تاریخ انتشار
جمعه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۶:۵۱
کد مطلب : ۴۴۷۲۳۸
یادداشتی از محمدجواد لسانی؛
غروب یک انسان
۰
کبنا ؛در این روزها و شبها، سخن از وداعی سنگین با یک انسان بزرگ است. او که در آیین اسلام به عنوان الگوی تمام عیار زیستن مطرح است یادکردن از او هنگام ترک پیروانش نیز اندوهناک میشود. توصیف آن وداع، برای دوست داران بی شمار آن حضرت، هر ساله با مرور درسها و آموزههایی از نهج البلاغه او همراه است. اما نگارنده در صدد است این بار، شکوهمندی شخصیت وی را از منظری دیگر بررسی کند.
با تحولاتی که در مغرب زمین، طی سدههای اخیر روی داده و با عنوان رنسانس نامیده شده، دستاوردهایی مانند مدرنیته برای جهان امروز آورده اما ترسیم یک انسان واقعی که از نقایص بیرون باشد و به مثابه مدل زیستن او در این جهان بازنمود شود کجاست؟ در افق امروز، به انسان تراز نوینی نگریسته میشود که از جنس زمان باشد. از طرفی هم میتوان با مطالعه سیره پاک مولا علی (ع)، او را را در چشم انداز جاودانه بشری، مشاهده کرد. زیرا با ابعاد شگفت و گوناگونی که آن حضرت در زندگی ۶۳ سالهاش طی نموده میتوان وی را به دقیقه اکنون هم، با شیوهای برون دینی نگریست. مسیری که در نگاه درون دینی از دست مبلغان دینی برنیامده و همواره او را در حصار آیینی به تملک خویش درآورده و تنها به تمجید و تکریم او نشستهاند. در حالیکه آن حضرت، به قوت میتواند الگوی آشنا و باطراوتی از مفهوم انسان گمشدهای باشد که در میراث شرق نهفته است. باید شورمندانه گفت که در شمایل و سبک زندگی آن حضرت اجازه این ساختار شکنی به پژوهشگر داده میشود تا فراتر از پنجره مذهب، این انسان کامل را از جنس زمان دید و مرزهای اقالیم قبله را درنوردید تا جهانی بودن آن حضرت به زلالی نمایانده شود. این راه آسانی نیست تا رنگارها از حریم آن حضرت چنان زدوده شود که نزد دیگران، ممکن بودن راه نورانی او به عنوان الگوی بشری شفافیت پیدا کند.
بی گمان ژان ژنه، ادیب و هنرمند فرانسوی، از شمار متفکران معاصری ست که در نمایشنامههای خویش، ساختارشکنی کرده و به طور نمونه «آینه» را به عنوان عامل «توهم» معرفی نموده است. گرچه در ادبیات کهن جهان، آینه، تمثیلی برای حقیقت نمایی جاافتاده. اما پرسناژهای ژان ژنه به روی صحنه، همواره از خویشتن واقعی خود گریزانند و در این سودای خود گریزی، آینه با عینیت بخشیدن به ظاهر آراسته، واقعیت وجودی آنها را پنهان میکند و با نقاب ماهرانهای، آرزوها و توهماتشان را دیکته میکند. شخصیتهای تاتری او، بدینگونه، در بازی و تلّون خویش تحکیم میشوند. این فرایند تاجایی پیش میرود که چشمها نیز آینه دروغ قلمداد میشوند. این بار معنایی نوین از آینه، در نمایشنامههای ژان ژنه از شیوه تفکری بر میخیزد که کارل گوستاو یونگ، روانکاو سوئیسی، در نظریه سایهها از آن یاد کرده. و به طور نمونه، در «چنین گفت زرتشت» هم با تعابیر دیگری آمده. آنجا که فردریش نیچه، فیلسوف آلمانی، از رنجی سخن می راند که مصیبتی تباهگر است؛ یعنی فقر خودباوری در اندرون آدمی، سبب روی آوری او به دروغ میشود. پس برای این نقاب دار که چنین نزول فاجعه باری یافته، واقعیت وجود، از مفهوم واقعی آن تهی میشود و اجباراً او را به ورطهای میکشد که به دروغ پشت دروغ متوسل شود یا وعدههای بی پایهای به مخاطبش حواله کند تا خود کاذب را بیش از پیش بیاراید. حتی اگر او بتواند قله تصمیمات و سرنوشت قومی را فراچنگ آورد بازهم در فقر شخصیتی خود غوطه ور میماند و در افلاس درونی دروغ را ترک نمیکند. اما انسانی که خود را صادقانه در یافته و به خود باوری دست یافته کسی است که در زیستن خویش، میتواند به دام این پلشتی نیفتد زیرا او به فرموده مولا علی (ع) ساز و کاری به نام تقوا را در خود پرورده که نمودی از برکات آن، همین خود باوری ست. اینک انسان با ایمان به خویشتن، چنان پیش میرود که اگر به سروری مردم برسد سعادت بزرگی برای آنان رقم میخورد. اگر او دم از عدالت و آزادی بزند حقیقت وجودی او در همین مسیر است و به راحتی قاعده تحکیم او را چنان فراهم میسازد که اعتمادسازی او نزد ملت نیاز به مافیای تبلیغات و ترفندهای درشت و مکرر نخواهد داشت. برای ترویج و باراوری ارزشهای انسانی همچون برقراری عدالت در جامعه، این انسان تلاشی راستین دارد و مردم، عمق حقیقت را در سیمای بی نقاب او به خوبی میفهمند. این سبب محبوبیت ذاتی او میشود اما زمان وداع تلخش که در میرسد غروب این انسان در پیشگاه امت خویش، بسی سخت میشود. نام و یاد این انسان راستین، هرگز در صفحه تاریخ آیینها و ملتها به حاشیه رانده نمیشود. لحظه فراق آن فرزانه کامل که فرا میرسد، او به رهایی از رنج دنیا میاندیشد و ندای رستگاری او که از صمیم جانش برمی خیزد را همه میشنوند. اما دوست دارانی که به او معرفت یافتهاند همواره در تاریخ، دلتنگ او و کسانی میمانند که چون او باشد تا با حضور صادقش، درمان دردهای کهن آنها شود.
با تحولاتی که در مغرب زمین، طی سدههای اخیر روی داده و با عنوان رنسانس نامیده شده، دستاوردهایی مانند مدرنیته برای جهان امروز آورده اما ترسیم یک انسان واقعی که از نقایص بیرون باشد و به مثابه مدل زیستن او در این جهان بازنمود شود کجاست؟ در افق امروز، به انسان تراز نوینی نگریسته میشود که از جنس زمان باشد. از طرفی هم میتوان با مطالعه سیره پاک مولا علی (ع)، او را را در چشم انداز جاودانه بشری، مشاهده کرد. زیرا با ابعاد شگفت و گوناگونی که آن حضرت در زندگی ۶۳ سالهاش طی نموده میتوان وی را به دقیقه اکنون هم، با شیوهای برون دینی نگریست. مسیری که در نگاه درون دینی از دست مبلغان دینی برنیامده و همواره او را در حصار آیینی به تملک خویش درآورده و تنها به تمجید و تکریم او نشستهاند. در حالیکه آن حضرت، به قوت میتواند الگوی آشنا و باطراوتی از مفهوم انسان گمشدهای باشد که در میراث شرق نهفته است. باید شورمندانه گفت که در شمایل و سبک زندگی آن حضرت اجازه این ساختار شکنی به پژوهشگر داده میشود تا فراتر از پنجره مذهب، این انسان کامل را از جنس زمان دید و مرزهای اقالیم قبله را درنوردید تا جهانی بودن آن حضرت به زلالی نمایانده شود. این راه آسانی نیست تا رنگارها از حریم آن حضرت چنان زدوده شود که نزد دیگران، ممکن بودن راه نورانی او به عنوان الگوی بشری شفافیت پیدا کند.
بی گمان ژان ژنه، ادیب و هنرمند فرانسوی، از شمار متفکران معاصری ست که در نمایشنامههای خویش، ساختارشکنی کرده و به طور نمونه «آینه» را به عنوان عامل «توهم» معرفی نموده است. گرچه در ادبیات کهن جهان، آینه، تمثیلی برای حقیقت نمایی جاافتاده. اما پرسناژهای ژان ژنه به روی صحنه، همواره از خویشتن واقعی خود گریزانند و در این سودای خود گریزی، آینه با عینیت بخشیدن به ظاهر آراسته، واقعیت وجودی آنها را پنهان میکند و با نقاب ماهرانهای، آرزوها و توهماتشان را دیکته میکند. شخصیتهای تاتری او، بدینگونه، در بازی و تلّون خویش تحکیم میشوند. این فرایند تاجایی پیش میرود که چشمها نیز آینه دروغ قلمداد میشوند. این بار معنایی نوین از آینه، در نمایشنامههای ژان ژنه از شیوه تفکری بر میخیزد که کارل گوستاو یونگ، روانکاو سوئیسی، در نظریه سایهها از آن یاد کرده. و به طور نمونه، در «چنین گفت زرتشت» هم با تعابیر دیگری آمده. آنجا که فردریش نیچه، فیلسوف آلمانی، از رنجی سخن می راند که مصیبتی تباهگر است؛ یعنی فقر خودباوری در اندرون آدمی، سبب روی آوری او به دروغ میشود. پس برای این نقاب دار که چنین نزول فاجعه باری یافته، واقعیت وجود، از مفهوم واقعی آن تهی میشود و اجباراً او را به ورطهای میکشد که به دروغ پشت دروغ متوسل شود یا وعدههای بی پایهای به مخاطبش حواله کند تا خود کاذب را بیش از پیش بیاراید. حتی اگر او بتواند قله تصمیمات و سرنوشت قومی را فراچنگ آورد بازهم در فقر شخصیتی خود غوطه ور میماند و در افلاس درونی دروغ را ترک نمیکند. اما انسانی که خود را صادقانه در یافته و به خود باوری دست یافته کسی است که در زیستن خویش، میتواند به دام این پلشتی نیفتد زیرا او به فرموده مولا علی (ع) ساز و کاری به نام تقوا را در خود پرورده که نمودی از برکات آن، همین خود باوری ست. اینک انسان با ایمان به خویشتن، چنان پیش میرود که اگر به سروری مردم برسد سعادت بزرگی برای آنان رقم میخورد. اگر او دم از عدالت و آزادی بزند حقیقت وجودی او در همین مسیر است و به راحتی قاعده تحکیم او را چنان فراهم میسازد که اعتمادسازی او نزد ملت نیاز به مافیای تبلیغات و ترفندهای درشت و مکرر نخواهد داشت. برای ترویج و باراوری ارزشهای انسانی همچون برقراری عدالت در جامعه، این انسان تلاشی راستین دارد و مردم، عمق حقیقت را در سیمای بی نقاب او به خوبی میفهمند. این سبب محبوبیت ذاتی او میشود اما زمان وداع تلخش که در میرسد غروب این انسان در پیشگاه امت خویش، بسی سخت میشود. نام و یاد این انسان راستین، هرگز در صفحه تاریخ آیینها و ملتها به حاشیه رانده نمیشود. لحظه فراق آن فرزانه کامل که فرا میرسد، او به رهایی از رنج دنیا میاندیشد و ندای رستگاری او که از صمیم جانش برمی خیزد را همه میشنوند. اما دوست دارانی که به او معرفت یافتهاند همواره در تاریخ، دلتنگ او و کسانی میمانند که چون او باشد تا با حضور صادقش، درمان دردهای کهن آنها شود.