معصومه بادست شاعر کهگیلویه و بویراحمدی نسبت به حضور سردار سیدضیاالدین حزنی فرمانده قرارگاه سازندگی و محرومیتزدایی قرب کوثر سپاه پاسداران و هیئت همراه در شهرستان مارگون بیان کرد: آمدی بعد از یه عمری این حوالی.
ندا داد رهبرم بر هر جوان هیئتی
شما موظف بر ساخت این دولتی
از همه فرهنگ بگیر تا اقتصاد تا اتحاد
این شمایی که کوله بارت گرفت رنگ غیرتی
گرچه گفتن گناه جزء به کل نیست روا
اما نگذار بشکند از این زمینه هیبتی
ما از نژاد قاسم واز ان تبار برتریم
در راه سید علی ماها زجان پر پریم
مالانه های خصم را یک یک به نابودی بریم
از ...
جمعه یعنی.....
شور ماتم های من
بعد لبیک تو شوی دنیای من
شنبه یعنی
کاش نیایید بی بهار
بی حکایت حکمتی دارد نگار
جمعه یعنی ......
دلشکستن های دور
بغض جاماند، در گلوی هر صبور
شنبه یعنی.....
از غروبی دل گذشت
در میان ناله هایش غم نشست
جمعه یعنی ....
ندبه هایم تا فلک
غرق شد در حال زار ما ملک
شنبه یعنی ......
میرسیم پایان هر هفته به این روز ... العجل
خوانده ایم والعصر را در قاب کوثر ... العجل
من شنیدم گوشه گیر بود مادری در انتظار
ماهمه منتظر هستیم به گفتار ... العجل
کاش از ایینه ی ان شب تو تصویرم
بود ان بنده سر شوق به دیدار ... العجل
من نبودم آنکه باید ،تو خودت دل را بسوزان
تا که در این همه ...
این همه فاصله دلگیر نبود؟
گفتیم تو مشتاق تر هستی به ظهور
غروب که به شب رسید !سحر شب گیر نبود
باغ ها لاله زده
این همه راه شهید
گل به چمن گیر نبود
غم دوران چرا ؟پایان زمان پیر نبود
گره وصل دلم بر دل تو گیر نبود
اگر ان بودم که باید !قطعا کار من گیر نبود
مادری شاید ز گناهم زمین گیر نبود
عقده ی دل سر بغضش ...