تاریخ انتشار
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۴۵
کد مطلب : ۵۰۵۰۶۶
بررسی تحلیلی شایعات در کهگیلویه و بویراحمد؛ از تولد تا مرگ
کهگیلویه و بویراحمد زیر سایه روایتهای ناتمام / چرا بازار شایعات اینقدر در استان داغ و باورپذیر است؟ / شایعه زمانی میمیرد که حقیقت زنده باشد!
۰
کبنا ؛
رواج شایعه در کهگیلویه و بویراحمد را نمیتوان صرفاً به کنجکاوی یا بدبینی مردم نسبت داد؛ این پدیده نشانهای از شکاف ارتباطی و نیاز روانی جامعه به قطعیت است. وقتی روایت رسمی دیر میرسد، نخستین روایت غیررسمی، جای حقیقت را میگیرد.
به گزارش کبنا، بازار داغ شایعات و باورپذیری سریع آنها در بین مردم یکی از پدیدههای جالب توجه در استان کهگیلویه و بویراحمد است. گاهی خبری کوچک در مدت چند ساعت به موضوع اول استان تبدیل میشود، در شبکههای اجتماعی بازنشر میگردد، و هر فردی آن را به شیوه خود تعبیر و تفسیر میکند. گاهی یک حادثه جزئی در چشم مردم به روایتی پررنگ و جنجالی بدل میشود. در بسیاری از موارد، حتی پس از روشن شدن حقیقت، آن روایت اولیه همچنان در ذهنها باقی میماند. گویی واقعیت، قربانی نخستین موج گفتوگو و تفسیر اجتماعی میشود. چرا چنین است؟ چرا در استانی کوچک و کمجمعیت و درعینحال پرارتباط و طایفهایِ کهگیلویه و بویراحمد، شایعه چنین قدرتی دارد؟
نخست باید پذیرفت که شایعه، صرفاً یک حرف بیاساس نیست؛ بلکه نوعی ابزار اجتماعی برای پر کردن خلأ دانایی است. در هر جامعهای که فاصله مردم و منابع رسمی اطلاعرسانی زیاد باشد، شایعه بهعنوان ابزاری جایگزین وارد عمل میشود. وقتی پاسخ شفاف، بهموقع و معتبر به پرسشهای ذهنی مردم داده نشود، ذهنها خود بهدنبال پاسخ میگردند. در این مسیر، هر کس بر اساس تمایل یا پیشفرض ذهنی خود، روایتی میسازد و آن را بازگو میکند. در واقع، نیاز به قطعیت بر میل به حقیقت غلبه میکند؛ یعنی انسانها ترجیح میدهند پاسخی نادرست ولی فوری داشته باشند تا پاسخی درست اما دیرهنگام به دستشان برسد.
در استان کهگیلویه و بویراحمد که ساختار ارتباطی جامعه هنوز خصلتی چهرهبهچهره و شبکهای دارد، این ویژگی برجستهتر است. مردم بهدلیل پیوندهای خانوادگی و طایفهای، درگیر شبکههای کوچک اما فشردهای هستند که خبر در آنها با سرعتی بسیار بالا گردش میکند. در چنین شبکههایی، خبر بازآفرینی میگردد. هر کسی در هنگام نقل، چیزی بر آن میافزاید؛ بخشی را حذف و بخشی را تفسیر میکند تا روایت را با ذهن و احساس خود منطبق سازد. این فرایند باعث میشود خبر اولیه بهتدریج از واقعیت فاصله بگیرد و به شایعه بدل شود.
از سوی دیگر، در برخی بسترهای اجتماعی، هر روایتی غیررسمی، حتی بدون سند، میتواند باورپذیرتر از اطلاعیههای رسمی جلوه کند. علت این امر آن است که مردم بر پایه احساس اعتماد به گوینده قضاوت میکنند. اگر گوینده از خویشان، همروستایی یا دوست باشد، اعتبار گفتارش بیش از مقام رسمی تلقی میشود. در اینجاست که ساختار فرهنگی و اجتماعی استان، که بر پیوندهای عاطفی و قومی استوار است، بهطور ناخواسته به تقویت شایعه کمک میکند.
در چنین بستری، هر رویداد اجتماعی بهسرعت مورد تفسیر و تحلیل شخصی قرار میگیرد. قتلی رخ میدهد، و هنوز دستگاه قضایی در حال بررسی است، اما در فضای مجازی و گفتگوهای محلی، دهها روایت از چرایی آن ساخته میشود. مدیری جابهجا میشود، و هنوز حکم رسمی ابلاغ نشده، اما مردم علت را در دعواهای سیاسی، رقابتهای قومی یا نفوذ روابط خاص جستوجو میکنند. حتی یک اقدام ساده اداری، اگر از سوی فردی با ارتباط سیاسی انجام گیرد، فوراً با تعبیر رانت و سفارش مواجه میشود. گویی جامعه پیش از دریافت واقعیت، به سرعت به دنبال معناست.
این رفتار، ریشه در ساختار روانی جمعی دارد. انسانها تمایل دارند جهان را قابل پیشبینی ببینند. هر حادثهای که این حس پیشبینیپذیری را تهدید کند، اضطراب ایجاد میکند. شایعه، در واقع ابزاری برای بازگرداندن آرامش ذهنی است؛ چون با ارائه توضیحی هرچند نادرست، شک را به یقین بدل میکند. در کهگیلویه و بویراحمد، بهدلیل بافت اجتماعی کوچک و ارتباط تنگاتنگ افراد، هر خبر بلافاصله بار احساسی پیدا میکند.
از سوی دیگر، در سالهای اخیر با گسترش شبکههای اجتماعی و کانالهای خبری غیررسمی، این روند شدت گرفته است. ابزارهای ارتباطی، که در ذات خود میتوانند به شفافیت کمک کنند، در غیاب سواد رسانهای و اعتماد نهادی، به شتابدهنده شایعه تبدیل شدهاند. کاربران، اغلب بهجای بررسی منبع، تنها بر اساس احساس یا گرایش سیاسی و قومی خود، خبر را بازنشر میکنند. هر بازنشر، به معنای تأیید است و هر تأیید، شایعه را یک گام به واقعیت نزدیکتر میکند.
البته سکوت نهادهای رسمی بیش از خود شایعه خطرناک است. وقتی حادثهای رخ میدهد و رسانههای رسمی به هر دلیل از اطلاعرسانی دقیق و سریع خودداری میکنند، میدان به روایتهای غیررسمی واگذار میشود. در علوم ارتباطات، این پدیده به اثر روایت نخست معروف است؛ یعنی نخستین روایتی که به گوش مردم میرسد، حتی اگر غلط باشد، در ذهنها جای میگیرد و بهسختی تغییر میکند. انسانها معمولاً اطلاعات بعدی را در قالب همان روایت اولیه تفسیر میکنند. بنابراین اگر شایعه بهعنوان روایت نخست منتشر شود، تکذیبهای بعدی دیگر اثر چندانی ندارد.
مقام معظم رهبری بارها بر ضرورت جهاد تبیین تأکید کردهاند. به یک معنا، تبیین یعنی روایت بهموقع و روشن از حقیقت، پیش از آنکه دیگران روایت خود را جایگزین کنند. اگر رسانههای رسمی، مدیران و نهادهای اجرایی با مردم سخن بگویند، بخش بزرگی از زمینه رشد شایعه از بین میرود. شفافیت، نه تنها اعتماد را بازسازی میکند، بلکه ذهن جامعه را از تفسیرهای بیپایه نجات میدهد.
اما چرا در کهگیلویه و بویراحمد شفافیت کمتر شکل گرفته است؟ بخشی از پاسخ، به ساختار اداری و بخشی به فرهنگ عمومی بازمیگردد. برخی مدیران، در مواجهه با بحرانها، معمولاً رویکرد «صبر کن تا آرام شود» را ترجیح میدهند. گمان میکنند سکوت، آتش شایعه را خاموش میکند، حال آنکه تجربه نشان داده سکوت، هیزم آن را فراهم میآورد. از سوی دیگر، رسانههای رسمی نیز گاهی در بیان واقعیتها دچار ملاحظهکاری میشوند و همین باعث میشود روایت نخست را دیگران بسازند.
برای کاهش این چرخه آسیبزا، باید به جای سرزنش مردم، ابزارهای ارتباطی را اصلاح کرد. مردم شایعه را دوست ندارند؛ آن را جایگزین ناگزیر سکوت و ابهام میکنند. اگر نهادهای رسمی، زبان روشن گفتوگو با جامعه را بیاموزند، اگر اطلاعات درست در زمان درست در دسترس باشد، اگر رسانهها از ملاحظهکاری فاصله بگیرند، شایعه بهتدریج بیجان میشود. همانگونه که ویروس بدون میزبان نمیماند، شایعه هم بدون ابهام زنده نیست.
شایعه زمانی میمیرد که حقیقت زنده باشد. و حقیقت زمانی زنده است که روایت رسمی، روشن و بهموقع باشد. در غیر این صورت، اولین زمزمه در کوچه و بازار، جای واقعیت را میگیرد و در ذهنها حک میشود.
به گزارش کبنا، بازار داغ شایعات و باورپذیری سریع آنها در بین مردم یکی از پدیدههای جالب توجه در استان کهگیلویه و بویراحمد است. گاهی خبری کوچک در مدت چند ساعت به موضوع اول استان تبدیل میشود، در شبکههای اجتماعی بازنشر میگردد، و هر فردی آن را به شیوه خود تعبیر و تفسیر میکند. گاهی یک حادثه جزئی در چشم مردم به روایتی پررنگ و جنجالی بدل میشود. در بسیاری از موارد، حتی پس از روشن شدن حقیقت، آن روایت اولیه همچنان در ذهنها باقی میماند. گویی واقعیت، قربانی نخستین موج گفتوگو و تفسیر اجتماعی میشود. چرا چنین است؟ چرا در استانی کوچک و کمجمعیت و درعینحال پرارتباط و طایفهایِ کهگیلویه و بویراحمد، شایعه چنین قدرتی دارد؟
نخست باید پذیرفت که شایعه، صرفاً یک حرف بیاساس نیست؛ بلکه نوعی ابزار اجتماعی برای پر کردن خلأ دانایی است. در هر جامعهای که فاصله مردم و منابع رسمی اطلاعرسانی زیاد باشد، شایعه بهعنوان ابزاری جایگزین وارد عمل میشود. وقتی پاسخ شفاف، بهموقع و معتبر به پرسشهای ذهنی مردم داده نشود، ذهنها خود بهدنبال پاسخ میگردند. در این مسیر، هر کس بر اساس تمایل یا پیشفرض ذهنی خود، روایتی میسازد و آن را بازگو میکند. در واقع، نیاز به قطعیت بر میل به حقیقت غلبه میکند؛ یعنی انسانها ترجیح میدهند پاسخی نادرست ولی فوری داشته باشند تا پاسخی درست اما دیرهنگام به دستشان برسد.
در استان کهگیلویه و بویراحمد که ساختار ارتباطی جامعه هنوز خصلتی چهرهبهچهره و شبکهای دارد، این ویژگی برجستهتر است. مردم بهدلیل پیوندهای خانوادگی و طایفهای، درگیر شبکههای کوچک اما فشردهای هستند که خبر در آنها با سرعتی بسیار بالا گردش میکند. در چنین شبکههایی، خبر بازآفرینی میگردد. هر کسی در هنگام نقل، چیزی بر آن میافزاید؛ بخشی را حذف و بخشی را تفسیر میکند تا روایت را با ذهن و احساس خود منطبق سازد. این فرایند باعث میشود خبر اولیه بهتدریج از واقعیت فاصله بگیرد و به شایعه بدل شود.
از سوی دیگر، در برخی بسترهای اجتماعی، هر روایتی غیررسمی، حتی بدون سند، میتواند باورپذیرتر از اطلاعیههای رسمی جلوه کند. علت این امر آن است که مردم بر پایه احساس اعتماد به گوینده قضاوت میکنند. اگر گوینده از خویشان، همروستایی یا دوست باشد، اعتبار گفتارش بیش از مقام رسمی تلقی میشود. در اینجاست که ساختار فرهنگی و اجتماعی استان، که بر پیوندهای عاطفی و قومی استوار است، بهطور ناخواسته به تقویت شایعه کمک میکند.
در چنین بستری، هر رویداد اجتماعی بهسرعت مورد تفسیر و تحلیل شخصی قرار میگیرد. قتلی رخ میدهد، و هنوز دستگاه قضایی در حال بررسی است، اما در فضای مجازی و گفتگوهای محلی، دهها روایت از چرایی آن ساخته میشود. مدیری جابهجا میشود، و هنوز حکم رسمی ابلاغ نشده، اما مردم علت را در دعواهای سیاسی، رقابتهای قومی یا نفوذ روابط خاص جستوجو میکنند. حتی یک اقدام ساده اداری، اگر از سوی فردی با ارتباط سیاسی انجام گیرد، فوراً با تعبیر رانت و سفارش مواجه میشود. گویی جامعه پیش از دریافت واقعیت، به سرعت به دنبال معناست.
این رفتار، ریشه در ساختار روانی جمعی دارد. انسانها تمایل دارند جهان را قابل پیشبینی ببینند. هر حادثهای که این حس پیشبینیپذیری را تهدید کند، اضطراب ایجاد میکند. شایعه، در واقع ابزاری برای بازگرداندن آرامش ذهنی است؛ چون با ارائه توضیحی هرچند نادرست، شک را به یقین بدل میکند. در کهگیلویه و بویراحمد، بهدلیل بافت اجتماعی کوچک و ارتباط تنگاتنگ افراد، هر خبر بلافاصله بار احساسی پیدا میکند.
از سوی دیگر، در سالهای اخیر با گسترش شبکههای اجتماعی و کانالهای خبری غیررسمی، این روند شدت گرفته است. ابزارهای ارتباطی، که در ذات خود میتوانند به شفافیت کمک کنند، در غیاب سواد رسانهای و اعتماد نهادی، به شتابدهنده شایعه تبدیل شدهاند. کاربران، اغلب بهجای بررسی منبع، تنها بر اساس احساس یا گرایش سیاسی و قومی خود، خبر را بازنشر میکنند. هر بازنشر، به معنای تأیید است و هر تأیید، شایعه را یک گام به واقعیت نزدیکتر میکند.
البته سکوت نهادهای رسمی بیش از خود شایعه خطرناک است. وقتی حادثهای رخ میدهد و رسانههای رسمی به هر دلیل از اطلاعرسانی دقیق و سریع خودداری میکنند، میدان به روایتهای غیررسمی واگذار میشود. در علوم ارتباطات، این پدیده به اثر روایت نخست معروف است؛ یعنی نخستین روایتی که به گوش مردم میرسد، حتی اگر غلط باشد، در ذهنها جای میگیرد و بهسختی تغییر میکند. انسانها معمولاً اطلاعات بعدی را در قالب همان روایت اولیه تفسیر میکنند. بنابراین اگر شایعه بهعنوان روایت نخست منتشر شود، تکذیبهای بعدی دیگر اثر چندانی ندارد.
مقام معظم رهبری بارها بر ضرورت جهاد تبیین تأکید کردهاند. به یک معنا، تبیین یعنی روایت بهموقع و روشن از حقیقت، پیش از آنکه دیگران روایت خود را جایگزین کنند. اگر رسانههای رسمی، مدیران و نهادهای اجرایی با مردم سخن بگویند، بخش بزرگی از زمینه رشد شایعه از بین میرود. شفافیت، نه تنها اعتماد را بازسازی میکند، بلکه ذهن جامعه را از تفسیرهای بیپایه نجات میدهد.
اما چرا در کهگیلویه و بویراحمد شفافیت کمتر شکل گرفته است؟ بخشی از پاسخ، به ساختار اداری و بخشی به فرهنگ عمومی بازمیگردد. برخی مدیران، در مواجهه با بحرانها، معمولاً رویکرد «صبر کن تا آرام شود» را ترجیح میدهند. گمان میکنند سکوت، آتش شایعه را خاموش میکند، حال آنکه تجربه نشان داده سکوت، هیزم آن را فراهم میآورد. از سوی دیگر، رسانههای رسمی نیز گاهی در بیان واقعیتها دچار ملاحظهکاری میشوند و همین باعث میشود روایت نخست را دیگران بسازند.
برای کاهش این چرخه آسیبزا، باید به جای سرزنش مردم، ابزارهای ارتباطی را اصلاح کرد. مردم شایعه را دوست ندارند؛ آن را جایگزین ناگزیر سکوت و ابهام میکنند. اگر نهادهای رسمی، زبان روشن گفتوگو با جامعه را بیاموزند، اگر اطلاعات درست در زمان درست در دسترس باشد، اگر رسانهها از ملاحظهکاری فاصله بگیرند، شایعه بهتدریج بیجان میشود. همانگونه که ویروس بدون میزبان نمیماند، شایعه هم بدون ابهام زنده نیست.
شایعه زمانی میمیرد که حقیقت زنده باشد. و حقیقت زمانی زنده است که روایت رسمی، روشن و بهموقع باشد. در غیر این صورت، اولین زمزمه در کوچه و بازار، جای واقعیت را میگیرد و در ذهنها حک میشود.