تاریخ انتشار
سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۳۳
کد مطلب : ۴۳۱۲۰۹
جاوید قرباناوغلی دیپلمات بازنشسته نوشت؛
پایان برجام؟
۰
کبنا ؛جاوید قرباناوغلی دیپلمات بازنشسته در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: اگر مصوبه هستهای مجلس در یکی، دو روز آینده اجرائی شود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ دستاندرکاران پرونده هستهای در داخل کشور در کلیت آن باید پاسخ این سؤال را بدهند. مخاطب اول این سؤال مجلس شورای اسلامی است. نمایندگانی که بانی و مبتکر «اقدام راهبردی برای لغو تحریمها» بودند. آن را در قالب قانون به دولت «تکلیف» کردند و دو روز قبل نیز در بیانیهای با ۲۲۰ امضا مجدد بر آن تأکید کردند، چه تصویری از آینده دارند؟ اجازه دهید اندکی به عقب برگردیم و مروری بر تحولات منتهی به توافق هستهای موسوم به برجام داشته باشیم.
۱۵ سال قبل دولت اصلاحات در آخرین روزهای کار، با شکستن پلمپ تأسیسات اتمی ایران تعلیق دوساله فعالیتهای هستهای و توافق سعدآباد با سه کشور انگلیس، فرانسه و آلمان (EU-۳) پایان یافت. پرونده هستهای وارد فاز جدیدی شد. شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی ۱۵ بهمن ۱۳۸۴ (چهارم فوریه ۲۰۰۶) به ایران اخطار داد و پس از آن در هشتم مارس ۲۰۰۶ (۱۸ اسفند ۱۳۸۴) پرونده هستهای ایران را به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع داد. اجماعی جهانی علیه ایران شکل گرفت.
شش قطعنامه در شورای امنیت سازمان ملل متحد در رابطه با پرونده هستهای ایران به تصویب رسید که از قضا روسیه و چین هم به هر شش قطعنامه رأی مثبت دادند. فضای جهان علیه ایران و بهشدت امنیتی شد و اختاپوس تحریمهای نامحدود، گریبان اقتصاد کشور را گرفت. ایرانهراسی کشورهای جهان را از هرگونه تعامل اقتصادی و سیاسی با کشورمان بازداشت و قس علیهذا. طرفه آنکه، محمود احمدینژاد که خود را مبتکر شکستن پلمب تأسیسات هستهای اعلام کرده و در روز ۲۲ اسفند ۱۳۸۸ گفته بود: «خدمت رهبری گفتیم قبل از تنفیذ ما پلمبها را باز کنیم و ایشان نیز موافقت کردند»، هرگز نگفت ارجاع پرونده هستهای به شورای امنیت و شش قطعنامه که او «ورقپاره» میدانست، چه تبعاتی برای معیشت مردم و توسعه کشور آورد.
باراک اوباما در مقام دفاع از عملکرد خود در رویکرد دیپلماسی برای به قول او جهت ممانعت از دستیابی ایران به سلاح هستهای به منتقدان داخلی و کشورهای دیگر خود گفته بود «قبل از رویکارآمدن من، در پرونده هستهای ایران جهان متفرق در مقابل ایران متحد قرار داشت. اکنون شاهد جهان متحد در مقابل ایران متفرق هستیم». در دوره ترامپ، معادله برعکس شد. با خروج آمریکا از برجام و پایبندی ایران به توافق هستهای، گزارشهای مکرر مدیر کل آژانس به اعضای شورای حکام و تأکید بر التزام ایران به توافق برجام، آمریکا را در جهان منزوی کرد.
با وجود نبود توانایی کشورهای اروپایی در تعاملات تجاری - اقتصادی با ایران، آنان آمریکا را بهخاطر نقض برجام نکوهش میکردند. موضع ایران در همه جای جهان مورد پذیرش بود. درست است که مقاومت سرسختانه دولت و ملت شکست خفتباری را نصیب سیاست فشار حداکثری ترامپ کرد، با وجود این نمیتوان فضای عمومی جهان و حمایت ولو صوری کشورهای جهان را از ایران و مخالفت با رویکرد قلدرمآبانه آمریکا در برابر ایران (و بیشتر کشورها جهان) انکار کرد.
با رویکارآمدن جو بایدن، بار دیگر در نقطه عطفی تاریخی در پرونده هسته ایران قرار گرفتهایم. با گذشت حدود یک ماه هنوز وعده رئیسجمهور جدید آمریکا در بازگشت به برجام محقق نشده است. چند هفته قبل در همین ستون دو عامل «تغییر شرایط در منطقه و جهان و فقدان عزم ملی در ایران برای احیای این توافق و تسهیل بازگشت آمریکا به این توافق» را دلیل کندی پیشرفت در احیای برجام برشمردم. دلیل اول مشکلات عدیده آمریکا در داخل و فشارهای مخالفان توافق با ایران بر بایدن است. برخلاف دوره ترامپ، امروز موضع اروپا در برابر ایران بسیار سختتر از موضع آمریکاست.
امری که در دور قبلی مذاکرات منتهی به برجام کاملا برعکس بود. اسرائیل و عربستان، دو مدعی و مخالف جدی توافق هستهای در کنار هم صدای واحدی دارند و فشار مضاعفی را بر واشنگتن میآورند. بایدن نمیخواهد یا نمیتواند مانند سلف خود اوباما بیاعتنا به مخالفتهای داخلی و متحدان منطقهای در مسیر احیای توافق در شاکله سابق آن حرکت کند. بایدن در هر تصمیمی درباره ایران این ملاحظات را پیشرو دارد.
از سوی دیگر رویکرد ایران از تغییر در آمریکا متناسب با آن نبود. اکثر کشورهای جهان از پیروزی بایدن استقبال و از تغییر در سیاستهای کلان آمریکا اظهار خرسندی کردند. آمادگی خود را برای ایجاد فضای جدیدی در روابط با آمریکا بیان کردند؛ اما واکنش ایران به این تحول مهم بهگونهای بود که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده و قرار نیست تغییری در رویکرد آمریکا نسبت به ایران شاهد باشیم.
اگر سیاست را امری یکپارچه در نظر بگیریم، گامهای اولیه دولت جدید آمریکا در کلیت آن بهنحو روشنی همراهی با ایران است. بایدن تیمی منعطف و مؤید برجام را در رأس کابینه سیاسی – امنیتی خود قرار داد. چینش مهرههای اصلی تیم بایدن بهگونهای بود که اعتراض علنی نتانیاهو و حامیان او در داخل آمریکا را درپی داشت. ناو هواپیمابر خود را از خلیج فارس بیرون برد.
درخواست ترامپ برای استفاده از مکانیسم ماشه را از شورای امنیت پس گرفت. حوثیها را از فهرست گروههای تروریستی خارج کرد. فروش تسلیحات به عربستان و امارات را موقتا لغو کرد. عزم جدی خود را برای پایاندادن به جنگ یمن و نسلکشی در این کشور از سوی عربستان اعلام کرد. پرونده قتل فجیع جمال خاشقچی و نقش محمد بن سلمان را بازگشایی کرد و....
واکنش ایران در مقابل این اقدامات ولو نمادین کاخ سفید بهگونهای بود که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده و در همچنان بر پاشنه قبلی میچرخد. کتمان واقعیتهای سیاسی و اتهام خوشخیالی درباره آنها، گرهی را نمیگشاید. گشودهشدن گره کور پیوند پرونده هستهای و نوع تعامل با مسئله آمریکا با رقابتهای سیاسی داخلی راهگشای بسیاری از مشکلات داخلی و ناکامی دشمنان خارجی است.
اینک در نقطه عطفی دیگر مانند سال ۸۴ قرار گرفتهایم. با وجود توافق با رافائل گروسی و بیانیهای که از سوی دو طرف صادر شد، ایران براساس مصوبه مجلس از امروز (سهشنبه پنجم اسفند) اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی را تعلیق خواهد کرد. مفهوم چنین اتفاقی این است که برجام عملا پایان یافته است. ایران درگامهای پنجگانه از موضعی قوی برخوردار بود. تعلیق اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی که از تعهدات اصلی ایران در توافقنامه است، فضای بینالمللی را علیه ایران خواهد کرد.
پیام تعلیق اجرای پروتکل الحاقی، پایان برجام از سوی ایران است. اگر اصرار بر این تصمیم وجود دارد، باید تبعات آن نیز بررسی شده و تصویری روشن از روزها و ماههای آینده به مردم ارائه شود. ظاهر قضیه «اعمال سیاست فشار حداکثری» البته این بار از سوی ایران به آمریکا با هدف لغو تحریمها کلید خورده است. موفقیت این رویکرد در برخورداری از تصویری روشن در مقابل سیاست هوشمندانه و چندوجهی بایدن در مقابل ایران است. در غیر این صورت، ممکن است پرونده مجدد به شورای امنیت ارجاع و قطعنامههای ششگانه احیا شود.
موضع روسیه و چین، دو متحد ظاهری ایران چه خواهد بود؟ آیا میتوان انتظار داشت این دو که در آن شرایط به قطعنامهها رأی مثبت دادند و در دوره ترامپ نیز ملاحظاتی جدی در همکاری با ایران داشتند، از ایران در مقابل غرب متحد حمایت کنند؟
۱۵ سال قبل دولت اصلاحات در آخرین روزهای کار، با شکستن پلمپ تأسیسات اتمی ایران تعلیق دوساله فعالیتهای هستهای و توافق سعدآباد با سه کشور انگلیس، فرانسه و آلمان (EU-۳) پایان یافت. پرونده هستهای وارد فاز جدیدی شد. شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی ۱۵ بهمن ۱۳۸۴ (چهارم فوریه ۲۰۰۶) به ایران اخطار داد و پس از آن در هشتم مارس ۲۰۰۶ (۱۸ اسفند ۱۳۸۴) پرونده هستهای ایران را به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع داد. اجماعی جهانی علیه ایران شکل گرفت.
شش قطعنامه در شورای امنیت سازمان ملل متحد در رابطه با پرونده هستهای ایران به تصویب رسید که از قضا روسیه و چین هم به هر شش قطعنامه رأی مثبت دادند. فضای جهان علیه ایران و بهشدت امنیتی شد و اختاپوس تحریمهای نامحدود، گریبان اقتصاد کشور را گرفت. ایرانهراسی کشورهای جهان را از هرگونه تعامل اقتصادی و سیاسی با کشورمان بازداشت و قس علیهذا. طرفه آنکه، محمود احمدینژاد که خود را مبتکر شکستن پلمب تأسیسات هستهای اعلام کرده و در روز ۲۲ اسفند ۱۳۸۸ گفته بود: «خدمت رهبری گفتیم قبل از تنفیذ ما پلمبها را باز کنیم و ایشان نیز موافقت کردند»، هرگز نگفت ارجاع پرونده هستهای به شورای امنیت و شش قطعنامه که او «ورقپاره» میدانست، چه تبعاتی برای معیشت مردم و توسعه کشور آورد.
باراک اوباما در مقام دفاع از عملکرد خود در رویکرد دیپلماسی برای به قول او جهت ممانعت از دستیابی ایران به سلاح هستهای به منتقدان داخلی و کشورهای دیگر خود گفته بود «قبل از رویکارآمدن من، در پرونده هستهای ایران جهان متفرق در مقابل ایران متحد قرار داشت. اکنون شاهد جهان متحد در مقابل ایران متفرق هستیم». در دوره ترامپ، معادله برعکس شد. با خروج آمریکا از برجام و پایبندی ایران به توافق هستهای، گزارشهای مکرر مدیر کل آژانس به اعضای شورای حکام و تأکید بر التزام ایران به توافق برجام، آمریکا را در جهان منزوی کرد.
با وجود نبود توانایی کشورهای اروپایی در تعاملات تجاری - اقتصادی با ایران، آنان آمریکا را بهخاطر نقض برجام نکوهش میکردند. موضع ایران در همه جای جهان مورد پذیرش بود. درست است که مقاومت سرسختانه دولت و ملت شکست خفتباری را نصیب سیاست فشار حداکثری ترامپ کرد، با وجود این نمیتوان فضای عمومی جهان و حمایت ولو صوری کشورهای جهان را از ایران و مخالفت با رویکرد قلدرمآبانه آمریکا در برابر ایران (و بیشتر کشورها جهان) انکار کرد.
با رویکارآمدن جو بایدن، بار دیگر در نقطه عطفی تاریخی در پرونده هسته ایران قرار گرفتهایم. با گذشت حدود یک ماه هنوز وعده رئیسجمهور جدید آمریکا در بازگشت به برجام محقق نشده است. چند هفته قبل در همین ستون دو عامل «تغییر شرایط در منطقه و جهان و فقدان عزم ملی در ایران برای احیای این توافق و تسهیل بازگشت آمریکا به این توافق» را دلیل کندی پیشرفت در احیای برجام برشمردم. دلیل اول مشکلات عدیده آمریکا در داخل و فشارهای مخالفان توافق با ایران بر بایدن است. برخلاف دوره ترامپ، امروز موضع اروپا در برابر ایران بسیار سختتر از موضع آمریکاست.
امری که در دور قبلی مذاکرات منتهی به برجام کاملا برعکس بود. اسرائیل و عربستان، دو مدعی و مخالف جدی توافق هستهای در کنار هم صدای واحدی دارند و فشار مضاعفی را بر واشنگتن میآورند. بایدن نمیخواهد یا نمیتواند مانند سلف خود اوباما بیاعتنا به مخالفتهای داخلی و متحدان منطقهای در مسیر احیای توافق در شاکله سابق آن حرکت کند. بایدن در هر تصمیمی درباره ایران این ملاحظات را پیشرو دارد.
از سوی دیگر رویکرد ایران از تغییر در آمریکا متناسب با آن نبود. اکثر کشورهای جهان از پیروزی بایدن استقبال و از تغییر در سیاستهای کلان آمریکا اظهار خرسندی کردند. آمادگی خود را برای ایجاد فضای جدیدی در روابط با آمریکا بیان کردند؛ اما واکنش ایران به این تحول مهم بهگونهای بود که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده و قرار نیست تغییری در رویکرد آمریکا نسبت به ایران شاهد باشیم.
اگر سیاست را امری یکپارچه در نظر بگیریم، گامهای اولیه دولت جدید آمریکا در کلیت آن بهنحو روشنی همراهی با ایران است. بایدن تیمی منعطف و مؤید برجام را در رأس کابینه سیاسی – امنیتی خود قرار داد. چینش مهرههای اصلی تیم بایدن بهگونهای بود که اعتراض علنی نتانیاهو و حامیان او در داخل آمریکا را درپی داشت. ناو هواپیمابر خود را از خلیج فارس بیرون برد.
درخواست ترامپ برای استفاده از مکانیسم ماشه را از شورای امنیت پس گرفت. حوثیها را از فهرست گروههای تروریستی خارج کرد. فروش تسلیحات به عربستان و امارات را موقتا لغو کرد. عزم جدی خود را برای پایاندادن به جنگ یمن و نسلکشی در این کشور از سوی عربستان اعلام کرد. پرونده قتل فجیع جمال خاشقچی و نقش محمد بن سلمان را بازگشایی کرد و....
واکنش ایران در مقابل این اقدامات ولو نمادین کاخ سفید بهگونهای بود که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده و در همچنان بر پاشنه قبلی میچرخد. کتمان واقعیتهای سیاسی و اتهام خوشخیالی درباره آنها، گرهی را نمیگشاید. گشودهشدن گره کور پیوند پرونده هستهای و نوع تعامل با مسئله آمریکا با رقابتهای سیاسی داخلی راهگشای بسیاری از مشکلات داخلی و ناکامی دشمنان خارجی است.
اینک در نقطه عطفی دیگر مانند سال ۸۴ قرار گرفتهایم. با وجود توافق با رافائل گروسی و بیانیهای که از سوی دو طرف صادر شد، ایران براساس مصوبه مجلس از امروز (سهشنبه پنجم اسفند) اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی را تعلیق خواهد کرد. مفهوم چنین اتفاقی این است که برجام عملا پایان یافته است. ایران درگامهای پنجگانه از موضعی قوی برخوردار بود. تعلیق اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی که از تعهدات اصلی ایران در توافقنامه است، فضای بینالمللی را علیه ایران خواهد کرد.
پیام تعلیق اجرای پروتکل الحاقی، پایان برجام از سوی ایران است. اگر اصرار بر این تصمیم وجود دارد، باید تبعات آن نیز بررسی شده و تصویری روشن از روزها و ماههای آینده به مردم ارائه شود. ظاهر قضیه «اعمال سیاست فشار حداکثری» البته این بار از سوی ایران به آمریکا با هدف لغو تحریمها کلید خورده است. موفقیت این رویکرد در برخورداری از تصویری روشن در مقابل سیاست هوشمندانه و چندوجهی بایدن در مقابل ایران است. در غیر این صورت، ممکن است پرونده مجدد به شورای امنیت ارجاع و قطعنامههای ششگانه احیا شود.
موضع روسیه و چین، دو متحد ظاهری ایران چه خواهد بود؟ آیا میتوان انتظار داشت این دو که در آن شرایط به قطعنامهها رأی مثبت دادند و در دوره ترامپ نیز ملاحظاتی جدی در همکاری با ایران داشتند، از ایران در مقابل غرب متحد حمایت کنند؟