تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۳۹
کد مطلب : ۴۹۳۶۶۵
یادداشتی از محسن خرامین؛
توسعهٔ حرافانه
۰
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛ محسن خرامین، روزنامهنگار و دکترای علومسیاسی - عنوان توسعهٔ حرافانه عنوانی متناقضنماست که اگر قائل به ابتداییترین تعریف پیرامون توسعه باشیم کنایهآمیز بودنش را پیشاپیش خود اعلام میدارد.
توسعه قید قطعی و لایتغیر نیست که بتوان با خط کش حدود آن را ترسیم و تعیین کرد. نگاهی به نمونهها و مدلهای گوناگون توسعه در جهان نشان میدهد هر یک شرایط، امکانات و امتناعات مخصوص به خود را داشتهاند. تفاوت و تمایزات البته به معنای بیشمار شباهات و بایدهای و نبایدهای همسو نمیباشد. تعیین نقطه عزیمت و مسیر مشابه حرکت پیرامون پروسه توسعه بغایت دشوار است. در مقابل تشخیص برنامهها و سیاستهای غیر توسعهای و ضد توسعهای نباید چندان دشوار باشد؛ تشخیص اینکه فلان سیاست و راهبرد، رابطهمندی با توسعه و حکمرانی مطلوب ندارد. همانگونه که تشخیص یک متن و نوشته ساده با شعر حتی بدون تخصص و سواد خاص ادبیاتی ممکن است دررابطهبا توسعه و غیر توسعه نیز چنین تفکیکی قابل تمیز است. این همان منفیات و تفاوتی است که در اندیشه جدید بهکرات بر آن تأکید شده است. توسعه، مبانی و رتوریک مخصوص به خود را دارد و مادامی از عنوان توسعه چه توسعه اقتصادی، سیاسی، حکمرانی مطلوب، و... استفاده میشود مقدمات، مناسبات و تعاریف آن نیز باید همراه و متضمن آن باشند. توسعه بهسان بسیاری دیگر از اصطلاحات علوم مختلف از غرب به عاریت گرفته شده است و به نظر میرسد از دایره تکرار زبانی و نوشتاری خارج نشده است. گرامر و ابتداییترین اصول نگارش و بیان آن یا وارد نشدهاند و یا هزینه پیادهسازی آن سنگین و بالاست. بخش اصلی کارکرد توسعه در ایران پزدهی برای گوینده و در جهت مغلقگویی است که اتفاقاً همه از نشانههای جوامع غریب و دور از توسعه هستند.
عادت و رویه ما شده است کلمات و اصطلاحات را از معنا تهی و گاهی میلورزانه برای کلمات مدلولها و رفتارهای دلبخواهی فرض بگیریم و آخرسر هم فرهنگستان زبان و ادب فارسی با بودجهای هنگفت یک کلمه جدید و بومی بهعنوان معادل و جایگزین جعل کند که هیچگاه این جعلیات وارد ادبیات نوشتاری و گفتاری نمیشوند.
از میان مباحث مربوط به توسعه، خود اصطلاح با بسامد سنگینی وارد کهگیلویه و بویراحمد شده است. همنشینی این دو یعنی «توسعه در کهگیلویه و بویراحمد» از غرایب روزگار است. توسعه بهمثابه هر چه مفروض گرفته شود فاصله ما با آن زیاد است. در حوزه سختافزاری و فیزیکی کمترین نسبت مندی با شاخصهای توسعه دیده نمیشود. در عرصه اجتماعی و فرهنگی نیز هر اندازه متساهلانه مداقه به خرج دهیم نهتنها گامهای روبهجلو کم است که در نقطه مقابل شاهد نوعی عقبگرد و به تعبیر روانکاوی فرویدی نوعی واپس روی هستیم. استمرار و در مواردی بازگشت به مناسبات و تنظیمات پیشا نوسازی اوایل قرن گذشته چهره خود را در تمام ساحات و بهویژه انتخابات و مدیریتهای استان بهوضوح به نمایش درآورده است؛ بنابراین اگر قرار باشد با ادبیات توسعه سخن گفته شود به نظر میرسد ما در «مرحله پیشا توسعهای» و یا در مرحله ورود به آن مردد و سرگردان هستیم. نمیشود درگیر ایل و قبیله بود؛ اما به پیشرفت در حقوق شهروندی دل بست. نمیتوان در کلونیهای قومی و ایلی به تحلیل اتفاقات و حتی طرحهای اقتصادی و عمرانی پرداخت و منافع و زیان طرحها را با عینک قومیت دید؛ ولی باز رؤیای شتاب و معجزه سنگاپور و قطر را خیالبافت. سینهچاکان وضعیت موجود که همزمان روشنفکر/ ملای ایل، شهروند/ طایفه وند، سیاستمدار/ تفنگچین، کدخدا/ مدیرکل و... منتقدین را سریع به تجربه ژاپن و شرق آسیا ارجاع میدهند و ادعا میکنند در این کشورها ضمن حفظ سنتها و آدابورسوم گذشته، امر توسعه نیز بهموازات آن و ساختهشدن بر ملات همان سنتها به بهترین نحو پیش رفته است. ولی مغالطه این گروه روشنتر از آن است که قرار بر کنارزدن پردههای زیادی باشد. این گروه کوچکترین مطالعه و شناخت در مورد این ببرهای آسیایی ندارند. در برخی از این کشورها تنوع قومیتی و ملیتی به حدی است که ما با پدیده شهروند جهانی روبرو هستیم و هویتهای متکثر و چندملیتی در یک منافع ملی مشترک مشخص شده است. به طور نمونه در فیلیپین بیش از 7 هزار جزیره و در اندونزی بیش از 16 هزار جزیره وجود دارد که برخلاف نگاه و سیاستهای جزیرهای و ایزولهای همه آنها در مسیر واحد توسعه همنوا و همراه هستند.
این که در این کشورها برخی سنتها حفظ شده است و توسعه در امتداد و یا در توازی با سنتشان اتفاق میافتد شکی نیست و اینکه توسعه در هر کشوری بهتر است متناسب با اقتضائات و شرایط آن کشور باشد نهتنها تردیدی متوجه آن نیست که بر آن نیز تأکید شده است؛ ولی این طرز نگاه به معنای نادیدهگرفتن و یا تعارض با ابتداییترین اصول حکمرانی نمیباشد. سنتهای حفظ شده و گاهی تقویت شده در شرق آسیا، ترکیه و یا هر جامعه دیگر اهرم و پشتیبان در لابیرنت پر و پیچوخم توسعه هستند.
توسعه در کهگیلویه و بویراحمد به فضای محدود و اصطلاحاً نعلبکینی سایتهای خبری فروکاسته شده است و همه چیز از زبان کارشناسان ذوفنون دروناستانی و خودآموخته آن حول نقد به گزارشنویسی و کمبود نیرو در مرکز و خودزنی محدود شده است. نگاههای خامی که نه تاریخ میدانند و نه ابتداییترین مشکلات نهادی و فرهنگ سیاسی جامعه را فهم و شناخت دارند و همچنان با یک ادبیات آمرانه آن هم از پایین برای همه چیز و همهکس نسخهپیچی میکنند و سهلگیرانه معلولهای فقدان توسعه بهعنوان علت عدم آن، مسئلهیابی میشوند. این طیف ذاتگرا و مطلقنگر رنج تحلیل پدیده گزارشنویسی در کشور و استان را به خود نمیدهند که گزارشنویسی از کجا آمده است و نقش اینهمه دستگاه دریافتکننده گزارش در ساختار سیاسی و بوروکراتیک کشور چیست و آیا محرومیت تحمیل شده از جایی است و یا نیازمند یک تحلیل اساسی و مستقل و تاریخی است؟ یا در مورد کمبود و نبود نیرو در کانونهای تصمیمگیری بهگونهای سخن میگویند که گویی کسانی بر دروازه ورودی پایتخت نشستهاند و مانع از ورود لرها و هم استانیها به تهران میشوند موضوعی که به نظر میرسد با حمایت این دولت از نیروهای انسانی استان منبعد بهانه مناسبی نباشد. حرف میتواند مؤثر باشد؛ اما حرفی که نتیجه و برآیند مطالعه و تحقیقات آکادمیک باشد و نه صرفاً حرافی و کپی / پیست اطلاعات دسته چندم ویکی پدیایی باشد. توسعه حرافانه، توسعه درجا زده، توسعه محروم و این قسم عناوین گر چه تناقضات ژرفی به همراه دارند؛ اما در کنهشان کنایهآمیز نسبت به وضعیت موجود هستند. چشمبستن و کناره ایستادن از این پرچانگی همهگیر و رو به تزاید احتمالاً نهتنها کمکی به بهبود شرایط با ظن به خالیشدن عقدهها نخواهد کرد که ممکن است انباشت این بلاهت تئوریک و متوهمانه که وهن ابتداییترین اصول توسعه است جامعه را نه به جلو که روبهعقب برگرداند. مجال حرفزدن و به حرف آمدن در مقابل حرافیهاست و این مسئولیتی است متوجه بخشهای تحصیلکرده و دغدغهمند جامعه.
توسعه قید قطعی و لایتغیر نیست که بتوان با خط کش حدود آن را ترسیم و تعیین کرد. نگاهی به نمونهها و مدلهای گوناگون توسعه در جهان نشان میدهد هر یک شرایط، امکانات و امتناعات مخصوص به خود را داشتهاند. تفاوت و تمایزات البته به معنای بیشمار شباهات و بایدهای و نبایدهای همسو نمیباشد. تعیین نقطه عزیمت و مسیر مشابه حرکت پیرامون پروسه توسعه بغایت دشوار است. در مقابل تشخیص برنامهها و سیاستهای غیر توسعهای و ضد توسعهای نباید چندان دشوار باشد؛ تشخیص اینکه فلان سیاست و راهبرد، رابطهمندی با توسعه و حکمرانی مطلوب ندارد. همانگونه که تشخیص یک متن و نوشته ساده با شعر حتی بدون تخصص و سواد خاص ادبیاتی ممکن است دررابطهبا توسعه و غیر توسعه نیز چنین تفکیکی قابل تمیز است. این همان منفیات و تفاوتی است که در اندیشه جدید بهکرات بر آن تأکید شده است. توسعه، مبانی و رتوریک مخصوص به خود را دارد و مادامی از عنوان توسعه چه توسعه اقتصادی، سیاسی، حکمرانی مطلوب، و... استفاده میشود مقدمات، مناسبات و تعاریف آن نیز باید همراه و متضمن آن باشند. توسعه بهسان بسیاری دیگر از اصطلاحات علوم مختلف از غرب به عاریت گرفته شده است و به نظر میرسد از دایره تکرار زبانی و نوشتاری خارج نشده است. گرامر و ابتداییترین اصول نگارش و بیان آن یا وارد نشدهاند و یا هزینه پیادهسازی آن سنگین و بالاست. بخش اصلی کارکرد توسعه در ایران پزدهی برای گوینده و در جهت مغلقگویی است که اتفاقاً همه از نشانههای جوامع غریب و دور از توسعه هستند.
عادت و رویه ما شده است کلمات و اصطلاحات را از معنا تهی و گاهی میلورزانه برای کلمات مدلولها و رفتارهای دلبخواهی فرض بگیریم و آخرسر هم فرهنگستان زبان و ادب فارسی با بودجهای هنگفت یک کلمه جدید و بومی بهعنوان معادل و جایگزین جعل کند که هیچگاه این جعلیات وارد ادبیات نوشتاری و گفتاری نمیشوند.
از میان مباحث مربوط به توسعه، خود اصطلاح با بسامد سنگینی وارد کهگیلویه و بویراحمد شده است. همنشینی این دو یعنی «توسعه در کهگیلویه و بویراحمد» از غرایب روزگار است. توسعه بهمثابه هر چه مفروض گرفته شود فاصله ما با آن زیاد است. در حوزه سختافزاری و فیزیکی کمترین نسبت مندی با شاخصهای توسعه دیده نمیشود. در عرصه اجتماعی و فرهنگی نیز هر اندازه متساهلانه مداقه به خرج دهیم نهتنها گامهای روبهجلو کم است که در نقطه مقابل شاهد نوعی عقبگرد و به تعبیر روانکاوی فرویدی نوعی واپس روی هستیم. استمرار و در مواردی بازگشت به مناسبات و تنظیمات پیشا نوسازی اوایل قرن گذشته چهره خود را در تمام ساحات و بهویژه انتخابات و مدیریتهای استان بهوضوح به نمایش درآورده است؛ بنابراین اگر قرار باشد با ادبیات توسعه سخن گفته شود به نظر میرسد ما در «مرحله پیشا توسعهای» و یا در مرحله ورود به آن مردد و سرگردان هستیم. نمیشود درگیر ایل و قبیله بود؛ اما به پیشرفت در حقوق شهروندی دل بست. نمیتوان در کلونیهای قومی و ایلی به تحلیل اتفاقات و حتی طرحهای اقتصادی و عمرانی پرداخت و منافع و زیان طرحها را با عینک قومیت دید؛ ولی باز رؤیای شتاب و معجزه سنگاپور و قطر را خیالبافت. سینهچاکان وضعیت موجود که همزمان روشنفکر/ ملای ایل، شهروند/ طایفه وند، سیاستمدار/ تفنگچین، کدخدا/ مدیرکل و... منتقدین را سریع به تجربه ژاپن و شرق آسیا ارجاع میدهند و ادعا میکنند در این کشورها ضمن حفظ سنتها و آدابورسوم گذشته، امر توسعه نیز بهموازات آن و ساختهشدن بر ملات همان سنتها به بهترین نحو پیش رفته است. ولی مغالطه این گروه روشنتر از آن است که قرار بر کنارزدن پردههای زیادی باشد. این گروه کوچکترین مطالعه و شناخت در مورد این ببرهای آسیایی ندارند. در برخی از این کشورها تنوع قومیتی و ملیتی به حدی است که ما با پدیده شهروند جهانی روبرو هستیم و هویتهای متکثر و چندملیتی در یک منافع ملی مشترک مشخص شده است. به طور نمونه در فیلیپین بیش از 7 هزار جزیره و در اندونزی بیش از 16 هزار جزیره وجود دارد که برخلاف نگاه و سیاستهای جزیرهای و ایزولهای همه آنها در مسیر واحد توسعه همنوا و همراه هستند.
این که در این کشورها برخی سنتها حفظ شده است و توسعه در امتداد و یا در توازی با سنتشان اتفاق میافتد شکی نیست و اینکه توسعه در هر کشوری بهتر است متناسب با اقتضائات و شرایط آن کشور باشد نهتنها تردیدی متوجه آن نیست که بر آن نیز تأکید شده است؛ ولی این طرز نگاه به معنای نادیدهگرفتن و یا تعارض با ابتداییترین اصول حکمرانی نمیباشد. سنتهای حفظ شده و گاهی تقویت شده در شرق آسیا، ترکیه و یا هر جامعه دیگر اهرم و پشتیبان در لابیرنت پر و پیچوخم توسعه هستند.
توسعه در کهگیلویه و بویراحمد به فضای محدود و اصطلاحاً نعلبکینی سایتهای خبری فروکاسته شده است و همه چیز از زبان کارشناسان ذوفنون دروناستانی و خودآموخته آن حول نقد به گزارشنویسی و کمبود نیرو در مرکز و خودزنی محدود شده است. نگاههای خامی که نه تاریخ میدانند و نه ابتداییترین مشکلات نهادی و فرهنگ سیاسی جامعه را فهم و شناخت دارند و همچنان با یک ادبیات آمرانه آن هم از پایین برای همه چیز و همهکس نسخهپیچی میکنند و سهلگیرانه معلولهای فقدان توسعه بهعنوان علت عدم آن، مسئلهیابی میشوند. این طیف ذاتگرا و مطلقنگر رنج تحلیل پدیده گزارشنویسی در کشور و استان را به خود نمیدهند که گزارشنویسی از کجا آمده است و نقش اینهمه دستگاه دریافتکننده گزارش در ساختار سیاسی و بوروکراتیک کشور چیست و آیا محرومیت تحمیل شده از جایی است و یا نیازمند یک تحلیل اساسی و مستقل و تاریخی است؟ یا در مورد کمبود و نبود نیرو در کانونهای تصمیمگیری بهگونهای سخن میگویند که گویی کسانی بر دروازه ورودی پایتخت نشستهاند و مانع از ورود لرها و هم استانیها به تهران میشوند موضوعی که به نظر میرسد با حمایت این دولت از نیروهای انسانی استان منبعد بهانه مناسبی نباشد. حرف میتواند مؤثر باشد؛ اما حرفی که نتیجه و برآیند مطالعه و تحقیقات آکادمیک باشد و نه صرفاً حرافی و کپی / پیست اطلاعات دسته چندم ویکی پدیایی باشد. توسعه حرافانه، توسعه درجا زده، توسعه محروم و این قسم عناوین گر چه تناقضات ژرفی به همراه دارند؛ اما در کنهشان کنایهآمیز نسبت به وضعیت موجود هستند. چشمبستن و کناره ایستادن از این پرچانگی همهگیر و رو به تزاید احتمالاً نهتنها کمکی به بهبود شرایط با ظن به خالیشدن عقدهها نخواهد کرد که ممکن است انباشت این بلاهت تئوریک و متوهمانه که وهن ابتداییترین اصول توسعه است جامعه را نه به جلو که روبهعقب برگرداند. مجال حرفزدن و به حرف آمدن در مقابل حرافیهاست و این مسئولیتی است متوجه بخشهای تحصیلکرده و دغدغهمند جامعه.