تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۰۰:۵۶
کد مطلب : ۴۴۲۰۸۸
یادداشتی از محسن خرامین؛
جنبش دانشجویی؛ محاق یا پایان؟
۱
کبنا ؛ محسن خرامین - ارشد فلسفه سیاسی؛ 16 آذر مناسبتی در تقویم سال است تا با یادآوری یک حادثه تاریخی در سال 32 بصورت تکراری و کلیشهای به دانشجو، دانشگاه و جنبش دانشجویی و باید و نبایدهای آن پرداخته شود. در این روز معمولاً نشستهایی با عنوان مناظره و تعارفات مرسوم که در یکی دو سال اخیر این جلسات به اینستاگرام و کلاب هاوس کوچ کرده، برگزار میشود و برای جنبشی که سالهاست حضور و ظهوری نداشته است افقها و آرمانهای بلند ترسیم میشود. اینکه این جنبش از چه زمان شروع و در طول حیات خود چه فراز و فرودهایی داشت محل بحث این مطلب نیست اما روشن است که با استناد به تعاریف کلاسیک جنبش و ویژگیهای آن، جنبش و یا هر کنش سیاسی دانشجویی دیگر در ایران سالهاست به محاق رفته است. "محاق" عنوان نرم و خوش بینانه ای است که برخی بر این اتفاق اطلاق میکنند و امیدوار به احیاء و بازگشت هستند ولی در واقع این به محاق رفتن موقت و یا احتمال در بازگشت آن نیست که بنا به اشاراتی که خواهد رفت "محاق به مثابه پایان" و مرگ جنبش خواهد بود. بررسی وضعیت آن چه با نام جنبش دانشجویی از آن یاد میشود بدون در نظر گرفتن موقعیت امروزی دانشجو و دانشگاه ممکن نیست و موقعیت این دو نیز برکنار از شرایط عمومی کشور، جامعه و تحولات در حوزههای مختلف نمیتواند باشد.
دانشگاه و دانشجو در گذشته از مرجعیت علمی، سیاسی، اجتماعی و ... برخوردار بود و این مرجعیت مسئولیت و رسالتهایی را متوجه دانشگاه مینمود. دانشگاه نقطه آغاز و گاهی ثقل در بسیاری از تحولات بود و جامعه دانشگاه را به چشم یک نهاد تولیدگر، خلاق و پیشرو مینگریست و از آن تأثیر میپذیرفت. در مرور تاریخ دانشگاه از نقش و حضور برجسته دانشجو و دانشگاه در تحولات دهه ۳۰ که به همان حادثه ۱۶ آذر ۳۲ ختم شد و هم چنین انقلاب اسلامی و نقش و تأثیر دانشگاه و دانشجو در پارهای از حرکتهای مردمی و انقلابی و بعد از آن سالهای همزمان با تحولات دومخرداد ۷۶ که دانشگاه و دانشجو را در کنار مطبوعات آن زمان بیش از هر زمان به دیگر صدر اخبار و مرکز تحولات آورد، بررسیها و ارزیابیهای فراوانی صورت گرفته است و این موارد خود گواه حضور دانشجو و دانشگاه در عرصه عمومی جامعه است.
در دهههای اخیر اما اتفاقات و پیشرفتها در حوزههای مختلف از جمله ظهور شبکههای اجتماعی و انتقال بسیاری از لوازم و کارکردهای حوزه عمومی به این شبکهها که اینک تفکیک میان حوزه عمومی و این شبکهها نه تنها دشوار، که این دو را باید با هم و یا در هم پوشانی کامل دید، از یک طرف و از طرف دیگر مسائل پیش آمده حول دانشگاه از جمله وجود دانشگاههای اسمی متعدد، بحران در علوم انسانی، مدرک گرایی و پزشکی محوری، "مقاله برای مقاله"، وضعیت آشفته رساله نویسی، نحوه جذب اعضای هیات علمی و بویژه موضوع بورسیهها در دولت دهم و انتصاب روسای دانشگاهها از مجاری لابی و فشار سیاسی که در شهرستانها شدت این نوع دخالتها عملاً دانشگاه را در ردیف سایر سازمانها و دستگاه قرار میدهد و مورد جدید یعنی نحوه معرفی و کیفیت اعضای هیات امنای دانشگاه تهران میتواند گواه خوبی از عمق این دخالتها باشد؛ سبب سلب مرجعیت علمی، سیاسی و اجتماعی از دانشگاه شده است.
دانشگاهِ امروز را به دشواری میتوان دانشگاه خواند بلکه ادامه بوروکراسی فربه، پیچیده و فاقد تولید در کشور است. تولید علم و اندیشه در دهههای اخیر و در تمام ساحات بیش از آن که متوجه دانشگاه باشد در خارج از دانشگاه و در حلقههای اندیشه و تفکر، آثار ترجمهای و یا در خارج از کشور توسط ایرانیان و یا غیر ایرانیان اتفاق می افتد. اگر چه فارغ از پدیده کرونا که در اواخر سال 98 پیش آمد دانشگاه وضعیت مطلوبی نداشت اما اپیدمی پایانی بود بر اندک امیدها به بهبود اوضاع، که با تشدید و تحکیم شرایط کرونایی حتی بر فرض ریشه کنی آن باز بخش زیادی از میراث کرونایی در حوزه آموزش ماندگار خواهد بود.
دانشگاه بعد از حادثه کوی دانشگاه در سال ۷۸ و تحولات بعد از آن بیش از هر حوزه و ساحت دیگر درگیر پروسه سیاست زدایی رادیکال بوده است و حساسیت بیش از حد بر وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و وزیر آن بیانگر عمق حساسیت بر دانشگاه و تهی شدن آن از سیاست بوده است. در دورههای مختلف معرفی وزیر برای این وزارتخانه بیش از هر وزارت خانه و سازمان دیگر با پیچیدگی و اما و اگر همراه بوده است و دولتها کمترین اختیار و انتخاب را در این وزارتخانه داشتهاند. هزینه تراشی سیاسی و مهندسی و حمایت از تشکلهای ابلاغی به همراه کنترل و نظارت بر هر نوع فعالیت دانشجویی سالهاست حرکتی را که از آذر 32 شروع شده بود عملاً به یک پایان رسانده است و اخبار دانشگاه تنها حول برخی جلسات هم اندیشی، نشستهای به اصطلاح مناظره و یا انعقاد تفاهم نامههای همکاری بدون خروجی میان دانشگاه و صنعت بوده است. اگر در آینده و در تحولات اجتماعی و سیاسی کشور احیاناً از درون دانشگاه و یا به واسطه دانشجو اتفاقی پیش آمد آن اتفاق یک پدیده جدید و در امتداد و ارتباط با بیرون دانشگاه و متأثر از آن خواهد بود.
سالهاست دغدغه حول دانشگاه نه بحث سیاست در دانشگاه و یا ایده دانشگاه سیاسی است که نگرانی از بابت اندک نقشهای آموزشی و تحصیلی است که دانشگاه بر پایه آن نقشها دانشگاه خوانده میشد و احیاء همانها را نیز باید با دیده تردید به تماشا نشست.
دانشگاه و دانشجو در گذشته از مرجعیت علمی، سیاسی، اجتماعی و ... برخوردار بود و این مرجعیت مسئولیت و رسالتهایی را متوجه دانشگاه مینمود. دانشگاه نقطه آغاز و گاهی ثقل در بسیاری از تحولات بود و جامعه دانشگاه را به چشم یک نهاد تولیدگر، خلاق و پیشرو مینگریست و از آن تأثیر میپذیرفت. در مرور تاریخ دانشگاه از نقش و حضور برجسته دانشجو و دانشگاه در تحولات دهه ۳۰ که به همان حادثه ۱۶ آذر ۳۲ ختم شد و هم چنین انقلاب اسلامی و نقش و تأثیر دانشگاه و دانشجو در پارهای از حرکتهای مردمی و انقلابی و بعد از آن سالهای همزمان با تحولات دومخرداد ۷۶ که دانشگاه و دانشجو را در کنار مطبوعات آن زمان بیش از هر زمان به دیگر صدر اخبار و مرکز تحولات آورد، بررسیها و ارزیابیهای فراوانی صورت گرفته است و این موارد خود گواه حضور دانشجو و دانشگاه در عرصه عمومی جامعه است.
در دهههای اخیر اما اتفاقات و پیشرفتها در حوزههای مختلف از جمله ظهور شبکههای اجتماعی و انتقال بسیاری از لوازم و کارکردهای حوزه عمومی به این شبکهها که اینک تفکیک میان حوزه عمومی و این شبکهها نه تنها دشوار، که این دو را باید با هم و یا در هم پوشانی کامل دید، از یک طرف و از طرف دیگر مسائل پیش آمده حول دانشگاه از جمله وجود دانشگاههای اسمی متعدد، بحران در علوم انسانی، مدرک گرایی و پزشکی محوری، "مقاله برای مقاله"، وضعیت آشفته رساله نویسی، نحوه جذب اعضای هیات علمی و بویژه موضوع بورسیهها در دولت دهم و انتصاب روسای دانشگاهها از مجاری لابی و فشار سیاسی که در شهرستانها شدت این نوع دخالتها عملاً دانشگاه را در ردیف سایر سازمانها و دستگاه قرار میدهد و مورد جدید یعنی نحوه معرفی و کیفیت اعضای هیات امنای دانشگاه تهران میتواند گواه خوبی از عمق این دخالتها باشد؛ سبب سلب مرجعیت علمی، سیاسی و اجتماعی از دانشگاه شده است.
دانشگاهِ امروز را به دشواری میتوان دانشگاه خواند بلکه ادامه بوروکراسی فربه، پیچیده و فاقد تولید در کشور است. تولید علم و اندیشه در دهههای اخیر و در تمام ساحات بیش از آن که متوجه دانشگاه باشد در خارج از دانشگاه و در حلقههای اندیشه و تفکر، آثار ترجمهای و یا در خارج از کشور توسط ایرانیان و یا غیر ایرانیان اتفاق می افتد. اگر چه فارغ از پدیده کرونا که در اواخر سال 98 پیش آمد دانشگاه وضعیت مطلوبی نداشت اما اپیدمی پایانی بود بر اندک امیدها به بهبود اوضاع، که با تشدید و تحکیم شرایط کرونایی حتی بر فرض ریشه کنی آن باز بخش زیادی از میراث کرونایی در حوزه آموزش ماندگار خواهد بود.
دانشگاه بعد از حادثه کوی دانشگاه در سال ۷۸ و تحولات بعد از آن بیش از هر حوزه و ساحت دیگر درگیر پروسه سیاست زدایی رادیکال بوده است و حساسیت بیش از حد بر وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و وزیر آن بیانگر عمق حساسیت بر دانشگاه و تهی شدن آن از سیاست بوده است. در دورههای مختلف معرفی وزیر برای این وزارتخانه بیش از هر وزارت خانه و سازمان دیگر با پیچیدگی و اما و اگر همراه بوده است و دولتها کمترین اختیار و انتخاب را در این وزارتخانه داشتهاند. هزینه تراشی سیاسی و مهندسی و حمایت از تشکلهای ابلاغی به همراه کنترل و نظارت بر هر نوع فعالیت دانشجویی سالهاست حرکتی را که از آذر 32 شروع شده بود عملاً به یک پایان رسانده است و اخبار دانشگاه تنها حول برخی جلسات هم اندیشی، نشستهای به اصطلاح مناظره و یا انعقاد تفاهم نامههای همکاری بدون خروجی میان دانشگاه و صنعت بوده است. اگر در آینده و در تحولات اجتماعی و سیاسی کشور احیاناً از درون دانشگاه و یا به واسطه دانشجو اتفاقی پیش آمد آن اتفاق یک پدیده جدید و در امتداد و ارتباط با بیرون دانشگاه و متأثر از آن خواهد بود.
سالهاست دغدغه حول دانشگاه نه بحث سیاست در دانشگاه و یا ایده دانشگاه سیاسی است که نگرانی از بابت اندک نقشهای آموزشی و تحصیلی است که دانشگاه بر پایه آن نقشها دانشگاه خوانده میشد و احیاء همانها را نیز باید با دیده تردید به تماشا نشست.