تاریخ انتشار
شنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۵۵
کد مطلب : ۴۷۲۱۲۳
محسن خرامین در یادداشتی نوشت
اصلاحات بدون اصلاحطلبان
۱
کبنا ؛یادداشت - محسن خرامین- روزنامهنگار - تیتر این مطلب برگرفته از مقاله “دموکراسی بدون دموکراتها” از «جان واتربوری» است که در آن تحت تأثیر برخی تئوریهایگذار به دموکراسی این سؤال را مطرح میکند که آیا یکگذار دموکراتیک میتواند بدون مشارکت دموکراتهای متعهد به اصول دموکراسی به صورت موفقیتآمیز تثبیت شود یا خیر؟ یعنی اینکه در شرایطی که نیروهای الیت و یا بخشی از بسترهای جامعه آمادگی شرایطگذار و پذیرش دموکراسی را ندارند آیا برخی ضرورتها و اتفاقات دیگر میتوانند به تصمیمسازی و خوگیری و تثبیت مبانی دموکراسی و نهادسازی کمک کنند؟
در عرصه سیاسی امروز ایران اینگونه به نظر میرسد که این الگو بخشی از فرآیند تحولات و کنش قدرت و سیاست در کشور باشد. جریان سیاسی اصلاح طلب به عنوان جریانی که شعار و راهبرد سیاسی خود را حرکت در مسیرگذار به دموکراسی تعریف کرده بود در چند سال اخیر بنا به دلایل مختلف بویژه مقاومت از بیرون و همچنین عملکرد و استحاله خود اصلاحطلبان در صحنه سیاسی و رقابتی در بیرون گود قرار گرفتهاند. آنها تقریباً از سال ۸۸ تاکنون و بویژه در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ و در انتخابات مجلس پیش رو در صحنه انتخابات حاضر نیستند و یا در ائتلاف با نیروهای اصطلاحاً میانهرو در آمد و رفت بودهاند. با این وجود در غیاب اصلاحطلبان، بخش زیادی از شعارها و برنامههایشان در صحنه انتخابات دست به دست میشود. شعارهایی که بخشهایی از دال مرکزی و دالهای شناور جریان اصلاحات هستند. در نقطه مقابل اما جریان اصولگرا کاملاً در میدان قدرت و انتخابات حاضر هستند و حتی به تعبیر علی لاریجانی وارد فاز خالصسازی تا عدمتأیید صلاحیت حسن روحانی شدهاند. اما این حضور بیشتر در شکل فیزیکی آن است و حداقل در آستانه انتخابات کمتر ردی از شعارها و دالهای گفتمان اصولگرایی دیده و شنیده میشود. بطور نمونه در همین دوره و در بسیاری از حوزهها بویژه شهرستانها نامزدهای عقیدتی و دارای موضع اصولگرایی چه کسانی هستند؟ کدامها بار شعارهای اصولگرایان را به دوش میکشند؟ اگر شعارهای شیک اصلاحطلبی همان شعارهای اصولگرایان میباشد پس مرز تمایز و تفاوت کجاست؟
غلظت فاصله نامزدهای اصولگرا با شعارها از یک طرف و پراکندگی خود نیروهای جریانی و تشکیلاتی حول منافع از طرف دیگر به حدی است که همه کس همه چیز را میدانند اما ترجیح میدهند حرفی از آن نزنند. چهرههای شاخص اصولگرا این روزها در رادیکالترین موضع اصولگرایی و جریانی خود به کلی گویی و بیان حرفهایی از جنس “باید صفبندیها را بشکنیم”، “اصولگرا و اصلاحطلب را کنار بگذاریم”، “ همه در مسیر خدمت به مردم باشیم”و... رو آوردهاند. قبول که این ادبیات و رفتارها نوعی راهبرد انتخاباتی هستند؛ ولی مگر سیاست چیست جز همین که رادیکالترین افراد مجبور به تغییر شعار و رفتار و همراهی با خواست مردم شوند؟ همین که آنها حتی در اوج قدرتشان در مجلس و دور از فضای انتخابات نیز تن به شفافیت ندادند تا موضع نهاییشان در رابطه با طرحها و لوایحی همچون حجاب و عفاف، فیلترینگ، بحث واردات خودرو و... مخفی بماند، نشانهای آشکار از تأثیرگذاری فشار افکار عمومی بر سیاسیون و جهت دهی به آن در حد وسع و امکانات است.
همینجا روشن میشود جامعه قدرت بالایی دارد و اگرچه آرام اما در یک دگرگونی بطئی و کند تعیینکننده نهایی است. ساخت قدرت آن گونه که اسلاوی ژیژک در تحلیلایستار جهانی مدعی آن است در ایران از مرحله ایدئولوژیک عبور کرده است و وارد مرحله عملگرایانه(پراتیک) شده است. در دولت فعلی بسیاریها بعد از تجربه دولت تکنوکرات و عملگرای حسن روحانی یک دولت ایدئولوژیک را انتظار داشتند ولی زود روشن شد ایدئولوژی و شعارهای اصولگرایی تنها به درد تمایز ذهنی و تقسیمبندی افراد بین دو طیف سیاسی میخورد و این دولت ادامه عملگرایی دولت قبل در انتفاع از امکانات و فرصت هاست؛ تنها با رنگ و شمایل جدید. پیش از این اتفاقات، در عرصه عمومی جامعه نشانههای دموکراتیک و پلورال شدن جامعه کاملاً مشهود بوده است و در بسیاری ساحات شاهد سیطره منطق لیبرال بودهایم. این بحث و ادعاها هرگز به منزله نوعی خوش بینی کاذب نباید تلقی و برداشت شود که اتفاقاً نگارنده در زمره کسانی است که با بدبینی و بدگمانی به تحولات و بسیاری اتفاقات در ساخت قدرت و اثرات آن بر جامعه نگاه میکند. آینده را نمیتوان با قاطعیت پیشبینی کرد، مسیر برگشتپذیر است همانگونه که از مشروطه تاکنون اصلاحات نوسانات زیادی داشته است اما حداقل تا اینجا جامعه “به رغم خار مغیلان” راه را پیش آمده است و جا برایامیدواری باقی است. هر چه باشد این رفتارها و گفتارهای اصلاح طلبانه از سوی نیروهای غیر اصلاح طلب به مثابه تکانهای است در مسیرگذار به دموکراسی.
گویی که در عسرت و به محاق رفتن اصلاحطلبان و حتی مرگ سیاسی آنها در پهنه قدرت، اصلاحطلبان بیشتری در صحنه حاضر هستند و حرفهایی میزنند که اصلاحطلبان اصلی جرات بیان آن را نداشتند.
در عرصه سیاسی امروز ایران اینگونه به نظر میرسد که این الگو بخشی از فرآیند تحولات و کنش قدرت و سیاست در کشور باشد. جریان سیاسی اصلاح طلب به عنوان جریانی که شعار و راهبرد سیاسی خود را حرکت در مسیرگذار به دموکراسی تعریف کرده بود در چند سال اخیر بنا به دلایل مختلف بویژه مقاومت از بیرون و همچنین عملکرد و استحاله خود اصلاحطلبان در صحنه سیاسی و رقابتی در بیرون گود قرار گرفتهاند. آنها تقریباً از سال ۸۸ تاکنون و بویژه در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ و در انتخابات مجلس پیش رو در صحنه انتخابات حاضر نیستند و یا در ائتلاف با نیروهای اصطلاحاً میانهرو در آمد و رفت بودهاند. با این وجود در غیاب اصلاحطلبان، بخش زیادی از شعارها و برنامههایشان در صحنه انتخابات دست به دست میشود. شعارهایی که بخشهایی از دال مرکزی و دالهای شناور جریان اصلاحات هستند. در نقطه مقابل اما جریان اصولگرا کاملاً در میدان قدرت و انتخابات حاضر هستند و حتی به تعبیر علی لاریجانی وارد فاز خالصسازی تا عدمتأیید صلاحیت حسن روحانی شدهاند. اما این حضور بیشتر در شکل فیزیکی آن است و حداقل در آستانه انتخابات کمتر ردی از شعارها و دالهای گفتمان اصولگرایی دیده و شنیده میشود. بطور نمونه در همین دوره و در بسیاری از حوزهها بویژه شهرستانها نامزدهای عقیدتی و دارای موضع اصولگرایی چه کسانی هستند؟ کدامها بار شعارهای اصولگرایان را به دوش میکشند؟ اگر شعارهای شیک اصلاحطلبی همان شعارهای اصولگرایان میباشد پس مرز تمایز و تفاوت کجاست؟
غلظت فاصله نامزدهای اصولگرا با شعارها از یک طرف و پراکندگی خود نیروهای جریانی و تشکیلاتی حول منافع از طرف دیگر به حدی است که همه کس همه چیز را میدانند اما ترجیح میدهند حرفی از آن نزنند. چهرههای شاخص اصولگرا این روزها در رادیکالترین موضع اصولگرایی و جریانی خود به کلی گویی و بیان حرفهایی از جنس “باید صفبندیها را بشکنیم”، “اصولگرا و اصلاحطلب را کنار بگذاریم”، “ همه در مسیر خدمت به مردم باشیم”و... رو آوردهاند. قبول که این ادبیات و رفتارها نوعی راهبرد انتخاباتی هستند؛ ولی مگر سیاست چیست جز همین که رادیکالترین افراد مجبور به تغییر شعار و رفتار و همراهی با خواست مردم شوند؟ همین که آنها حتی در اوج قدرتشان در مجلس و دور از فضای انتخابات نیز تن به شفافیت ندادند تا موضع نهاییشان در رابطه با طرحها و لوایحی همچون حجاب و عفاف، فیلترینگ، بحث واردات خودرو و... مخفی بماند، نشانهای آشکار از تأثیرگذاری فشار افکار عمومی بر سیاسیون و جهت دهی به آن در حد وسع و امکانات است.
همینجا روشن میشود جامعه قدرت بالایی دارد و اگرچه آرام اما در یک دگرگونی بطئی و کند تعیینکننده نهایی است. ساخت قدرت آن گونه که اسلاوی ژیژک در تحلیلایستار جهانی مدعی آن است در ایران از مرحله ایدئولوژیک عبور کرده است و وارد مرحله عملگرایانه(پراتیک) شده است. در دولت فعلی بسیاریها بعد از تجربه دولت تکنوکرات و عملگرای حسن روحانی یک دولت ایدئولوژیک را انتظار داشتند ولی زود روشن شد ایدئولوژی و شعارهای اصولگرایی تنها به درد تمایز ذهنی و تقسیمبندی افراد بین دو طیف سیاسی میخورد و این دولت ادامه عملگرایی دولت قبل در انتفاع از امکانات و فرصت هاست؛ تنها با رنگ و شمایل جدید. پیش از این اتفاقات، در عرصه عمومی جامعه نشانههای دموکراتیک و پلورال شدن جامعه کاملاً مشهود بوده است و در بسیاری ساحات شاهد سیطره منطق لیبرال بودهایم. این بحث و ادعاها هرگز به منزله نوعی خوش بینی کاذب نباید تلقی و برداشت شود که اتفاقاً نگارنده در زمره کسانی است که با بدبینی و بدگمانی به تحولات و بسیاری اتفاقات در ساخت قدرت و اثرات آن بر جامعه نگاه میکند. آینده را نمیتوان با قاطعیت پیشبینی کرد، مسیر برگشتپذیر است همانگونه که از مشروطه تاکنون اصلاحات نوسانات زیادی داشته است اما حداقل تا اینجا جامعه “به رغم خار مغیلان” راه را پیش آمده است و جا برایامیدواری باقی است. هر چه باشد این رفتارها و گفتارهای اصلاح طلبانه از سوی نیروهای غیر اصلاح طلب به مثابه تکانهای است در مسیرگذار به دموکراسی.
گویی که در عسرت و به محاق رفتن اصلاحطلبان و حتی مرگ سیاسی آنها در پهنه قدرت، اصلاحطلبان بیشتری در صحنه حاضر هستند و حرفهایی میزنند که اصلاحطلبان اصلی جرات بیان آن را نداشتند.