تاریخ انتشار
يکشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۰۹
کد مطلب : ۴۰۷۸۲۰
به مناسبت روز جهانی زن
فیلم| نباتی هستم؛ یک زن کارگر
۲
فایل مرتبط
کبنا ؛به گزارش کبنا نیوز، انتخاب 8 مارس بهعنوان روز زن به خاطر مبارزه زنان کارگر کارخانه نساجی کتان در شهر نیویورک برمیگردد، شرایط کاری سخت و غیرانسانی با دستمزد کم کارگران زن در اوایل قرن بیستم که همراه با مردان در کشورهای صنعتی وارد کارخانهها و بازار کار شده بودند، آنان را وادار به مبارزه علیه این بیعدالتی به شکل سازمانیافته و منظم نمود.
اما این روزها صدای درد و رنج زنان کارگر در هیاهوی فعالین حقوق زن که میگویند آمدهاند به زنان خدمت کنند گمشده است، البته اسم «کارگر» را یا بر زبان نمیآوردند و یا سخت تلفظ میکنند.
در روز جهانی زن یادی کنیم از زنی که با زندگی مبارزه کرد زنی که نه اعتراض میکند و نه فریاد میزند.
اسمش «نباتی» است «نباتی جهان». زنی با دستان زمخت و پینهبسته، لبهای خشکیده، چهره آفتابسوخته، لبخندی تلخ ولی مهربان. روزی در پیادهروهای شهر گیاهان دارویی میفروخت، امروز در خانههای مردم کارگری میکند.
از این زنان و مادران گوشه و کنار این شهر کم نیستند تا دلت بخواهد زنانی در این پیادهرو هستند که کارگری میکنند، زنهایی که از حقوق کار محروماند، از بیمه محروماند؛ این زنها وقتیکه جیب مردم پر باشد نان میخورند، نانی بخورونمیری دارند، کاسبی که نباشد فقط میآیند زیر آفتاب مینشینند و میروند؛ بیگاری بدون هیچ چشمداشتی.
زنانی که نه اعتراض میکنند و نه فریاد میزنند، امثال «نباتی»ها حقوحقوقی دارند، زنانی بیدرآمد در سطح شهر کارگری میکنند تا زندگی ادامه پیدا کند. دستفروشان کم سرمایهترین و ناچارترین کسانیاند که در چرخ اقتصاد لهشدهاند؛ حق این زنان را باید با سقفی برای آسایش شغلشان ادا کرد.
زنی که زنانگیاش و حس مادرانهاش پای او را از خانه فراتر میگذارد و به سمت کارگری میکشاند. اوضاع زندگی که در آن به سر میبرد، تعریف چندانی ندارد.
وقتی از اوضاع و احوال فرزندان و همسرش میگوید، بیپناهی زنان کارگر در این دست از مشاغل، خودش را بیشتر نشان میدهد.
او میخواهد بیشتر از اینها از اوضاع زندگی و خانوادهاش درد و دل کند، از بیکاری فرزندانش، از یخچال و اجاقگاز که در خانه ندارد و از هزینه درمان شوهرش؛ اما ترجیح میدهد از سقف خانهٔ خرابش بگوید که هنگام بارش باران چکه میکند. «۳ ساله یخچال و اجاقگاز ندارم، وقتی یخچالم سوخت دیگر نتوانستم خرید کنم، سقف خانهام چوبی و هنگام بارش باران چکه میکند، بعد از زلزله اخیر سقف خانه فروریخت و مجبور شدم اجارهنشین شوم و ماهیانه 250 هزار تومان به صاحبخانه بدهم.»
«نباتی» از اینکه به کوه میرود و از فروش گیاهان دارویی درآمدی دارد، احساس غرور میکند، اما امروز باید همان گیاهانی که با زحمت جمعآوری کرده را با قیمت اندک به عطاریهای شهر بفروشد، او میگوید: «دیگر نمیتوانم دستفروشی کنم و باید مراقب همسرم باشم، عطاریها هر کیلو «آویشن» 70 هزار تومانی را تنها 15 هزار تومان میخرند.»
«با کار کردن در مزرعه دیگران و گاهی در باغات امورات زندگی را میگذارنم، «سیب چینی»، «کار در مزرعه کشاورزی»، «کارگری» و فروش «گیاهان دارویی» از کارهایی است که برای گذراندن امورات زندگی خود انجام میدهم.»
13 سالی است که شوهرش به دلیل سکته مغزی در بستر بیماری افتاده است، «نباتی»، آویشن و «بنه» میفروشد و به قول خودش مجبور است. زن است دیگر برای یکلقمهنان حلال تلاش میکند، رویای طلا و جواهراتش در پیادهروهای شهر رنگباخته است.
قرارداد ندارد، حقوق ثابت ندارد، از بیمه هم خبری نیست، میگوید برخی از ماهها هیچ درآمدی ندارم.
«فصل کاشت برنج به سمیرم میروم و در آنجا هم پولی نصیبم میشود. در تابستان و بهار برای جمعآوری گیاهان دارویی به کوه میروم تا بتوانم در زمستان درآمدی داشته باشم؛ اما اغلب هیچ پولی حتی برای کرایه تا خانه را ندارم و مجبورم مقداری از گیاهانم را بهعنوان کرایه به راننده بدهم.»
سهم اینگونه زنان از حقوق شهروندی چیست؟ ما به زشتیها عادت کردیم وقتی زنان لر را در پیادهروهای شهر روی زمین خاکی میبینم و چشمانمان را میبندیم.
برای اطلاعات بیشتر با شماره «۹۱۷۶۶۰۸۲۹۱» مربوط به خانم «جهان» تماس برقرار کنید.
اما این روزها صدای درد و رنج زنان کارگر در هیاهوی فعالین حقوق زن که میگویند آمدهاند به زنان خدمت کنند گمشده است، البته اسم «کارگر» را یا بر زبان نمیآوردند و یا سخت تلفظ میکنند.
در روز جهانی زن یادی کنیم از زنی که با زندگی مبارزه کرد زنی که نه اعتراض میکند و نه فریاد میزند.
اسمش «نباتی» است «نباتی جهان». زنی با دستان زمخت و پینهبسته، لبهای خشکیده، چهره آفتابسوخته، لبخندی تلخ ولی مهربان. روزی در پیادهروهای شهر گیاهان دارویی میفروخت، امروز در خانههای مردم کارگری میکند.
از این زنان و مادران گوشه و کنار این شهر کم نیستند تا دلت بخواهد زنانی در این پیادهرو هستند که کارگری میکنند، زنهایی که از حقوق کار محروماند، از بیمه محروماند؛ این زنها وقتیکه جیب مردم پر باشد نان میخورند، نانی بخورونمیری دارند، کاسبی که نباشد فقط میآیند زیر آفتاب مینشینند و میروند؛ بیگاری بدون هیچ چشمداشتی.
زنانی که نه اعتراض میکنند و نه فریاد میزنند، امثال «نباتی»ها حقوحقوقی دارند، زنانی بیدرآمد در سطح شهر کارگری میکنند تا زندگی ادامه پیدا کند. دستفروشان کم سرمایهترین و ناچارترین کسانیاند که در چرخ اقتصاد لهشدهاند؛ حق این زنان را باید با سقفی برای آسایش شغلشان ادا کرد.
زنی که زنانگیاش و حس مادرانهاش پای او را از خانه فراتر میگذارد و به سمت کارگری میکشاند. اوضاع زندگی که در آن به سر میبرد، تعریف چندانی ندارد.
وقتی از اوضاع و احوال فرزندان و همسرش میگوید، بیپناهی زنان کارگر در این دست از مشاغل، خودش را بیشتر نشان میدهد.
او میخواهد بیشتر از اینها از اوضاع زندگی و خانوادهاش درد و دل کند، از بیکاری فرزندانش، از یخچال و اجاقگاز که در خانه ندارد و از هزینه درمان شوهرش؛ اما ترجیح میدهد از سقف خانهٔ خرابش بگوید که هنگام بارش باران چکه میکند. «۳ ساله یخچال و اجاقگاز ندارم، وقتی یخچالم سوخت دیگر نتوانستم خرید کنم، سقف خانهام چوبی و هنگام بارش باران چکه میکند، بعد از زلزله اخیر سقف خانه فروریخت و مجبور شدم اجارهنشین شوم و ماهیانه 250 هزار تومان به صاحبخانه بدهم.»
«نباتی» از اینکه به کوه میرود و از فروش گیاهان دارویی درآمدی دارد، احساس غرور میکند، اما امروز باید همان گیاهانی که با زحمت جمعآوری کرده را با قیمت اندک به عطاریهای شهر بفروشد، او میگوید: «دیگر نمیتوانم دستفروشی کنم و باید مراقب همسرم باشم، عطاریها هر کیلو «آویشن» 70 هزار تومانی را تنها 15 هزار تومان میخرند.»
«با کار کردن در مزرعه دیگران و گاهی در باغات امورات زندگی را میگذارنم، «سیب چینی»، «کار در مزرعه کشاورزی»، «کارگری» و فروش «گیاهان دارویی» از کارهایی است که برای گذراندن امورات زندگی خود انجام میدهم.»
13 سالی است که شوهرش به دلیل سکته مغزی در بستر بیماری افتاده است، «نباتی»، آویشن و «بنه» میفروشد و به قول خودش مجبور است. زن است دیگر برای یکلقمهنان حلال تلاش میکند، رویای طلا و جواهراتش در پیادهروهای شهر رنگباخته است.
قرارداد ندارد، حقوق ثابت ندارد، از بیمه هم خبری نیست، میگوید برخی از ماهها هیچ درآمدی ندارم.
«فصل کاشت برنج به سمیرم میروم و در آنجا هم پولی نصیبم میشود. در تابستان و بهار برای جمعآوری گیاهان دارویی به کوه میروم تا بتوانم در زمستان درآمدی داشته باشم؛ اما اغلب هیچ پولی حتی برای کرایه تا خانه را ندارم و مجبورم مقداری از گیاهانم را بهعنوان کرایه به راننده بدهم.»
سهم اینگونه زنان از حقوق شهروندی چیست؟ ما به زشتیها عادت کردیم وقتی زنان لر را در پیادهروهای شهر روی زمین خاکی میبینم و چشمانمان را میبندیم.
برای اطلاعات بیشتر با شماره «۹۱۷۶۶۰۸۲۹۱» مربوط به خانم «جهان» تماس برقرار کنید.