تاریخ انتشار
جمعه ۱۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲۳:۳۶
کد مطلب : ۴۴۳۰۰۴
کبنا گزارش میدهد
گره اساسی به زندگی این زن افتاده است
۰
کبنا ؛زن 50 سالهای که به دنبال آخرین پناهگاه برای رفع مشکلات پیچیده زندگیاش میگشت پس از سالها این سو و آن سو رفتن پایش به دفتر پایگاه خبری کبنا نیوز باز شد. ما از این مهمانها کمتر داریم اما داستان او ارزش شنیدن، نوشتن و خواندن داشت.
اگرچه او یک نفر بود و مشکل فقط مربوط به خودش بود و ویژگی فراگیری خبر را نداشت اما تردیدی نیست که همچون او بسیارند. خانوادههایی مستمند، بی پناه، دارای مشکلات اداری پیچیده و کم سواد که افراد زیادی نیستند که به آنها گوش دهند و شاید مشکلاتشان در سینههایشان حبس میشود.
صدای بسیاری از آنها در هیاهوی داستانها، خبرها و گزارشهای ریز و درشت گم میشود و هیچ کس صدایشان را نمیشنود، نه توان استخدام وکیلی دارند نه خود به خوبی میتوانند از حق خود دفاع کنند و بخش نامهها و دستورالعملهای اداری زیادی نیز برای دفاع از این افراد نیست.
او آخرین چارهای که داشت را رو کرد؛ اشکهایش امان نمیداد سخن بگوید. «شوهرم از کار افتاده و چند سال در بستر بیماری است. چشم پسرم کور شده و زیر نظر سه پزشک شیرازی است و هزینه درمانش را نداریم.»
مشکل از کجا شروع شد؟
زینب انوشه میگوید: شوهرش (رستم قادری نسب) که 47 سال دارد 15 سال در کشتارگاه مرغ یاسوج کار میکرد. از دی ماه 1382 تا 16 دی 1396 در این کارخانه مشغول به کار بود. پس از سالها کار کردن در این کارخانه و به دلیل شرایط کاری در کارخانه، دیسک کمرش پاره شد و اکنون توان کار کردن ندارد. نه بازنشسته شده و نه از کار افتادگی برای او لحاظ شده و همزمان در بسترش در خانه، خانه نشین شده است.
به گفته وی اداره کار میگوید سن شوهرش در حدی نیست که بازنشسته شود از این رو بازنشستهاش نمیکنند.
انوشه اضافه کرد: پزشک تأمین اجتماعی 15 درصد از کارافتادگی برایش تأیید کرده است که برای دریافت مستمری از کارافتگی کافی نیست.
اما به گفته او شوهرش در حقیقت الان فلج است و بدون عصا نمیتواند کارهای ضروری روزانه را انجام دهد.
انوشه میگوید: عصب پای شوهرش پس از عمل دیسک کمر ضعیف شده است و از این رو نمیتواند کاری کند.
مشکلاتی که هر روز بیشتر میشود
وی در ادامه به مشکلات زندگی پس از از کارافتادن شوهرش پرداخت و گفت: اکنون خودم در خانههای مردم کارگری میکنم اما قادر به تأمین نیازهای خانواده نیستم.
وی یکی دیگر از مشکلات زندگی این خانواده چهار نفره را نابینا شدن پسرش در سال گذشته عنوان کرد و گفت: پسرم در حادثهای کور شده است و هم اکنون زیر نظر سه پزشک در شهر شیراز تحت درمان است.
وی عنوان کرد: هزینه درمان چشم پسرم نیز بر مشکلات قبلی اضافه شده است و نمیتوانم مخارج این زندگی را تأمین کنم.
او دو فرزند پسر دانش آموز دارد، نه تأمین اجتماعی سخنش را میشنود، نه اداره کار مشکلش را حل کرده، کشتارگاه مرغ معصومی نیز او را جواب کرده است. فرزندش نابینا و تحت مداوای پزشک است. آیا راهی برای او میتوان یافت؟
همسر قادری نسب میگوید: «همه راهها را رفتهام، همه ادارهها را رفتهام، مسیر دادگاه را نیز امتحان کردهام اما هیچ کس گره زندگیام را باز نکرد».
اگرچه او یک نفر بود و مشکل فقط مربوط به خودش بود و ویژگی فراگیری خبر را نداشت اما تردیدی نیست که همچون او بسیارند. خانوادههایی مستمند، بی پناه، دارای مشکلات اداری پیچیده و کم سواد که افراد زیادی نیستند که به آنها گوش دهند و شاید مشکلاتشان در سینههایشان حبس میشود.
صدای بسیاری از آنها در هیاهوی داستانها، خبرها و گزارشهای ریز و درشت گم میشود و هیچ کس صدایشان را نمیشنود، نه توان استخدام وکیلی دارند نه خود به خوبی میتوانند از حق خود دفاع کنند و بخش نامهها و دستورالعملهای اداری زیادی نیز برای دفاع از این افراد نیست.
او آخرین چارهای که داشت را رو کرد؛ اشکهایش امان نمیداد سخن بگوید. «شوهرم از کار افتاده و چند سال در بستر بیماری است. چشم پسرم کور شده و زیر نظر سه پزشک شیرازی است و هزینه درمانش را نداریم.»
مشکل از کجا شروع شد؟
زینب انوشه میگوید: شوهرش (رستم قادری نسب) که 47 سال دارد 15 سال در کشتارگاه مرغ یاسوج کار میکرد. از دی ماه 1382 تا 16 دی 1396 در این کارخانه مشغول به کار بود. پس از سالها کار کردن در این کارخانه و به دلیل شرایط کاری در کارخانه، دیسک کمرش پاره شد و اکنون توان کار کردن ندارد. نه بازنشسته شده و نه از کار افتادگی برای او لحاظ شده و همزمان در بسترش در خانه، خانه نشین شده است.
به گفته وی اداره کار میگوید سن شوهرش در حدی نیست که بازنشسته شود از این رو بازنشستهاش نمیکنند.
انوشه اضافه کرد: پزشک تأمین اجتماعی 15 درصد از کارافتادگی برایش تأیید کرده است که برای دریافت مستمری از کارافتگی کافی نیست.
اما به گفته او شوهرش در حقیقت الان فلج است و بدون عصا نمیتواند کارهای ضروری روزانه را انجام دهد.
انوشه میگوید: عصب پای شوهرش پس از عمل دیسک کمر ضعیف شده است و از این رو نمیتواند کاری کند.
مشکلاتی که هر روز بیشتر میشود
وی در ادامه به مشکلات زندگی پس از از کارافتادن شوهرش پرداخت و گفت: اکنون خودم در خانههای مردم کارگری میکنم اما قادر به تأمین نیازهای خانواده نیستم.
وی یکی دیگر از مشکلات زندگی این خانواده چهار نفره را نابینا شدن پسرش در سال گذشته عنوان کرد و گفت: پسرم در حادثهای کور شده است و هم اکنون زیر نظر سه پزشک در شهر شیراز تحت درمان است.
وی عنوان کرد: هزینه درمان چشم پسرم نیز بر مشکلات قبلی اضافه شده است و نمیتوانم مخارج این زندگی را تأمین کنم.
او دو فرزند پسر دانش آموز دارد، نه تأمین اجتماعی سخنش را میشنود، نه اداره کار مشکلش را حل کرده، کشتارگاه مرغ معصومی نیز او را جواب کرده است. فرزندش نابینا و تحت مداوای پزشک است. آیا راهی برای او میتوان یافت؟
همسر قادری نسب میگوید: «همه راهها را رفتهام، همه ادارهها را رفتهام، مسیر دادگاه را نیز امتحان کردهام اما هیچ کس گره زندگیام را باز نکرد».
اکثرا دنبال منفعت خودشان هستند