تاریخ انتشار
شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۱۴
کد مطلب : ۴۱۱۸۲۲
یادداشت|
دلالان خبر و نه خبرنگار!
پدرام ئیلانی
۲
کبنا ؛روز خبرنگار که میشود، چیزی از بیرون وادارم میکند که بنویسم. چیزی شبیه بغضهای وامانده در گلو، چیزی از جنس ناله و گلایه، شاید گلایه از جامعهای که انحطاط و زوال و ابتذال سرانجامش شده و مایی که ادعای خبرنگار و روزنامهنگار بودنمان میشود در این هبوط بیتقصیر نیستیم. چیزی از بیرون مجبورم میکند به نوشتن، به اعتراف!
اما به جرم ناکرده چگونه باید اعتراف کرد؟
مادامیکه مینوشتم تمام تلاشم بر آن بود تا گرهی از مشکلی بگشایم، تمام سعیام را کردم در نوشتههایم حق ناحق و ناحق حق نشود، به آبوآتش و جنگل زدم تا محیطزیست حفظ شود، به بیغولهها و خرابهها رفتم تا آسیبهای اجتماعی ناشی از عدم توجه مسئولان و نتایج حاصل از آن را به تحریر درآورم شاید دردی دوا شود، شاید یک نفر از اعتیاد و بیخانمانی و سرانجامی رهایی یابد، پای سخنان راست و دروغ سیاستمداران نشستم تا اگر خطا کردند مستنداتی که از خودشان به دست آوردهام را به صورتشان کوبم و احقاق حق کنم.
اما نشد بشود! زیرا اینجا نمکها گندیدهاند و هرکه نمیرد کتکش میزنند! میگویند خبرنگاران چشمان بیدار و گوشهای شنوای جامعه هستند، اما کو چشم بیدار و کو گوش شنوا در این جامعه روبهزوال؟
آری، این روزها که مزین بهروز خبرنگارش خواندهاند، خبرنگاران و روزنامهنگاران حقیقی حالشان عجیب گرفته است! زیرا این روزها کاسبان محترم، بازاریابان، بیکاران، دلالان و حتی دلاکان نیز دکانی بازکردهاند و نامش را رسانه نهانده اند و کسوت خبرنگاری برای خود دستوپا کردهاند. محدود خبرنگاران واقعی این روزها شاید از اینکه بگویند خبرنگارند نیز خجل باشند. دلالان خبر و معرکه گیران این روزها بازارشان حسابی داغ است، به لطف اینها ذائقه و سلیقه مخاطب این روزها آنچنان سخیف شده است که دیگر مخاطب نه به دنبال تحلیل است و نه تبیین، مخاطب حتی حوصله خواندن یک گزارش کوتاه هزارکلمهای را هم ندارد، مخاطب را تشنه کردهاند به اراجیف، به حریمهای خصوصی دیگران، به شوهای انتخاباتی، تشنج و ابتذال!
حال خبرنگاران و روزنامهنگاران حقیقی هرچه هم تلاش کنند راه بهجایی بردن این جامعه مشکل اتفاق اوفتد. در این سالها گاه و بی گاه، حوالی انتخابات، حوالی روز خبرنگار بخواهیم و نخواهیم تعداد خبرنگاران بیشتر میشود، اما این کمیت نهتنها بر کیفیت اصلاح جامعه تأثیر مثبت نداشته بلکه تأثیرات مخربی هم بهجای نهاده است و آن سخیف شدن سلیقه و ذائقه مخاطب است، عدم مطالبه گری در خصوص واقعیترین نیازها و توجه بیشازحد به کوچکترین !
زد و بندهای میان دلالان خبر و مدیران و نمایندگان و مسئولان آنچنان بالاگرفته که دلمان تنها و تنها سکوت خبری میخواهد!
آری، خبرنگاران و روزنامهنگاران حقیقی، آنها که رنجها کشیدهاند تا به حیات حرفهای خویش ادامه دهند، این روزها ناگزیر حال خوشی ندارند، امنیت شغلی، جانی، مالی و حرفهای ندارند! هزاران چشم خیره به انتظار خطایشان نشسته تا بر فرقشان کوبند اما دریغ از یک حامی!
آری، این روزها حالمان خوش نیست و تبریکهای پرارادت مدیران و مسئولان و نمایندگان رنجهایمان را التیام نمیبخشد.
گلایهها کم نیست اما یقین حوصله مخاطبینی که عادت به تک پاراگراف خوانی کردهاند پاسخگوی طولانیتر کردن این نگاره نیست. فرصت توضیح بیشتر در این باره نیست،عشق غزل میطلبد چاره نیست....
=================
پدرام ئیلانی
روزنامهنگار و فعال اجتماعی
اما به جرم ناکرده چگونه باید اعتراف کرد؟
مادامیکه مینوشتم تمام تلاشم بر آن بود تا گرهی از مشکلی بگشایم، تمام سعیام را کردم در نوشتههایم حق ناحق و ناحق حق نشود، به آبوآتش و جنگل زدم تا محیطزیست حفظ شود، به بیغولهها و خرابهها رفتم تا آسیبهای اجتماعی ناشی از عدم توجه مسئولان و نتایج حاصل از آن را به تحریر درآورم شاید دردی دوا شود، شاید یک نفر از اعتیاد و بیخانمانی و سرانجامی رهایی یابد، پای سخنان راست و دروغ سیاستمداران نشستم تا اگر خطا کردند مستنداتی که از خودشان به دست آوردهام را به صورتشان کوبم و احقاق حق کنم.
اما نشد بشود! زیرا اینجا نمکها گندیدهاند و هرکه نمیرد کتکش میزنند! میگویند خبرنگاران چشمان بیدار و گوشهای شنوای جامعه هستند، اما کو چشم بیدار و کو گوش شنوا در این جامعه روبهزوال؟
آری، این روزها که مزین بهروز خبرنگارش خواندهاند، خبرنگاران و روزنامهنگاران حقیقی حالشان عجیب گرفته است! زیرا این روزها کاسبان محترم، بازاریابان، بیکاران، دلالان و حتی دلاکان نیز دکانی بازکردهاند و نامش را رسانه نهانده اند و کسوت خبرنگاری برای خود دستوپا کردهاند. محدود خبرنگاران واقعی این روزها شاید از اینکه بگویند خبرنگارند نیز خجل باشند. دلالان خبر و معرکه گیران این روزها بازارشان حسابی داغ است، به لطف اینها ذائقه و سلیقه مخاطب این روزها آنچنان سخیف شده است که دیگر مخاطب نه به دنبال تحلیل است و نه تبیین، مخاطب حتی حوصله خواندن یک گزارش کوتاه هزارکلمهای را هم ندارد، مخاطب را تشنه کردهاند به اراجیف، به حریمهای خصوصی دیگران، به شوهای انتخاباتی، تشنج و ابتذال!
حال خبرنگاران و روزنامهنگاران حقیقی هرچه هم تلاش کنند راه بهجایی بردن این جامعه مشکل اتفاق اوفتد. در این سالها گاه و بی گاه، حوالی انتخابات، حوالی روز خبرنگار بخواهیم و نخواهیم تعداد خبرنگاران بیشتر میشود، اما این کمیت نهتنها بر کیفیت اصلاح جامعه تأثیر مثبت نداشته بلکه تأثیرات مخربی هم بهجای نهاده است و آن سخیف شدن سلیقه و ذائقه مخاطب است، عدم مطالبه گری در خصوص واقعیترین نیازها و توجه بیشازحد به کوچکترین !
زد و بندهای میان دلالان خبر و مدیران و نمایندگان و مسئولان آنچنان بالاگرفته که دلمان تنها و تنها سکوت خبری میخواهد!
آری، خبرنگاران و روزنامهنگاران حقیقی، آنها که رنجها کشیدهاند تا به حیات حرفهای خویش ادامه دهند، این روزها ناگزیر حال خوشی ندارند، امنیت شغلی، جانی، مالی و حرفهای ندارند! هزاران چشم خیره به انتظار خطایشان نشسته تا بر فرقشان کوبند اما دریغ از یک حامی!
آری، این روزها حالمان خوش نیست و تبریکهای پرارادت مدیران و مسئولان و نمایندگان رنجهایمان را التیام نمیبخشد.
گلایهها کم نیست اما یقین حوصله مخاطبینی که عادت به تک پاراگراف خوانی کردهاند پاسخگوی طولانیتر کردن این نگاره نیست. فرصت توضیح بیشتر در این باره نیست،عشق غزل میطلبد چاره نیست....
=================
پدرام ئیلانی
روزنامهنگار و فعال اجتماعی