تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۴:۳۶
کد مطلب : ۴۹۳۹۱۶
یادداشت؛
یادداشتی خطاب به رئیس سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران کشور
سید علی عباس محدث
۰
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛سید علیعباس محدث - روزنامهنگار و جامعهشناس در خصوص مسائل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کهگیلویه و بویراحمد خطاب به اوحدی رئیس سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران کشور نوشت: همانگونه که از صدر اسلام تاکنون، دین و مکتب ما از دو واژۀ «مصلحت» و «تعامل» ضربات جبرانناپذیری را تحمل کردند، میترسم که این «وفاق ملی» هم به آنها اضافه شود. آنگونه که همیشه مصلحت برای حفظ قدرت هزینه شد و تعامل برای سهمخواهی در قدرت، بیم آن دارم که این بار وفاق هم معاملهای بنام همگرایی بین مصلحت عدهای خاص و صیانت از قدرتطلبی گروهی دیگر بشود.
به کزارش کبنا، این متن به شرح زیر است.
جناب دکتر اوحدی
آزاده، جانباز، ایثارگر و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران کشور
از سرزمین قهرمانان بزرگ وطن و مهدِ فریادهای بیفایده، کهگیلویه و بویراحمد، استانِ سرشار از منابع ارزشمند و کمنظیر برای توسعه و سرمایهگذاری، ولی برهوتی از منفعت برای مردم، ابتدا تذکر میدهم و سپس...
شما میدانید که بخش مهم توسعه، بهرهمندی از عقل پویا و دانش کافی برای مدیران استراتژیک است. جایی که در این استان بهتبع کشورمان، عدم حضور مدیران عقلگرا و علم محور را بهشدت احساس میکنیم. چالشهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و البته سیاسی که فعلاً ملت ما با آن گرفتار است، حکایت از بحران مدیریت استراتژیک دارد. متأسفانه سیاستمداران ویکیپدیایی و آویزان به گروهها و افراد خاص، مانع صلاحیت نگری و شایستهسالاری در نظام مدیریت کشورمان شدهاند. این مانع بزرگ توسعهیافتگی را در ادوار مختلف و در دولتهای با نگرشهای سیاسی متفاوت شاهد بودیم و همچنان نیز درب بر همان پاشنه میچرخد. اگر به تکامل تاریخی توسعه در کشورهایی که موفقیتهایی داشتند و یا وضعیتی قابلقبول را در حوزههای اقتصادی دارند، توجه کنیم، میبینیم که اصلاح و بهبود مدیریت، مبنای حرکت تدریجی به سمت پیشرفت و توسعه بوده است. بهطوریکه آلوین گلدمن معتقد است که تفکر استراتژیک مدیران، یکی از قابلیتهای مهم توسعه است؛ بنابراین پارادایم توسعه با دو رویکرد «بازشناسی و بهرهگیری از مداخلات داخلی توسعه» و یا «بهرهمندی از ایدهها و نگرشهای توسعهیافتگان» از اواخر دهه 1970 در تمام دنیا محور توسعهطلبی قرار گرفته است.
این مقدمه برای منِ شهروند و شمای مسئول، «آسمان ریسمان بافتن» نیست. بازخوانی دردی کهنه در میان درمانهای بلااستفاده است. اینکه زخم و درد و درمانشناس را داریم؛ ولی هیچ یک از ماها، هیچ انگیزهای برای درمان نشان نمیدهیم، اینگونه به ذهنمان متبادر میشود که شوربختانه میرویم تا عبرت دیگران بشویم. وقتی میبینم که از فسادهای دربارِ شاهانِ گذشتۀ حاکم بر کشورمان درس نگرفتیم و اکنون از ایدئولوژی دفاع مقدس مثل آبخوردن عبور میکنیم و هر روز ارزشهای اجتماعی و فرهنگی را به مدد مدیران بیکفایت و سیاستزده، کمرنگ میبینیم، ناخودآگاه ذهنم درگیری چرایی اینهمه غفلت شد. درحالیکه از خودم انتظار داشتم، مطالبۀ سطح بالاتری از تغییر به سمتِ توسعه، مخصوصاً در حوزۀ ایثارگران را برای استانم داشته باشم، متأسفانه میخواهم به ضعفهای مدیریت قبل از دوران پارینهسنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استانم بنالم.
درحالیکه به فرموده حضرت امام (ره) «شهادت یک هدیهای است از جانب خدای تبارکوتعالی برای آن کسانی که لایق هستند و دنبال هر شهادتی باید تصمیمها قویتر بشود...» و یا میفرماید که «همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.»، و یا مقام معظم رهبری میفرماید «امیـدوارم کـه ارواح مطهرهی شـهیدان عزیـز مـا، هـم در دنیـا بـرای مـا راهنمـا و راهبـر و تصحیحکنندهی خطاهـا باشـند، و هـم در پیشـگاه پـروردگار عالم در قیامت، شـفیع و واسطهی عفـو و مغفرت بـرای مـا باشـند...»، یعنی شهدایی که ما به آنها متوسل میشویم تا از خطا دور بمانیم و راهبرمان بهسوی خیر و عاقبت نیک باشند، قطعاً ارزش این را دارند که خادم الشهدا، عموماً ثابت الاراده و قاطع النظر باشد.
من با علم به مدیریت درماندۀ استانم در سالهای گذشته، حقیقت تلخی را مشاهده کردهام که دوست ندارم، مجدداً تکرار بشود. چنانچه بخواهم مثالی بیاورم باید عرض کنم که وضعیتمان بهگونهای بود که اگر مثلاً در دولت شهید رئیسی، برای استان ما، استانداری انتخاب نمیشد، نمیدانم که کدام کارمان بر زمین میماند؟ یا اگر درب نهادهایی مثل بهزیستی استان، دانشگاه علوم پزشکی، حوزۀ اجتماعی استانداری و دیگر متولیان آسیبهای اجتماعی و فرهنگی را در ۱۰ساله گذشته گِل میگرفتند، آیا حضورمان در قعر جدول ردهبندی آسیبهای اجتماعی کشور، پایینتر میرفت؟ آیا اگر قرار باشد مسئولان کلان کشور، به آمارگرایی و ارسال اطلاعات غیرواقعی بسنده کنند، تفاوتی در نگاه مدیریتی اصلاحطلبان و اصولگرایان برای استان و مردم ما وجود دارد؟ و همچنین اگر قرار باشد که جوانان تحصیلکرده شاغل در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ما مثل گذشته در لیست سیاهِ معاملهگران سیاسی و تعاملات فیمابین منفعتطلبان باشند، آیا باید به مدیریت جنابعالی امیدوار باشیم یا نه؟
من از جنابعالی انتظار اینکه به رشادت و تأثیر غیرقابلانکار سرداران و جوانان این استان در جنگ هشتساله، عنایت داشته باشید و سرگذشت اکنونشان را جویا بشوید، ندارم.
من از جنابعالی انتظار اینکه متوجه باشید در این استان، بسیجیانی که بدون ثبتنام و یا با فرار از خانه و مدرسه درحالیکه شهرهای بزرگ استان را هم نرفته بودند، اما بهواسطة ژنِ شجاعت طلبی و غیرت دینی که میراث بزرگ فرزندان علوی است، حماسههای ماندگاری را برای تاریخ این مملکت ثبت کردند، مجروح میشدند و بستری نمیشدند، مجروح میشدند و مستندی نگه نمیداشتند، مجروح میشدند و پنهان میکردند، مجروح میشدند و عملیات را از دست نمیدادند، مجروح میشدند و الان به روی خود نمیآورند که جانباز هستند، حرفی با شما ندارم.
من از جنابعالی انتظار اینکه بدانید یا به فکر جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان استانم باشید و نیازمندیهای این عزیزان و مشقاتی که خانواده بویژه همسرانشان متحمل هستند را درک کنید و چاره اندیشی نمایید، ندارم.
من از شما نمیخواهم که بدانید، سردارانی چون شهیدان مجید کریمی، یزدانپناه، نجفی، هرمز پور، ولیپور، شیرودی زاده، نیک محمدی، پناهی، غیب پرور، اورنگ و... چه رشادتهایی آفریدند و یا سردارانی چون شهابی فر، نیکاختر، یزدانبخش، حبیبی، واهبی زاده، عظیمی فر، روستا، الوند نسب و دهها پرچمدار بزرگ ولایت و علمداران خمینی کبیر، چه فلسفههایی از قیام عاشورا را در متن تاریخ این ملت ثبت کردند، ندارم.
من از حضرتعالی انتظار ندارم که سهم خانوادههای شهدا و ایثارگران و جانبازان استانم را نسبت به حمایتهایی که در استانهای دیگر صورت میگیرد، بدانید و پیگیر شوید.
از حضرتعالی انتظار ندارم که خدمات تحصیلی، ورزشی، فرهنگی، ازدواج، مسکن و معیشت فرزندان شهدا، جانبازان و ایثارگران را در این استان پیگیر شوید، افزایش دهید و یا ادا کنید.
من باشرم و سرافکندگی، از توجهی مدیریت بنیاد شهید و امور ایثارگران استانم نسبت به اقدام نامناسب با تمثال مبارک شهدا و سپس بازخواست فرزند شهید در دفتر یکی از مدیرانش گلهمندم. من از اینکه فرزند شهیدی به لحاظ محرومیت از شغل و تحصیل و... به خود آسیب میزند و بعضاً گرفتار تألمات روحی هستند و مدیر متولیاش، بیتفاوت مینشیند، گلهمندم. من از اینکه مدیریت بنیاد شهید و امور ایثارگران استانم به امید مرحمتی که دولت وفاق در ماندگاریاش داشته باشد، بیتفاوت از پیگیرها شده است، نگرانم. از روزی میترسم که سرمایههای گرانقدر شهدا و ایثارگران «فرزندان آنها و ارزشهای ماندگارشان در جانثاری برای ملت، دین و مملکت»، در ازای حفظ مسند و قدرت، مورد بیتوجهی قرار گرفتند و یا سرخوردۀ مکافاتِ نااهلان بشوند.
جناب آقای دکتر اوحدی؛
همانگونه که از صدر اسلام تاکنون، دین و مکتب ما از دو واژۀ «مصلحت» و «تعامل» ضربات جبرانناپذیری را تحمل کردند، میترسم که این «وفاق ملی» هم به آنها اضافه شود. آنگونه که همیشه مصلحت برای حفظ قدرت هزینه شد و تعامل برای سهمخواهی در قدرت، بیم آن دارم که این بار وفاق هم معاملهای بنام همگرایی بین مصلحت عدهای خاص و صیانت از قدرتطلبی گروهی دیگر بشود.
البته اینکه مدیری نهتنها نخواهد به خواست جامعه هدفش عمل کند؛ بلکه جسارت محاکمه و بازخواست از مردم در دفتر کارش را داشته باشد، قابلتحسین است. چون حکایت از فهم بالای این مدیر در بیثباتی و بیتفاوتی مدیران ارشد و نهادهای پیگیریکننده دارد. این خوب است که اگر مدیری سواد و صلاحیت لازم برای مدیریت را نداشته باشد، ولی شجاعت و شهامت فراتر از قانون را عملاً نشان بدهد، پس قابلتحسین است. حال که اغلب مدیران، بهجای پاسخگویی و حل مشکلات، از سر استیصال و ناکارآمدی، منتقدین و رسانهها را یا تهدید میکنند و یا در دفترشان محاکمه و گاهی هم به اتهام نشر اکاذیب به دادسراها میکشانند، انتظار جامعه ایثارگری استان از حضرتعالی که هنوز آثار جراحات جنگ و شلاقهای بیرحمانة زندانبانان عراقی را بر تن دارید، خاص و عنقریب است. پس اگر گذرتان به میز مدیریتیتان افتاد، حتماً قلم بردارید و بر کاغذی از جنس ابروباد، نام یکی از کارشناسان خبره و تحصیلکرده بنیاد شهید و امور ایثارگران استانمان را بنویسید، ما باقی متن را خودمان از حفظیم.
یا علی
به کزارش کبنا، این متن به شرح زیر است.
جناب دکتر اوحدی
آزاده، جانباز، ایثارگر و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران کشور
از سرزمین قهرمانان بزرگ وطن و مهدِ فریادهای بیفایده، کهگیلویه و بویراحمد، استانِ سرشار از منابع ارزشمند و کمنظیر برای توسعه و سرمایهگذاری، ولی برهوتی از منفعت برای مردم، ابتدا تذکر میدهم و سپس...
شما میدانید که بخش مهم توسعه، بهرهمندی از عقل پویا و دانش کافی برای مدیران استراتژیک است. جایی که در این استان بهتبع کشورمان، عدم حضور مدیران عقلگرا و علم محور را بهشدت احساس میکنیم. چالشهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و البته سیاسی که فعلاً ملت ما با آن گرفتار است، حکایت از بحران مدیریت استراتژیک دارد. متأسفانه سیاستمداران ویکیپدیایی و آویزان به گروهها و افراد خاص، مانع صلاحیت نگری و شایستهسالاری در نظام مدیریت کشورمان شدهاند. این مانع بزرگ توسعهیافتگی را در ادوار مختلف و در دولتهای با نگرشهای سیاسی متفاوت شاهد بودیم و همچنان نیز درب بر همان پاشنه میچرخد. اگر به تکامل تاریخی توسعه در کشورهایی که موفقیتهایی داشتند و یا وضعیتی قابلقبول را در حوزههای اقتصادی دارند، توجه کنیم، میبینیم که اصلاح و بهبود مدیریت، مبنای حرکت تدریجی به سمت پیشرفت و توسعه بوده است. بهطوریکه آلوین گلدمن معتقد است که تفکر استراتژیک مدیران، یکی از قابلیتهای مهم توسعه است؛ بنابراین پارادایم توسعه با دو رویکرد «بازشناسی و بهرهگیری از مداخلات داخلی توسعه» و یا «بهرهمندی از ایدهها و نگرشهای توسعهیافتگان» از اواخر دهه 1970 در تمام دنیا محور توسعهطلبی قرار گرفته است.
این مقدمه برای منِ شهروند و شمای مسئول، «آسمان ریسمان بافتن» نیست. بازخوانی دردی کهنه در میان درمانهای بلااستفاده است. اینکه زخم و درد و درمانشناس را داریم؛ ولی هیچ یک از ماها، هیچ انگیزهای برای درمان نشان نمیدهیم، اینگونه به ذهنمان متبادر میشود که شوربختانه میرویم تا عبرت دیگران بشویم. وقتی میبینم که از فسادهای دربارِ شاهانِ گذشتۀ حاکم بر کشورمان درس نگرفتیم و اکنون از ایدئولوژی دفاع مقدس مثل آبخوردن عبور میکنیم و هر روز ارزشهای اجتماعی و فرهنگی را به مدد مدیران بیکفایت و سیاستزده، کمرنگ میبینیم، ناخودآگاه ذهنم درگیری چرایی اینهمه غفلت شد. درحالیکه از خودم انتظار داشتم، مطالبۀ سطح بالاتری از تغییر به سمتِ توسعه، مخصوصاً در حوزۀ ایثارگران را برای استانم داشته باشم، متأسفانه میخواهم به ضعفهای مدیریت قبل از دوران پارینهسنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استانم بنالم.
درحالیکه به فرموده حضرت امام (ره) «شهادت یک هدیهای است از جانب خدای تبارکوتعالی برای آن کسانی که لایق هستند و دنبال هر شهادتی باید تصمیمها قویتر بشود...» و یا میفرماید که «همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.»، و یا مقام معظم رهبری میفرماید «امیـدوارم کـه ارواح مطهرهی شـهیدان عزیـز مـا، هـم در دنیـا بـرای مـا راهنمـا و راهبـر و تصحیحکنندهی خطاهـا باشـند، و هـم در پیشـگاه پـروردگار عالم در قیامت، شـفیع و واسطهی عفـو و مغفرت بـرای مـا باشـند...»، یعنی شهدایی که ما به آنها متوسل میشویم تا از خطا دور بمانیم و راهبرمان بهسوی خیر و عاقبت نیک باشند، قطعاً ارزش این را دارند که خادم الشهدا، عموماً ثابت الاراده و قاطع النظر باشد.
من با علم به مدیریت درماندۀ استانم در سالهای گذشته، حقیقت تلخی را مشاهده کردهام که دوست ندارم، مجدداً تکرار بشود. چنانچه بخواهم مثالی بیاورم باید عرض کنم که وضعیتمان بهگونهای بود که اگر مثلاً در دولت شهید رئیسی، برای استان ما، استانداری انتخاب نمیشد، نمیدانم که کدام کارمان بر زمین میماند؟ یا اگر درب نهادهایی مثل بهزیستی استان، دانشگاه علوم پزشکی، حوزۀ اجتماعی استانداری و دیگر متولیان آسیبهای اجتماعی و فرهنگی را در ۱۰ساله گذشته گِل میگرفتند، آیا حضورمان در قعر جدول ردهبندی آسیبهای اجتماعی کشور، پایینتر میرفت؟ آیا اگر قرار باشد مسئولان کلان کشور، به آمارگرایی و ارسال اطلاعات غیرواقعی بسنده کنند، تفاوتی در نگاه مدیریتی اصلاحطلبان و اصولگرایان برای استان و مردم ما وجود دارد؟ و همچنین اگر قرار باشد که جوانان تحصیلکرده شاغل در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ما مثل گذشته در لیست سیاهِ معاملهگران سیاسی و تعاملات فیمابین منفعتطلبان باشند، آیا باید به مدیریت جنابعالی امیدوار باشیم یا نه؟
من از جنابعالی انتظار اینکه به رشادت و تأثیر غیرقابلانکار سرداران و جوانان این استان در جنگ هشتساله، عنایت داشته باشید و سرگذشت اکنونشان را جویا بشوید، ندارم.
من از جنابعالی انتظار اینکه متوجه باشید در این استان، بسیجیانی که بدون ثبتنام و یا با فرار از خانه و مدرسه درحالیکه شهرهای بزرگ استان را هم نرفته بودند، اما بهواسطة ژنِ شجاعت طلبی و غیرت دینی که میراث بزرگ فرزندان علوی است، حماسههای ماندگاری را برای تاریخ این مملکت ثبت کردند، مجروح میشدند و بستری نمیشدند، مجروح میشدند و مستندی نگه نمیداشتند، مجروح میشدند و پنهان میکردند، مجروح میشدند و عملیات را از دست نمیدادند، مجروح میشدند و الان به روی خود نمیآورند که جانباز هستند، حرفی با شما ندارم.
من از جنابعالی انتظار اینکه بدانید یا به فکر جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان استانم باشید و نیازمندیهای این عزیزان و مشقاتی که خانواده بویژه همسرانشان متحمل هستند را درک کنید و چاره اندیشی نمایید، ندارم.
من از شما نمیخواهم که بدانید، سردارانی چون شهیدان مجید کریمی، یزدانپناه، نجفی، هرمز پور، ولیپور، شیرودی زاده، نیک محمدی، پناهی، غیب پرور، اورنگ و... چه رشادتهایی آفریدند و یا سردارانی چون شهابی فر، نیکاختر، یزدانبخش، حبیبی، واهبی زاده، عظیمی فر، روستا، الوند نسب و دهها پرچمدار بزرگ ولایت و علمداران خمینی کبیر، چه فلسفههایی از قیام عاشورا را در متن تاریخ این ملت ثبت کردند، ندارم.
من از حضرتعالی انتظار ندارم که سهم خانوادههای شهدا و ایثارگران و جانبازان استانم را نسبت به حمایتهایی که در استانهای دیگر صورت میگیرد، بدانید و پیگیر شوید.
از حضرتعالی انتظار ندارم که خدمات تحصیلی، ورزشی، فرهنگی، ازدواج، مسکن و معیشت فرزندان شهدا، جانبازان و ایثارگران را در این استان پیگیر شوید، افزایش دهید و یا ادا کنید.
من باشرم و سرافکندگی، از توجهی مدیریت بنیاد شهید و امور ایثارگران استانم نسبت به اقدام نامناسب با تمثال مبارک شهدا و سپس بازخواست فرزند شهید در دفتر یکی از مدیرانش گلهمندم. من از اینکه فرزند شهیدی به لحاظ محرومیت از شغل و تحصیل و... به خود آسیب میزند و بعضاً گرفتار تألمات روحی هستند و مدیر متولیاش، بیتفاوت مینشیند، گلهمندم. من از اینکه مدیریت بنیاد شهید و امور ایثارگران استانم به امید مرحمتی که دولت وفاق در ماندگاریاش داشته باشد، بیتفاوت از پیگیرها شده است، نگرانم. از روزی میترسم که سرمایههای گرانقدر شهدا و ایثارگران «فرزندان آنها و ارزشهای ماندگارشان در جانثاری برای ملت، دین و مملکت»، در ازای حفظ مسند و قدرت، مورد بیتوجهی قرار گرفتند و یا سرخوردۀ مکافاتِ نااهلان بشوند.
جناب آقای دکتر اوحدی؛
همانگونه که از صدر اسلام تاکنون، دین و مکتب ما از دو واژۀ «مصلحت» و «تعامل» ضربات جبرانناپذیری را تحمل کردند، میترسم که این «وفاق ملی» هم به آنها اضافه شود. آنگونه که همیشه مصلحت برای حفظ قدرت هزینه شد و تعامل برای سهمخواهی در قدرت، بیم آن دارم که این بار وفاق هم معاملهای بنام همگرایی بین مصلحت عدهای خاص و صیانت از قدرتطلبی گروهی دیگر بشود.
البته اینکه مدیری نهتنها نخواهد به خواست جامعه هدفش عمل کند؛ بلکه جسارت محاکمه و بازخواست از مردم در دفتر کارش را داشته باشد، قابلتحسین است. چون حکایت از فهم بالای این مدیر در بیثباتی و بیتفاوتی مدیران ارشد و نهادهای پیگیریکننده دارد. این خوب است که اگر مدیری سواد و صلاحیت لازم برای مدیریت را نداشته باشد، ولی شجاعت و شهامت فراتر از قانون را عملاً نشان بدهد، پس قابلتحسین است. حال که اغلب مدیران، بهجای پاسخگویی و حل مشکلات، از سر استیصال و ناکارآمدی، منتقدین و رسانهها را یا تهدید میکنند و یا در دفترشان محاکمه و گاهی هم به اتهام نشر اکاذیب به دادسراها میکشانند، انتظار جامعه ایثارگری استان از حضرتعالی که هنوز آثار جراحات جنگ و شلاقهای بیرحمانة زندانبانان عراقی را بر تن دارید، خاص و عنقریب است. پس اگر گذرتان به میز مدیریتیتان افتاد، حتماً قلم بردارید و بر کاغذی از جنس ابروباد، نام یکی از کارشناسان خبره و تحصیلکرده بنیاد شهید و امور ایثارگران استانمان را بنویسید، ما باقی متن را خودمان از حفظیم.
یا علی
تو خودت در نوشتن متانت و اخلاق داشته باش میخواد بیم داشته باشی!!
عادت کردی ورود به چیزهای کنی که به تو ارتباطی ندارد
تو همان بودی که بدترین اهانتها را به پزشکیان کردی
پس وفاق ملی به تو ربطی ندارد