تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۹ ساعت ۰۴:۱۹
کد مطلب : ۴۲۳۳۹۲
یادداشتی از محمد مختاری:
«ننه گل افروز» تا پدرخواندگیِ «زاکانی»!
محمد مختاری
۱۴
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛متن ارسالی؛ در فرهنگ ناب اقوام و ایلیاتیهای این سرزمین گاهی به خرده فرهنگهایی برمیخوریم که با اندکی تأمل در فلسفهی وجودیشان، به عمق و غنای این رسوم پی میبریم.
بعنوان مثال از آیین (ننه) مادر بزرگ خواندگی قابلههای محلی و پدربزرگ خواندگی خطیرها (سلمانیهایی که تخصص ختنه کردن پسران ایل را برعهده داشتند) میشود یاد کرد.
تقسیم کاری که در سلسه مراتب قوم لر از تیره هفت لنگ (بزرگ) در منطقهی کهگلو بیراحمهی تا همین چند سال پیشتر و در برخی موارد تا همین الان نیز رایج است، ریشه در تاریخ دور و دراز زندگی مدنی در فلات مرکزی ایران داشته و بشمار میآید.
در این نوع زندگی، سلسه مراتبی وجود داشت که مورد پذیرش طوایف و نژادهای مختلف که در یک منطقه زندگی میکردند قرار گرفته بود و تا مادامیکه نکته به نکته توسط خود مردم به اجرا در میآمد، نه تنها دشمنی و دلخوری بوجود میآمد که در اجرای امور جاری یک ایل هیچ مشکلی بوجود نمیآمد و در ایام مختلف و مناسبات خاص، تمام آیین و رسوم درست و بجا اجرا میشد و درنتیجه یک زندگی اجتماعی به زیباترین شکل خود به گردش در میآمد.
در این نوع زندگی، که تقسیم بندی طبقاتی وجود داشت، هر طبقه اجتماعی، به فراخور نوع حضور خود، وظیفهای برعهده داشت که انجام آن مختص به خود و در انحصار افراد خویش بوده و معمولاً به گاه انجام وظایف، هیچ طبقهای کوچکترین اهمالی در کار خویش نمینمود.
خان، کدخدا، سادات، رعیت، نوکر، خطیر، مهتر، غربت و ... چند نمونه از طبقه بندی و سلسه مراتب اجتماعی در قوم لر بزرگ در منطقهی تحت حاکمیت بیراحمهی بزرگ بشمار میآمد.
شاید بسیاری مخالف نظام طبقاتی به دلایلی منطقی نیز باشند ولیکن آنچه مسلم است و به گواه مصادیقی که تا همین امروز هم از آن نظام باقی مانده، کارامدی و پاسخگویی تک تک طبقات به وظایف خویش و همچنین ماندگاری نقش هر طبقه در جریان زندگی جمعی بوده و هست.
با اینکه بدلیل سوء استفاده بعضی از خوانین از موقعیت خود و ظلم روا داشتن بر برخی طبقات در دورههایی، ولیکن خان وظیفهی راهبرد و حفظ تمامیت ارضی و شان اجتماعی و حتا تأمین نان سفرهی تک تک افراد ایل از هر طبقه را برعهده داشت و برای انجام وظایف خویش از مباشرینی که از طبقات مختلف بودند استفاده مینمود و به گاه قحطی و یا تجاوز اقوام دیگر خود در خط اول جنگ قرار میگرفت و با بسیج قوم و دفاع از حیثیت ایل و تأمین امنیت نامی نیک و مقبولیتی برای خویش میساخت که بدینسان نظام طبقاتی چندین عصر به خوبی دوام آورد و مردم مناطق مختلف را در کنار یکدیگر متحد و به زندگی عشیرهای زیبایی رهنمون میساخت.
سایر طبقات نیز بدینسان وظایفی داشتند که از حوصلهی این مقال خارج است ولیکن، برای معرفی جایگاه افرادی چون مادربزرگ خواندهها (ننه) و پدربزرگ خواندهها (بوآ) به برخی از وظایف و نقش اجتماعی این دو مهم در آن فرهنگ غنی اشارهای میکنیم.
طبقهی مهتر (مطربان) که چون سایر طبقات مرز بندی کاملاً مشخصی داشتند و در ازدواج و گسترش طبقه خود تابع قوانین خاص بودند و بر مبنای آن حق ازدواج با غیر از طایفه خویش را نداشتند، نیازی به کار طاقت فرسای زراعت و همچنین زمین و باغ نداشتند و وظیفهی اصلی ایشان در سور و سوگ و مناسبها تعریف شده بود. از آشپزی به میزان زیاد در تجمعات و ایجاد شور و حماسه با نواختن موسیقی در شادیها گرفته و نواختن تول چپ (مارش عزا) در سوگها از وظایف ایشان بود.
طایفهی خطیر (سلمانی) وظیفهی سلمانی و امور آرایش و پیرایش و مهمتر از اینها آموزش مسائل خانواده به نوعروسان و نو دامادان و همچنین، برگزاری مراسم ختنه سوران (نوعی جشن تکلیف مرد شدن) را بر عهده داشتند که طبعاً این امور توسط زنان و مردان این طایفه به فراخور نوع وظیفه مشخص و اجرا میشد.
منزلت و جایگاه این طبقات شاید در نگاه نخست و برداشت سطحی کمی دون بنظر برسد اما در حقیقت چنین نیست و عزت حقیقی این افراد، بخصوص متخصصین صاحب نام هر طیف کاری، چنان است که در فرهنگ جاری، ایشان عنوان فاخر مادر خوانده و پدرخوانده برای فرزندان ایل را برای خویش کسب مینمودند که طبعاً احترام حقیقی ایشان به مثابه حرمت پدر و مادر میبود.
کسی که ختنه پسران را برعهده داشت، طبق رسم با ابزار خاص خود بر بالین پسر حاضر و در مراسمی رسمی که مهتران از یک تا چند روز مینواختند و مردم ایل را با موسیقی شاد و حماسی خود سرشار از شعف نموده بودند، عمل ختنه را به انجام میرسانید، پسر ختنه شده برای تلافی این درد تخم مرغی را بر پیشانی او میکوبید تا دق دلیاش را خالی نماید و البته در روزهای بعد که مجدد برای التیام زخم پسر، ایشان بر بالین او حاضر میشد، هر دفعه با هدیهای میآمد و با لطفی چون پدر از دل پسر بچه درمی آورد که ناخودآگاه این پدرخواندگی شکل میگرفت و از اینرو تک تک فرزندان ایل، جز پدر و پدر بزرگ خویش، پدربزرگ خواندهای داشتند که طبعاً مورد احترام ایشان بود و خواهد بود.
همچنین، به گاه تولد، قابلهای که بر بالین مادر حاضر میشد و با تخصص خویش، جان مادر و نوزاد را بسلامت از بلیهی آل و یا سایر خطرات زایمان عبور میداد و پس از آن تا چندی وظیفهی مراقبت از مادر و کودک را برعهده داشت چنان با مهر مادری این وظایف را به انجام میرسانید که به حق عنوان (ننه) یا مادر بزرگ خواندگی را برای خویش کسب مینمود و از اینروست که تمام فرزندان ایل، علاوه بر والدین و پدر و مادر بزرگ خویش از مادر بزرگ خواندهای نیز برخوردارند و تاکنون نیز بسیاری از ایشان در قید حیات و مورد احترام فرزندخواندگان خویشاند.
حال، از این رسوم زیبا و پر حکمت اگر فراتر رویم، به کسی بر میخوریم که نه از سر جایگاه طایفهایاش در ایل، نه از سر وظیفه، که فراتر از این روال، مهر مادرانهاش را چنان پر ساحت میکند که از لطف ویژهی خداوندی بهرمند میگردد و دستانش شفابخش و مهرش سایه گستر سلامتی ایلی میشود که مادر خواندگیاش قانون نانوشتهای میشود مقبول خاص و عام و چه که مادر بودنش در خانه و بر سر خانواده بی شک کم نظیر و مادرانه به مفهوم مطلق کلمه خواهد بود. مادرانی که در زندگی ایلی و عشیرهای با نظام خانوادگی گسترده، گاهی یک از دو و یا چند همسر مرد خانواده میبودند که هیچ تفاوتی از مهر گستری، بین تمام فرزندان آن خانه قائل نبودند و همه چون فرزند حقیقی خویش از جوهر وجودش مهر میگرفتند.
از خاصترین بگوییم اصلاً، ننه گل افروز یکی از شاخصترین و محبوبترین ننههای مردم منطقهی گرمسیر و شهر دوگنبدان (گچساران) میباشد و شاید اگر بگوییم بیش از نیمی از جمعیت کنونی و میانسال این شهر از فرزند خواندگان ننه گل افروز هستند اغراق نکرده باشیم. مضاف بر اینکه ننه گل افروز از طایفه کی سفی (ککا یوسفی) که از طوایف خوشنام و روشن ضمیر بوده که طبیبی حاذق بود و دستی شفا دهنده خدا به او عطا نموده بود و این خاص بودن شاید بدان جهت باشد که نه عضوی از آن طایفهی خاص که وظایف اینچنینی بر عهده داشتند و مادرخواندگیاش اتفاقی عام بود که هر مادری به او مراجعه میکرد، از عطیهی الهی شفای دست و داروی نسخهی بی ادعای او بهرمند میشد. یادش گرامی و حرمتش افزون باد.
گل افروز احمدزاده ملقب به مادر گچسارانیها
شاید آوازهی بلند شدن نام ننه گل افزوز در مجلس یازدهم این سرزمین را بعنوان نشانهای از نشانههای عزتمند زندگی کردن افراد و حاصل خوشنامی و خدمت به خلق کردن ایشان بشمار آورد که شنیدن نام ننه گل افروز در این سطح بسیار دور از باور بود و با اینکه بدلیل برداشت سطحی از عنوان مادرخواندگی توسط عدهای سیاسی کار، مورد سوء استفاده قرار گرفت اما، حقیقت آنست که ننه گل افروز اگر مادر خواندهی یک نفر است که مثلاً منافق بوده و اعدام شده است، مادر خواندهی صدها بلکه هزاران شهید و ایثارگر این خاک در دفاع بوده است.
شاید هرگز امثال آقای زاکانی که ادعای پدرخواندگی برای مردم گچساران دارد و مدعی شده پس از تاجگردون مسائل و مشکلات مردم را حل میکند، تصوری از احترام مادرخوانده در فرهنگ مردم منطقه را ندارد که کار پسندیدهی تاجگردون در ساخت تندیس ننه گل افروز را بعنوان یکی از مصادیق گناهکار بودن تاجگردون لیست نموده و با طمطراق از آن حربه ساخته است!
آقای زاکانی، ننه و بوآ در قومی متمدن و ریشه دار ترجمانی دیگر دارد و بدینوسیله شما را به کسب اطلاعات بیشتر در این موضوع ترغیب میکنم تا پس از دریافت حقیقت موضوع، نه تنها از ادعای اشتباه خویش برگشته و عذرخواهی نمایید، بلکه متوجه شوید اگر تاجگردون نظر به احترام ماندگار ننه گل افروز دارد، جز تعلق به ذره ذرهی فرهنگ معنوی این سرزمین در نهان او نیست و صد البته از کسی که تا این حد به خاک و موطن و ارزشهای خویش وابستگی دارد، وصلهی خیانت و فساد نمیچسبد و اگر به چنین حقیقتی رسیدی، به یقین شهامت حلالیت طلبی از حق الناسی که در این ماجرا تضییع نمودهای را خواهی داشت.
بماند که درد ما، تنها سرمایههای بسیار مادی و معنوی که خود بی بهره از آنیم نیست و درد غربت اصالت و فرهنگ ما که اینچنین بر علیه ما استفاده میشود دردی افزونتر شده، که التماس دعای درک بیشتر
این حقیقت توسط شما را داریم.
----------------------------------------------
محمد مختاری
بعنوان مثال از آیین (ننه) مادر بزرگ خواندگی قابلههای محلی و پدربزرگ خواندگی خطیرها (سلمانیهایی که تخصص ختنه کردن پسران ایل را برعهده داشتند) میشود یاد کرد.
تقسیم کاری که در سلسه مراتب قوم لر از تیره هفت لنگ (بزرگ) در منطقهی کهگلو بیراحمهی تا همین چند سال پیشتر و در برخی موارد تا همین الان نیز رایج است، ریشه در تاریخ دور و دراز زندگی مدنی در فلات مرکزی ایران داشته و بشمار میآید.
در این نوع زندگی، سلسه مراتبی وجود داشت که مورد پذیرش طوایف و نژادهای مختلف که در یک منطقه زندگی میکردند قرار گرفته بود و تا مادامیکه نکته به نکته توسط خود مردم به اجرا در میآمد، نه تنها دشمنی و دلخوری بوجود میآمد که در اجرای امور جاری یک ایل هیچ مشکلی بوجود نمیآمد و در ایام مختلف و مناسبات خاص، تمام آیین و رسوم درست و بجا اجرا میشد و درنتیجه یک زندگی اجتماعی به زیباترین شکل خود به گردش در میآمد.
در این نوع زندگی، که تقسیم بندی طبقاتی وجود داشت، هر طبقه اجتماعی، به فراخور نوع حضور خود، وظیفهای برعهده داشت که انجام آن مختص به خود و در انحصار افراد خویش بوده و معمولاً به گاه انجام وظایف، هیچ طبقهای کوچکترین اهمالی در کار خویش نمینمود.
خان، کدخدا، سادات، رعیت، نوکر، خطیر، مهتر، غربت و ... چند نمونه از طبقه بندی و سلسه مراتب اجتماعی در قوم لر بزرگ در منطقهی تحت حاکمیت بیراحمهی بزرگ بشمار میآمد.
شاید بسیاری مخالف نظام طبقاتی به دلایلی منطقی نیز باشند ولیکن آنچه مسلم است و به گواه مصادیقی که تا همین امروز هم از آن نظام باقی مانده، کارامدی و پاسخگویی تک تک طبقات به وظایف خویش و همچنین ماندگاری نقش هر طبقه در جریان زندگی جمعی بوده و هست.
با اینکه بدلیل سوء استفاده بعضی از خوانین از موقعیت خود و ظلم روا داشتن بر برخی طبقات در دورههایی، ولیکن خان وظیفهی راهبرد و حفظ تمامیت ارضی و شان اجتماعی و حتا تأمین نان سفرهی تک تک افراد ایل از هر طبقه را برعهده داشت و برای انجام وظایف خویش از مباشرینی که از طبقات مختلف بودند استفاده مینمود و به گاه قحطی و یا تجاوز اقوام دیگر خود در خط اول جنگ قرار میگرفت و با بسیج قوم و دفاع از حیثیت ایل و تأمین امنیت نامی نیک و مقبولیتی برای خویش میساخت که بدینسان نظام طبقاتی چندین عصر به خوبی دوام آورد و مردم مناطق مختلف را در کنار یکدیگر متحد و به زندگی عشیرهای زیبایی رهنمون میساخت.
سایر طبقات نیز بدینسان وظایفی داشتند که از حوصلهی این مقال خارج است ولیکن، برای معرفی جایگاه افرادی چون مادربزرگ خواندهها (ننه) و پدربزرگ خواندهها (بوآ) به برخی از وظایف و نقش اجتماعی این دو مهم در آن فرهنگ غنی اشارهای میکنیم.
طبقهی مهتر (مطربان) که چون سایر طبقات مرز بندی کاملاً مشخصی داشتند و در ازدواج و گسترش طبقه خود تابع قوانین خاص بودند و بر مبنای آن حق ازدواج با غیر از طایفه خویش را نداشتند، نیازی به کار طاقت فرسای زراعت و همچنین زمین و باغ نداشتند و وظیفهی اصلی ایشان در سور و سوگ و مناسبها تعریف شده بود. از آشپزی به میزان زیاد در تجمعات و ایجاد شور و حماسه با نواختن موسیقی در شادیها گرفته و نواختن تول چپ (مارش عزا) در سوگها از وظایف ایشان بود.
طایفهی خطیر (سلمانی) وظیفهی سلمانی و امور آرایش و پیرایش و مهمتر از اینها آموزش مسائل خانواده به نوعروسان و نو دامادان و همچنین، برگزاری مراسم ختنه سوران (نوعی جشن تکلیف مرد شدن) را بر عهده داشتند که طبعاً این امور توسط زنان و مردان این طایفه به فراخور نوع وظیفه مشخص و اجرا میشد.
منزلت و جایگاه این طبقات شاید در نگاه نخست و برداشت سطحی کمی دون بنظر برسد اما در حقیقت چنین نیست و عزت حقیقی این افراد، بخصوص متخصصین صاحب نام هر طیف کاری، چنان است که در فرهنگ جاری، ایشان عنوان فاخر مادر خوانده و پدرخوانده برای فرزندان ایل را برای خویش کسب مینمودند که طبعاً احترام حقیقی ایشان به مثابه حرمت پدر و مادر میبود.
کسی که ختنه پسران را برعهده داشت، طبق رسم با ابزار خاص خود بر بالین پسر حاضر و در مراسمی رسمی که مهتران از یک تا چند روز مینواختند و مردم ایل را با موسیقی شاد و حماسی خود سرشار از شعف نموده بودند، عمل ختنه را به انجام میرسانید، پسر ختنه شده برای تلافی این درد تخم مرغی را بر پیشانی او میکوبید تا دق دلیاش را خالی نماید و البته در روزهای بعد که مجدد برای التیام زخم پسر، ایشان بر بالین او حاضر میشد، هر دفعه با هدیهای میآمد و با لطفی چون پدر از دل پسر بچه درمی آورد که ناخودآگاه این پدرخواندگی شکل میگرفت و از اینرو تک تک فرزندان ایل، جز پدر و پدر بزرگ خویش، پدربزرگ خواندهای داشتند که طبعاً مورد احترام ایشان بود و خواهد بود.
همچنین، به گاه تولد، قابلهای که بر بالین مادر حاضر میشد و با تخصص خویش، جان مادر و نوزاد را بسلامت از بلیهی آل و یا سایر خطرات زایمان عبور میداد و پس از آن تا چندی وظیفهی مراقبت از مادر و کودک را برعهده داشت چنان با مهر مادری این وظایف را به انجام میرسانید که به حق عنوان (ننه) یا مادر بزرگ خواندگی را برای خویش کسب مینمود و از اینروست که تمام فرزندان ایل، علاوه بر والدین و پدر و مادر بزرگ خویش از مادر بزرگ خواندهای نیز برخوردارند و تاکنون نیز بسیاری از ایشان در قید حیات و مورد احترام فرزندخواندگان خویشاند.
حال، از این رسوم زیبا و پر حکمت اگر فراتر رویم، به کسی بر میخوریم که نه از سر جایگاه طایفهایاش در ایل، نه از سر وظیفه، که فراتر از این روال، مهر مادرانهاش را چنان پر ساحت میکند که از لطف ویژهی خداوندی بهرمند میگردد و دستانش شفابخش و مهرش سایه گستر سلامتی ایلی میشود که مادر خواندگیاش قانون نانوشتهای میشود مقبول خاص و عام و چه که مادر بودنش در خانه و بر سر خانواده بی شک کم نظیر و مادرانه به مفهوم مطلق کلمه خواهد بود. مادرانی که در زندگی ایلی و عشیرهای با نظام خانوادگی گسترده، گاهی یک از دو و یا چند همسر مرد خانواده میبودند که هیچ تفاوتی از مهر گستری، بین تمام فرزندان آن خانه قائل نبودند و همه چون فرزند حقیقی خویش از جوهر وجودش مهر میگرفتند.
از خاصترین بگوییم اصلاً، ننه گل افروز یکی از شاخصترین و محبوبترین ننههای مردم منطقهی گرمسیر و شهر دوگنبدان (گچساران) میباشد و شاید اگر بگوییم بیش از نیمی از جمعیت کنونی و میانسال این شهر از فرزند خواندگان ننه گل افروز هستند اغراق نکرده باشیم. مضاف بر اینکه ننه گل افروز از طایفه کی سفی (ککا یوسفی) که از طوایف خوشنام و روشن ضمیر بوده که طبیبی حاذق بود و دستی شفا دهنده خدا به او عطا نموده بود و این خاص بودن شاید بدان جهت باشد که نه عضوی از آن طایفهی خاص که وظایف اینچنینی بر عهده داشتند و مادرخواندگیاش اتفاقی عام بود که هر مادری به او مراجعه میکرد، از عطیهی الهی شفای دست و داروی نسخهی بی ادعای او بهرمند میشد. یادش گرامی و حرمتش افزون باد.
گل افروز احمدزاده ملقب به مادر گچسارانیها
شاید آوازهی بلند شدن نام ننه گل افزوز در مجلس یازدهم این سرزمین را بعنوان نشانهای از نشانههای عزتمند زندگی کردن افراد و حاصل خوشنامی و خدمت به خلق کردن ایشان بشمار آورد که شنیدن نام ننه گل افروز در این سطح بسیار دور از باور بود و با اینکه بدلیل برداشت سطحی از عنوان مادرخواندگی توسط عدهای سیاسی کار، مورد سوء استفاده قرار گرفت اما، حقیقت آنست که ننه گل افروز اگر مادر خواندهی یک نفر است که مثلاً منافق بوده و اعدام شده است، مادر خواندهی صدها بلکه هزاران شهید و ایثارگر این خاک در دفاع بوده است.
شاید هرگز امثال آقای زاکانی که ادعای پدرخواندگی برای مردم گچساران دارد و مدعی شده پس از تاجگردون مسائل و مشکلات مردم را حل میکند، تصوری از احترام مادرخوانده در فرهنگ مردم منطقه را ندارد که کار پسندیدهی تاجگردون در ساخت تندیس ننه گل افروز را بعنوان یکی از مصادیق گناهکار بودن تاجگردون لیست نموده و با طمطراق از آن حربه ساخته است!
آقای زاکانی، ننه و بوآ در قومی متمدن و ریشه دار ترجمانی دیگر دارد و بدینوسیله شما را به کسب اطلاعات بیشتر در این موضوع ترغیب میکنم تا پس از دریافت حقیقت موضوع، نه تنها از ادعای اشتباه خویش برگشته و عذرخواهی نمایید، بلکه متوجه شوید اگر تاجگردون نظر به احترام ماندگار ننه گل افروز دارد، جز تعلق به ذره ذرهی فرهنگ معنوی این سرزمین در نهان او نیست و صد البته از کسی که تا این حد به خاک و موطن و ارزشهای خویش وابستگی دارد، وصلهی خیانت و فساد نمیچسبد و اگر به چنین حقیقتی رسیدی، به یقین شهامت حلالیت طلبی از حق الناسی که در این ماجرا تضییع نمودهای را خواهی داشت.
بماند که درد ما، تنها سرمایههای بسیار مادی و معنوی که خود بی بهره از آنیم نیست و درد غربت اصالت و فرهنگ ما که اینچنین بر علیه ما استفاده میشود دردی افزونتر شده، که التماس دعای درک بیشتر
این حقیقت توسط شما را داریم.
----------------------------------------------
محمد مختاری