تاریخ انتشار
شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۴:۴۱
کد مطلب : ۴۶۳۳۷۸
یادداشتی از سروش درست؛
تفنگ، شلیک به فرهنگ
۲
کبنا ؛
تفنگ در دست تفنگچی زمانه ی تفنگ، برازنده است و امروز، غیرارزنده! داشتن تفنگ، حمل آن در آیین های عروسی و سوگواری، شلیک به فرهنگ مردمان اصیل و نجیب کهگیلویه و بویراحمد است. تفنگ، سینه ی دشمن را هدف قرار می دهد؛ اما امروزه، آلتی برای قتل است و قتاله! گاه کبگ قشنگ کوهی را می کشد و در طبیعت، خون آهویی را جاری می سازد. گاه در میان جامعه ی انسانی، صدایش دل ها را می لرزاند.
در کتاب «ایل من بخارای من» استاد بهمن بیگی، نویسنده که عاشق شجاعت و شهامت کوچروان بویراحمدی ست؛ به صدای تفنگ، سرای تفنگ و نوای تفنگ، به عنوان ابزاری قدرت آفرین، زیبا و کاربردی اشاره دارد.
این نویسنده قشقایی، برنو را مایه افتخار هر مرد بویراحمدی برشمرده است. هر ایلمرد ایلیاتی را با مصداق زیبای *برنویی بر دوش و برنویی در آغوش*، عاشق خوانده است و لایق.
پدر علم عشایر ایران، گاه در صنایع ادبی و بلاغي به تفنگ تشخص می بخشد و گاه، آن را مونس دلِ بی دلِ ایلمردی دلداده بر می شمارد. در جای مناسب، با حشوی ملیح، از تفنگ، معشوقه ای می سازد زیبارو بسانِ برنوی بلند!
تفنگ، نه تنها در ادبیات و زبان لری، بلکه در زندگی عشایر کهگیلویه و بویراحمد، نامواژه ای پربسامد است:
*«در معرکه این تفنگ فریادرس است*
*خصم افکن و گرم خوی و آتش نَفَس است*»
پیش تر، بیش ترِ مردم استان کهگیلویه و بویراحمد، حتی تا نرخ 100درصد-عشایر بودند و کوچرو. کوچ بود و جنگ و هیاهوی کوچ و دشمن و جَر و جنگ و تفنگ. دشمنان نیز گاه در ذیل ایل، در کمین «وُرد» عشایر، به کمین بودن و بهْ کین. سال های سخت و صعب رضاشاهی، گرسنگی از یک سو بیداد می کرد، مأمور خان از سوی دیگر و دولت مرکزی، از چند کوی. غارت، عادت ایلیاتی بود، غارت برای امرار معاش بود بر مدار مردانگی و «معیارِ» «عیّار» ی:
زن، قرآن و سیّد در هر قافله و کاروانی، حرمت داشت و کرامت. نان، برکت سفره هایی بود بی نون و نان بر بنانِ کودکان، «نون»یْ بود با بوی «خون».
تفنگ و تفنگچی در تاریخ این دیار، رویت روایتی تلخ و شیرین دارد.
در دولت مرکزی، در زمان صفویه، «تفنگچی آقاسی» یا همان تفنگچی، ارزش مند بود و ارج مند. منصبی از مناصب امرای صاحب نفوذ صفویه بود(تذکرة الملوک، ص 5 و 9).
بنابر منابع تاریخی، در زمان افشار، «محمدحسن برایی» با «حسنْ موسی» - نوعی تفنگ پوزپُر دست ساز-که گویا از همراهی اردوی نادر به سمت و سوی عثمانی و آن جنگ، تلکه کرده و به غنیمت برداشته بود، بلای جان خود و پسرانش شد:
تبعید به سیستان و بلوچستان! وجود همتباران در سیستان و کرمان، ریشه در آن دوران دارد. زمان قاجار، «تفنگدارباشی» از مناصب قشون قجری اشاقه باش بود.(یادداشت به دستخط مرحوم دهخدا؛ فرهنگ دهخدا)
سه تفنگدار الکساندر دوما، در دنیای داستان و فیلم از شرق تا غرب را درنوردید و حتی در بین عشایر با خوانش این اثر که در واقع ماجرای چهار تفنگدار بودند، لذت می بردند.
دولت شاهنشاهی پهلوی نیز، با تفنگ و سیّاسْ بازی با آن، آتش بیار معرکه بودند.
با خلع سلاح و تخته قاپوی عشایر، جنگ تنگ تامرادی با رضاخان پهلوی و پسرش، اعطای تفنگ تاج نشان به زبده ها، به نام انعام، معرکه ای در ایل راه انداخته بودند محرکه. هر ایلمردی که سرش به تنش ارزنده بود، برای سرنگونی سرش، خلعتی می گرفت برابر با نعمتی: دیر یا زود داشت، اما اما سوخت و سوز نداشت. قصهی پر غصه ی ترور جوان برازنده ی تحصیل کرده ی روشنفکر ملی گرا - خسروخان بویراحمدی- توسط دربار و عمال محلی، قصه ی عمیقی ست که سطوری بدان پرداخته شده است. در باب تفنگ و نوع آن بیش تر از مقصد و مقصود این ماجراست که کمتر بدان پرداخته شده است.
القصه، تا قصه ی برنو و تفنگ موضوعیت داشت، قَدر و قُدرتِ هر جوانی، با تفنگش سنجیده می شد؛
اما امروزه، در دنیای دود و دروغ و ماهواره و ماه پاره، هوش مصنوعی، رقابت در کنکاش فضا و کهکشان ها، ملاک قدرت، سطح سواد، شخصیت فردی، شعور اجتماعی، زیست اقتصادی، زیست فرهنگی مطلوب، رعایت حقوق شهروندی و... میزان توسعه یافتگی و توسعه نایافتگی هر شخصیتی قرار می گیرد.
امروزه، داشتن تفنگ در خانه، نه موضوعیتی دارد و نه موضوع با اهمیتی برای آتیه فرزندان، خانواده، شهر، استان و دیارمان است.
به جای «هَرایِ» تفنگ، «سَرایِ»شْ قلم، شنیدنی ست و دلنشین بر دل و دیده، دیدنی.
امروزه، در استانی که داعیه قدمت فرهنگ و منابع انسانی با «قیمت» و ارزش دار را دارد، حرف از تفنگ و خشونت و فشنگ، بسیار نازیبنده و حتی مذموم است: متاسفانه و متأثرانه، هر دو-سه هفته یک بار، در بین اخیار و احبار، در افواه و اخبار، خبری گوش خراش و روح تراش می پیچد:
*«انسانی»، «آن سان» قربانی تفنگ و تفنگدار شد!!*
انسان مهم است و آن سان، بماند در مقال و مجال مقتضی!
زیبنده است اهالی خرد ایل، اصحاب فرهنگ، افاضل و اعاظم فرهنگی، اجتماعی و سیاسی استان کهگیلویه و بویراحمد، اساتید دانشگاه، صدا و سیمای مرکز دنا، تا ادارات کل فرهنگ و ارشاد و دوایر فرهنگی، رجال خردورز، مسئولین عالی استان و... فکری بکر و عاجل در برخورد با برچیدن تفنگ- حداقل در همایشها و نمایشها و عروسی و سوگواری- شود. با تداوم این رسوم نارسام، و ریختن قطرهای خون از من نویسنده مقصر تا جناب استاندار و تمامی شخصیتهای قلمی در فوق.
به قول مولای روم:
*چون برای حق و روز آجل است*
*گر خطایی شد دیت بر عاقل است*
در نحوه و نوع نگاه به این آلت قتالهی بیکاربرد-امروزه و در دوران صلح- طرحی نو بیاندازند و بیاندازیم.
شایان ذکر است که از نوجوانان عزیز استدعا داشته باشیم با تأکید:
پدران عاشق تفنگ خویش را به انقضای تاریخ مصرف، خطرات و آسیبهای عدیدهی آن واقف نمایند.
پر واضح است که تفنگ نه مایهی آرامش است و نه سرمایهی آسایش! هدف نهایی از زیستن که کمال است و آرامش است و رامش را به هم خواهد ریخت. بنابراین، چقدر زیباست که در این سرزمین با فرهنگ و متمدن، در آیینهای عروسی و سوگواری، «غمخوار» هم باشیم نه «غم ساز» هم.
«همدرد» هم باشیم نه «دردزای» هم.
زیبنده است به حرمت آخرین خونی که در بزم عروسی در یاسوج بر زمین ناآگاهی ریخت، از این به بعد، با نمایش و همایش شکوهی از فرهنگِ بیتفنگ، «تفنگْ»، این یارِ روزهای «تنگْ» را، برای دشمن و کشتن دیوسیرتان دژخیم ایران خود، به دست برگیریم و زمزمه کنیم:
*در معرکه این تفنگ فریادرس است*
*خصم اَفکن و گرمْ خوی و آتش نفس است*
--------------------------------
سروش درست
پانزدهم خرداد ۱۴۰۲جلالی.
یاسوج سوگوار
در کتاب «ایل من بخارای من» استاد بهمن بیگی، نویسنده که عاشق شجاعت و شهامت کوچروان بویراحمدی ست؛ به صدای تفنگ، سرای تفنگ و نوای تفنگ، به عنوان ابزاری قدرت آفرین، زیبا و کاربردی اشاره دارد.
این نویسنده قشقایی، برنو را مایه افتخار هر مرد بویراحمدی برشمرده است. هر ایلمرد ایلیاتی را با مصداق زیبای *برنویی بر دوش و برنویی در آغوش*، عاشق خوانده است و لایق.
پدر علم عشایر ایران، گاه در صنایع ادبی و بلاغي به تفنگ تشخص می بخشد و گاه، آن را مونس دلِ بی دلِ ایلمردی دلداده بر می شمارد. در جای مناسب، با حشوی ملیح، از تفنگ، معشوقه ای می سازد زیبارو بسانِ برنوی بلند!
تفنگ، نه تنها در ادبیات و زبان لری، بلکه در زندگی عشایر کهگیلویه و بویراحمد، نامواژه ای پربسامد است:
*«در معرکه این تفنگ فریادرس است*
*خصم افکن و گرم خوی و آتش نَفَس است*»
پیش تر، بیش ترِ مردم استان کهگیلویه و بویراحمد، حتی تا نرخ 100درصد-عشایر بودند و کوچرو. کوچ بود و جنگ و هیاهوی کوچ و دشمن و جَر و جنگ و تفنگ. دشمنان نیز گاه در ذیل ایل، در کمین «وُرد» عشایر، به کمین بودن و بهْ کین. سال های سخت و صعب رضاشاهی، گرسنگی از یک سو بیداد می کرد، مأمور خان از سوی دیگر و دولت مرکزی، از چند کوی. غارت، عادت ایلیاتی بود، غارت برای امرار معاش بود بر مدار مردانگی و «معیارِ» «عیّار» ی:
زن، قرآن و سیّد در هر قافله و کاروانی، حرمت داشت و کرامت. نان، برکت سفره هایی بود بی نون و نان بر بنانِ کودکان، «نون»یْ بود با بوی «خون».
تفنگ و تفنگچی در تاریخ این دیار، رویت روایتی تلخ و شیرین دارد.
در دولت مرکزی، در زمان صفویه، «تفنگچی آقاسی» یا همان تفنگچی، ارزش مند بود و ارج مند. منصبی از مناصب امرای صاحب نفوذ صفویه بود(تذکرة الملوک، ص 5 و 9).
بنابر منابع تاریخی، در زمان افشار، «محمدحسن برایی» با «حسنْ موسی» - نوعی تفنگ پوزپُر دست ساز-که گویا از همراهی اردوی نادر به سمت و سوی عثمانی و آن جنگ، تلکه کرده و به غنیمت برداشته بود، بلای جان خود و پسرانش شد:
تبعید به سیستان و بلوچستان! وجود همتباران در سیستان و کرمان، ریشه در آن دوران دارد. زمان قاجار، «تفنگدارباشی» از مناصب قشون قجری اشاقه باش بود.(یادداشت به دستخط مرحوم دهخدا؛ فرهنگ دهخدا)
سه تفنگدار الکساندر دوما، در دنیای داستان و فیلم از شرق تا غرب را درنوردید و حتی در بین عشایر با خوانش این اثر که در واقع ماجرای چهار تفنگدار بودند، لذت می بردند.
دولت شاهنشاهی پهلوی نیز، با تفنگ و سیّاسْ بازی با آن، آتش بیار معرکه بودند.
با خلع سلاح و تخته قاپوی عشایر، جنگ تنگ تامرادی با رضاخان پهلوی و پسرش، اعطای تفنگ تاج نشان به زبده ها، به نام انعام، معرکه ای در ایل راه انداخته بودند محرکه. هر ایلمردی که سرش به تنش ارزنده بود، برای سرنگونی سرش، خلعتی می گرفت برابر با نعمتی: دیر یا زود داشت، اما اما سوخت و سوز نداشت. قصهی پر غصه ی ترور جوان برازنده ی تحصیل کرده ی روشنفکر ملی گرا - خسروخان بویراحمدی- توسط دربار و عمال محلی، قصه ی عمیقی ست که سطوری بدان پرداخته شده است. در باب تفنگ و نوع آن بیش تر از مقصد و مقصود این ماجراست که کمتر بدان پرداخته شده است.
القصه، تا قصه ی برنو و تفنگ موضوعیت داشت، قَدر و قُدرتِ هر جوانی، با تفنگش سنجیده می شد؛
اما امروزه، در دنیای دود و دروغ و ماهواره و ماه پاره، هوش مصنوعی، رقابت در کنکاش فضا و کهکشان ها، ملاک قدرت، سطح سواد، شخصیت فردی، شعور اجتماعی، زیست اقتصادی، زیست فرهنگی مطلوب، رعایت حقوق شهروندی و... میزان توسعه یافتگی و توسعه نایافتگی هر شخصیتی قرار می گیرد.
امروزه، داشتن تفنگ در خانه، نه موضوعیتی دارد و نه موضوع با اهمیتی برای آتیه فرزندان، خانواده، شهر، استان و دیارمان است.
به جای «هَرایِ» تفنگ، «سَرایِ»شْ قلم، شنیدنی ست و دلنشین بر دل و دیده، دیدنی.
امروزه، در استانی که داعیه قدمت فرهنگ و منابع انسانی با «قیمت» و ارزش دار را دارد، حرف از تفنگ و خشونت و فشنگ، بسیار نازیبنده و حتی مذموم است: متاسفانه و متأثرانه، هر دو-سه هفته یک بار، در بین اخیار و احبار، در افواه و اخبار، خبری گوش خراش و روح تراش می پیچد:
*«انسانی»، «آن سان» قربانی تفنگ و تفنگدار شد!!*
انسان مهم است و آن سان، بماند در مقال و مجال مقتضی!
زیبنده است اهالی خرد ایل، اصحاب فرهنگ، افاضل و اعاظم فرهنگی، اجتماعی و سیاسی استان کهگیلویه و بویراحمد، اساتید دانشگاه، صدا و سیمای مرکز دنا، تا ادارات کل فرهنگ و ارشاد و دوایر فرهنگی، رجال خردورز، مسئولین عالی استان و... فکری بکر و عاجل در برخورد با برچیدن تفنگ- حداقل در همایشها و نمایشها و عروسی و سوگواری- شود. با تداوم این رسوم نارسام، و ریختن قطرهای خون از من نویسنده مقصر تا جناب استاندار و تمامی شخصیتهای قلمی در فوق.
به قول مولای روم:
*چون برای حق و روز آجل است*
*گر خطایی شد دیت بر عاقل است*
در نحوه و نوع نگاه به این آلت قتالهی بیکاربرد-امروزه و در دوران صلح- طرحی نو بیاندازند و بیاندازیم.
شایان ذکر است که از نوجوانان عزیز استدعا داشته باشیم با تأکید:
پدران عاشق تفنگ خویش را به انقضای تاریخ مصرف، خطرات و آسیبهای عدیدهی آن واقف نمایند.
پر واضح است که تفنگ نه مایهی آرامش است و نه سرمایهی آسایش! هدف نهایی از زیستن که کمال است و آرامش است و رامش را به هم خواهد ریخت. بنابراین، چقدر زیباست که در این سرزمین با فرهنگ و متمدن، در آیینهای عروسی و سوگواری، «غمخوار» هم باشیم نه «غم ساز» هم.
«همدرد» هم باشیم نه «دردزای» هم.
زیبنده است به حرمت آخرین خونی که در بزم عروسی در یاسوج بر زمین ناآگاهی ریخت، از این به بعد، با نمایش و همایش شکوهی از فرهنگِ بیتفنگ، «تفنگْ»، این یارِ روزهای «تنگْ» را، برای دشمن و کشتن دیوسیرتان دژخیم ایران خود، به دست برگیریم و زمزمه کنیم:
*در معرکه این تفنگ فریادرس است*
*خصم اَفکن و گرمْ خوی و آتش نفس است*
--------------------------------
سروش درست
پانزدهم خرداد ۱۴۰۲جلالی.
یاسوج سوگوار