدایان یا میرزاها یا ریش سفیدان حداکثر در یک مکتبخانهای درس خواندند، حداکثر میگوییم که خسروخان دیپلم گرفته حالا من نمیدانم واقعاً دیپلم گرفته بود یا نه، یا بگوییم محمدحسین خان طاهری دیپلم گرفته بود، حداکثرش این است ما بین بزرگان و افراد مشهورمان همین دو نفر را داریم که میگوییم یک تحصیلاتی داشتند بقیه مکتبخانه درس خوانده بودند. چقدر با مرکز روابط داشتند چقدر اصلاً جایگاه بهشان میدادند که بروند آنجا حرفهایشان را میپذیرفتند، همین مورد سال 42، عیدالله خان و ناصرخان، بخصوص عبدالله خان اگر در تهران یک جایگاهی بهش میدادند، یک احترام خاصی قائل میشدند شاید اصلاً از تهران خارج نمیشد نمیآمد اتفاقی هم نمیافتاد.
ما حال حاضر هم همان نقیصه را داریم، یعنی همهاش برنگردیم به گذشتگان بد و بیراه بگوییم و بگوییم بله آنها بیسواد و نادان و جاهل و احمق بودند، نتوانستند. یکیاش این است.
مجری: آقای دکتر، یکی از دلایلی را که مطرح میکنند این بوده که جغرافیای ما صعب العبور بوده است مثل قشقاییها در استان فارس.
دکتر کشواد سیاهپور: بله درسته جغرافیا تأثر دارد اما یک مورد مهمتر که این را من در یک مقالهای هم نوشتم و در جاهایی هم گفتم. همیشه مردم ما، نه فقط مردم کهگیلویه بویراحمد، هرجایی از ایران، وقتی میدیدند از مرکز مأموری که میآید فقط برای مالیات میآید برای اینکه فقط یک چیزی از اینها بگیرد و ببرد مرکز به پادشاه و حاکم بدهد خوب اینها چه میتوانستند نسبت به این حکومت و این حاکم یک رابطه خوبی برقرار کنند یا دیگاهشان مثبت شود.
من یک مطلبی را از مرحوم آقای طاهری میخواندم نوشته بود که مرحوم نادر افشار نادری آمده بود در حوزه بهمئی که کتاب ایل بهمئی را نوشته، بله مستند هم دارد، مستندهایش هم زیاد هستند، گفت از یک شخصی پرسید که چند تا بز و گوسفند دارید؟ گفت آن شخص گفت آقای افشار نادری من راستش را بگویم بهتر است برایم یا دروغ بگویم، بعد گفته که آنقدر این افشار نادری ناراحت شد و بعدها برایمان توضیح داد گفت ببین این مردم آنقدر نسبت به حکومت بیاعتمادند که نمیدانند بگویند 20 تا بز، راستش را بگویند درست است یا نادرست و دروغ بگویند. ما وقتی نسبت به حکومت مرکزی هیچ اعتمادی نداریم چطور میتوانیم برویم آنجا؟!
مجری: آقای دکتر خیلیها تاریخ استان را، تاریخ غارت میدانند...
مجری: آقای دکتر، آقای آذرشب من یک قولی از همین الآن به شما میدهم احتمالاً برنامه 2 و 3 داریم. شما الان این حرفهایتان را داشته باشید. این برنامه را بهنوعی پایانبندیاش را تمام کنیم
حسین آذرشب: این که فرمودید فوقش دیپلم داشتند خسروخان و ناصرخان، شما بفرمایید مگر ملک منصور قشقایی و محمدحسین قشقایی برادران ناصرخان و خسروخان در آلمان درس نمیخواندند، چرا وقتی انگلیسیها فشار میآورند به ناصرخان و خسروخان که جاسوسان آلمان یعنی شولتسه هولتوس تحویل بدهید، تحویل نمیدهند و این دست آن دست میکنند، آخر تحویل دادند، عرض میکنم، این دست آن دست کردند مدتی را چون بویراحمدیها، بویراحمدیها گفتند آقا ما اصلاً جرأت نمیکنیم به عبداللهخان بگوییم 20 میلیون تومان بهت میدهیم چون انگلیس وعده 20 میلیون تومان به آنها داده بود، و این جاسوسها را تحویل انگلیس بده، چرا نمیدهند چون برادرانشان در آلمان یعنی ملک منصور و محمدحسین خان درس میخواندند اینها هم دارای سواد بالا بودند.
اینها وقتی این تعداد افرادآلمانی را دادند به بویراحمدیها، بعد برادران خسروخان و ناصرخان یعنی ملک منصورخان و محمدحسین، اینها چون فشار به آلمانیها آمده بودند از آلمان خارج شدند آمدند در ترکیه اینها را دستگیر کردند، بعداً اخبار را دادند به قشقاییها، نهایتاً انگلیسیها فشار آوردند که برادرتان دستگیر شده و شما بایستی این جاسوسان آلمانی را بدهید و جاسوسان آلمانی را که نزد بویراحمدیها بود، مرحوم بهمن بیگی، یکی از بویراحمدیها، که فرزند میرعباس از سادات شاه قاسم بود که در آنجا همراه با مرحوم بهمن بیگی و یکی دو تا دیگر فکر کنم فتح الله خان کشکولی، اینها آمدند در نزد ملاولی پناهی و کی هادی پناهی و عبدالله خان، چون در نزد اینها بود و گفتند که اینها را باید تحویلمان بدهید و دیگر خواستند قشقاییها، مرحوم آقای طاهری در کتاب کوچ کوچ به تفصیل این را آورده، گفته من به صراحت به اینها گفتم اینها دروغ میگویند اینها وقتی شما را بردند، دستگیرتان میکنند. به آلمانی صحبتهایی که مرحوم بهمن بیگی با آلمانیها میکرده، مرحوم آقای طاهری فهمیده و بعد بهشان گفته که درست میگوید بهمن بیگی با زیرکی خاصی که داشت گفته مگر شما آلمانی بلدید فهمیده و دیگر زبان فرانسوی با اینها صحبت کرده یا انگلیسی بعد گفته که بهمن بیگی بعداً من را آورد بیرون گفت شما چطور این را گفتی گفتم من حرف راست را به اینها زدم گفت من هم میدانم ولی دیگر مجبوریم اینها را ببریم و بردند در دژکرد و آن طرف کاکان اینها را کتک زدند و دستگیر کردند و بردند.
حسین آذرشب: میدانم اما این که میفرمایید دیگران هم غارت داشتند و مثل ما بودند، من در یک برههای که مثلاً مربوط به 30، 40 سال پیش است چند نوع غارت برایت نام میبرم:
غارت قسمتی از بختیاری توسط خداکرم خان سال 1272، غارت بختیاری توسط کریم خان
غارت بیضا، غارت سمیرم، غارت خسروشیرین، غارت حنا، غارت لینگون، غارت شپویی، غارت پل اشکفت فارس، غارت سیوند، غارت اردکان، غارت لرکیهای ابوالفارس، غارت فعلیان فارس، غارت رستم ممسنی
دکتر کشواد سیاهپور: خوب لرکی ها را کی غارت کرد؟
حسین آذرشب: حالا عرض میکنم، غارت بهبهان در زمان ناصرالدین شاه قاجار، غارت فرادنبهی بختیاری، غارت تنگ چویل بهمئی، غارت قلعه گلاب، غارت طل خسرو، غارت طایفه....
دکتر کشواد سیاهپور: مثل آقای آذرپیوند که هرچیزی را نوشته غارت، شما هم هر چیزی را غارت می گویید.
حسین آذرشب: غارت آقاجاری، غارت چنگلوا، غارت لَرکیها به دست بهمئیها، غارت طیبی توسط ساداتیها، غارت خیرآباد توسط مردم دهدشت، باجگیری عبدالله خان از مردم بهبهان، غارت ساداتیها توسط خسروخان بویراحمدی، غارت تامرادیها توسط سرتیپ خان و جنگ دره سرد، که شکست خوردند، غارت اموال شرکت لینچ انگلیس توسط بویراحمدیها و بهمئیها که خیلی این خوب بوده، غارت بختیاریها به طور مداوم توسط بهمئی ها، غارت احشام بختیاریها در؟؟؟ توسط بهمئیها، غارت کازرون، غارت؟؟؟، غارت سنگر، غارت 1320
دکتر کشواد سیاهپور: خوب حالا غارت خوب است یا بد؟ شما که لینچ را گفتی خوب است
حسین آذرشب: بله لینچ خوب بود.
دکتر کشواد سیاهپور: پس غارت ما خوب داریم بد هم داریم، اگر غارت بد است دیگر بد است دیگر هرجا باشد، آقای آذرشب دزدی هرجا باشد بد است.
حسین آذرشب: آقای یعقوب غفاری غارتها را دستهبندی کرده است.
دکتر کشواد سیاهپور: اینها را آقای آذرپیوند به نظرم نوشته چون بعضی از اینها اصلاً نادرست است. شما هر اسمی دیدید گفتید غارتش کردند. حالا من یکیاش را میپرسم گفتید غارت خیرآباد توسط دهدشتیها، دهدشتیها چه کسانی بودند؟
حسین آذرشب: ساداتیها بودند، تاس احمدیها بودند
دکتر کشواد سیاهپور: خوب کی را غارت کردند
حسین آذرشب: مردم خیرآباد را.
دکتر کشواد سیاهپور: کدام یکیش را؟ مثلاً از جلیلیها در آنجا هست تا حالا نگفتند.
حسین آذرشب: نه حالا زیاد است.
مجری: اگر موافقید هر دو عزیز یک سؤال پایانی بپرسم. میخواهم بحث پایانبندیاش طوری باشد که ما بتوانیم در ادامه یک نوع شروع دیگری داشته باشیم نسبت به این بحث. بحث پایانی میخواهم درمورد هویت باشد. صرفاً تاریخی نیست. ما از نظر هویتی بخواهیم نگاه کنیم این نگاه منفی یا مثبت ما به تاریخ، قاعدتاً نگاه امروز ما را به فرهنگ خودمان شکل میدهد. میخواهم بپرسم که آیا این نگاه افراطی است که غرورآمیز باشد؟ به نظر شما برای اینکه این فرهنگ بتواند حداقل نگاه تسهیل گری داشته باشد برای آینده ما، ما باید به چه شکل نگاه به تاریخمان داشته باشیم؟
حسین آذرشب: عرض کردم نه سیاه است و نه سفید بلکه خاکستری است. ما بعضی از غارتهایمان خیلی خوب بود. اصلاً غارت انگلیسیها که کالا از بوشهر میآوردند فارس و از فارس میبردند اصفهان توسط بویراحمدیها که اغلب هم دستشان خالی بود و یک بار اینها کاروان تسلیحاتی انگلیس را غارت کردند و غارت شرکت لینچ که از راه بهمئی کالا میبردند بختیاری و اصفهان توسط بهمئیها آیا این بد بود نه بسیار خوب بود گاهی دشمنی پیش میآمد افراد کشته میشدند که در آن صورت این دزدی شاه دزدی بود یعنی خیلی هنر محسوب میشد که از طایفه قاتل چیزی بدزدی یا کسی را بکشی یا دستگیر کنی یا بزنی. بعضی از غارتها به علت گرسنگی بود.
مجری: ولی تناقض دارد با آن نگاهتان که گفتید حکومت مرکزی نباید تضعیف میشده؛ یعنی آن استدلالتان که ما نباید دولت مرکزیمان را تضعیف کنیم این به نوعی تناقض دارد با این بحث...
حسین آذرشب: نه نه من قبول دارم، خوب من هم میگویم مثلاً جنگ تامرادی اصلاً غلط بود. جنگ متفقین در ایران، آقای پیشوری در آذربایجان ادعای تجزیه طلبی میکند، آقای شاه محمد در کردستان ادعای تجزیه طلبی میکند و انگلیس سعی میکند که بهاصطلاح نهضتی تحت عنوان نهضت جنوب به سرکردگی قشقاییها بهوجود بیاورد و غارت کازرون و شیراز و سمیرم را نهضت نامگذاری کرده درحالیکه الان دولت نیاز به کمک دارد نه اینکه ... مثلاً پاسگاه در آن 300 تفنگ برنو آوردیم درحالیکه رضاشاه با 1000 بدبختی، آقای دکتر میداند، 4000 تفنگ برنو سه بار آلمان را دور زدیم تا توانستیم از دست متفقین این 4000 تفنگ برنو را به داخل ایران بیاوریم. خوب 300 تایش فقط در جنگ پاسگاه حنا ما غارت کردیم چقدر سلاح سنگین مثل توپ، توپها را هم بردند قشقاییها در این جنگ شرکت نداشتند آن پشت ایستاده بودند بویراحمدیها جنگ میکردند و وقتی جنگ تمام شد موقع غارت شد قشقاییها ریختند بویراحمدیها کشتندشان، گفتند شما جنگ نکردید حق غارت هم ندارید. اینهمه سلاح دست ما افتاد درزمانی که دولت نیاز به سلاح داشت.
دکتر کشواد سیاهپور: آقای آذرشب نگاه کنید هر موضوع تاریخی را آدم باید زمینهها و مقدماتش را بگوید، منظورم از غارتهاست. شما مثلاً تفکیک میکنید میگویید این خوب است این بد است یا یک موردی را مثلاً گفتید که مثلاً کسی کشته میشد بعد مردم میرفتند یک جایی را غارت میکردند از آنهایی که قاتل بودند، پس اینها را باید هرکسی که میخواهدف شما باشید یا هر نویسنده دیگری که میخواهد بگوید فلان جا را غارت کرد بویراحمدی یا بهمئی یا طیبی، بگوید که چه اتفاقی افتاده بود، ما اصل غارت را میگوییم ناخوب و نادرست است و مثل شما من اصلاً دیدگاهم اینجور نیست که بگویم اون بحث انگلیسیها خوب است این بخشش بد است یعنی این تفکیک و تمایز را بینشان قائل نمیشوم باید بدانیم هر واقعهای که رخ داده چرا رخ داده، بله دلایلش را ببینیم، مثلاً شما میگویید خسروخان ساداتیها را غارت کرد، چطور بود همینجوری کیفش کشیده شب گفته من فردا بروم اینها را غارت کنم حتماً یک زمینههایی بوده. ممکن است کسی دیگر تعبیر دیگری داشته باشد.
حسین آذرشب: ساداتیها خیلیها را غارت کردند، خیلی از افرادی که در این غارت شرکت داشتند مثل میر شرمت الله داورپناه.
دکتر کشواد سیاهپور: آقای آذرشب وقتی شنوندگان اینها را بشنوند میدانید چه میگویند، میگویند اینها با هم دعوا میکردند این بحث را رها کنیم برویم سراغ سؤال. ببینید هویتی که شما میگویید یعنی در تاریخ داشته باشیم
مجری: منظور اینکه این هویت تا چه اندازه میتواند الان به ما کمک کند. آن نگاهی که خودتان داشتید.
دکتر کشواد سیاهپور: درست است. من همیشه برای دانشجوها وقتی منابع درس میدهم این توضیح را میدهم که شما اگر خودتان بخواهید درمورد خودتان کتاب بنویسید یعنی زندگینامه شخص خودتان هم بخواهید بنویسید باز یک چیزهاییش را نمینویسید یعنی هر شخصی از ماها بخواهد درمورد زندگینامه خودش بنویسد اولاً همهاش را نمینویسد و بهطور کامل نمیتواند این را بنویسد و بخشیش را حذف میکند یعنی هر انسانی درمورد خودش. پس اگر ما خودمان هم در مورد خودمان هم بخواهیم تاریخ بنویسیم، کامل نمیتوانیم بنویسیمش. یعنی کامل نوشته نمیشود اما نسبت به این تاریخی که داریم از گذشته تا الان، ما میتوانیم آن مواردیش که بینمان اختلاف ایجاد میکند نه فقط گذشته حتی حال حاضر، ببینید این بحث سردسیری و گرمسیری شما کم شنیدید در دانشگاه، مسائل افراد سیاسی به این دامن زدند و میزنند همه امروزه و همیشه برای بهرهبرداری سیاسی خودشان، تحصیلکردگان ما به این دامن میزنند نه عامه مردم، ببین عامه مردم ما بخصوص آنها که سنشان پیش از انقلاب است، مثلاً 50، 60، 70، 80، بهراحتی یک بویراحمدی کنار یک بهبهانی مینشیند و با هم معاملهشان را میکنند و برمیگردند و هیچ اتفاق بدی هم نمیافتد اما همینهایی که نسل بعد از انقلاب و تحصیل کردگان بیشتر با هم دوئیت و خصومت دارند، این میگوید سردسیری آن میگوید گرمسیری. این میگوید ما این کار را کردیم، شما این کار را نکردید، ما این را شکل دادیم، شما نبودید، ما بایستی از این مسائلی که بینمان تفرقهانگیز است بپرهیزیم و رهایشان کنیم آن قسمتهایی از تاریخمان که جای افتخار دارد بهش افتخار کنیم، بد و بیراه نگوییم. همهاش نگوییم همه مسائل و مشکلات ما برمیگردد به عبدالله خان و خداکرم خان و کریم خان و فلان خان، فلاکتها، به تحصیل کردگان هم برمیگردد چطور در همین حکومت پهلوی مرحوم بهمن بیگی توانست مدارس عشایری تأسیس کند. کدام خان مانع بهمن بیگی شد. هیچ کدام. کدام کدخدا آمد مانع بهمن بیگی بشود هیچ کدام. حتی شما این را آقای دکتر تقوی در کتابش نوشته و سندش را هم آورده در سال 1325 که همین نهضت جنوب رخ میدهد محمدحسین خان طاهری و ناصرخان یک نامهای نوشتند به نخستوزیر و استاندار فارس. مواردی که مطرح کردند گفتند ما پزشک میخواهیم، ما مدرسه میخواهیم حتی نوشتند دبیرستان 4 کلاسه، مشخص کردند، ما جاده میخواهیم جادههایمان خراب است راه لازم داریم پس مدرسه و پزشک و جاده یک مورد دیگر هم هست که یاد من نیست که اینها درخواست کردند آیا کسی مانع اینها شد اگر حکومت میآورد اگر مدرسه میآوردند کسی مانع اینها میشد نه. وقتی زمان دکتر مصدق آن مرحوم که آمد در بویراحمد و مدارسی تأسیس کرد شخصیت مشهوری از لحاظ...
مجری: به نام خداوندی که آدمی را به فضیلت نطق و مزیت عقل بر دیگر خلق برتری گردانید.
خانمها و آقایان، بینندگان سهنقطه سلام، سلامی به لطافت اندیشه والای شما عزیزان. در خدمت شما هستیم با یکی دیگر از برنامههای سهنقطه.
در این برنامه قصد داریم تاریخ سیاسی - اجتماعی استان کهگیلویه و بویراحمد را در دوره معاصر مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم. تاریخ استان کهگیلویه و بویراحمد همواره امری مناقشه آمیز بوده است بهگونهای که عدهای، تاریخ استان را تاریخ فخر و افتخار میدانند و درمقابل عدهای دیگر تاریخ استان را تاریخی قابل اعتنا ارزیابی نمیکنند.
بدینوسیله دو مهمان ویژه داریم. آقای حسین آذرشب، پژوهشگر فرهنگ عامه و تاریخ محلی در استان و جناب دکتر کشواد سیاهپور استاد تاریخ در دانشگاه یاسوج.
خب اولین سؤال خودمان را میخواهیم درباره نحوه شکلگیری استان کهگیلویه و بویراحمد و جغرافیایی که ما امروزه به اسم کهگیلویه و بویراحمد میشناسیم آغاز کنیم. آقای آذرشب در خدمتتان هستیم.
حسین آذرشب: به نام خداوند جان و خرد، کزین برتر اندیشه برنگذرد. همانطوری که فرمودید سخن گفتن راجع به تاریخ و جغرافیای کهگیلویه و بویراحمد امر سختی است. بنده به سهم خودم که سالیان سال در این زمینه مطالعات داشتم و همچنین با بزرگان صحبت کردم، با کسانی که در جنگ با شیخ خزعل همراه با سردار سپه، رضا پهلوی بودند که خودشان درمورد این گنج صحبت کردند با بزرگان، مسنها، پدرم، پدربزرگم و غیره صحبت کردم و کتابهایی که افراد خارجی نوشتند و کتابهایی که افراد کشوری نوشتند و کتابهایی که افراد استانی نوشتند. کهگیلویه و بویراحمد را تقریباً تا 100 سال پیش کهگیلویه میگفتند؛ اما این کهگیلویه با کهگیلویه امروزی فرق داشت. کهگیلویه قبلی شامل کهگیلویه و بویراحمد فعلی، لردگان، بهبهان؟؟؟، زیدون، گناوه و دیلم، هندیجان و از این طرف تا مال امیر و رامهرمز و؟؟؟ برخی نقطه پایانی را کوه اشکفت تعیین کردند بهاضافه لردگان. لردگان هم من برای همین کار رفتم. به گویش بختیاری صحبت نمیکنند بلکه به گویش بویراحمدی صحبت میکنند.
این گستره استان ما بوده که افرادی مانند حسن حسینی فسایی در تاریخ ناصری ذکر کرده یا در کتب دیگر آمده یا کتبی که راجع به اتابکان لرستان نوشته شده، بیان گردیده {است} و مهاجرتهای زیادی از این استان به استانهایی دیگر صورت گرفته که گاهی خود رفتند، گاهی آنها را تبعید کردند. مثلاً نادرشاه افشار خیلیهایشان را بعد از تصرف دهدشت به حوالی اصفهان تبعید کرده یا طوایف بلاقویی یا سینقل در سیستان و بلوچستان از اتابکان لرستان قهر کردند و به آنجا رفتند و یا افرادی در پامره سرخی بخاطر جنگهای داخلی مهاجرت کرده و به آنجا رفتهاند اما استان فعلی {یعنی کهگیلویه و بویراحمد} سال 1343 توسط ارتشبد آریانا نقشهاش کشیده شد.
گویا این استان غیرقابل کنترل بود به علت کوهستانی بودن و نیز به علت جنگاوری که من در دو جا دیدم، یک جا ویلیام راجرز سفیر انگلیس در گزارشی که به لندن میدهد میگوید یک بویراحمدی برابر با 10 بختیاری، 10 قشقایی و 100 فارس است. در فارسنامه ناصری میگوید بهمئیها جنگاورند. موقع جنگ لخت میشوند چون وارد شدن گلوله بدنشان را نافور میکند و هرکدامشان برابر با 10 تا بختیاری است.
شرکتهایی که دولت کرد مثل جنگ آجوادی، جنگ دارگ مدین، جنگ تنگ تامرادی و ضربههایش در جنگ گجستان خورد و ...، باعث شد که دولت به یک فکری بیفتد. حق را باید به پیرمردی بدهیم که الان زنده است و آن میرزا ابوالحسن موسوی است. بعد از اینکه عبدالله خان ضرغامپور در سال 1942 توسط نوکرش علی کشته شد، خانها و کدخداها را جمع کردند گفت که نمیدانستیم میخواهند ببرندمان پیش شاه {یا جای دیگر}. ساواک از ما خواست، سازمان امنیتی که وجود داشت از ما خواست که شما درخواستتان را بنویسید، گفت من نوشتم با انشای خوبی که شاه بعداً تعریف و تمجید کرد. گفتیم ما در این کوهها بدور از هیچگونه امکاناتی زندگی میکنیم. نه مدرسه داریم نه بیمارستان داریم نه راه داریم نه فلان نه کارخانه نه بهداشت.
ما را یا قشقاییها تحریک میکنند یا بختیاریها تحریک میکنند و در داخل هم هیچ حاکمیتی وجود ندارد. ما میخواهیم که ما را بصورت یک فرمانداری کل دربیاورید تا از سلطه بختیاری و قشقایی و تحریکات آنها نجات پیدا کنیم. یک نقشه کشیدند نقاط بزرگ بود که کازرون هم جزئش بود بعد نقشه دوم را کشیدند که قسمتهای کوهستانی را؟؟؟ که همین استان فعلی باشد.
مجری: خیلی ممنون، خب مقدمهی خیلی خوبی آقای آذرشب داشتند. خب آقای دکتر، استان کهگیلویه و بویراحمد در دهه 40 به نوعی بنا نهاده شد. حالا میخواهیم از شما بپرسیم دلایل انتخاب شهر یاسوج بعنوان پایتخت استان چه بوده است؟
دکتر کشواد سیاهپور: بسم الله الرحمن الرحیم، عرض سلام و ادب خدمت جنابعالی و همکارانتان که اینجا هستند و کسانی که این برنامه را میبینند و میشنوند. گفتید که باید خلاصه هم بگوییم، آقای آذرشب مسائلی را گفتند من توضیح بیشتری بدهم در این زمینه.
به هرحال منطقه ما یعنی چیزی که امروزه کهگیلویه و بویراحمد میگوییم، جزئی از تاریخ ایران است و حالا فارغ از اینکه بگوییم ایران از زمان آریاییها شکل گرفتند، آریاییها از چه موقع آمدند آیا اینجا بودند یا مثلاً از روسیه آمدند وارد اینها نمیشویم چون بحثش طولانی است؛ اما به هرحال آثاری که به دست آمده {است اگر} پیش از اسلام و بعد از اسلام بخواهیم تقسیم کنیم، از دوره ایلامیها هم اسامی هست و هم آثاری متعدد، یعنی تقریباً هر قبرستانی که پیش از اسلام به دست آمده اینجا، یا کشف شده یا پیدا کردند مربوط به ایلامیهاست از لما بگیرید تا کنار بیمارستان امام سجاد (ع) در یاسوج و جاهایی دیگر برخی اسامی هم به نظر میرسد ایلامی است. یعنی خود من احتمال میدهم که پلی که نام قبلیاش ضرغام آباد {نام داشت}، الان به آن میگویند ضرغام آباد. البته اسمش هم در طی زمان چند بار تغییر و تحول پیدا کرد. پلی {که} به نظرم میرسد نام یکی از پادشاهان ایلامی باشد.
خب بعد از ایلامیها، هخامنشیان را داریم که قطعاً در این مناطق حضور داشتند. اوایلشان بودهاند. باز اسامی هست. من در یک مقالهای البته به این پرداختهام. خواستگاه هخامنشیان در مجله رشد آموزش تاریخ چاپ شده که به این نکات پرداختم و نمیخواهم خیلی توصیف و تفصیل بدهم این مسأله را. بههرحال هخامنشیان حتماً در اینجا بودهاند بهگونهای که حتی مرحوم احمد اقتداری در کتاب خوزستان، کهگیلویه و ممسنی، خیلی صریح میگوید که هخامنشیان از کهگیلویه برخاستند. مقصودش کهگیلویه بویراحمد دیگر هست. حالا بخشی {یا} کل ممسنی را هم ما میتوانیم جزء این قلمداد کنیم و خیلی مُصِر بود {=پافشاری میکرد} روی این. حتی تحلیل میکرد یا صحبت میکرد که انزان و انشان با هم متفاوت است و اینکه کوروش گفته من پادشاهانشانم، اجدادم پادشاه انزان هستیم {که} این را توضیح میداد که این قسمت کوهستانی که امروزه کهگیلویه و بویراحمد هست این انزان بوده که اجداد هخامنشیان بخصوص کوروش و اجدادش در اینجا بودند و حکومت تشکیل دادند و شکلگیری پادشاهی هخامنشی از اینجا بوده، روی این خیلی تأکید داشت. حتی در یک بزرگداشتی که در شیراز برایش گرفتند من این را ازش پرسیدم که شما هنوز بر آن عقیدهای که در سال 59 در این کتابت نوشتی هستی؟ گفت بله؛ کاملاً هستم و تأیید هم میکنم.
خب ما دوره هخامنشیان را قطعاً داریم که حالا نگویم آثار ولی حداقل اسامی و امارات قرائنی هست و در دوره طبیعتاً بعدش هم ما این موارد را هم داریم. در دوره اشکانیان هم بخصوص حکومتی که تحت عنوان بازرنگیان بودند یا بازرنگیان که حکومت مشهوری بود اما آثار، علائم و اطلاعات درموردشان بسیار اندک است جز اینکه اسمشان در برخی منابع از جمله مثلاً طبری است، قطعاً جزء حکومتهای محلی فارس بوده که ما با توجه به منابع بعد از اسلام بخصوص منابع جغرافیایی قرن چهارم قطعاً میدانیم که ولایت بازرنگ ولایتی است که امروزه ما میگوییم بویراحمد علیا، حتی ممکن است برسد تا بویراحمد سفلی. شاید تا اردکان و بیضا هم برسد چون بههرحال انشان یا انزان را مثلاً سامر آمریکایی میگوید که تل ملیان بیضا جای اصلیاش بوده؛ یعنی شهرانشان آنجا بوده است. آثار ایلامی را ما تا مرودشت هم داریم چون ایلامیان حکومتانشان و شوش را در دست داشتند. خب انشانش را میگفتند قسمت کوهستانی.
حالا من این را خلاصه کنم. به هرحال بازرنگیان قطعاً حکومت محلی بودهاند که اسمشان هنوز هست. یکی از روستاهای نزدیک به شهر یاسوج هنوز بازرنگ یا بازرنگ تلفظ محلی وجود دارد.
من یکسری موارد دیگری را هم پیدا کردم مثلاً جغذار که اسم یکی از روستاهاست. آخرین پادشاه بازرنگی جوزهر یا جوزَهَر بوده که این را طبری در کتابش آورده که گفته به هرحال ساسانیان توانستند این را از بین ببرند و حکومتشان را تشکیل بدهند. حتی ساسانیان هم با اینها وصلت داشتند و قطعاً در دوره ساسانیان هم این منطقه، منطقهای بوده که بسیار عمران و آبادی در آن هست.
پلهایی که ما در خیرآباد داریم، در پل بریم داریم، در پاتاوه داریم، قطعاً آثار ساسانی است و یک بخشی از آن هم؟؟؟ خارجی گفتند. بخصوص پل بریم را گفتند که آثاری از هخامنشیان هم در آن هست. به هرحال ما پیش از اسلام این مناطق را جزئی از تاریخ ایران باستان داریم و آثار، سکههایی که از ساسانیان به وفور پیدا شده از جمله مثلاً در تپهای که در دشت روم بوده حالا بعد از اسلام طبیعتاً ما تا 200 سال بهنوعی کاملاً زیر نظر اعراب بودیم و حکومتهای محلی نداریم. از 205 سلسله طاهریان شکل میگیرند؛ اما قبل از اینکه حتی طاهریان شکل بگیرند، اسمی که امروزه ما میگوییم کهگیلویه یعنی منسوب به گیلویه هست، یک شخصیت تاریخی مشهوری بوده در فارس، استخری و دیگر منابع به ما میگویند که این از همایجان بیضا، اردکان، همایجانی که جزئی از اردکان فارس است از اینجا بلند شده و توانسته این مناطق را کاملاً زیر سیطره خودش دربیاورد و بعد در قرن چهارم بهخصوص این نقطهای که میگوییم کهگیلویه و بویراحمد منسوب شده به گیلویه.
به هرحال این مواردی که آقای آذرشب گفتند بخشی از آن درست است این رم جیلویه، یعنی منطقهای که مربوط به جیلویه یا گیلویه بوده، جیلویه به عربی مینوشتند به هرحال گیلویهای که به فارسی میگوییم. که از استخری دقیقاً مرز آن را برای ما مشخص کرده، یعنی از بیضا دقیقاً شروع میشده تا کل کهگیلویه و بویراحمد. امروزه به آن بخشهایی که آقای آذرشب گفتند تا لردگان قطعاً جزئش بوده، ارجان که بهبهان امروزی باشد جزئش بوده، دیلم و گناوه و اینها هم قطعاً محدوده رم جیلویه یا منطقه گیلویه هست.
مجری: خب خیلی ممنون، آقای آذرشب بحث را کمی مشخصتر درمورد بحث تاریخ معاصر استان دنبال خواهیم کرد. ما سعی میکنیم از سال 1301 و 1302 تا قبل از انقلاب اسلامی یعنی در این بازه زمانی گزارههایمان را در این برنامه قید خواهیم کرد. یک سؤال کلی میخواهم در ابتدا بپرسم. اینکه احساس میشود که بویراحمد یعنی آن بویراحمدی که در منابع تاریخی آمده یعنی استان و مردم استان ما، نسبت به اقوام همسایهشان مثل قشقاییها یا بختیاریها در مناسبات ملی آنچنان که باید دخیل نبودند که منابع تاریخی این را هم نشان میدهد. خواستیم درمورد این موضوع به معنای کلی آن صحبتی داشته باشید.
حسین آذرشب: بله، البته قبل از اینکه به این پاسخ بدهم من فکر میکنم وجه تسمیه فیلی که اکنون ضرغام آباد است فعلی بوده، فعلی یکی از اقوام لر است که اکنون هم در لرستان هستند هم در عراق. حتی من در تابلویی دیدم الفعلی، آل عربی را هم رویش گذاشته بودند.
عیبی ندارد که کمی هم من صحبت کنم، چون آن فیلی نیست فیلی، چون خودشان میگویند فیلی. حالا این تغییرات بهوجود میآید و ف و پ هم لبیاند.
عرض شود ما نمیتوانیم تاریخ کهگیلویه و بویراحمد را سیاه بدانیم و نه سفید، بلکه خاکستری باید بدانیم. یعنی هم نقاط روشن و سرافرازانهای دارد هم نقاط منفیای دارد، که اگر بخواهید من فهرست وار عرض میکنم که چه بوده، ولی قبل از این عرض میکنم که فرمایش شما {مجری} درست است که آنگونه که بختیاریها و قشقاییها در تاریخ ملی نقش داشتهاند در دوره معاصر، مردم کهگیلویه و بویراحمد نداشتهاند، این را قبول دارم هرچند در گذر زمان حقشان ضایع شده {است}. مثلاً در جنگ نادرشاه با هند هم لرستانیها، هم کهگیلویه بویراحمد، هم بختیاریها شرکت داشتند ولی فرماندهی با بختیاری بوده {است}. فردی {که حالا من اسم آن را دارم و یادداشت کردم} او را بعنوان رهبر انتخاب کردند و کلاً نوشتند بختیاری. من اول نقاط مثبت استان را عرض میکنم بعد نقاط منفی را. مثل جنگ آجوادی، جنگ برگ مدین، جنگ؟؟؟، جنگ تامرادی، که اینها نقاط سیاه ما هستند اینها را هم عرض میکنم.
از نقاط مثبت، یکی جنگ با شیخ خزعل در سال 1303 یعنی زمانی که رضاشاه سردار سپه بوده، او در بوشهر با کشتی به دیلم میآید و سپاهش از فارس میآید به ممسنی و قشلاق بویراحمد. از بویراحمدیها تقاضای کمک میکند. هم شکرالله خان ضرغام الدوله شرکت میکند و هم غلامحسین خان شرکت میکند و هم سرتیپ خان و البته القاب گرفتند بخاطر این خدمت.
اینها باعث شدند که شیخ خزعل که تجزیه طلب بود و میگفت خوزستان جداگانه خودش یک کشور است من هم پادشاهش هستم. این را شکست دادند و روزی ایران قطع میشد اگر اینطور نبود. این از نقاط مثبتشان است. میآیند اتفاقاً در روستای عامری با هم برخورد میکنند هم رضاشاه هم بویراحمدیها که آنجا نقشه جنگی را میکشند و در سمیره نزدیک زیدان جنگ با شیخ خزعل صورت میگیرد و خیلی زود بویراحمدیها آنها را شکست دادند.
میرزا ابراهیم موسوی {خدا رحمتش کند} جزء افرادی بود که در این جنگ بود و برای من گفت که نخست آنها به ما خیلی ضربه زدند سوار اسبهای پاباریکی بودند که مثل باد میتاختند وقتی از آدم رد میشدند. برمیگشتند تیر میانداختند تا بعد ما یاد گرفتیم سنگر بکنیم پناهگاه بسازیم و آنها را شکست دادیم، این از نقاط مثبتشان است.
مجری: حالا نقاط تاریک را بیشتر سعی کنید بگویید.
حسین آذرشب: حالا من همین مثبت را فقط فهرست میخوانم. دیگر توضیح نمیدهم. مخالفت با کشف حجاب، که در اشعار ما داریم، ای خدا ذلت بده کچل رضاشاه//ریم سه بو از نو ایگون میناته وردا (توضیح ناشر: ریم سه بو اصطلاحی لریست که معنای فارسی تحت اللفظی و ضرب المثل آن رویم به دیوار است. اصطلاحی است که در هنگام اتفاق حادثهای غیر متعارف یا غیر معقول به کار میرود. «از نو ایگون» یعنی دوباره می گویند. «میناته وردا» مِینا چارقد یا شالی است که زنان لر معمولاً به سر دارند. یعنی روسریت رو بردار. در نهایت یعنی اینکه خدا رضاشاه کچل را ذلیل کند که دوباره میگوید روسری خود را از سر بردار.)
مخالفت و جنگ چریکی علیه مظالم دولتیها خصوصاً مظالمشان در شهر تل خسرو که وقت ندارم وگرنه اینها را توضیح میدادم.
مخالفت با تخته قاپو یعنی اسکان عشایر بهصورت شهرنشینی که میبینیم در شهریور 20 که رضاشاه تبعید میشود مردم فوراً شهر تل خسرو را خراب کردند هر کس خانه خودش را خراب کرد و رفتند سراغ زندگی واقعیشان.
طرفداری خسروخان از مصدق و ملی شدن صنعت نفت. حتی بعد از اینکه مصدق شکست میخورد با 600 نفر حمله میکند که پادگان بهبهان را به تاراج ببرد و به تهران حمله کند اما قشقاییها که با او همپیمان شده بودند پیک فرستادند که ما نمیخواهیم این کار را بکنیم. او هم عقب نشینی میکند. سخنرانیهای خسروخان در محافل کمونیستی که همین باعث مرگش شد، باعث شد شاه نقشه قتلش را بکشد و سلطانعلی سلطانی و موسوی نقشه قتلش را بکشند و به شاه بدهند.اگر وقت باشد جای صحبت زیاد است.
مجری: حالا برویم سراغ آقای سیاهپور چون ایشان خیلی وقت است ساکتاند،
من دنباله سؤالتان را میگویم. من نقاط مثبت را بعداً بقیهاش را میگویم. بعد نقاط سیاه را میگویم.
مجری: باشه. بفرمایید.
آن گفتهای که آقای آذرشب میگویند میرزا ابوالحسن حسینی منظورتان است قطعاً. اگر ایشان این روایت را کرده، قطعاً نادرست است. من بارها با ایشان مصاحبه کردم هم تصویری هم صوتی و چنین حرفی تا الان نزده است. من اصل این مطلب را در کتابم آوردم. ببینید 26 خرداد 1342 یک نامهای بیش از 20 صفحه است، سرلشکر پاکروان نوشته به نخستوزیری و این مجموعه تحقیقات و کارهایی که ساواک انجام داده و چرا این وقایع را، این هم بعد از جنگ گجستان بود که چرا این وقایع در کهگیلویه بویراحمد بخصوص بویراحمدیها رخ میدهد {که} به تفصیل این را دادند به نخست وزیری، نخست وزیری هم این را در هیئت وزرایی که داشتند تأیید کردند و به تصویب شاه هم رساندند. یکیاش هم شکلگیری یک فرمانداری کلی به نام کهگیلویه بویراحمد {بوده است} حتی اول اسم بویراحمد را نوشتند؛ یعنی نوشتند فرماندهی بویراحمد و کهگیلویه.
این را از اول سرلشکر پاکروان یعنی مجموعه تحقیقات ساواک داد به نخستوزیری و بعد از آن در تیر ماه آریانا هم یک نامهای به شاه مینویسد که در کتاب تاریخچه عملیات نظامی جنوب آمده؛ یعنی اول ساواک و همه این پیشنهادات، جاده ساختند و کارخانه درست کردند و پزشک به آن منطقه اعزام کردند و مدارس را توسعه دادند و همه اینها را ساواک نوشته بود. سرلشکر پاکروان هم امضا کرده بود البته خودش هم سرلشکر پاکروان جزء آدمهای باسواد ساواک بود بعنوان رؤسای ساواک، بسیار آدم باسوادی بود و منش او هم منش بسیار درستی بود؛ یعنی همیشه با ملاطفت برخورد میکرد. خب ساواک این کار را کرد. یعنی نامه ساواک است که بعد از جنگ یعنی البته نتیجه این اقدامات است؛ یعنی نتیجه این جنگها و درگیریهایی که بویراحمدیها، بخشی از ممسنی، بخشی از کمر و سرخی و بخشی از قشقاییها داشتند در اواخر سال 41 و مخصوصاً 42 که این تصمیم را گرفتند.
من هنوز میبینم که برخیها که ادعای این دارند که ما خیلی خوب هم تحقیق میکنیم، مطالعه میکنیم. هنوز مینویسند آریانا اولین پیشنهاد را داد درمورد تأسیس و شکلگیری مثلاً فرمانداری کهگیلویه و بویراحمد. درصورتی که این را ساواک انجام داد. به هرحال اگر میرزا ابوالحسن این را گفته قطعاً نادرست است چون که بزرگان بویراحمد یعنی کدخدایانی که در توتنده بودند سوگند هم خوردند ولی بعد از واقعه توتنده اکثریتشان به شیراز رفتند. خب آقای میرزا ابوالحسن هم ظاهراً در شیراز به اینها ملحق شده چون مثلاً میرزا مجید هم بوده و خویشاوند بودند. اینها را اواخر اردیبهشت ساواک برد پیش شاه و من در کتاب باز آوردم که مثلاً وزیر کشور بعد از جلسهای که با شاه داشتند، مسائلی که مطرح شده بود، بعد ساواک آن نامه را هم در خردادماه نوشت. قبلش هم گفته که ما دیگر تصمیم گرفتیم که یک فرمانداری کلی تشکیل بدهیم.
آن القابی که درمورد شکرالله خان و سرتیپ خان هم دادند این آقای دکتر تقوی {دکتر سید مصطفی تقوی فرزند مرحوم آمیر احمد تقوی} در کتابش آورده نقد هم کرده درست هم هست. جنگ با شیخ خزعل 1303 هست اما لقبی که مخصوصاً در مورد شکرالله خان سندش را آقای دکتر تقوی ارائه داده، سال 1302 هست که درست است و کار به مورد ندارم. منظور این است که قبل از جنگ شیخ خزعل بوده است. موردی هم که گفتید 600 نفر به بهبهان به فرماندهی خسروخان اصلاً چنین چیزی صحت ندارد. مرحوم آقای طاهری کتاب ارزشمندی به نام کوچ کوچ دارد. کل این مطالب را نوشته و فعالترین فرد با خسروخان بوده است. در قضیه نهضت ملی شدن صنعت نفت به تفصیل آورده، یک کسی در مقالهای که همین مورد 600 نفر را به نقل از {بهنظرم} آقای مجیدی، مرحوم مجیدی آورده بود آن موقع مرحوم آقای طاهری زنده بود. من رفتم پیشش گفتم اصلاً چنین چیزی صحت دارد که بویراحمدیها نیرو جمع کردند به بهبهان بریزند؟ گفت: «اصلاً چنین موردی صحت ندارد»؛ چون اینها رفتند با قشقاییها در نخودان سمیرم یک جلسهای داشتند تا برگشتند 20 و چند روز بعدش خسروخان را کشتند.{ فکر کنم در اول مهر ماه}، این بحث چم چیت مربوط به سال 1321 و 1322 هست. قضیه این 600 نفر را مرحوم باور در کتابش آورده است.
شهر تل خسرو خود من هم در اوایل تحقیقات از دهه 70 و در دهه 80 فکر میکردم مردم ریختند این شهر را خراب کردند. کتاب مرحوم آقای طاهری را که خواندم و بعد سؤالاتی از ایشان داشتم و پرسیدم. به این نتیجه رسیدم که اصلاً مردم در این {امر} دخالت نداشتند. اول چه کسانی، سیارههایی که تا 5 روز، 10 روز، 20 روز قبل در خدمت حکومتند {و سیاره یعنی چریکهای محلی}. چون از سال 1310 به بعد حکومت رضاشاه و نظامیانشان که اینجا بودند یک تصمیمی گرفتند که از خود مردم استفاده کنند در سرکوب مثلاً یاغیان یا حوادثی که رخ میدهد، مثلاً دزدی در محل رخ بدهد. نمیدانم، هر موردی، جمعآوری سیاهچادرها، تخت قاپو، از مردم محلی استفاده کردند. اینها را تحت عنوان سیاره ازشان استفاده میکردند بعد آمدند از کدخدایان مشهور بویراحمد استفاده کردند. ملاولی پناهی یکی از آنها است. کی نصیر بهادر هست، ملاقباد سی سختی بود که البته ایشان 1315 فوت کرد. فرد مشهوری از شیخهایی که هست، انصاری فامیلشان است، ملاقلندر شیخ، اینها جزء کسانی بودند که بعنوان سرسیاره ازشان استفاده کردند. این سیارهها به فرماندهی ملاولی پناهی وقتی دیگر واقعه 20 شهریور رخ داد یکی دو ماه گذشته بود ریختند به شهر تل خسرو ویرانش کردند. تمام وسایل دولتیاش را غارت کردند. آقای طاهری همهاش را آورده نوشته سرسیاره، اسم البته نبرده، بعد که پرسیدم گفت منظورم این است چون کی نصیر دیگر اینجا گفت نه؛ چون ما دو نفر را داریم کی نصیر و ملاولی که گفت کی نصیر اینجا نبود و مشخص است دیگر ملاولی بوده و مجموعهشان.
اتفاقاً کی علیخان و کیولیخان که تا مدتی پیش یاغیاند علیه حکومت، میآیند، شنیدند که ریختند به شهر تل خسرو، آمدند دور شهر را محاصره کردند. آقای طاهری این را هم در کتابش آورده گفته یک کسی را فرستادند گفتند شهر را رها کنید، شهر مال ماست، تخریبش هم نکنید. پس تخریب شهر تل خسرو، کار سیارهها بود. البته به طبع اینها احساسی شدند ریختند به شهر، هرکسی آمد یک چیزی برداشت و برد اما ابتدایش از جانب سیارههایی که تا چند روز قبل در خدمت حکومتند.
مجری: آقای آذرشب مشخصاً گفتید پرونده تاریک مردم استان یا به نوعی تاریخ استان را مطرح کردید و اسمی از جنگهایی مانند گجستان، جنگ تنگ تامرادی، جنگ آجوادی، جنگ دارگ مدین آوردید. استدلال شما چیست که این جنگها نقطهی تاریک استان هستند؟
آقای آذرشب: ببینید، مهمترین کاری که محمدرضاشاه پهلوی انجام داد اصلاحات ارضی بود؛ یعنی قبلاً که ملوک الطوایفی و خان خانی بود، مردم زمینهای زیادی را که مال یک خان را میکاشتند به او میدادند یک دستمزدکی هم میگرفتند یا بهره کمی داشتند. شاه علیرغم مخالفتهایی که باهاش میشود در کتاب خاطرات اطرافیانش، فرح، خاطرات فریده دیبا و غیره، گفته اگر آسمان بیاید زمین و زمین برود آسمان من باید این کارها را بکنم. خب زمینها را از خانها گرفت و بین رعایا تقسیم کرد. آمدند مخالفت کردند زمینداران، البته دولت با زمینداران صحبت کرد گفت ما پول این زمینها را به شما میدهیم میتوانید بروید در شهرها سرمایهگذاری کنید؛ یعنی خیلی هم شاه خشونت را دوست نداشت.
عبدالله خان ضرغامپور را که البته اینجا جزء نقطه تاریک نوازع است دعوت کردند، جداگانه دعوت کردند. دوباره پیش شاه، ولی برای ما معلوم نشد که ملاقات با شاه صورت گرفت یا نگرفت؛ ولی 30 روز در کافه تهرانپارس، او و زمینداران بزرگ که خیلیهایشان درون ارتش بودند با عبداللهخان صحبت کردند گفتند تو جنگ را شروع کن ما هم از هر جهت کمکتان میکنیم.
مجری: کدام جنگ را منظورتان است؟
حسین آذرشب: جنگ گجستان. کمکتان میکنیم. حتی آقای اللهبخش آذرپیوند در کتاب جنگ گجستان و حوادث سال 1342 آورده که امام خمینی گفته که من به عبدالله خان فتوا دادم که علیه اصلاحات ارضی قیام کند و بزرگان به ما گفتند در برخی از کتابها هم هست که از حوزه علمیه اعلامیههایی میآوردند. ملاغلامحسین سیاهپور که فرماندهی جنگی را به عهده داشت گفت من تا حالا قصد آدمکشی نداشتم اما حالا که علمای قم فتوا دادند هر اندازه بتوانم آدم میکشم.
مجری: یک سؤالی که این وسط پیش میآید این است که مثلاً جنگ تنگ تامرادی اگر یکی از ریشههایش را ببینیم به جنگ ممسنی برمیگردد؛ یعنی آن شورشی که بویراحمدیها و ممسنیها علیه معین التجاره بوشهری ممسنی بودند؛ یعنی آن حکومت مرکزی هم یه نوعی تجاوزهایی داشته که خراجهای ناصوابی داشته و اینها باید درنظر بگیریم.
حسین آذرشب: عرض میکنم همه اینها را من یادداشت دارم، همه فرمایشات شما بجاست، عرض کنم روی هم رفته آمدند 200 هزار تومان پول هم بهش دادند. گفت پول لازم دارم. با ماشین و افراد مسلحی همراهش کردند آمده تا بویراحمد نزدیک سمیرم. نیروهای دولتی بهشان میرسند. پول هم در صندوق ماشین بود. خودشان برداشتند و فرار کردند جانشان را نجات دادند یکی هم تیر خورد به دستش با کراوات آن را بستند آمدند و رفتند در دروهان نقشه کشیدند که وقتی عشایر بیایند بالا و ماه محرم هم میشد، جنگ را شروع کنیم. ولی دولت زودتر اقدام کرد که برخی میگویند که فرماندهی نظامی که در سمیرم جزء مالکین بزرگ بود عجله داشت. او دستور داد که هواپیماها بیایند و دروهان را بمباران کنند. خوب بالاخره دولت تصمیمش را گرفته بود که زمینها را بین رعایا تقسیم کند از خانها بگیرد جنگیدن با شاه بر سر این مسئله باطل بود چون شاه کار خوبی داشت انجام میداد جزء نقاط مثبت ...
مجری: آقای دکتر استدلال افرادی که باور به یکپارچهسازی دارند، باور به وجود یک دولت مقتدر متمرکز دارند، این است که جنگهایی مانند جنگ گجستان یا جنگ تنگ تامرادی، برخلاف منافع ملی بوده و استدلالشان این است که برخلاف مثلاً اصلاحات اراضی بوده درجهت منافع خوانین بوده است. خواستیم استدلال شما را اگر موافقید یا مخالفید در این راستا بشنویم.
دکتر کشواد سیاهپور: آقای آذرشب اهل مطالعه است، اما الان مطالبش را، یک بخشی از مطالب 1320 را با هزار و سیصد و مثلاً 41 قاطی کرد. مثلاً عبدالله خان آمدنش با ناصر خان با آنکه جلویشان را حکومت بگیرد، بعد اینها فرار کنند، درگیر شوند، یکی زخمی شود، آن مربوط، یک بخشیش مربوط به 1321 هست.
بله درسته دو بار صورت گرفته است.
چون ما اینها را باید با از هم تفکیک کنیم.
بله درسته ولی این بار دوم همینطور بود که عرض کردم.
و یک بخش دیگر از مسائل این است که باز ما باید اسناد و خاطرات را دقت کنیم. مثلاً گفته مرحوم بازرگان درمورد اشخاص برای ما باید بعنوان یک سند معتبر تلقی شود تا گفته مثلاً یک روزنامهنگاری در زمان حکومت پهلوی یا در زمان حکومت جمهوری اسلامی. من اصلاً روزنامهها را وقتی بهشان میرسم بعنوان یک منبع، خیلی منبع معتبری نیست. یک چیزهایی اش را میگیریم اما منبع معتبر نیست چون روزانه هست و یک اطلاعاتی بهشان دادند، حکومت هم معمولاً این اطلاعات را میدهد و این اطلاعات هم اکثراً به نفع حکومت است. در هر حکومتی فرق ندارد چه جمهوری اسلامی، چه حکومت پهلوی. اینکه اصلاً 200 هزار تومان پول {گرفتند} بعد میگویید 30 روز بعد در کافه تهران پارس بودند. گفتههای ناصرخان طاهری را من به تفصیل همهاش را در کتاب آوردهام. گفته ما یک جلسه در آن کافه رفتیم، ولیخان کیانی بود، حسین قلی خان، رستم بود، من بودم و عبدالله خان و بیشتر هم حسینقلی خان مسائلی را مطرح کرده بخصوص گفته نامههایی را از خانوادهاش آورده که حتی گفتند در حق ما خیلی اجحاف کردند اذیتمان کردند از جانب زن و مادر و حالا من در آن کتاب آوردم و نه 200 هزار تومانی بوده که حداکثر گفته 27 هزار تومان آن هم حیات داوودی گفته به ما داد و آوردیم و عبدالله خان نه با شاه ملاقاتی داشته نه این اجازه را دادند بروند با شاه ملاقات کنند اما حدود یک ماهی که در تهران بودند حقیقتاً بیتوجهی شد، من تحت عنوان بیتوجهی مقامات این را آوردم و در نتیجه اینجور شد که عبدالله خان از تهران آمد با ناصرخان. البته من این را باز گفتم حتی موجب ناراحتی اقوام و خویشانم هم شد که آقا چرا شما گفتی ناصرخان در این قضایا {نقش داشته}، اصلاً ناصرخان میگوید که سرتیپ اورمزد من را از شیراز مأمور کرد که بروم عبدالله خان را صحبت کنم که بیاید شیراز. مرحوم آقای طاهری من چندین بار باهاش مصاحبه گرفتم و اسنادی که سرهنگ علیزاده آن موقع نوشته که با آقای علیزاده، که بعداً شد فرماندار کل، آمدند با عبدالله خان در دورهان نشستهایی داشتند که اگر میشود عبدالله خان برود یا به اهواز، یا تهران، یا شیراز، که نهایتاً عبدالله خان هم پذیرفته، گفته من اصلاحات اراضی را پذیرفتم یک فرزندم را فرستادم به سمت اهواز، یکیش را فرستادم به سمت شیراز که زمینهایی که جزء حوزه بویراحمد علیا و فارس میشود آن اظهارنامهها را پر کردند تحویل دادند آنهایی که مربوط به خوزستان یعنی عملاً عبدالله خان اصلاحات ارضی را پذیرفته، {بدون} هیچ مخالفتی، ببینید من در کتابم هم آوردم. گفتم قطعاً ته دل اینها ناراحتند از این وضعیت اما عبدالله خان تقریباً یک سال پیش از زندان آزاد شده و حدود سه سال و خوردهای در زندان بود حتی از اعدام نجات پیدا کرد. بنابراین اصلاً دوست نداشت که علیه حکومت دست به قیام و اقداماتی بزند که تبعاتی برایش داشته باشد اما فرزندش خداکرم خان دائماً دنبالش بودند و در کریک هم یک برخوردی با مردم کرد. کریک را تحت عنوان غارت کریک هم آوردند در منابع داشتند.
بنابراین عبدالله خان، ناصرخان از جانب سرتیپ اورمزد و ساواک آمد که با عبدالله خان صحبت کند وقتی رسیده به اینجا دیده که بهش گفتند که عبدالله خان رفته به سمت تهران و این با یکی دو نفر میرود و در میمند به عبدالله خان میرسد و بعد میروند شهرضا و اصفهان و تا تهران. حدود یک ماه در تهران بودند هم ناصرخان هم میرزا مجید مسلمی، هر دو تا گزارش تقریباً نگویم لحظه به لحظه اما برخی از گزارشات مربوط به عبدالله خان را به ساواک شیراز میدادند اسنادش را هم من در کتاب چاپ کردم. اما یکی دو جلسه با آن خوانین مثل حسینقلی خان و حیات داوودی و ولی خان کیانی داشتند البته خود ناصرخان گفته که عبدالله خان یک بار به من گفت من چند تا از دوستانم که در زندان بوده، که این دوستانشان هم بیشتر تودهای بودند چون عمویی در کتابش به این پرداخته، عمویی میگوید که در زندان که بودیم، خداکرم خان خودش را به ما تمایل و علاقهای نشان میداد اما عبدالله خان خیلی تمایلی به این دیدگاه ما نشان نمیداد خودش همیشه فکر میکرد بین رعایایش. تعبیرات اینجوری به کار برده عمویی. خب تحت تأثیر یک دوستانی در زندان قرار گرفته بودند مخصوصاً تیمور بختیار که مدتی رئیس ساواک بود و این هم از کشور فرار کرده بود و ضدیتی با شاه نشان میداد و بختیار هم واقعاً نجات داده بود عبدالله خان را، دوستانی داشت بعنوان رابط اینها ظاهراً در تهران با هم نشستها و صحبتهایی داشتند، به هرحال تحت تأثیر این مسائل. البته اینها در بهمن ماه از تهران خارج میشوند که دوم تا چهارم بهمن ماه هم در قم و هم در تهران تظاهرات علیه انقلاب سفید و اصلاحات ارضی صورت گرفت.
مجری: آقای آذرشب مشخصاً به سؤال قبلتر من برمیگردم که ما از نظر فرهنگی و حتی از نظر جغرافیایی، با قشقاییها، بختیاریها به نوعی همسایهایم، خب، ولی سهم ما در بحث تاریخ ملی کمرنگ است. خواستیم در این رابطه خصوصاً در دوران معاصر صحبت کنید.
حسین آذرشب: باشه من صحبت میکنم اما یک سؤال دارم از دکترسیاه پور عزیز، چرا دولت جتهای جنگنده را فرستاد دورهان و مقر عبدالله خان ضرغامپور را بمباران کرد. اگر عبدالله خان اصلاحات ارضی را قبول کرده بود چکارش داشت دولت؟
دکتر کشواد سیاهپور: خب این عبدالله خان با دوستانی جلساتی داشتند، از تهران خارج شده که به عبدالله خان و ناصرخان گفته بودند که شما از تهران نباید خارج بشوید اینها وقتی خارج شدند عملاً تمردشان را از حکومت مرکزی اعلام کردند، اصلاً آزاد بودند، اینها که زندان نبودند، در خانه قوم و خویشهایشان میرفتند. اصلاً آزاد بودند. وقتی اینها آمدند در دورهان، خوب فعالیتهایی کردند. تمامی بزرگان بویراحمد بخصوص کدخدایان را جمع کردند در دورهان جلسه تشکیل دادند.
- جلسه تشکیل دادند که چه کنند؟
الان برایت میگویم، اینها را در کتاب آوردم، بعد آن فرمانده آقایی که در توتنده کشته شد، فاطمیزاده، دائماً فشار میآورد که خداکرم خان را باید تحویل من بدهید هم فاطمیزاده و هم فرمانده گروهانی که در یاسوج بوده. اینها به مرکز اعلام کردند که بویراحمدیها در دورهان تجمع کردند و بنابراین حکومت هم احساس کرد که اینها دیگر قیام علیهاش میخواهند بکنند، دستور دادند آمدند و بمباران کردند، اینها اسنادش را من در کتابم چاپ کردم.
آن تجمع برای چه بود؟
ببینید اینها تحت تأثیر جو مرکز پایتخت ایران قرار گرفتند و آن اصلاحات ارضی و آنهایی که علیهاش بودند، روحانیت و عامه مردمی که تظاهرات کردند تحت تأثیر این جو از مرکز خارج شدند و ضدیتشان... و حتی به مردم به کدخدایان میگویند که هم روحانیون هم ارتشیان مخالفند ما میخواهیم با شاه بجنگیم این قطعاً برای قیام است اما میخواهند ببینند زمینهاش مساعد میشود یا نه و من در آن کتاب گفتم آقای دکتر تقوی هم آورده. آن بمباران باعث شد که این قیام سریعتر صورت بگیرد اینها ناراحت شدند احساسی شدند و به توتنده حمله کردند.
آقای آذرشب همان بحثی را پاسخ بدهید که اثرگذاری مردم استان ما یا به نوعی بزرگان استان ما نسبت به اقوام همسایه در تاریخ ملی خیلی کمرنگتر است.
حسین آذرشب: زمانی که قشقاییها از بویراحمدیها درخواست کردند که کمکشان کنند پادگان سمیرم را خلع سلاح کنند خسروخان بویراحمدی و خسروخان قشقایی داخل یک اشکفت نشسته بودند با دوربین صحنه جنگ را نگاه میکردند، خسروخان بویراحمدی به خسروخان قشقایی میگوید این جنگ را باز ما هم به نفع شما تمام کردیم شما استفاده سیاسی آن را میبرید ولی سهم ما از این تنها چند قطعه تفنگ است که او هم تعارف میکند نه ما برادریم و فلانیم و بهمانیم و باج گرفتند. مثلاً در جنگ کازرون، دو ماه قشقاییها پادگان کازرون را محاصره کرده بودند موفق نمیشدند تا فرستادند پیش بویراحمدیها، بویراحمدیها امروز که رسیدند فردا پادگان را گرفتند و خسروخان و ناصرخان تلگراف زدند سرلشکر زاهدی که آماده باش میآییم میگیریم تو را و فلان میکنیم او هم گفته خیلی خوبه، این مهمترین سند است علیه خودتان. بعد از بویراحمدیها میخواهند که برویم شیراز را اصلاً غارت کنیم و پادگانهایش را خلع سلاح کنیم که بویراحمدیها هم به کمکشان میروند ولی روی تفنگهای کازرون با هم اختلاف پیدا میکنند و بویراحمدیها دست میکشند و پیک میفرستند پیش استاندار فارس، استاندار فارس میگوید سه نفر بزرگتان بیایید با هم مذاکره کنید اینها رفتند مذاکره کردند یکی یک تفنگ برنو و یک دوربین هم هدیه بهشان دادند قشقاییها که دیدند نمیتوانند بجنگند فرار کردند که اتفاقاً اینجا خرابیهای دولت که عرض میکنم به بویراحمدیها گفتند شما هرچه میتوانید قشقاییها را بکشید و غارت کنید و ما در هر زمینهای هم کمکتان میکنیم. خب دولت که میبیند قشقاییها کازرون را خلع سلاح کردند عرض کنم شیراز را محاصره کردند سمیرم را خلع سلاح کردند لذا به فکر باج دادن به خوانین قشقایی میافتند. مادر شاه تاج الملوک آیرملو میگوید که قرار بود که یکی از دختران محمدرضاشاه را بدهند یا به خسروخان قشقایی یا به ناصرخان قشقایی، ولی این کار را نکردند اینطور باج بهشان دادند که خسروخان و ناصرخان را هردو را سناتور انتسابی کردند، صنعتیها 60 تا بودند، 30 تایش را شاه انتساب میکرد، 30 تایش را مردم رأی میدادند و یک برادرش را نماینده مجلس کردند و یک برادر دیگرشان را بعنوان ایلخانی گذاشتند.
مجری: آقای آذرشب دلیلش چه بوده که ما نمیتوانستیم؟
حسین آذرشب: چرا ما تلگراف نمیزدیم. ما واقعاً بیسواد بودیم. ما بینش و نگرش آنها را نداشتیم. صولت الدوله قشقایی دو تا پسرش در آلمان درس میخواندند. اینها باسواد بودند، ناصرخان، خسروخان، یکی دو زبان خارجی بلد بودند، اینها میتوانستند با فرستادن همین تلگرافها و تهدیدات دولت باج بگیرند. یا بختیاریها که در همه جنگها، فرماندهی سه استان لر با آنها بود، امتیازات را میبردند، انگلیس از سردار اسعد بختیاری میخواهد که شاه شود ولی نپذیرفت، رضاخان را شاه کردند، چرا خواستند شاهش کنند چون بختیاریها تهران را فتح کردند یعنی سردار اسعد و صمصام السلطنه بختیار حمله کردند و پیش از آنها بیبی مریم روبروی ساختمان مجلس شورای ملی سنگربندی کرده بود و منتظر رسیدن اینها بود، همینها که آمدند تهران را فتح کردند، محمدعلیشاه گویا با پیجامه فرار کرده رفته سفارت روسیه، حالا با لباس یا پیجامه یا با هرچه رفته این باعث میشود که اسم و رسم و اهمیت پیدا کنند و شاه نخستین زنش را ثریا را از بختیاریها میگیرد یا حتی مثلاً چرا شاپور بختیار را بعنوان آخرین نخستوزیر پذیرفت قبول کرد بااینکه چندسال زندانش هم کرده بود چون بختیاریها را یک طابفه بزرگ جنگاور میدانست. بعنوان یک لشکری که به آن اتکا کند تلقیشان میکرد اما ما نه، ما نه تهران را میرفتیم فتح کنیم، نه تلگراف میزدیم، فقط هرجا که ما را میخواستند میرفتیم شرکت میکردیم در آن جنگ چند قبضه تفنگ میآوردیم. و توقع نداشتیم. اما زمانی که توقع پیدا کردیم یعنی خسروخان قشقایی در مجالس کمونیستی شرکت میکرد و از دولت، از شخص شاه تقاضا کرد که اینجا ما مدرسه نداریم، بیمارستان نداریم، جاده نداریم، آموزش پرورش نداریم، فلان نداریم، کم کم دولت روی کرد اینجا جاده شوسه کشید، کارخانه قند زد اینجا به هرصورت بعداً بهصورت یک استان درآمد، اولین معلمها را آوردند حتی معلمهای فرامرزی آمریکا را آوردند چون ما خواستیم تا نخواسته بودیم نداده بودند.
مجری: آقای دکتر میخواهیم سؤالی که از آقای آذرشب پرسیدیم را از شما هم بپرسیم.
دکتر کشواد سیاهپور: خسروخان بویراحمدی با خسروخان قشقایی اصلاً در هیچ منبعی این گفته نیامده، اگر کسی هم این را نوشته، قطعاً دروغ نوشته است.
حسین آذرشب: ولی پیامدهای جنگ سمیرم بهنفع قشقاییها بوده است. در همین کتابهایی که جلو روی من هست، هست.
دکتر کشواد سیاهپور: هرکدامش که نوشتند اشتباه کردند. شما آن منبع را به من بگویید ببینم کدام منبع و کی پیششان بوده آیا آن راوی که پیششان بوده از آن فرد پرسیدند، این قطعاً صحت ندارد و نادرست است و یکسری موارد دیگر که میگویید مثلاً مادر شاه گفته که دختری از ...، محمدرضاشاه آنموقع سال 25، زن اولش که فوزیه بود، زن دومش ثریا بود و دختری هم که ازش داشت من نمیدانم تولدش را ولی بهنظرم سال 1325 خیلی کوچک بوده که بتوانند به قشقاییها بدهند. حالا وارد اینها نمیشوم اما خب این دادگاه را برخی بهش دامن میزنند آن هم از سر عدم مطالعه. اولاً ما جزئی از این تاریخ ایرانیم یعنی از این کلیت ایران مثل همین الان که جزئی از کلیت تاریخ ایرانیم و این مملکت اما بگوییم چقدر نفوذ داریم در پایتخت. فرض کنید ما الان میگوییم فردی از منطقه خودمان جزء نمایندههای تهران محسوب میشود. خب این را برد میدانیم، یک جایگاه والایی میدانیم؛ اما همین تحصیلکردگانمان، همین بزرگانمان، همینهایی که سالهاست رفتند در مرکز و آنها را هم دیدند، باز همیشه تلاششان این است که از اینجا بیایند دوباره شروع کنند نمیگویند ما 10 تایمان برویم آنجا و ما یک نقبی هم بزنیم چون تاریخ معاصر را وقتی من درس میدهم همیشه حالحاضر را اول میگویم بعد میروم سراغ گذشته. نمایندههایمان در دورههای مختلف، بعضیهایشان واقعاً شهرتی پیدا کردند جایگاهی پیدا کردند در مجلس، چه جناح راست یا چپ، چه اصولگرا چه اصلاح طلب اما شما از همین نمایندهها چند نفر را میتوانید نام ببرید که اینها دست افراد را گرفته باشند از شهرستانهایمان، برده باشند به مرکز. قدرتش را هم داشتهاند.
مجری: یعنی شما میخواهید بگویید این دلیل از آن موقع هم بوده است؟
دکتر کشواد سیاهپور: این یک مورد، دقیقاً اینجوری بوده، یعنی من میگویم وقتی حال حاضرمان با این جایگاهی که داریم هنوز بزرگانمان، تحصیلکردگانمان، که دیگر لیسانس مثلاً گرفتهاند، فوقلیسانس دارند، دکترا هم دارند، اون موقع خانمها، یا خوانینی که داشتیم یا کدخدایان یا میرزاها یا ریش سفیدان حداکثر در یک مکتبخانهای درس خواندند، حداکثر میگوییم که خسروخان دیپلم گرفته حالا من نمیدانم واقعاً دیپلم گرفته بود یا نه، یا بگوییم محمدحسین خان طاهری دیپلم گرفته بود، حداکثرش این است ما بین بزرگان و افراد مشهورمان همین دو نفر را داریم که میگوییم یک تحصیلاتی داشتند بقیه مکتبخانه درس خوانده بودند. چقدر با مرکز روابط داشتند چقدر اصلاً جایگاه بهشان میدادند که بروند آنجا حرفهایشان را میپذیرفتند، همین مورد سال 42، عیدالله خان و ناصرخان، بخصوص عبدالله خان اگر در تهران یک جایگاهی بهش میدادند، یک احترام خاصی قائل میشدند شاید اصلاً از تهران خارج نمیشد نمیآمد اتفاقی هم نمیافتاد.
ما حال حاضر هم همان نقیصه را داریم، یعنی همهاش برنگردیم به گذشتگان بد و بیراه بگوییم و بگوییم بله آنها بیسواد و نادان و جاهل و احمق بودند، نتوانستند. یکیاش این است.
مجری: آقای دکتر، یکی از دلایلی را که مطرح میکنند این بوده که جغرافیای ما صعب العبور بوده است مثل قشقاییها در استان فارس.
دکتر کشواد سیاهپور: بله درسته جغرافیا تأثر دارد اما یک مورد مهمتر که این را من در یک مقالهای هم نوشتم و در جاهایی هم گفتم. همیشه مردم ما، نه فقط مردم کهگیلویه بویراحمد، هرجایی از ایران، وقتی میدیدند از مرکز مأموری که میآید فقط برای مالیات میآید برای اینکه فقط یک چیزی از اینها بگیرد و ببرد مرکز به پادشاه و حاکم بدهد خوب اینها چه میتوانستند نسبت به این حکومت و این حاکم یک رابطه خوبی برقرار کنند یا دیگاهشان مثبت شود.
من یک مطلبی را از مرحوم آقای طاهری میخواندم نوشته بود که مرحوم نادر افشار نادری آمده بود در حوزه بهمئی که کتاب ایل بهمئی را نوشته، بله مستند هم دارد، مستندهایش هم زیاد هستند، گفت از یک شخصی پرسید که چند تا بز و گوسفند دارید؟ گفت آن شخص گفت آقای افشار نادری من راستش را بگویم بهتر است برایم یا دروغ بگویم، بعد گفته که آنقدر این افشار نادری ناراحت شد و بعدها برایمان توضیح داد گفت ببین این مردم آنقدر نسبت به حکومت بیاعتمادند که نمیدانند بگویند 20 تا بز، راستش را بگویند درست است یا نادرست و دروغ بگویند. ما وقتی نسبت به حکومت مرکزی هیچ اعتمادی نداریم چطور میتوانیم برویم آنجا؟!
مجری: آقای دکتر خیلیها تاریخ استان را، تاریخ غارت میدانند...
- ببین خیلیها نیست، یک چند نفر خاص است، یک چند نفر خاص است بعد این را دامن میزنند. مسائل سیاسی در استان ما هم تأثیر گذاشت.
- نه، نگاه کنید، من ابتدای صحبت میخواستم تعریفی از تاریخ کنم، تاریخ چیست؟ تاریخ به تعریف ساده، یعنی زندگی تک تک ماها، شما زندگی خودت را ملاحظه کن ممکن است با پدرت با مادرت روی یک چیزی دعوایت بشود، ممکن است روی زمین دعوایت بشود روی بز و گوسفندتان ممکن است دعوایتان بشود، روی هر مسئلهای ممکن است با هم اختلاف پیدا کنید بعد شما بخشی از این زندگیتان، دچار احساسات، عصبانیت، جوانی، چنان که افتاده دانی، مسائل عشقی، هرچیزی در این زندگی ممکن است رخ بدهد. مرحوم دکتر زرینکوب خدا رحمتشان کند در مقدمه کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام، حتماً من توصیه میکنم همهتان این مقدمه را بخوانید بخصوص 10 سطر اول، میگوید تاریخ نه آینه عبرت است نه کارنامه جهل و جنایت، تاریخ راستین سرگذشت زندگی انسان است که چگونه زندگی کردهاند و حتی در این راه مردند و میگوید حتی زندگی مهمتر است حتی نه چگونه مردهاند را مورخ نباید کاری به آن داشته باشد چگونه زندگی کردهاند در این زندگی یعنی در این تاریخ سالهای تاریک و سیاه هست، لغزش هست، قتل و کشتار هست، چیزهای خوب هم هست. میگوید آینده از جهالت و شقاوت و آکنده از لطف و عطوفت، یعنی این تاریخ، تاریخ همه ما، زندگی همه ما ترکیبی از این مسائل است. بنابراین گذشتگان ما هم ترکیبی از این بودند. نه غارت اصل و اساس ما نیست. ببین یک کسانی این 22 سال اخیر تحت مسائل سیاسی، حتی غارتها را منسوب میکنند فقط به بویراحمد، شما برو کتاب آقای دکتر صفینژاد اشعار مرکزی را بخوان، میگوید خان بهمئی اسمش را هم میبرد یا پسر خان بهمئی برای ما گفت فلان جا، فلان جا، فلان جا را غارت کردیم. کسانی که شما میخواهید شما بهشان استناد کنید و من مطالبشان را دیدم، مطالبی که پر از کینه و خصومت و عقده هست حقیقتاً یعنی چیز علمی در آن نیست فقط میآیند منسوبش میکنند به بویراحمد. میگویند باوی غارت نداشته داشته، بهمئی نداشته، داشته، طیبی نداشته، و بعد برو سراغ قشقایی، برو سراغ بختیاری. شما دائماً میگویید بختیاریها در مرکز بودند. یک نکتهای را آقای آذرشب گفت گفت فلان انگلیسیها گفتند ما این را شاه کنیم من با همه احترامی که برای بختیاریها و تاریخشان قائلم اصلاً تاریخ اینها یعنی بردنشان حتی به تهران و فتح تهران تحت تأثیر انگلیسیها بوده، اما قشقاییها همیشه صدیت با انگلیسیها داشتند، ما این را نمیدانیم یعنی شما وقتی میخواهید بررسی کنید تاریخ بختیاری و تاریخ قشقایی مثل هم نیست. دیدگاهشان نسبت به بیگانگان مثل هم نیست یعنی بزرگانشان، آنهایی که در رأس هستند آنهایی که میروند قرارداد با شرکت انگلیسی میبندند
مجری: آقای دکتر، آقای آذرشب من یک قولی از همین الآن به شما میدهم احتمالاً برنامه 2 و 3 داریم. شما الان این حرفهایتان را داشته باشید. این برنامه را بهنوعی پایانبندیاش را تمام کنیم
حسین آذرشب: این که فرمودید فوقش دیپلم داشتند خسروخان و ناصرخان، شما بفرمایید مگر ملک منصور قشقایی و محمدحسین قشقایی برادران ناصرخان و خسروخان در آلمان درس نمیخواندند، چرا وقتی انگلیسیها فشار میآورند به ناصرخان و خسروخان که جاسوسان آلمان یعنی شولتسه هولتوس تحویل بدهید، تحویل نمیدهند و این دست آن دست میکنند، آخر تحویل دادند، عرض میکنم، این دست آن دست کردند مدتی را چون بویراحمدیها، بویراحمدیها گفتند آقا ما اصلاً جرأت نمیکنیم به عبداللهخان بگوییم 20 میلیون تومان بهت میدهیم چون انگلیس وعده 20 میلیون تومان به آنها داده بود، و این جاسوسها را تحویل انگلیس بده، چرا نمیدهند چون برادرانشان در آلمان یعنی ملک منصور و محمدحسین خان درس میخواندند اینها هم دارای سواد بالا بودند.
اینها وقتی این تعداد افرادآلمانی را دادند به بویراحمدیها، بعد برادران خسروخان و ناصرخان یعنی ملک منصورخان و محمدحسین، اینها چون فشار به آلمانیها آمده بودند از آلمان خارج شدند آمدند در ترکیه اینها را دستگیر کردند، بعداً اخبار را دادند به قشقاییها، نهایتاً انگلیسیها فشار آوردند که برادرتان دستگیر شده و شما بایستی این جاسوسان آلمانی را بدهید و جاسوسان آلمانی را که نزد بویراحمدیها بود، مرحوم بهمن بیگی، یکی از بویراحمدیها، که فرزند میرعباس از سادات شاه قاسم بود که در آنجا همراه با مرحوم بهمن بیگی و یکی دو تا دیگر فکر کنم فتح الله خان کشکولی، اینها آمدند در نزد ملاولی پناهی و کی هادی پناهی و عبدالله خان، چون در نزد اینها بود و گفتند که اینها را باید تحویلمان بدهید و دیگر خواستند قشقاییها، مرحوم آقای طاهری در کتاب کوچ کوچ به تفصیل این را آورده، گفته من به صراحت به اینها گفتم اینها دروغ میگویند اینها وقتی شما را بردند، دستگیرتان میکنند. به آلمانی صحبتهایی که مرحوم بهمن بیگی با آلمانیها میکرده، مرحوم آقای طاهری فهمیده و بعد بهشان گفته که درست میگوید بهمن بیگی با زیرکی خاصی که داشت گفته مگر شما آلمانی بلدید فهمیده و دیگر زبان فرانسوی با اینها صحبت کرده یا انگلیسی بعد گفته که بهمن بیگی بعداً من را آورد بیرون گفت شما چطور این را گفتی گفتم من حرف راست را به اینها زدم گفت من هم میدانم ولی دیگر مجبوریم اینها را ببریم و بردند در دژکرد و آن طرف کاکان اینها را کتک زدند و دستگیر کردند و بردند.
حسین آذرشب: میدانم اما این که میفرمایید دیگران هم غارت داشتند و مثل ما بودند، من در یک برههای که مثلاً مربوط به 30، 40 سال پیش است چند نوع غارت برایت نام میبرم:
غارت قسمتی از بختیاری توسط خداکرم خان سال 1272، غارت بختیاری توسط کریم خان
غارت بیضا، غارت سمیرم، غارت خسروشیرین، غارت حنا، غارت لینگون، غارت شپویی، غارت پل اشکفت فارس، غارت سیوند، غارت اردکان، غارت لرکیهای ابوالفارس، غارت فعلیان فارس، غارت رستم ممسنی
دکتر کشواد سیاهپور: خوب لرکی ها را کی غارت کرد؟
حسین آذرشب: حالا عرض میکنم، غارت بهبهان در زمان ناصرالدین شاه قاجار، غارت فرادنبهی بختیاری، غارت تنگ چویل بهمئی، غارت قلعه گلاب، غارت طل خسرو، غارت طایفه....
دکتر کشواد سیاهپور: مثل آقای آذرپیوند که هرچیزی را نوشته غارت، شما هم هر چیزی را غارت می گویید.
حسین آذرشب: غارت آقاجاری، غارت چنگلوا، غارت لَرکیها به دست بهمئیها، غارت طیبی توسط ساداتیها، غارت خیرآباد توسط مردم دهدشت، باجگیری عبدالله خان از مردم بهبهان، غارت ساداتیها توسط خسروخان بویراحمدی، غارت تامرادیها توسط سرتیپ خان و جنگ دره سرد، که شکست خوردند، غارت اموال شرکت لینچ انگلیس توسط بویراحمدیها و بهمئیها که خیلی این خوب بوده، غارت بختیاریها به طور مداوم توسط بهمئی ها، غارت احشام بختیاریها در؟؟؟ توسط بهمئیها، غارت کازرون، غارت؟؟؟، غارت سنگر، غارت 1320
دکتر کشواد سیاهپور: خوب حالا غارت خوب است یا بد؟ شما که لینچ را گفتی خوب است
حسین آذرشب: بله لینچ خوب بود.
دکتر کشواد سیاهپور: پس غارت ما خوب داریم بد هم داریم، اگر غارت بد است دیگر بد است دیگر هرجا باشد، آقای آذرشب دزدی هرجا باشد بد است.
حسین آذرشب: آقای یعقوب غفاری غارتها را دستهبندی کرده است.
دکتر کشواد سیاهپور: اینها را آقای آذرپیوند به نظرم نوشته چون بعضی از اینها اصلاً نادرست است. شما هر اسمی دیدید گفتید غارتش کردند. حالا من یکیاش را میپرسم گفتید غارت خیرآباد توسط دهدشتیها، دهدشتیها چه کسانی بودند؟
حسین آذرشب: ساداتیها بودند، تاس احمدیها بودند
دکتر کشواد سیاهپور: خوب کی را غارت کردند
حسین آذرشب: مردم خیرآباد را.
دکتر کشواد سیاهپور: کدام یکیش را؟ مثلاً از جلیلیها در آنجا هست تا حالا نگفتند.
حسین آذرشب: نه حالا زیاد است.
مجری: اگر موافقید هر دو عزیز یک سؤال پایانی بپرسم. میخواهم بحث پایانبندیاش طوری باشد که ما بتوانیم در ادامه یک نوع شروع دیگری داشته باشیم نسبت به این بحث. بحث پایانی میخواهم درمورد هویت باشد. صرفاً تاریخی نیست. ما از نظر هویتی بخواهیم نگاه کنیم این نگاه منفی یا مثبت ما به تاریخ، قاعدتاً نگاه امروز ما را به فرهنگ خودمان شکل میدهد. میخواهم بپرسم که آیا این نگاه افراطی است که غرورآمیز باشد؟ به نظر شما برای اینکه این فرهنگ بتواند حداقل نگاه تسهیل گری داشته باشد برای آینده ما، ما باید به چه شکل نگاه به تاریخمان داشته باشیم؟
حسین آذرشب: عرض کردم نه سیاه است و نه سفید بلکه خاکستری است. ما بعضی از غارتهایمان خیلی خوب بود. اصلاً غارت انگلیسیها که کالا از بوشهر میآوردند فارس و از فارس میبردند اصفهان توسط بویراحمدیها که اغلب هم دستشان خالی بود و یک بار اینها کاروان تسلیحاتی انگلیس را غارت کردند و غارت شرکت لینچ که از راه بهمئی کالا میبردند بختیاری و اصفهان توسط بهمئیها آیا این بد بود نه بسیار خوب بود گاهی دشمنی پیش میآمد افراد کشته میشدند که در آن صورت این دزدی شاه دزدی بود یعنی خیلی هنر محسوب میشد که از طایفه قاتل چیزی بدزدی یا کسی را بکشی یا دستگیر کنی یا بزنی. بعضی از غارتها به علت گرسنگی بود.
مجری: ولی تناقض دارد با آن نگاهتان که گفتید حکومت مرکزی نباید تضعیف میشده؛ یعنی آن استدلالتان که ما نباید دولت مرکزیمان را تضعیف کنیم این به نوعی تناقض دارد با این بحث...
حسین آذرشب: نه نه من قبول دارم، خوب من هم میگویم مثلاً جنگ تامرادی اصلاً غلط بود. جنگ متفقین در ایران، آقای پیشوری در آذربایجان ادعای تجزیه طلبی میکند، آقای شاه محمد در کردستان ادعای تجزیه طلبی میکند و انگلیس سعی میکند که بهاصطلاح نهضتی تحت عنوان نهضت جنوب به سرکردگی قشقاییها بهوجود بیاورد و غارت کازرون و شیراز و سمیرم را نهضت نامگذاری کرده درحالیکه الان دولت نیاز به کمک دارد نه اینکه ... مثلاً پاسگاه در آن 300 تفنگ برنو آوردیم درحالیکه رضاشاه با 1000 بدبختی، آقای دکتر میداند، 4000 تفنگ برنو سه بار آلمان را دور زدیم تا توانستیم از دست متفقین این 4000 تفنگ برنو را به داخل ایران بیاوریم. خوب 300 تایش فقط در جنگ پاسگاه حنا ما غارت کردیم چقدر سلاح سنگین مثل توپ، توپها را هم بردند قشقاییها در این جنگ شرکت نداشتند آن پشت ایستاده بودند بویراحمدیها جنگ میکردند و وقتی جنگ تمام شد موقع غارت شد قشقاییها ریختند بویراحمدیها کشتندشان، گفتند شما جنگ نکردید حق غارت هم ندارید. اینهمه سلاح دست ما افتاد درزمانی که دولت نیاز به سلاح داشت.
دکتر کشواد سیاهپور: آقای آذرشب نگاه کنید هر موضوع تاریخی را آدم باید زمینهها و مقدماتش را بگوید، منظورم از غارتهاست. شما مثلاً تفکیک میکنید میگویید این خوب است این بد است یا یک موردی را مثلاً گفتید که مثلاً کسی کشته میشد بعد مردم میرفتند یک جایی را غارت میکردند از آنهایی که قاتل بودند، پس اینها را باید هرکسی که میخواهدف شما باشید یا هر نویسنده دیگری که میخواهد بگوید فلان جا را غارت کرد بویراحمدی یا بهمئی یا طیبی، بگوید که چه اتفاقی افتاده بود، ما اصل غارت را میگوییم ناخوب و نادرست است و مثل شما من اصلاً دیدگاهم اینجور نیست که بگویم اون بحث انگلیسیها خوب است این بخشش بد است یعنی این تفکیک و تمایز را بینشان قائل نمیشوم باید بدانیم هر واقعهای که رخ داده چرا رخ داده، بله دلایلش را ببینیم، مثلاً شما میگویید خسروخان ساداتیها را غارت کرد، چطور بود همینجوری کیفش کشیده شب گفته من فردا بروم اینها را غارت کنم حتماً یک زمینههایی بوده. ممکن است کسی دیگر تعبیر دیگری داشته باشد.
حسین آذرشب: ساداتیها خیلیها را غارت کردند، خیلی از افرادی که در این غارت شرکت داشتند مثل میر شرمت الله داورپناه.
دکتر کشواد سیاهپور: آقای آذرشب وقتی شنوندگان اینها را بشنوند میدانید چه میگویند، میگویند اینها با هم دعوا میکردند این بحث را رها کنیم برویم سراغ سؤال. ببینید هویتی که شما میگویید یعنی در تاریخ داشته باشیم
مجری: منظور اینکه این هویت تا چه اندازه میتواند الان به ما کمک کند. آن نگاهی که خودتان داشتید.
دکتر کشواد سیاهپور: درست است. من همیشه برای دانشجوها وقتی منابع درس میدهم این توضیح را میدهم که شما اگر خودتان بخواهید درمورد خودتان کتاب بنویسید یعنی زندگینامه شخص خودتان هم بخواهید بنویسید باز یک چیزهاییش را نمینویسید یعنی هر شخصی از ماها بخواهد درمورد زندگینامه خودش بنویسد اولاً همهاش را نمینویسد و بهطور کامل نمیتواند این را بنویسد و بخشیش را حذف میکند یعنی هر انسانی درمورد خودش. پس اگر ما خودمان هم در مورد خودمان هم بخواهیم تاریخ بنویسیم، کامل نمیتوانیم بنویسیمش. یعنی کامل نوشته نمیشود اما نسبت به این تاریخی که داریم از گذشته تا الان، ما میتوانیم آن مواردیش که بینمان اختلاف ایجاد میکند نه فقط گذشته حتی حال حاضر، ببینید این بحث سردسیری و گرمسیری شما کم شنیدید در دانشگاه، مسائل افراد سیاسی به این دامن زدند و میزنند همه امروزه و همیشه برای بهرهبرداری سیاسی خودشان، تحصیلکردگان ما به این دامن میزنند نه عامه مردم، ببین عامه مردم ما بخصوص آنها که سنشان پیش از انقلاب است، مثلاً 50، 60، 70، 80، بهراحتی یک بویراحمدی کنار یک بهبهانی مینشیند و با هم معاملهشان را میکنند و برمیگردند و هیچ اتفاق بدی هم نمیافتد اما همینهایی که نسل بعد از انقلاب و تحصیل کردگان بیشتر با هم دوئیت و خصومت دارند، این میگوید سردسیری آن میگوید گرمسیری. این میگوید ما این کار را کردیم، شما این کار را نکردید، ما این را شکل دادیم، شما نبودید، ما بایستی از این مسائلی که بینمان تفرقهانگیز است بپرهیزیم و رهایشان کنیم آن قسمتهایی از تاریخمان که جای افتخار دارد بهش افتخار کنیم، بد و بیراه نگوییم. همهاش نگوییم همه مسائل و مشکلات ما برمیگردد به عبدالله خان و خداکرم خان و کریم خان و فلان خان، فلاکتها، به تحصیل کردگان هم برمیگردد چطور در همین حکومت پهلوی مرحوم بهمن بیگی توانست مدارس عشایری تأسیس کند. کدام خان مانع بهمن بیگی شد. هیچ کدام. کدام کدخدا آمد مانع بهمن بیگی بشود هیچ کدام. حتی شما این را آقای دکتر تقوی در کتابش نوشته و سندش را هم آورده در سال 1325 که همین نهضت جنوب رخ میدهد محمدحسین خان طاهری و ناصرخان یک نامهای نوشتند به نخستوزیر و استاندار فارس. مواردی که مطرح کردند گفتند ما پزشک میخواهیم، ما مدرسه میخواهیم حتی نوشتند دبیرستان 4 کلاسه، مشخص کردند، ما جاده میخواهیم جادههایمان خراب است راه لازم داریم پس مدرسه و پزشک و جاده یک مورد دیگر هم هست که یاد من نیست که اینها درخواست کردند آیا کسی مانع اینها شد اگر حکومت میآورد اگر مدرسه میآوردند کسی مانع اینها میشد نه. وقتی زمان دکتر مصدق آن مرحوم که آمد در بویراحمد و مدارسی تأسیس کرد شخصیت مشهوری از لحاظ...
- مدرسه ملاقباد سیسختی
حالا وارد آن نشویم آقای آذرشب، مسائل را پراکنده نکنیم، در سال 1331 آمد اولین مدرسه را اینجا تأسیس کرد. 6 تا معلم هم آورد گفت املا بنویسید که میرزا ابوالحسن که شما اسم میبرید یکی از آنها بود. مدرسه تأسیس کرد کسی مانعش نشد. مرحوم بهمن بیگی از سال 36، 37 دبستانهای عشایری در بویراحمد و کهگیلویه، بخصوص بویراحمد باز کرد کسی مانعش نشد و قبل از آن مثلاً منوچهر ضرابی نامههایی نوشته به حکومت، قبل از آن 1325 آقای محمود باور در کتابش گفته آقا پزشک بیاورید، مدرسه بیاورید کسی هم مانع نمیشد. در کل میخواهم بگویم اگر حکومت مرکزی اینها را میآورد کسی نمیآمد مانعشان شود یعنی همه عیوب و عقبماندگی را منسوب نکنیم به خوانین و کدخدایان و ریش سفیدان. عامه مردم هم مشکل داشتند. البته عامه کار خاصی نمیتوانستند کنند به تبع این خواص، مثل همین الان، یک نفر در تهران تصمیم میگیرد...