تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۱۵
کد مطلب : ۴۱۴۵۱۴
یادداشت سیاسی
انتخابات پیشرو و درآمدی بر پاسخگویی (قسمت اول)
حامدِ وکیلی
۰
کبنا ؛
1- آخرین پایشی که توسط پارهای از جامعه شناسان انجام شده حکایت از تراز بسیار پایین اعتماد عمومی در جامعه ایران میکند. این پایش میگوید اعتماد به همه نهادهای اجتماعی (به جز نهاد دانشگاه) در جامعه ایران زیر بیست درصد است. بدیهی است که این سطح نازل اعتماد عمومی با بحرانهای حاضر بی ارتباط نیست.
۲- طبیعتاً برای تحلیل این وضعیت باید سراغی از مؤلفههای اعتمادزا گرفت و حضور و غیاب آنها را بررسی کرد. اولین و مهمترین مولفهای که در جهانِ کنونی اعتمادزا است "پاسخگویی" است. هیچ نیاز به احتجاجی نیست که نشان دهیم حضور عنصر پاسخگویی تا چه سان متضمن حصول اعتماد است. عنصری که اکنون با غیبتِ دردناکِ آن مواجهیم!
۳- پیشتر به کرات در مقالاتی خصوصاً یادداشتِ "نهادِ جدیدِ پاسخگویی" از ضرورتِ تحول در مکانیزمهای پاسخگویی همتراز با ذهنیتِ متحول شدهٔ شهروند ایرانی سخن گفتهام. اکنون باید گفت یکی از پایههای وضعِ اعتمادسوزِ کنونی، عدمِ بازسازیِ "نهاد پاسخگویی" در این جامعه است.
۴- قصه بحران جامعه ایرانی دراز است؛ در وقت مستوفی حتماً به آن خواهیم پرداخت. سخن اکنون بر سرِ انتخابات است. انتخاباتی که از هماکنون پیرامون میزان مشارکت در آن تردیدهای جدی وجود دارد. بخشی از این تردید، درواقع محصول تردیدهایی است که نسبت کارکردِ نهاد انتخابات در ایران وجود دارد. هنوز مشخص نیست سهم صندوق رأی در اداره کشور به چه میزان است. بخش دیگرِ آن محصولِ عدم شفافیت در فرآیندهای آن است؛ چه در مرحله گذر از فرآیندهای نظارتی (خاصه شورای نگهبان) و چه در مرحله گذر از فرآیندهای احزاب و جریانهای سیاسی! در واقع عدم شفافیت و پاسخگویی، نه تنها مسئله نهادهای حکومتی بلکه مسئله نهادهای مدنی و سیاسیِ غیرحکومتی هم شده است؛ و این یکی از رموز گستردگی بحران اعتمادِ کنونی است؛ چندانکه نهاد سیاست هم گرفتار سایه تردید شده است!
۵- در این یادداشت بنا ندارم نسخه همه مسائل جهان اسلام و ایران را یکجا بپیچم و بر طاق تاریخ نِهَم! مرادم از این قلمفرسایی، لختی تأمل پیرامون مسئله کنونی که بر پایمان پیچیده است و پیشنهادی که گمان میکنم در تراز و دایره طاقت و طاعتمان هم میگنجد. سؤال مشخص این است؛ آیا در همین مدت اندک میتوان مکانیزمی برای اجماع و کشف گزینه اصلح به دست داد که از وضع کنونی، پاسخگویانهتر و بنابراین اعتمادسازتر باشد؟ یعنی همگان به این بیندیشیم که چگونه میتوان ولو به قدر یک درجه، مکانیزمِ تصمیمگیری خود را پاسخگوتر کنیم. برای وضوح این سؤال خواندن بندهای زیر بیشتر بکار میآید.
۶- تصور کنید در جمعی از دوستانتان حضور دارید. یکی از دوستان نفری پنج هزارتومان از شما میگیرد تا زحمت خرید بستنی برای جمع را بکشد. حال اگر وقتی برگشت با بستنی تاریخ مصرف گذشته برگردد شما چه خواهید کرد؟ در واقع به این فکر کنید آن دوستی که مأمور خرید بستنی بود و با بستنی فاسد برگشت، چه برخوردی میتواند بکند تا شما او را در مقابل کارش پاسخگو قلمداد بکنید و اعتماد شما به او از دست نرود؟! بهاحتمال بسیاری از ما عذرخواهیِ لسانی او را بپذیریم و چندان بر او غُر نزنیم و با عذرخواهیِ او، چندان او را "بدهکار" نبینیم.
حال فرض کنید تمام دوستان زندگی خود را میفروشند و نفری پانصد میلیون تومان به او پول میدهند تا به نمایندگی از جمع در یک سرمایهگذاری مشارکت کند. اما او تمام آن پول را برباد میدهد. در این موقعیت انتظار چه واکنشی داریم؟ یعنی شخصی که پولها را برباد داده است دقیقاً چه باید بکند تا تبعات کارش "جبران" شود؟ یقیناً دیگر عذرخواهیِ لسانی کفایت نمیکند و کسی را راضی نمیکند. شوخی که نیست؛ افراد تمام اموال خود را از دست دادهاند. بنابراین به راحتی همه میپذیریم که باید میان "پاسخگویی" و "موضوع" تناسب برقرار باشد. برای بستنی فاسد میتوان با یک عذرخواهی سروتهِ داستان را همآورد اما برای پانصد میلیون تومان پول، عذرخواهی ذهای جبرانِ مافات نمیکند.
۷- اساساً "پاسخگویی" معنایی جز جبران مافات ندارد! اگر تصور میکنید کمی این تعریف خشن است مقداری صبر کنید. پاسخگویی، ترجمه accountability است. این واژه معمولاً در مورد ذیحسابیها بکار میرود. در واقع این معنا ناظر بر مسئولیت ذیحساب در مقابل هرگونه کسری و اشتباه در حساب و کتاب است. اگر ذیحساب اشتباهی بکند آن را باید از جیب خود پرداخت بکند. شاید دلیلِ اخمو بودنِ تمام ذیحسابهای جهان همین باشد! در واقع accountability به معنای "حساب پس دهی" است. یعنی ترجمه درستِ آن "تاوان دهی" است. تا کنون باید متوجه شده باشیم چقدر ترجمه "پاسخگویی" از accountability ترجمه رقیق و بی رمقی است. بنابر معنای "حساب پس دهی" بود که در بندهای بالا از واژههای "جبران" و "بدهکار" استفاده کردم.
۸- سرمایهگذارانِ بالا را بخاطر دارید؟ اگر اکنون به آنها بگویید دو پروژه برای سرمایهگذاری وجود دارد. در اولی پنجاه درصد سود میکنید اما صرفاً یک قرارداد به عنوان تضمین نوشته میشود و در پروژه دومی سی درصد حاشیه سود وجود دارد ولی علاوه بر قرارداد، یک فقره ضمانت نامه بانکی به عنوان تضمین معامله در وجه سرمایه گذاران داده میشود. فکر میکنید سرمایهگذاران کدام را انتخاب میکنند؟ به کدام پروژه اعتماد و اتکا میکنند؟ کمتر پیش میآید کسی پروژه اول را انتخاب کند.
۹- بگردیم به سؤال اساسی بالا؛ چگونه باید پاسخگو بود؟ از توضیحات بالا میتوان دریافت که در معنای پاسخگویی چند نکته مستتر است؛ الف) تاواندهی، ب) تناسب تاوان و موضوع، ج) تضمین تاواندهی
هر طرحی اگر بتواند سه عنصر بالا را ارضا کند میتواند ادعای پاسخگویی (یا همان حساب پس دهی) کند. این سه عنصر، در ساحت تحلیل مفهومی از مفهوم پاسخگویی مستفاد میگردد. اما در معنای انضمامیتر و در ساحت سازمانی و ساختاری، تحقق پاسخگویی منوط و متوقف بر تحقق دو مؤلفه است؛ الف) قابلیت ارزیابی، ب) شفافیت.
ادامه دارد...
۲- طبیعتاً برای تحلیل این وضعیت باید سراغی از مؤلفههای اعتمادزا گرفت و حضور و غیاب آنها را بررسی کرد. اولین و مهمترین مولفهای که در جهانِ کنونی اعتمادزا است "پاسخگویی" است. هیچ نیاز به احتجاجی نیست که نشان دهیم حضور عنصر پاسخگویی تا چه سان متضمن حصول اعتماد است. عنصری که اکنون با غیبتِ دردناکِ آن مواجهیم!
۳- پیشتر به کرات در مقالاتی خصوصاً یادداشتِ "نهادِ جدیدِ پاسخگویی" از ضرورتِ تحول در مکانیزمهای پاسخگویی همتراز با ذهنیتِ متحول شدهٔ شهروند ایرانی سخن گفتهام. اکنون باید گفت یکی از پایههای وضعِ اعتمادسوزِ کنونی، عدمِ بازسازیِ "نهاد پاسخگویی" در این جامعه است.
۴- قصه بحران جامعه ایرانی دراز است؛ در وقت مستوفی حتماً به آن خواهیم پرداخت. سخن اکنون بر سرِ انتخابات است. انتخاباتی که از هماکنون پیرامون میزان مشارکت در آن تردیدهای جدی وجود دارد. بخشی از این تردید، درواقع محصول تردیدهایی است که نسبت کارکردِ نهاد انتخابات در ایران وجود دارد. هنوز مشخص نیست سهم صندوق رأی در اداره کشور به چه میزان است. بخش دیگرِ آن محصولِ عدم شفافیت در فرآیندهای آن است؛ چه در مرحله گذر از فرآیندهای نظارتی (خاصه شورای نگهبان) و چه در مرحله گذر از فرآیندهای احزاب و جریانهای سیاسی! در واقع عدم شفافیت و پاسخگویی، نه تنها مسئله نهادهای حکومتی بلکه مسئله نهادهای مدنی و سیاسیِ غیرحکومتی هم شده است؛ و این یکی از رموز گستردگی بحران اعتمادِ کنونی است؛ چندانکه نهاد سیاست هم گرفتار سایه تردید شده است!
۵- در این یادداشت بنا ندارم نسخه همه مسائل جهان اسلام و ایران را یکجا بپیچم و بر طاق تاریخ نِهَم! مرادم از این قلمفرسایی، لختی تأمل پیرامون مسئله کنونی که بر پایمان پیچیده است و پیشنهادی که گمان میکنم در تراز و دایره طاقت و طاعتمان هم میگنجد. سؤال مشخص این است؛ آیا در همین مدت اندک میتوان مکانیزمی برای اجماع و کشف گزینه اصلح به دست داد که از وضع کنونی، پاسخگویانهتر و بنابراین اعتمادسازتر باشد؟ یعنی همگان به این بیندیشیم که چگونه میتوان ولو به قدر یک درجه، مکانیزمِ تصمیمگیری خود را پاسخگوتر کنیم. برای وضوح این سؤال خواندن بندهای زیر بیشتر بکار میآید.
۶- تصور کنید در جمعی از دوستانتان حضور دارید. یکی از دوستان نفری پنج هزارتومان از شما میگیرد تا زحمت خرید بستنی برای جمع را بکشد. حال اگر وقتی برگشت با بستنی تاریخ مصرف گذشته برگردد شما چه خواهید کرد؟ در واقع به این فکر کنید آن دوستی که مأمور خرید بستنی بود و با بستنی فاسد برگشت، چه برخوردی میتواند بکند تا شما او را در مقابل کارش پاسخگو قلمداد بکنید و اعتماد شما به او از دست نرود؟! بهاحتمال بسیاری از ما عذرخواهیِ لسانی او را بپذیریم و چندان بر او غُر نزنیم و با عذرخواهیِ او، چندان او را "بدهکار" نبینیم.
حال فرض کنید تمام دوستان زندگی خود را میفروشند و نفری پانصد میلیون تومان به او پول میدهند تا به نمایندگی از جمع در یک سرمایهگذاری مشارکت کند. اما او تمام آن پول را برباد میدهد. در این موقعیت انتظار چه واکنشی داریم؟ یعنی شخصی که پولها را برباد داده است دقیقاً چه باید بکند تا تبعات کارش "جبران" شود؟ یقیناً دیگر عذرخواهیِ لسانی کفایت نمیکند و کسی را راضی نمیکند. شوخی که نیست؛ افراد تمام اموال خود را از دست دادهاند. بنابراین به راحتی همه میپذیریم که باید میان "پاسخگویی" و "موضوع" تناسب برقرار باشد. برای بستنی فاسد میتوان با یک عذرخواهی سروتهِ داستان را همآورد اما برای پانصد میلیون تومان پول، عذرخواهی ذهای جبرانِ مافات نمیکند.
۷- اساساً "پاسخگویی" معنایی جز جبران مافات ندارد! اگر تصور میکنید کمی این تعریف خشن است مقداری صبر کنید. پاسخگویی، ترجمه accountability است. این واژه معمولاً در مورد ذیحسابیها بکار میرود. در واقع این معنا ناظر بر مسئولیت ذیحساب در مقابل هرگونه کسری و اشتباه در حساب و کتاب است. اگر ذیحساب اشتباهی بکند آن را باید از جیب خود پرداخت بکند. شاید دلیلِ اخمو بودنِ تمام ذیحسابهای جهان همین باشد! در واقع accountability به معنای "حساب پس دهی" است. یعنی ترجمه درستِ آن "تاوان دهی" است. تا کنون باید متوجه شده باشیم چقدر ترجمه "پاسخگویی" از accountability ترجمه رقیق و بی رمقی است. بنابر معنای "حساب پس دهی" بود که در بندهای بالا از واژههای "جبران" و "بدهکار" استفاده کردم.
۸- سرمایهگذارانِ بالا را بخاطر دارید؟ اگر اکنون به آنها بگویید دو پروژه برای سرمایهگذاری وجود دارد. در اولی پنجاه درصد سود میکنید اما صرفاً یک قرارداد به عنوان تضمین نوشته میشود و در پروژه دومی سی درصد حاشیه سود وجود دارد ولی علاوه بر قرارداد، یک فقره ضمانت نامه بانکی به عنوان تضمین معامله در وجه سرمایه گذاران داده میشود. فکر میکنید سرمایهگذاران کدام را انتخاب میکنند؟ به کدام پروژه اعتماد و اتکا میکنند؟ کمتر پیش میآید کسی پروژه اول را انتخاب کند.
۹- بگردیم به سؤال اساسی بالا؛ چگونه باید پاسخگو بود؟ از توضیحات بالا میتوان دریافت که در معنای پاسخگویی چند نکته مستتر است؛ الف) تاواندهی، ب) تناسب تاوان و موضوع، ج) تضمین تاواندهی
هر طرحی اگر بتواند سه عنصر بالا را ارضا کند میتواند ادعای پاسخگویی (یا همان حساب پس دهی) کند. این سه عنصر، در ساحت تحلیل مفهومی از مفهوم پاسخگویی مستفاد میگردد. اما در معنای انضمامیتر و در ساحت سازمانی و ساختاری، تحقق پاسخگویی منوط و متوقف بر تحقق دو مؤلفه است؛ الف) قابلیت ارزیابی، ب) شفافیت.
ادامه دارد...