تاریخ انتشار
جمعه ۵ فروردين ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۴۰
کد مطلب : ۴۴۶۱۷۰
گفتوگو با اصغر فرهادی:
اخلاق علیه اخلاقگرایان
۰
کبنا ؛ فارغ از حواشی فیلم «قهرمان»، آخرین ساخته اصغر فرهادی، باید گفت این فیلم به نوعی تغییر رویکرد او در نگاهش به فیلمسازی است. اصغر فرهادی با توجه به مضامین تکرارشونده در آثارش مانند نگاهی اجتماعی به روابط زیرپوستی آدمها در جامعه، اینبار قدم بلندتری برداشته و اخلاق مطلقِ هر آنچه بد است همواره بد است، و هر آنچه خوب است همواره خوب است را با بحران مواجه میکند. اصغر فرهادی درصدد است به اخلاقگرایان نشان دهد چگونه امر مطلق اخلاق در جامعهای پرتناقض و آکنده به دستمایههای سیاسی به پدیدهای ناهنجار و عجیب و غریب استحاله مییابد. اخلاق به نااخلاق تبدیل شده و نااخلاقها اخلاقی جلوه میکنند. اگر مضمون آثار پیشین اصغر فرهادی دروغ در حیطه اخلاق بود، اینبار خود اخلاق است که در فرایند یک جامعه ناهنجار به محک تجربه درمیآید. او استاد تصویرسازی قطرهچکانی از یک جامعه در حال اضمحلال است. جامعهای با بازیگرانی واقعی که هریک ابتدا سودای صیانت از منافع و سپس آبرو و افتخار خویش را دارند. البته تا زمانی که حادثهای خارج از قاعده در زندگی روزمره آنان اتفاق نیفتاده باشد. در فیلم «قهرمان» ابتدا ما با جامعه به مثابه خانواده، زندان، شهر با ظاهری آراسته و باثبات روبهرو هستیم. اما این ظاهر آراسته با کوچکترین حادثهای از هم میپاشد. آدمها دست به کارهایی میزنند که دیگر خارج از حیطه شخصیت و ظرفیت آنهاست. «قهرمان»، فیلمی درباره امروز ماست نه حتی دیروز ما یا آینده ما. از آن سنخ فیلمهای پیشگویانه نیز نیست. وضعیت موجود را با شیوهای دقیق به تصویر میکشد؛ وضعیت متزلزلی که برای بهبود، نیاز به توجهی اصیل و عاجل دارد.
به گزارش کبنا، گفتوگو شرق با اصغر فرهادی را در ادامه میخوانید.
اگر بخواهیم شما را با کارهایتان قضاوت کنیم، به نظرم دقیقترین توصیف این است که شما هنرمند زمانه خویش هستید. به ما بگویید ایده اصلی این فیلم چگونه در ذهنتان شکل گرفت، قوام یافت و به سینما تبدیل شد؟
اوایل دهه 70 یکی از اجراهای نمایشنامه «گالیله» برتولت برشت را دیدم. در کنار تمهای مهمتری که در نمایشنامه وجود دارد، تم قهرمانپروری نیز اگرچه فرعی اما در نمایشنامه به آن پرداخته میشود. موضوع قهرمانپروری که حتی در جایی از نمایشنامه، برشت مستقیما و بیپرده به آن اشاره دارد، همیشه گوشه ذهنم بود و مثل یک پرسش در برخورد با اخبار و اتفاقاتی که سعی در قهرمانسازی، قهرمانپروری و الگوسازی داشت، برایم پررنگتر میشد. در اخبار روزنامهها گاهی با خبری روبهرو میشویم که کسی بهخاطر عمل نیکوکارانهای مثل برگرداندن اموال گمشده به صاحبانش مورد توجه قرار میگیرد و بهاصطلاح الگوسازی میشود. گاهی این اخبار توجهم را جلب میکرد و این پرسش که در چه شرایطی افراد یک جامعه بابت انجام سادهترین وظایف انسانی و شهروندی مورد تحسین و تکریم قرار میگیرند و چهره خبری میشوند. آیا این معنای پنهانی پشت خود ندارد؟ چند سال بعد در یک دوره آموزشی موضوع قهرمانپروری و ایده کسانی را که مال گمشدهای را پیدا کرده و به صاحبانش برمیگردانند و مورد تقدیر قرار میگیرند با هنرجویان به اشتراک گذاشتم. بعضی نمونه خبرهایی را هم که در این ارتباط جمع کرده بودم، مطرح کردم. آنها در گروههایی جداگانه براساس این موضوع و ایده، خبرهایی را که خود از روزنامهها پیدا کرده بودند و خبرهایی را که من با آنها در میان گذاشتم بهعنوان کار کلاسی دنبال کردند. بعد از آن فیلمهای «فروشنده» و «همه میدانند» را ساختم و وقتی از اسپانیا برگشتم، هنوز تصمیمی برای ساخت فیلمی درباره موضوع قهرمانپروری نداشتم. به دلیل اینکه به نظرم میآمد این موضوعی است که خیلی در اخبار و رسانهها به آن پرداخته شده و آشناست برای همه و ممکن است جذابیت یک کار سینمایی را نداشته باشد. تا اینکه چند ماهی بعد از «همه میدانند» دوباره ذهنم درگیر این موضوع شد و تصور کردم که اگر بشود روایت جدید و متفاوتی از این اخبار و موضوع آشنا پیدا کنم، شاید بتوان داستان جدیدی از دل این موضوع درآورد. همین شد که متمرکز شدم برای نوشتن.
مکرر شنیدهاید که کارهای شما نوعی رئالیسم اجتماعی است. چندین عامل اینگونه فیلمها را تهدید میکند: یکی زمان است که دشمن واقعی فیلمهای اجتماعی است و با گذر زمان، فیلمهای اجتماعی معنای وجودی خود را از دست میدهند. دیگر اینکه فیلمهایی با تِم اجتماعی به دو بار دیدن نمیارزند و فیلمهای اجتماعی خواسته یا ناخواسته شباهتهایی با آثار دیگران پیدا میکند. به نظر شما چگونه میشود از این مخاطرات عبور کرد؟
بستگی دارد که دغدغه اجتماعیای که فیلم درباره آن طرح پرسش میکند یا به آن میپردازد چه باشد. آیا مشکل و دغدغهای زودگذر است که مرور زمان آن را از یک دغدغه و مشکل عمومی خارج میکند یا دغدغهای است که از دایره زمان ساخت فیلم فراتر میرود. فیلمهایی هستند که در پرداختن به مسائل اجتماعی، شکل پرداخت و نوع روایتشان باعث میشود با وجود گذر زمان، همچنان برای تماشاگر قابل دیدن باشند. از طرفی فیلمهایی نیز هستند که چون دغدغه مرکزیشان به مرور زمان کمرنگ میشود، تاریخ مصرف پیدا میکنند. یک فیلم اصطلاحا اجتماعی، جوانب مختلفی دارد. گاهی ممکن است در گذر زمان، جنبه اجتماعی کمرنگتر شود و جنبههای دیگر همچنان پررنگ باقی بمانند. این چیزی نیست که بتوان پیش از ساخت فیلم برای آن برنامهریزی کرد و به زمانشمولبودن اثر فکر کرد. فیلم ساخته میشود و در گذر سالها اگر دغدغه محوری و جنبههای سینماییاش قابل اعتنا باشد، باقی میماند و در غیر این صورت فراموش میشود. فیلمهای زیادی در تاریخ سینما هستند که اگرچه در زمان خود، فیلمی اجتماعی به نظر میآمدند اما امروز از جنبههای دیگر برای ما همچنان تماشاییاند. نکتهای که برای من هنگام نوشتن اصل اول است آن است که آنچه را مینویسم و میسازم بهعنوان تماشاگر باور کنم و در آن پرسشهایی را که همواره در ذهنم بوده با مخاطب در میان بگذارم. بهطور ناخودآگاه و بیآنکه هدفم از این کار ماندگاری فیلمها در طول زمان باشد، این شیوه بهاشتراکگذاشتن پرسشها، شاید باعث شود که در زمانهای مختلف یا فرهنگهای متفاوت، تماشاگر با اندیشیدن به سؤالها و جستوجوی پاسخها، فیلم برایش ماندگار شود.
آدمهای فیلم «قهرمان» در مرزِ خباثت و نیکسرشتی قرار دارند، نه کاملا خبیثاند و نه تماما نیکسرشت. این در مرز بودگی، ویژگی بارز آنها و زمانهشان است. انگار مقصر اصلی جامعه و وضعیت موجود است که در آن، همهچیز ناگزیر بهسوی خطا و سوءتفاهم پیش میرود. نظرتان درباره این تفسیر چیست؟
در تمام فیلمهایی که کار کردهام و همه شخصیتهایی که تا امروز نوشتهام سعی بر این بوده که شخصیتها از الگوی زندگی روزمره پیروی کنند. در زندگی واقعی، این خطکشی مطلق خیر و شر در غالب موارد وجود ندارد. گاهی شخصیتهای خوب با نیت خیر، دچار لغزشی میشوند که به بحران میانجامد؛ بهویژه در یک فضای آکنده از سوءظن، شک و سوءتفاهم. در همه این فیلمها، غالب شخصیتها افرادی بسیار عادی هستند که با یک خطا یا لغزش کوچک، ناخواسته در یک موقعیت پیچیده قرار میگیرند. این شیوه شخصیتپردازی کمک میکند تا تماشاگر با تمام کاراکترها، علیرغم خطاهای کوچکشان احساس همدلی کند و خودش را هنگام تماشای فیلم، در قیاس با آنها قرار دهد. البته این به معنای آن نیست که مسیری که کاراکترها در طول داستان پیش میروند و گرفتاریها و بحرانهایی که با آن روبهرو میشوند به طور مطلق حاصل شرایط محیطی و به قول شما جامعه باشد. این کاراکترها خود نیز با تصمیمگیریهایشان در سرنوشتشان سهیماند. اما آنچه باعث میشود تأثیر محیط و جامعه را بیشتر پررنگ ببینیم، این است که درک میکنیم خردهخطاهایی که این کاراکترها انجام میدهند نه از سر خباثت، بلکه بیشتر ناخواسته و برای نیتی خیر بوده است.
آدمهای فیلم «قهرمان» دچار نوعی شیءشدگی ذهنیاند، انگار ذهنشان از یک حدی نمیتواند فراتر برود و باریکتر بیندیشد، برای همین دست به خطاهای اجتنابناپذیر میزنند. این شیءشدگیِ ذهنی ماحصل چه وضعیتی است؟
به هر حال فیلم درباره شخصیتهای سادهای است که آنچه در مسیرشان قرار میگیرد، ساده و به دور از حسابگری و آیندهنگری است. شاید اگر این شخصیتها پیچیدگیهای زندگی امروز را درک و تجربه کرده بودند واکنش و رفتار متفاوتی داشتند. زندگی به سرعت پیچیده شده و شخصیتی مثل رحیم، از تحلیل این پیچیدگی عقب مانده. دیالوگی در فیلم بود که حذف شد و رحیم در جایی اشاره میکرد که «من برای این زندگی زیادی سادهام». پس واکنشها و رفتارهای آمیخته به لغزشهای شخصیتهای فیلم، بیشتر به نظر میآید که ناشی از صداقت و نگاه سادهشان به مسائل پیرامون است. انگار آنها برای این پیچیدگیها تربیت نشدهاند و به همین خاطر وقتی در چنین بحرانی قرار میگیرند برای آن راهحلهایشان، راهحلهای سادهانگارانهای است که خود باعث دردسرهای بیشتر میشود.
فیلم «قهرمان»، هم ادامه کارهای دیگر شماست، هم نیست. به تعبیر دیگر با فیلم «قهرمان»، فصل تازهای در فیلمسازی شما رقم میخورد. «قهرمان» داستانی ساده و روان دارد، اما به مسئلهای عمیق و پیچیده منتهی میشود. اگر تکنیک فیلمهای اخیر شما بر افشای قطرهچکانی اطلاعات استوار بود، اینبار انگار به سنتِ فیلمهای آغازین خود برمیگردید و البته آن را ارتقا میدهید. همهچیز را روی دایره میریزید، دیگر هیچچیز پنهانی وجود ندارد. اینبار همهچیز آشکار است اما بهناگزیر باید آن را پنهان کرد. این دور تازه در کارنامه فیلمسازی خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر چنین نکتهای را در فیلم «قهرمان» میبینید بیشتر از آنکه یک تصمیم برای تغییر مسیر در فیلمسازی من باشد، برآمده از داستان فیلم است. در غالب فیلمهای قبلی آنچه در فیلم، شکل ارائه اطلاعات را مشخص میکرد معمایی بود که طرح میشد و تماشاگر در طول داستان، در پی رسیدن به پاسخ این معما بود. اینجا در فیلم «قهرمان» وجه معماگونهای که باعث تعلیق میشد جای خود را به ابهام میدهد. هیچ اطلاعاتی، دور از چشم تماشاگر نیست اما همزمان تلاش فیلم و داستان بر این است که در کل فیلم، این فضای پرابهام و سوءتفاهمبرانگیز احساس شود. انگار همهچیز در هالهای از ابهام قرار دارد. همهچیز دیده میشود اما باز احساس میکنیم وضعیت مبهم است. این احساسی است که من امروز از وضعیت پیرامون دارم. پس در فیلم «قهرمان» فضاسازی پرابهام و سوءتفاهمبرانگیز که از طریق شکل ارائه اطلاعات ایجاد شده، جای فضای معمایی فیلمهای پیشین را گرفته. اینکه در فیلمهای بعدی کدامیک از این دو شیوه روایی را انتخاب کنم کاملا بستگی به داستان دارد.
در ادامه سؤال قبلی باید بپرسم در فیلم «قهرمان» بازیگران متفاوتی حضور دارند. بازی امیر جدیدی و محسن تنابنده در این فیلم مثالزدنی است. نظرتان درباره نحوه بازیگری و دشواریهای بازیگری در فیلم «قهرمان» چیست؟
همانطورکه در مصاحبههای دیگر اشاره کردهام، از ابتدا تصمیمم این بود در این فیلم از چهرههای ناشناخته یا کمترشناختهشده استفاده کنم تا تماشاگر بدون هیچ پیشزمینهای از هنرپیشه با کاراکتر همراه شود. اما درباره بعضی از شخصیتها، بعدا به این نتیجه رسیدم هنرپیشهای که آن را بازی میکند حتما باید تجربه داشته باشد. مخصوصا شخصیت رحیم و بهرام. هر دو روی یک مرز باریک هستند و اگر درست بازی نمیشدند، شخصیت رحیم میتوانست همدلیبرانگیز نباشد و یک ابله به نظر بیاید که تماشاگر به او و حتی لغزشها و خطاهایش حق ندهد یا شخصیت بهرام، به یک کلیشه طلبکار تکبعدی تبدیل شود. تجربه هنرپیشههای حرفهای، کمک کرد تا از این خطر دور بشویم. همکاری بسیار خوبی با هر دو آنها و همه هنرپیشههای دیگر وجود داشت. زمانی طولانی صرف تمرینها شد که کمک کرد این مرزهای ظریف، مشخص شود و موقع فیلمبرداری به مسیر هر کاراکتر از پیش آگاه باشیم.
به گزارش کبنا، گفتوگو شرق با اصغر فرهادی را در ادامه میخوانید.
اگر بخواهیم شما را با کارهایتان قضاوت کنیم، به نظرم دقیقترین توصیف این است که شما هنرمند زمانه خویش هستید. به ما بگویید ایده اصلی این فیلم چگونه در ذهنتان شکل گرفت، قوام یافت و به سینما تبدیل شد؟
اوایل دهه 70 یکی از اجراهای نمایشنامه «گالیله» برتولت برشت را دیدم. در کنار تمهای مهمتری که در نمایشنامه وجود دارد، تم قهرمانپروری نیز اگرچه فرعی اما در نمایشنامه به آن پرداخته میشود. موضوع قهرمانپروری که حتی در جایی از نمایشنامه، برشت مستقیما و بیپرده به آن اشاره دارد، همیشه گوشه ذهنم بود و مثل یک پرسش در برخورد با اخبار و اتفاقاتی که سعی در قهرمانسازی، قهرمانپروری و الگوسازی داشت، برایم پررنگتر میشد. در اخبار روزنامهها گاهی با خبری روبهرو میشویم که کسی بهخاطر عمل نیکوکارانهای مثل برگرداندن اموال گمشده به صاحبانش مورد توجه قرار میگیرد و بهاصطلاح الگوسازی میشود. گاهی این اخبار توجهم را جلب میکرد و این پرسش که در چه شرایطی افراد یک جامعه بابت انجام سادهترین وظایف انسانی و شهروندی مورد تحسین و تکریم قرار میگیرند و چهره خبری میشوند. آیا این معنای پنهانی پشت خود ندارد؟ چند سال بعد در یک دوره آموزشی موضوع قهرمانپروری و ایده کسانی را که مال گمشدهای را پیدا کرده و به صاحبانش برمیگردانند و مورد تقدیر قرار میگیرند با هنرجویان به اشتراک گذاشتم. بعضی نمونه خبرهایی را هم که در این ارتباط جمع کرده بودم، مطرح کردم. آنها در گروههایی جداگانه براساس این موضوع و ایده، خبرهایی را که خود از روزنامهها پیدا کرده بودند و خبرهایی را که من با آنها در میان گذاشتم بهعنوان کار کلاسی دنبال کردند. بعد از آن فیلمهای «فروشنده» و «همه میدانند» را ساختم و وقتی از اسپانیا برگشتم، هنوز تصمیمی برای ساخت فیلمی درباره موضوع قهرمانپروری نداشتم. به دلیل اینکه به نظرم میآمد این موضوعی است که خیلی در اخبار و رسانهها به آن پرداخته شده و آشناست برای همه و ممکن است جذابیت یک کار سینمایی را نداشته باشد. تا اینکه چند ماهی بعد از «همه میدانند» دوباره ذهنم درگیر این موضوع شد و تصور کردم که اگر بشود روایت جدید و متفاوتی از این اخبار و موضوع آشنا پیدا کنم، شاید بتوان داستان جدیدی از دل این موضوع درآورد. همین شد که متمرکز شدم برای نوشتن.
مکرر شنیدهاید که کارهای شما نوعی رئالیسم اجتماعی است. چندین عامل اینگونه فیلمها را تهدید میکند: یکی زمان است که دشمن واقعی فیلمهای اجتماعی است و با گذر زمان، فیلمهای اجتماعی معنای وجودی خود را از دست میدهند. دیگر اینکه فیلمهایی با تِم اجتماعی به دو بار دیدن نمیارزند و فیلمهای اجتماعی خواسته یا ناخواسته شباهتهایی با آثار دیگران پیدا میکند. به نظر شما چگونه میشود از این مخاطرات عبور کرد؟
بستگی دارد که دغدغه اجتماعیای که فیلم درباره آن طرح پرسش میکند یا به آن میپردازد چه باشد. آیا مشکل و دغدغهای زودگذر است که مرور زمان آن را از یک دغدغه و مشکل عمومی خارج میکند یا دغدغهای است که از دایره زمان ساخت فیلم فراتر میرود. فیلمهایی هستند که در پرداختن به مسائل اجتماعی، شکل پرداخت و نوع روایتشان باعث میشود با وجود گذر زمان، همچنان برای تماشاگر قابل دیدن باشند. از طرفی فیلمهایی نیز هستند که چون دغدغه مرکزیشان به مرور زمان کمرنگ میشود، تاریخ مصرف پیدا میکنند. یک فیلم اصطلاحا اجتماعی، جوانب مختلفی دارد. گاهی ممکن است در گذر زمان، جنبه اجتماعی کمرنگتر شود و جنبههای دیگر همچنان پررنگ باقی بمانند. این چیزی نیست که بتوان پیش از ساخت فیلم برای آن برنامهریزی کرد و به زمانشمولبودن اثر فکر کرد. فیلم ساخته میشود و در گذر سالها اگر دغدغه محوری و جنبههای سینماییاش قابل اعتنا باشد، باقی میماند و در غیر این صورت فراموش میشود. فیلمهای زیادی در تاریخ سینما هستند که اگرچه در زمان خود، فیلمی اجتماعی به نظر میآمدند اما امروز از جنبههای دیگر برای ما همچنان تماشاییاند. نکتهای که برای من هنگام نوشتن اصل اول است آن است که آنچه را مینویسم و میسازم بهعنوان تماشاگر باور کنم و در آن پرسشهایی را که همواره در ذهنم بوده با مخاطب در میان بگذارم. بهطور ناخودآگاه و بیآنکه هدفم از این کار ماندگاری فیلمها در طول زمان باشد، این شیوه بهاشتراکگذاشتن پرسشها، شاید باعث شود که در زمانهای مختلف یا فرهنگهای متفاوت، تماشاگر با اندیشیدن به سؤالها و جستوجوی پاسخها، فیلم برایش ماندگار شود.
آدمهای فیلم «قهرمان» در مرزِ خباثت و نیکسرشتی قرار دارند، نه کاملا خبیثاند و نه تماما نیکسرشت. این در مرز بودگی، ویژگی بارز آنها و زمانهشان است. انگار مقصر اصلی جامعه و وضعیت موجود است که در آن، همهچیز ناگزیر بهسوی خطا و سوءتفاهم پیش میرود. نظرتان درباره این تفسیر چیست؟
در تمام فیلمهایی که کار کردهام و همه شخصیتهایی که تا امروز نوشتهام سعی بر این بوده که شخصیتها از الگوی زندگی روزمره پیروی کنند. در زندگی واقعی، این خطکشی مطلق خیر و شر در غالب موارد وجود ندارد. گاهی شخصیتهای خوب با نیت خیر، دچار لغزشی میشوند که به بحران میانجامد؛ بهویژه در یک فضای آکنده از سوءظن، شک و سوءتفاهم. در همه این فیلمها، غالب شخصیتها افرادی بسیار عادی هستند که با یک خطا یا لغزش کوچک، ناخواسته در یک موقعیت پیچیده قرار میگیرند. این شیوه شخصیتپردازی کمک میکند تا تماشاگر با تمام کاراکترها، علیرغم خطاهای کوچکشان احساس همدلی کند و خودش را هنگام تماشای فیلم، در قیاس با آنها قرار دهد. البته این به معنای آن نیست که مسیری که کاراکترها در طول داستان پیش میروند و گرفتاریها و بحرانهایی که با آن روبهرو میشوند به طور مطلق حاصل شرایط محیطی و به قول شما جامعه باشد. این کاراکترها خود نیز با تصمیمگیریهایشان در سرنوشتشان سهیماند. اما آنچه باعث میشود تأثیر محیط و جامعه را بیشتر پررنگ ببینیم، این است که درک میکنیم خردهخطاهایی که این کاراکترها انجام میدهند نه از سر خباثت، بلکه بیشتر ناخواسته و برای نیتی خیر بوده است.
آدمهای فیلم «قهرمان» دچار نوعی شیءشدگی ذهنیاند، انگار ذهنشان از یک حدی نمیتواند فراتر برود و باریکتر بیندیشد، برای همین دست به خطاهای اجتنابناپذیر میزنند. این شیءشدگیِ ذهنی ماحصل چه وضعیتی است؟
به هر حال فیلم درباره شخصیتهای سادهای است که آنچه در مسیرشان قرار میگیرد، ساده و به دور از حسابگری و آیندهنگری است. شاید اگر این شخصیتها پیچیدگیهای زندگی امروز را درک و تجربه کرده بودند واکنش و رفتار متفاوتی داشتند. زندگی به سرعت پیچیده شده و شخصیتی مثل رحیم، از تحلیل این پیچیدگی عقب مانده. دیالوگی در فیلم بود که حذف شد و رحیم در جایی اشاره میکرد که «من برای این زندگی زیادی سادهام». پس واکنشها و رفتارهای آمیخته به لغزشهای شخصیتهای فیلم، بیشتر به نظر میآید که ناشی از صداقت و نگاه سادهشان به مسائل پیرامون است. انگار آنها برای این پیچیدگیها تربیت نشدهاند و به همین خاطر وقتی در چنین بحرانی قرار میگیرند برای آن راهحلهایشان، راهحلهای سادهانگارانهای است که خود باعث دردسرهای بیشتر میشود.
فیلم «قهرمان»، هم ادامه کارهای دیگر شماست، هم نیست. به تعبیر دیگر با فیلم «قهرمان»، فصل تازهای در فیلمسازی شما رقم میخورد. «قهرمان» داستانی ساده و روان دارد، اما به مسئلهای عمیق و پیچیده منتهی میشود. اگر تکنیک فیلمهای اخیر شما بر افشای قطرهچکانی اطلاعات استوار بود، اینبار انگار به سنتِ فیلمهای آغازین خود برمیگردید و البته آن را ارتقا میدهید. همهچیز را روی دایره میریزید، دیگر هیچچیز پنهانی وجود ندارد. اینبار همهچیز آشکار است اما بهناگزیر باید آن را پنهان کرد. این دور تازه در کارنامه فیلمسازی خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر چنین نکتهای را در فیلم «قهرمان» میبینید بیشتر از آنکه یک تصمیم برای تغییر مسیر در فیلمسازی من باشد، برآمده از داستان فیلم است. در غالب فیلمهای قبلی آنچه در فیلم، شکل ارائه اطلاعات را مشخص میکرد معمایی بود که طرح میشد و تماشاگر در طول داستان، در پی رسیدن به پاسخ این معما بود. اینجا در فیلم «قهرمان» وجه معماگونهای که باعث تعلیق میشد جای خود را به ابهام میدهد. هیچ اطلاعاتی، دور از چشم تماشاگر نیست اما همزمان تلاش فیلم و داستان بر این است که در کل فیلم، این فضای پرابهام و سوءتفاهمبرانگیز احساس شود. انگار همهچیز در هالهای از ابهام قرار دارد. همهچیز دیده میشود اما باز احساس میکنیم وضعیت مبهم است. این احساسی است که من امروز از وضعیت پیرامون دارم. پس در فیلم «قهرمان» فضاسازی پرابهام و سوءتفاهمبرانگیز که از طریق شکل ارائه اطلاعات ایجاد شده، جای فضای معمایی فیلمهای پیشین را گرفته. اینکه در فیلمهای بعدی کدامیک از این دو شیوه روایی را انتخاب کنم کاملا بستگی به داستان دارد.
در ادامه سؤال قبلی باید بپرسم در فیلم «قهرمان» بازیگران متفاوتی حضور دارند. بازی امیر جدیدی و محسن تنابنده در این فیلم مثالزدنی است. نظرتان درباره نحوه بازیگری و دشواریهای بازیگری در فیلم «قهرمان» چیست؟
همانطورکه در مصاحبههای دیگر اشاره کردهام، از ابتدا تصمیمم این بود در این فیلم از چهرههای ناشناخته یا کمترشناختهشده استفاده کنم تا تماشاگر بدون هیچ پیشزمینهای از هنرپیشه با کاراکتر همراه شود. اما درباره بعضی از شخصیتها، بعدا به این نتیجه رسیدم هنرپیشهای که آن را بازی میکند حتما باید تجربه داشته باشد. مخصوصا شخصیت رحیم و بهرام. هر دو روی یک مرز باریک هستند و اگر درست بازی نمیشدند، شخصیت رحیم میتوانست همدلیبرانگیز نباشد و یک ابله به نظر بیاید که تماشاگر به او و حتی لغزشها و خطاهایش حق ندهد یا شخصیت بهرام، به یک کلیشه طلبکار تکبعدی تبدیل شود. تجربه هنرپیشههای حرفهای، کمک کرد تا از این خطر دور بشویم. همکاری بسیار خوبی با هر دو آنها و همه هنرپیشههای دیگر وجود داشت. زمانی طولانی صرف تمرینها شد که کمک کرد این مرزهای ظریف، مشخص شود و موقع فیلمبرداری به مسیر هر کاراکتر از پیش آگاه باشیم.