تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۰۲:۴۱
کد مطلب : ۴۲۷۱۵۵
12 آبان، سالروز رحلت آیت الله سید کرامت الله ملکحسینی
مردمیترین مرد دیارما
۲
کبنا ؛بازنشر یادداشتی جامع از دکتر علی مندنی پور که چند روز پس از رحلت فقیه مجاهد "آیت الله سید کرامت اله ملک حسینی" نگاشته شده و سپس در کانال تلگرامی "دیدگاه" منتشر یافته بود.
در این یادداشت جامع، راز محبوبیت و ماندگاری این فقیه گرانقدر، خصوصیات و ویژگیهای فردی، اجتماعی، سیاسی و بویژه مبارزات تاریخ ساز آن رکن رکین مرجعیت و فقاهت در جنوب کشور پردازش گردیده است که مجموعه این عوامل، موجب مقبولیت و مشروعیت وی و در نتیجه تشکیل بزرگترین تجمع مردمی تاریخ این دیار گردیده است.
به پاسداشت یاد و خاطره آن چهره " صمیمی و با صفا" در سالروز رحلتش مبادرت به بازنشر این یادداشت نمودهایم.
در آستانهی عید سعید غدیر خم واقعهی بزرگ تاریخ اسلام، رویدادی که در عین سادگی بنیان روابط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جغرافیای دنیای اسلام را دگرگون ساخت، واقعهای که وقایع نگاران و محقّقان از آن به سنگ زیر بنای مکتب تشیّع یاد میکنند، شاگرد شایستهی مکتب امیرالمؤمنین و دانش آموختهی «مدرسهی» امام صادق (ع) آیت الله سیّد کرامت الله ملک حسینی، هم او که زبان گویا و مدافع بی چون و چرای حقوق مردم بود و در تقوی، صداقت، شجاعت، تواضع، ساده زیستی، غنای طبع، گشاده روئی، غیرت، صراحتِ لهجه و مردم داری شهره عام و خاص، سحرگاه روز جمعه ۱۲ آبان ماه خاک نشینان را وداع و به افلاکیان پیوست.
انسان پاک نهادی که ۸۸ سال عمر پر حاصلش را در میان مردم، برای مردم و در خدمت مردم با سلامتِ نفس سپری کرد، درشادی هایشان شاد و در غمهایشان غمگین بود.
نگارندهی این یادداشت، داعیه این را نداشته و ندارد، آنچه به اختصار پیرامون بینش، منش و روش «پیرِ دیر» آیت الله ملک حسینی می نگارد، در خور شأن و لایق شکوه و بزرگی این روحانی وارسته بوده و توانسته است، ابعادِ گوناگون کیش شخصیّت این «مرد خدا» را در حدّ و اندازه و جایگاه واقعیاش در مسیر پر فراز و فرود زندگی بنمایاند.
امّا به مصداق کلام زیبای: «مَن لَم یَشکُر المَخلوق لَم یَشکُر الخالق» به خود اجازه میدهد بنا به وظیفه و از سرِ احساس درد، در رثایِ این «مجاهد بی ادّعا» که در آموزههای دینیمان جوهر قلمش را از خون شهدا برتر شمردهاند «مِدادُ العُلماءِ اَفضَلُ مِن دِماءِ الشُّهداء» در حدّ وُسع خویش سخن رانده تا شاید از این رهگذر نسبت به ساحت پاکش چنانچه باید اداء دین گردد.
حیفم آمد در رثای این «فقیه بی تکلّف» به گفتن تسلیتی ساده بسنده کنم. خوش ندارم دربارهی این «مرد مردم دار» کوتاه بنویسم. از طرفی قصد نوشتن این یادداشت ناقص را آن هم با این شتاب نداشتم. بلکه در پی آن بودم که در یک فضای روحی آرامتر کنکاشی داشته باشم، پیرامون گفتار، کردار، رفتار و نیز تبیین نقش وجودی آن «سیّد صبور» آنگونه که خود از نزدیک دیده و لمس کردهام. امّا استقبال عظیم دوستدارانش از سراسر ایران و به ویژه مردم وفاداری که عمری محبّت اش را از آنان دریغ نکرده بود، یعنی حماسه آفرینان پهنه زاگرس در روز خداحافظی با پیکر پاکش، مرا بر آن داشت تا به پاس قدردانی از این همه محبّت و همدلی و وحدت در جایگاه یک شهروند و همولایتی درد کشیده که از نزدیک شاهد دست و پا بستهی درد و رنج این جماعت در گذر ایّام بودهام به صاحب همه قلمها و رقم زنِ بزرگ زندگی تمامی موجودات پناه برده و با استعانت از درگاه کبریائیاش به عنوان عضو کوچکی از خیلِ مریدان این انسان خدا ترس با بهره گیری از ۴۳ سال افتخار درک محضر ایشان، گوشهای از عظمت وجودیشان را برای آنان که با بینش، منش و روش نیک وی از نزدیک آشنائی نداشتهاند، به ویژه نسل جوان به تصویر بکشانم.
«آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید».
پیشاپیش در این وادی ماندهام، من به شما تسلیت بگویم و یا شما به من؟ امّا از آنجائیکه مشی زندگی آیت الله نشان از این واقعیّت دارد که نه از آن خود، خانواده و بستگانش بود و نه متّعلق به جماعتی خاص، که به همگان وابسته و دلبسته بود و از آنِ همهی مردم، پس جا دارد، همه به همدیگر تسلیت بگوئیم.
چرا که مردم فهیم این دیار، هم آنان که برای شخص «آقا» تمام قد به احترام ایستاده، زن و مرد، پیر و جوان، کودک و کهنسال از شهر و روستا و عشیره، پیاده و سواره، دور و نزدیک راه درنوردیده و در کمال رضایت خاطر در این مراسم معنوی شرکت کرده بودند و عملاً نشان دادند، آیت الله ملک حسینی را با همهی خصوصیّات فردی و اجتماعی و برای شجاعت، صراحت و صداقت و بی پیرایگیاش در جایگاه شناخته شده شخصیّت دوست داشتنیاش حرمت داشته و دارند.
آغاز دورهی بازنشستگی و فرایند مرگ در میان صاحبان قدرت و مسؤولیت به ویژه در میان بزرگان معیار سنجشی است، قابل اعتماد برای درک جایگاه واقعی محبوبیّت و مقبولیّت آنان در میان مردم و هجرت ابدی آیت الله نیز از این قاعده مستثنی نبوده است و وزن بزرگ این روحانی مردمی و مبارز را به همه، چه آنانی که عمری با وی حشر و نشر داشته و چه آنانی که شانس درک محضر ایشان را پیدا نکردهاند به درستی نشان داده است.
پیامی روشن برای بزرگانی که مردم را برای «مردم بودن» دوست دارند. آنان که نه در شعار بَل در عمل پای بند کرامت انساناند. و «کَرَّمنا بَنی آدَم» بر ایشان اصل است و آویزهی گوش و محور همهی اعمال و اقوالشان و الحق، "سید کرامت الله" عملاً به قاعده رعایت حرمت مردم برای مردم، نه برای زینت درگاه؛ پای بند بود و اینچنین بود که رنگین کمان سپاس همگان پاداش همهی خوبیهایش گردید. چرا که زیر باران ماندن را با همهی ناملایماتش تا آخرین قطره همگام با مردم و همراه با یاران مشفق تجربه کرد.
در عالم سیاست به ندرت پیش میآید که جماعتی «خوش بدرقه» نصیب شود. تجربه نشان میدهد، از آنجائیکه «سیاست مداران» در انجام وعده و وعید و تعهدات خویش به قول شیخ اجل سعدی شیرازی «چنانچه افتد و دانی» عاجزند و ناتوان!
معمولاً استقبالها حال و هوای بهاری و بدرقهها به زمستان میمانند! و سعادتمند کسی است که بدرقهاش با صلوات و آه و افسوس مردم همراه باشد. ارزیابی برگ برگ پرونده پاک زندگی پر بار آیت الله بیانگر این واقعیّت است، که بیش از ۵ دهه در روابط تنگاتنگ اجتماعی- فرهنگی با این جماعت قبل از انقلاب و از نخستین جرقههای انقلاب اسلامی تا لحظهی وداع با دوستداران حدود ۳۴ سال سکّان داری سیاست و تدبیر امور منطقه، سرجمع ۸ دهه آنچنان با مردم زیست که هم اینک شاهد تلألؤ انوار آنیم و همگان بدان شهادت داده و میدهیم. بزرگترین تجمع مردمی تاریخ این دیار با شایستگی به نامش رقم خورد. همین معنا مشروعیّت، مقبولیّت و محبوبیّت مردمی وی را میرساند و چه پیام رسائی از عظمت نمایش این بدرقه به یاد ماندنی در رثای بزرگ مردی در قد و قوِاره آیتّ الله دیار ما گویاتر؟
چرا این همه دوستدار؟
نخست نکتهای را یادآوری میکنم و سپس به جواب پرسش میپردازم؛
بر این باورم، خیلِ عظیمی از شمار مردان و زنان وفاداری که چند روز پیش در سوگِ آیت الله از ته دل اشک حسرت ریخته، جامه دریدند و پیکر پاک این مؤمن راستین را تا آرامگاه ابدیاش همراهی کردند، تا زمان وقوع این مصیبت، آنگونه که شایسته و بایستهی مقام و موقعیّت معنوی سیّد بی پروای شهر و دیارمان بود، جایگاه حضرت ایشان را درک نکرده و ابعاد شخصیّتی این بزرگ مرد عرصه ایمان و احسان بر آنان آشکار نشده و هنوز هم!! حال مشکل از کجاست؟ بماند. جای بحث و بررسی و آسیب شناسی این مهّم در این یادداشت نمیگنجد. بهتر است به وقت دیگری واگذاریم. رسم معهود فرهنگ ماست. دردی کهنه که تار و پود زندگیمان را فراگرفته و میرود تا از لایهها به مغز فرهنگ این مرز و بوم رسوخ نماید. قدر و قیمت واقعی داشتههای خوب خود را کمتر می دانیم تا آنگاه که به مصیبتی گرفتار آئیم؛ خود را باور نداریم و خود باوری در پس زمینه ذهنمان بسیار ضعیف شده و بر خلاف آن دگر باوری فردی و اجتماعی جا باز کرده است! همگان به این درد جانکاه دچاریم و ناخواسته عمومیّت پیدا کرده است. اگر چه قابل درمان است و با یک عزم جدّی و ملّی و با بهره گیری از ذخیره بزرگ فرهنگی این ملت بزرگ میتوان به درمانش پرداخت؛
ای کاش از نعمت وجود زندگان زندگی ساز تا آنگاه که در میان ما زندگی میکنند بهره بیشتری میبردیم.
مردگان رفتند، زندگان را دریابیم. به شخصه بر این باورم، بیش از آنچه به پوسته بپردازیم، مغز را دریابیم و بیش از آنچه در رثای از دست دادن این بزرگان اشک ریخته و شیون و ناله و فریاد سر دهیم، همّ و غم خود را بدان قرار داده تا ابعاد شخصیّتی این بزرگان اخلاق و معنویّت را شکافته و با نمونه برداری از منش، بینش و روش نیکویشان برای نسل جدید و آیندگان دراین «زمانهی قحطی اخلاق» الگوسازی نمائیم. و امّا چرا این همه دوستدار و محبوبیت مردمی؟
جواب این پرسش را با طرح پرسشی دیگر تکمیل میکنم:
آیت الله ملک حسینی کیست؟ و شاخصههای خداداد این انسان خود ساخته چیست؟ روستا زادهای نجیب، با هوشی سرشار، ارادهای محکم، تربیت شده در خانوادهای روحانی و سرشناس با سابقه ۴ قرن حضور معنوی در میان مردم و «خانه بستِ» همگان. مصمّم برای رسیدن به عالیترین مدارج علمی در سختترین شرایط زمانی و مکانی و با کمترین امکانات، تحصیلاتش را از مدرسه حاکم نشین نظامی وقت منطقه (شهر تل خسرو) آغاز، مدرسه علوم دینی «آغا باباخان» شیراز را طی کرده و به حوزه علمیّه قم رهسپار میگردد؛ در قضیّه مدرسه فیضیّه آسیب میبیند و در طی این مدّت به نقل قول از حضرتِ ایشان «افتخار شاگردی استادان بنام حوزهی علمیّهی قم ازجمله:
حضرت آیت الله العظمی بروجردی، آیت الله العظمی آقا روح الله خمینی، آیت الله محقّق داماد و …» نصیبش میشود؛ تا جائیکه با درخشش خود در حوزه «شاگرد ممتاز امام» لقب میگیرد.
سیّدی که من میشناسم، «مردم دار بود و ساده زیست» تمام عمرش را در میان مردم و در خدمت مردم صرف کرد؛ گره گشا بود و مصمّم در پی گیری و اعادهی حقوقِ صاحبان حقّ.
هتک حرمت مردم را بر نمیتافت و چتر حمایتیاش نه تنها بر سر مردم منطقه که گستره پهناور ایران زمین را شامل میشد. آنان که سالهای اوّل به ویژه دهه نخست انقلاب را به خاطر دارند، خوب میدانند، آیت الله ملک حسینی خاکریز و پناهگاهی مطمئن در مقابل زیاده رویها، افراط کاریها و ندانم کاریهای کسانی بود که به زعم خودشان در دفاع از آرمانهای انقلاب و برای خدا انجام وظیفه میکردند! به اصلاح ذات البین معتقد بود و در طی سالیان سال تا همین چند ماه پیش نقش اصلاحی و سازنده خویش را با هدف ایجاد امنیّت و همزیستی مسالمت آمیز بین قبایل و طوایف نه فقط در استان کهگیلویه و بویراحمد که در پهنه جغرافیای جنوب کشور در جایگاه «مصلح بزرگ» با شایستگی ایفاء میکرد.
خدمت به خلق را به مثابه عبادت میدانست و در این راستا از انجام هیچ خدمتی به شهروندان فرو گذار نمیکرد. جماعت قابل توّجهی از دارندگان مدارج تحصیلی بالا خوب به یاد دارند که اگر نبود لطف و کرامت "سیّد کرامت الله" تا این زمان نیز در پشت درهای بسته گزینش دانشگاهها، ادارات، نهادها و ارگانها سرگردان بودند!
مدافع سرسختِ حقوق مردم بود. خطی خوش داشت و نوک قلمش برای بسیاری حرمت خرید و امنیت و آرامش آفرید. در حفظ نظم و آسایش مردم به ویژه در دهه اول انقلاب نقش بی بدیلی ایفاء کرد. موضع گیریهای سیاسیاش در همراهی با مردم تحسین برانگیز و مثال زدنی است. در قضیّه تعیین تکلیف اراضی یاسوج در دعوای اوقاف به عنوان یک پرونده ملّی در دفاع از حقوق شرعی و قانونی مردم این دیار سنگ تمام گذاشت و همچنین در دفاع از حقوق کارگران کارخانههای آرد و نشاسته و گلوکز و قند و مواد غذائی یاسوج. زمان زیادی از موضع گیریهای اصولی و مردمی ایشان در خصوص مجسمه آریوبرزن نمیگذرد. دفاع قاطع از هویّت تاریخی استان که در مخالفت ایشان با تغییر نام استان تبلور یافت و دهها مورد دیگر که سخن پیرامون آنها در این یادداشت نمیگنجد.
با امیال و خواستههای دنیوی کمترین پیوندی نداشت. ساده بود و بی ریا. در اخلاق و رفتار نمونهی یک انسان عمل گرا بود. اهلِ شعار نبود. در زندگیاش چنانکه در جامعه معمول است خبری از کارهای اقتصادی و حساب بانکی نبود. فرزندانش نیز مشی پدر بزرگوارشان را پیشه کردهاند. قید و بند و تشریفات در ضروریترین حالت در حاشیه قرار میگرفت. در زندگی خصوصیاش خبری از ماشین شخصی، راننده، محافظ و دربان نبود و اصولاً به این چیزها نه دلبستگی داشت و نه اعتقاد. بی پیرایه بود و در رفتارش نشانی از خودخواهی، خودستائی و خودبزرگ بینی به چشم نمیخورد. خود را برگزیده و تافته جدابافته تصوّر نمیکرد و نتیجه آنکه چونان «آشنایان ره عشق در این بحر عمیق…» غرقه گشت امّا، به آب «آلوده» نشد.
به این اصل بنیادی سخت اعتقاد داشت که:
آنکه مقبول درگاه حضرت حقّ است، به ردّ خلق مردودنمی گردد. تعصّب مثال زدنی بر روی حقانیت «مکتب امیرالمؤمنین» و «شیعه امیرالمؤمنین» داشت. با آنکه در همان اوان شروع جنگ افسر شجاع و جوان رعنائی را تقدیم کرده بود، ولی هرگز از جانب حضرتِ ایشان در این باره یک جمله شنیده نشد؛ و به جرأت میتوانم بگویم شمار زیادی از همولایتی ها از اینکه وی پدر شهید بزرگوار سیّد عبدالهادی ملک حسینی است، تا این زمان بی خبر بودهاند. دوست نداشت از سابقه طولانی مبارزاتیاش قبل از انقلاب سخن به میان آید. وابستگی معنوی عجیبی به امام خمینی (ره) داشت. تا جائیکه به روایت اسناد سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در رژیم شاهنشاهی وقتی بازجو پس از احراز هوّیت از ایشان میخواهد که درباره رابطهاش با «آیت الله خمینی» صحبت کند، آیت الله ملک حسینی با نهیب به بازجوی یادشده میگوید:
"به شرطی لب به سخن باز میکنم که از جایگاه «آیت الله العظمی سیّد روح الله» با عنوان «عظمی» و با احترام نام ببرید" رابطه مرید و مرادی و استاد و شاگردی ایشان با حضرت امام خمینی به قضاوت خود ایشان شیرینترین روزهای زندگیاش را رقم زده است.
بدترین خصلت آدمها را «نان بُری» میدانست و معتقد بود که «شیعه واقعی امیرالمؤمنین» حاضر نیست به چنین عمل زشت و غیر خداپسندانهای دست یازد و عملاً با بکارگیری این روش مخالف بود.
با مصلحت و مصلحت گرائی میانهای نداشت و در گفتار، کردار و رفتارش «مصلحت گرائی» دیده نمیشد.
در خط مقدّم انقلاب و در رأس انقلابیون منطقه قرار گرفت و در زمان کوتاهی با ارسال نامههایی به محضر امام خمینی در نوفل لوشاتو (پاریس) در حالیکه هنوز شعار دادن علیه رژیم بسیار سنگین تمام میشد، قیام مسلّحانه اعلام نمود و در استان فارس و شهر شیراز نیز پیشگامی خود را با دایر کردن پایگاه مردمی در مسجدِ حبیب و شهادت اوّلین شهید در این مکان مقدس نشان داد. با خدای خود نردِ عشق بازی میکرد. اگرچه در دینداری، ولایت مداری و عشق به امیرالمؤمنین سرآمد بود، اما هرگز ذرّهای تظاهر در این حوزه از وی بروز نمیکرد. مردم را در همه امور «محور» قلمداد میکرد و از اینکه بعضاً «نامحرم» تلقی شوند سخت دل آزرده و گله مند بود و رضایت آنان را پشتوانه انقلاب و دژِ محکم نظام اسلامی میشمرد. در همه امور به ویژه آنچه که به ارزشهای دینی و اعتقادی مربوط میشد، بی باک، رک و بی پروا عمل مینمود و کمترین ملاحظهای را رعایت نمیکرد.
برداشت شخصی نگارنده این است که آیت الله ملک حسینی به عنوان یک وزنه علمی چونان نهنگی بود که از دریا دور افتاده و در برکهای نه چندان زلال گرفتار آمده بود. و در عین اذعان به این واقعیّت که با توجه به توان و استعداد خدادادی بنا به عللی که بر ما پوشیده نیست ترجیح میداد «برکه» را رها نکند. دغدغهای که تا پایان عمر با وی و نزدیکانش همراه بود. این دیار در گذر تاریخ پر فراز و فرود خویش مصیبتها دیده و رنجها تحمّل نموده و در تمامی این مسیر رهبری مردان مدبّر مردم دار بسیاری را در سطوح مختلف تجربه کرده؛ اما در این میان مدیریت پدرگونه آیت الله ملک حسینی از جنس مدیریت بر دلها بود و راز ماندگاری یاد و نام این سیّد آزاد منشِ بلند نظر نیز در همین نکته نهفته است. گفتنی درباره کیش، شخصیّت و پیشینه خوشِ مبارزاتی سیّد شجاع ما بسیار است. تصوّر میکنم جواب پرسش را که «چرا این همه دوستدار؟» در لابلای سخنانم داده باشم. آیا دوستی از دوستان «خاص» حضرت حقّ با این خصوصیّات، مستّحق داشتن این همه دوست خاک نشین نباید باشد؟
اقرار کنیم، هنوز هم به گونهای درخور و شایسته او را نشناخته و قدرش را ندانستهایم. شاید در آینده!
اجاق این خانه همواره گرم و پرنور باد.
در این یادداشت جامع، راز محبوبیت و ماندگاری این فقیه گرانقدر، خصوصیات و ویژگیهای فردی، اجتماعی، سیاسی و بویژه مبارزات تاریخ ساز آن رکن رکین مرجعیت و فقاهت در جنوب کشور پردازش گردیده است که مجموعه این عوامل، موجب مقبولیت و مشروعیت وی و در نتیجه تشکیل بزرگترین تجمع مردمی تاریخ این دیار گردیده است.
به پاسداشت یاد و خاطره آن چهره " صمیمی و با صفا" در سالروز رحلتش مبادرت به بازنشر این یادداشت نمودهایم.
در آستانهی عید سعید غدیر خم واقعهی بزرگ تاریخ اسلام، رویدادی که در عین سادگی بنیان روابط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جغرافیای دنیای اسلام را دگرگون ساخت، واقعهای که وقایع نگاران و محقّقان از آن به سنگ زیر بنای مکتب تشیّع یاد میکنند، شاگرد شایستهی مکتب امیرالمؤمنین و دانش آموختهی «مدرسهی» امام صادق (ع) آیت الله سیّد کرامت الله ملک حسینی، هم او که زبان گویا و مدافع بی چون و چرای حقوق مردم بود و در تقوی، صداقت، شجاعت، تواضع، ساده زیستی، غنای طبع، گشاده روئی، غیرت، صراحتِ لهجه و مردم داری شهره عام و خاص، سحرگاه روز جمعه ۱۲ آبان ماه خاک نشینان را وداع و به افلاکیان پیوست.
انسان پاک نهادی که ۸۸ سال عمر پر حاصلش را در میان مردم، برای مردم و در خدمت مردم با سلامتِ نفس سپری کرد، درشادی هایشان شاد و در غمهایشان غمگین بود.
نگارندهی این یادداشت، داعیه این را نداشته و ندارد، آنچه به اختصار پیرامون بینش، منش و روش «پیرِ دیر» آیت الله ملک حسینی می نگارد، در خور شأن و لایق شکوه و بزرگی این روحانی وارسته بوده و توانسته است، ابعادِ گوناگون کیش شخصیّت این «مرد خدا» را در حدّ و اندازه و جایگاه واقعیاش در مسیر پر فراز و فرود زندگی بنمایاند.
امّا به مصداق کلام زیبای: «مَن لَم یَشکُر المَخلوق لَم یَشکُر الخالق» به خود اجازه میدهد بنا به وظیفه و از سرِ احساس درد، در رثایِ این «مجاهد بی ادّعا» که در آموزههای دینیمان جوهر قلمش را از خون شهدا برتر شمردهاند «مِدادُ العُلماءِ اَفضَلُ مِن دِماءِ الشُّهداء» در حدّ وُسع خویش سخن رانده تا شاید از این رهگذر نسبت به ساحت پاکش چنانچه باید اداء دین گردد.
حیفم آمد در رثای این «فقیه بی تکلّف» به گفتن تسلیتی ساده بسنده کنم. خوش ندارم دربارهی این «مرد مردم دار» کوتاه بنویسم. از طرفی قصد نوشتن این یادداشت ناقص را آن هم با این شتاب نداشتم. بلکه در پی آن بودم که در یک فضای روحی آرامتر کنکاشی داشته باشم، پیرامون گفتار، کردار، رفتار و نیز تبیین نقش وجودی آن «سیّد صبور» آنگونه که خود از نزدیک دیده و لمس کردهام. امّا استقبال عظیم دوستدارانش از سراسر ایران و به ویژه مردم وفاداری که عمری محبّت اش را از آنان دریغ نکرده بود، یعنی حماسه آفرینان پهنه زاگرس در روز خداحافظی با پیکر پاکش، مرا بر آن داشت تا به پاس قدردانی از این همه محبّت و همدلی و وحدت در جایگاه یک شهروند و همولایتی درد کشیده که از نزدیک شاهد دست و پا بستهی درد و رنج این جماعت در گذر ایّام بودهام به صاحب همه قلمها و رقم زنِ بزرگ زندگی تمامی موجودات پناه برده و با استعانت از درگاه کبریائیاش به عنوان عضو کوچکی از خیلِ مریدان این انسان خدا ترس با بهره گیری از ۴۳ سال افتخار درک محضر ایشان، گوشهای از عظمت وجودیشان را برای آنان که با بینش، منش و روش نیک وی از نزدیک آشنائی نداشتهاند، به ویژه نسل جوان به تصویر بکشانم.
«آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید».
پیشاپیش در این وادی ماندهام، من به شما تسلیت بگویم و یا شما به من؟ امّا از آنجائیکه مشی زندگی آیت الله نشان از این واقعیّت دارد که نه از آن خود، خانواده و بستگانش بود و نه متّعلق به جماعتی خاص، که به همگان وابسته و دلبسته بود و از آنِ همهی مردم، پس جا دارد، همه به همدیگر تسلیت بگوئیم.
چرا که مردم فهیم این دیار، هم آنان که برای شخص «آقا» تمام قد به احترام ایستاده، زن و مرد، پیر و جوان، کودک و کهنسال از شهر و روستا و عشیره، پیاده و سواره، دور و نزدیک راه درنوردیده و در کمال رضایت خاطر در این مراسم معنوی شرکت کرده بودند و عملاً نشان دادند، آیت الله ملک حسینی را با همهی خصوصیّات فردی و اجتماعی و برای شجاعت، صراحت و صداقت و بی پیرایگیاش در جایگاه شناخته شده شخصیّت دوست داشتنیاش حرمت داشته و دارند.
آغاز دورهی بازنشستگی و فرایند مرگ در میان صاحبان قدرت و مسؤولیت به ویژه در میان بزرگان معیار سنجشی است، قابل اعتماد برای درک جایگاه واقعی محبوبیّت و مقبولیّت آنان در میان مردم و هجرت ابدی آیت الله نیز از این قاعده مستثنی نبوده است و وزن بزرگ این روحانی مردمی و مبارز را به همه، چه آنانی که عمری با وی حشر و نشر داشته و چه آنانی که شانس درک محضر ایشان را پیدا نکردهاند به درستی نشان داده است.
پیامی روشن برای بزرگانی که مردم را برای «مردم بودن» دوست دارند. آنان که نه در شعار بَل در عمل پای بند کرامت انساناند. و «کَرَّمنا بَنی آدَم» بر ایشان اصل است و آویزهی گوش و محور همهی اعمال و اقوالشان و الحق، "سید کرامت الله" عملاً به قاعده رعایت حرمت مردم برای مردم، نه برای زینت درگاه؛ پای بند بود و اینچنین بود که رنگین کمان سپاس همگان پاداش همهی خوبیهایش گردید. چرا که زیر باران ماندن را با همهی ناملایماتش تا آخرین قطره همگام با مردم و همراه با یاران مشفق تجربه کرد.
در عالم سیاست به ندرت پیش میآید که جماعتی «خوش بدرقه» نصیب شود. تجربه نشان میدهد، از آنجائیکه «سیاست مداران» در انجام وعده و وعید و تعهدات خویش به قول شیخ اجل سعدی شیرازی «چنانچه افتد و دانی» عاجزند و ناتوان!
معمولاً استقبالها حال و هوای بهاری و بدرقهها به زمستان میمانند! و سعادتمند کسی است که بدرقهاش با صلوات و آه و افسوس مردم همراه باشد. ارزیابی برگ برگ پرونده پاک زندگی پر بار آیت الله بیانگر این واقعیّت است، که بیش از ۵ دهه در روابط تنگاتنگ اجتماعی- فرهنگی با این جماعت قبل از انقلاب و از نخستین جرقههای انقلاب اسلامی تا لحظهی وداع با دوستداران حدود ۳۴ سال سکّان داری سیاست و تدبیر امور منطقه، سرجمع ۸ دهه آنچنان با مردم زیست که هم اینک شاهد تلألؤ انوار آنیم و همگان بدان شهادت داده و میدهیم. بزرگترین تجمع مردمی تاریخ این دیار با شایستگی به نامش رقم خورد. همین معنا مشروعیّت، مقبولیّت و محبوبیّت مردمی وی را میرساند و چه پیام رسائی از عظمت نمایش این بدرقه به یاد ماندنی در رثای بزرگ مردی در قد و قوِاره آیتّ الله دیار ما گویاتر؟
چرا این همه دوستدار؟
نخست نکتهای را یادآوری میکنم و سپس به جواب پرسش میپردازم؛
بر این باورم، خیلِ عظیمی از شمار مردان و زنان وفاداری که چند روز پیش در سوگِ آیت الله از ته دل اشک حسرت ریخته، جامه دریدند و پیکر پاک این مؤمن راستین را تا آرامگاه ابدیاش همراهی کردند، تا زمان وقوع این مصیبت، آنگونه که شایسته و بایستهی مقام و موقعیّت معنوی سیّد بی پروای شهر و دیارمان بود، جایگاه حضرت ایشان را درک نکرده و ابعاد شخصیّتی این بزرگ مرد عرصه ایمان و احسان بر آنان آشکار نشده و هنوز هم!! حال مشکل از کجاست؟ بماند. جای بحث و بررسی و آسیب شناسی این مهّم در این یادداشت نمیگنجد. بهتر است به وقت دیگری واگذاریم. رسم معهود فرهنگ ماست. دردی کهنه که تار و پود زندگیمان را فراگرفته و میرود تا از لایهها به مغز فرهنگ این مرز و بوم رسوخ نماید. قدر و قیمت واقعی داشتههای خوب خود را کمتر می دانیم تا آنگاه که به مصیبتی گرفتار آئیم؛ خود را باور نداریم و خود باوری در پس زمینه ذهنمان بسیار ضعیف شده و بر خلاف آن دگر باوری فردی و اجتماعی جا باز کرده است! همگان به این درد جانکاه دچاریم و ناخواسته عمومیّت پیدا کرده است. اگر چه قابل درمان است و با یک عزم جدّی و ملّی و با بهره گیری از ذخیره بزرگ فرهنگی این ملت بزرگ میتوان به درمانش پرداخت؛
ای کاش از نعمت وجود زندگان زندگی ساز تا آنگاه که در میان ما زندگی میکنند بهره بیشتری میبردیم.
مردگان رفتند، زندگان را دریابیم. به شخصه بر این باورم، بیش از آنچه به پوسته بپردازیم، مغز را دریابیم و بیش از آنچه در رثای از دست دادن این بزرگان اشک ریخته و شیون و ناله و فریاد سر دهیم، همّ و غم خود را بدان قرار داده تا ابعاد شخصیّتی این بزرگان اخلاق و معنویّت را شکافته و با نمونه برداری از منش، بینش و روش نیکویشان برای نسل جدید و آیندگان دراین «زمانهی قحطی اخلاق» الگوسازی نمائیم. و امّا چرا این همه دوستدار و محبوبیت مردمی؟
جواب این پرسش را با طرح پرسشی دیگر تکمیل میکنم:
آیت الله ملک حسینی کیست؟ و شاخصههای خداداد این انسان خود ساخته چیست؟ روستا زادهای نجیب، با هوشی سرشار، ارادهای محکم، تربیت شده در خانوادهای روحانی و سرشناس با سابقه ۴ قرن حضور معنوی در میان مردم و «خانه بستِ» همگان. مصمّم برای رسیدن به عالیترین مدارج علمی در سختترین شرایط زمانی و مکانی و با کمترین امکانات، تحصیلاتش را از مدرسه حاکم نشین نظامی وقت منطقه (شهر تل خسرو) آغاز، مدرسه علوم دینی «آغا باباخان» شیراز را طی کرده و به حوزه علمیّه قم رهسپار میگردد؛ در قضیّه مدرسه فیضیّه آسیب میبیند و در طی این مدّت به نقل قول از حضرتِ ایشان «افتخار شاگردی استادان بنام حوزهی علمیّهی قم ازجمله:
حضرت آیت الله العظمی بروجردی، آیت الله العظمی آقا روح الله خمینی، آیت الله محقّق داماد و …» نصیبش میشود؛ تا جائیکه با درخشش خود در حوزه «شاگرد ممتاز امام» لقب میگیرد.
سیّدی که من میشناسم، «مردم دار بود و ساده زیست» تمام عمرش را در میان مردم و در خدمت مردم صرف کرد؛ گره گشا بود و مصمّم در پی گیری و اعادهی حقوقِ صاحبان حقّ.
هتک حرمت مردم را بر نمیتافت و چتر حمایتیاش نه تنها بر سر مردم منطقه که گستره پهناور ایران زمین را شامل میشد. آنان که سالهای اوّل به ویژه دهه نخست انقلاب را به خاطر دارند، خوب میدانند، آیت الله ملک حسینی خاکریز و پناهگاهی مطمئن در مقابل زیاده رویها، افراط کاریها و ندانم کاریهای کسانی بود که به زعم خودشان در دفاع از آرمانهای انقلاب و برای خدا انجام وظیفه میکردند! به اصلاح ذات البین معتقد بود و در طی سالیان سال تا همین چند ماه پیش نقش اصلاحی و سازنده خویش را با هدف ایجاد امنیّت و همزیستی مسالمت آمیز بین قبایل و طوایف نه فقط در استان کهگیلویه و بویراحمد که در پهنه جغرافیای جنوب کشور در جایگاه «مصلح بزرگ» با شایستگی ایفاء میکرد.
خدمت به خلق را به مثابه عبادت میدانست و در این راستا از انجام هیچ خدمتی به شهروندان فرو گذار نمیکرد. جماعت قابل توّجهی از دارندگان مدارج تحصیلی بالا خوب به یاد دارند که اگر نبود لطف و کرامت "سیّد کرامت الله" تا این زمان نیز در پشت درهای بسته گزینش دانشگاهها، ادارات، نهادها و ارگانها سرگردان بودند!
مدافع سرسختِ حقوق مردم بود. خطی خوش داشت و نوک قلمش برای بسیاری حرمت خرید و امنیت و آرامش آفرید. در حفظ نظم و آسایش مردم به ویژه در دهه اول انقلاب نقش بی بدیلی ایفاء کرد. موضع گیریهای سیاسیاش در همراهی با مردم تحسین برانگیز و مثال زدنی است. در قضیّه تعیین تکلیف اراضی یاسوج در دعوای اوقاف به عنوان یک پرونده ملّی در دفاع از حقوق شرعی و قانونی مردم این دیار سنگ تمام گذاشت و همچنین در دفاع از حقوق کارگران کارخانههای آرد و نشاسته و گلوکز و قند و مواد غذائی یاسوج. زمان زیادی از موضع گیریهای اصولی و مردمی ایشان در خصوص مجسمه آریوبرزن نمیگذرد. دفاع قاطع از هویّت تاریخی استان که در مخالفت ایشان با تغییر نام استان تبلور یافت و دهها مورد دیگر که سخن پیرامون آنها در این یادداشت نمیگنجد.
با امیال و خواستههای دنیوی کمترین پیوندی نداشت. ساده بود و بی ریا. در اخلاق و رفتار نمونهی یک انسان عمل گرا بود. اهلِ شعار نبود. در زندگیاش چنانکه در جامعه معمول است خبری از کارهای اقتصادی و حساب بانکی نبود. فرزندانش نیز مشی پدر بزرگوارشان را پیشه کردهاند. قید و بند و تشریفات در ضروریترین حالت در حاشیه قرار میگرفت. در زندگی خصوصیاش خبری از ماشین شخصی، راننده، محافظ و دربان نبود و اصولاً به این چیزها نه دلبستگی داشت و نه اعتقاد. بی پیرایه بود و در رفتارش نشانی از خودخواهی، خودستائی و خودبزرگ بینی به چشم نمیخورد. خود را برگزیده و تافته جدابافته تصوّر نمیکرد و نتیجه آنکه چونان «آشنایان ره عشق در این بحر عمیق…» غرقه گشت امّا، به آب «آلوده» نشد.
به این اصل بنیادی سخت اعتقاد داشت که:
آنکه مقبول درگاه حضرت حقّ است، به ردّ خلق مردودنمی گردد. تعصّب مثال زدنی بر روی حقانیت «مکتب امیرالمؤمنین» و «شیعه امیرالمؤمنین» داشت. با آنکه در همان اوان شروع جنگ افسر شجاع و جوان رعنائی را تقدیم کرده بود، ولی هرگز از جانب حضرتِ ایشان در این باره یک جمله شنیده نشد؛ و به جرأت میتوانم بگویم شمار زیادی از همولایتی ها از اینکه وی پدر شهید بزرگوار سیّد عبدالهادی ملک حسینی است، تا این زمان بی خبر بودهاند. دوست نداشت از سابقه طولانی مبارزاتیاش قبل از انقلاب سخن به میان آید. وابستگی معنوی عجیبی به امام خمینی (ره) داشت. تا جائیکه به روایت اسناد سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در رژیم شاهنشاهی وقتی بازجو پس از احراز هوّیت از ایشان میخواهد که درباره رابطهاش با «آیت الله خمینی» صحبت کند، آیت الله ملک حسینی با نهیب به بازجوی یادشده میگوید:
"به شرطی لب به سخن باز میکنم که از جایگاه «آیت الله العظمی سیّد روح الله» با عنوان «عظمی» و با احترام نام ببرید" رابطه مرید و مرادی و استاد و شاگردی ایشان با حضرت امام خمینی به قضاوت خود ایشان شیرینترین روزهای زندگیاش را رقم زده است.
تشییع باشکوه آیت الله سید کرامت الله ملک حسینی (ره)
بدترین خصلت آدمها را «نان بُری» میدانست و معتقد بود که «شیعه واقعی امیرالمؤمنین» حاضر نیست به چنین عمل زشت و غیر خداپسندانهای دست یازد و عملاً با بکارگیری این روش مخالف بود.
با مصلحت و مصلحت گرائی میانهای نداشت و در گفتار، کردار و رفتارش «مصلحت گرائی» دیده نمیشد.
در خط مقدّم انقلاب و در رأس انقلابیون منطقه قرار گرفت و در زمان کوتاهی با ارسال نامههایی به محضر امام خمینی در نوفل لوشاتو (پاریس) در حالیکه هنوز شعار دادن علیه رژیم بسیار سنگین تمام میشد، قیام مسلّحانه اعلام نمود و در استان فارس و شهر شیراز نیز پیشگامی خود را با دایر کردن پایگاه مردمی در مسجدِ حبیب و شهادت اوّلین شهید در این مکان مقدس نشان داد. با خدای خود نردِ عشق بازی میکرد. اگرچه در دینداری، ولایت مداری و عشق به امیرالمؤمنین سرآمد بود، اما هرگز ذرّهای تظاهر در این حوزه از وی بروز نمیکرد. مردم را در همه امور «محور» قلمداد میکرد و از اینکه بعضاً «نامحرم» تلقی شوند سخت دل آزرده و گله مند بود و رضایت آنان را پشتوانه انقلاب و دژِ محکم نظام اسلامی میشمرد. در همه امور به ویژه آنچه که به ارزشهای دینی و اعتقادی مربوط میشد، بی باک، رک و بی پروا عمل مینمود و کمترین ملاحظهای را رعایت نمیکرد.
برداشت شخصی نگارنده این است که آیت الله ملک حسینی به عنوان یک وزنه علمی چونان نهنگی بود که از دریا دور افتاده و در برکهای نه چندان زلال گرفتار آمده بود. و در عین اذعان به این واقعیّت که با توجه به توان و استعداد خدادادی بنا به عللی که بر ما پوشیده نیست ترجیح میداد «برکه» را رها نکند. دغدغهای که تا پایان عمر با وی و نزدیکانش همراه بود. این دیار در گذر تاریخ پر فراز و فرود خویش مصیبتها دیده و رنجها تحمّل نموده و در تمامی این مسیر رهبری مردان مدبّر مردم دار بسیاری را در سطوح مختلف تجربه کرده؛ اما در این میان مدیریت پدرگونه آیت الله ملک حسینی از جنس مدیریت بر دلها بود و راز ماندگاری یاد و نام این سیّد آزاد منشِ بلند نظر نیز در همین نکته نهفته است. گفتنی درباره کیش، شخصیّت و پیشینه خوشِ مبارزاتی سیّد شجاع ما بسیار است. تصوّر میکنم جواب پرسش را که «چرا این همه دوستدار؟» در لابلای سخنانم داده باشم. آیا دوستی از دوستان «خاص» حضرت حقّ با این خصوصیّات، مستّحق داشتن این همه دوست خاک نشین نباید باشد؟
اقرار کنیم، هنوز هم به گونهای درخور و شایسته او را نشناخته و قدرش را ندانستهایم. شاید در آینده!
اجاق این خانه همواره گرم و پرنور باد.
تا بودی این استان زنده بود و هیچ مسئولی جرات کم کاری و تخطی و اذیت کردن مردم رو نداشت!
حال که نیستی به کجا پناه بریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟