یادداشتی از عظیم یوسفی:
عصب تعصب
عظیم یوسفی
10 دی 1398 ساعت 10:28
این خانه و صاحب خانه را امروز نه، که سالهاست میشناسیم با مردم بودهاند و در کنار مردم، در غم و شادی، در محنت و راحت، در..... همسایه و هم خانه این مردم بودهاند دست کم به حرمت نان و نمک، دست بداریم. در این فضای وانفسای امروزی، مرد میخواهد که رو در روی خود بایستد و در مقابل بت نفس تاب بیاورد که این اسطوره ""شرف و نجابت"" ایستاد و ایستاده است.
متن ارسالی: بین ما و تاریخ سرگردانی و غربت و نیز قرنها و سدهها فاصله است فراز و نشیبهای زمان، بشر را دگرگون نموده و این دگرگونی باعث زایش نسیان و فراموشی او میگردد و گاهی حقیقت را آنطور که باید نمیبیند. گاه فراز و فرودی باعث دور شدن از حقیقت میشود و زمانی ناچاریم حجاب نا گفتنیها را کنار زده تا حقایق برملا گردند. آی نویسندگان!!! مگر شما اهل کدام ولایتید که این گونه دو اسبه میتازید. به نظر میرسد که شما از دیار تفکر و اندیشهاید و قومی هستید که گامهایتان حکایت از تاریخی پر ماجرا دارد اما بعد!! سلام بر شما و بر قهرمانان این دیار، دیار آریوبرزن، سرزمین ایثارگران هشت سال دفاع مقدس، دیار شهیدان تاریخ ساز. سلام بر فرزندان بویراحمد!! همانها که در دامن فرهنگ ایلی خویش بالیدند. سلام بر فاتحان غزل و حماسه و سلام بر قهرمانانی که سرایش شاهنامهای دیگر را طلب مینمایند. آی قلم به دستان!! با شما هستم به نظر میآید وقت آن رسیده باشد که نگاهی به گذشته بیندازیم و تاریخ را در آیینه اندیشه قدما مروری دوباره نماییم چرا که ما از نسل آریوبرزنیم، فرزند کوهستان. همان فرزندانی که روزگاری سکوت کوهستان را با صدای برنو و شیهه اسبانمان شکستیم تا در مقابل حرف زور ایستاده باشیم اکنون چه شده است که """عصب تعصب را غیر عادلانه به رگ قضاوت پیوند میزنیم""" دوست محترم و زاده دنای سر بلند!! تاریخ ماندگار است و نسل آینده از ما بازخواست خواهند کرد. بعد از این مقدمهی مفصل میخواهم بگویم عدهای سلاح تیز "تعصب" را به دست گرفته و این روزها خواسته و ناخواسته مطالبی را عنوان مینمایند که دور از انصاف و جوهره قلم میباشد بدیهی ست این روزها که نه، بل چهل سال است که دشمن با تمام توان در انتظار فرصت است تا به هر طریقی با همدستی خائنین وطنی تیشه به ریشه درخت محکم این بوم و بر بزند و اگر شده برای همیشه بخشکاند و آنگاه به مقصود میرسد که عدهای آب به آسیاب او ریخته و در این ره یاریاش نمایند. پس به هوش باشیم که فرصتها دیر میآیند و زود میروند و گاهی اتفاق می افتد که چه زود دیر میشود. این پایین و بالاها نه دوام دارد و نه اصالت و این فراز و فرودهای طولانی امروزی، مرد میخواهد که نه خود را گم کند و نه راه و شرف اش را و امروز آن مرد """شرف الدین""" است که نامش مسمای ذات اوست و نشان داد که عزت و شرفش در گرو اوصاف و القاب نیست بلکه گره خورده است به اصالت او، با یک نگاه به واکنش او در این چند روز اخیر میشود خیلی چیزها را فهمید آنگاه که """تنها راه ساختن گذر از سوختن باشد مگر کار دیگری هم میشود کرد""" و مگر رهبری خود را بارها هزینه نکرده است ""پس این سوختنها به ساختنهایش میارزد و گاهی برای بر سر اصالت ایستادن نباید تردید به خود راه داد و اینجاست که میتوان گفت ""جای تعجب ندارد که نگاه دود گرفتهی بعضیها از مشاهده تماشاییترین روشناییها نیز وا میماند"" راه حلهای راحت، راه گشای هیچ راهی نیست و عادت به راحتی، حکایت زنده به گوری آدمی است. دیدار و دیده بانی و رهایی، قابلیت میخواهد. دل کندن آسان نیست. مرد راه، با نداری نیز میسازد و تو اگر نتوانی با آنچه که داری بسازی چگونه میتوانی خود را بسازی. ناسپاسی و بی انصافی هم حدی دارد. این خانه و صاحب خانه را امروز نه، که سالهاست میشناسیم با مردم بودهاند و در کنار مردم، در غم و شادی، در محنت و راحت، در..... همسایه و هم خانه این مردم بودهاند دست کم به حرمت نان و نمک، دست بداریم. در این فضای وانفسای امروزی، مرد میخواهد که رو در روی خود بایستد و در مقابل بت نفس تاب بیاورد که این اسطوره ""شرف و نجابت"" ایستاد و ایستاده است. استقامت در حرکت است و عبرت در عبور و ایشان برخاستند و عبور کردند و ماندن را مرگ زندگی دانستند چرا که به نص صریح قرآن باور دارند که """نه سستی روا دارید و نه اندوه به دل راه دهید که اگر به واقع به باور رسیده باشید از هرکس و هرچیز برترید...139/آل عمران
باز هم به اهل درایت بسپاریم و بگذریم...
کد مطلب: 416084