تاریخ انتشار
دوشنبه ۹ تير ۱۴۰۴ ساعت ۲۱:۳۵
کد مطلب : ۵۰۱۳۶۳
روایتی از روزهای اشغال ایران توسط نیروهای متفقین؛

یک عکس یک روایت: جنگ، نان و نگاه پیرزن

۰
یک عکس یک روایت: جنگ، نان و نگاه پیرزن
کبنا ؛در روزهایی که ایران با اعلام بی‌طرفی امیدوار بود از آتش جنگ جهانی دوم در امان بماند، سرنوشت تصمیم دیگری گرفته بود. با اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، تنها خاک کشور نبود که زیر پا رفت، بلکه نان مردم، غرور ملی و امنیت خانه‌ها نیز به تاراج رفت. این روایت، تصویری فراموش‌نشدنی از فاجعه‌ای است که از مرزهای سیاست گذشت و بر سفره‌های مردم سایه انداخت.
اگرچه در ۱۱ شهریور ۱۳۱۸، درست هم‌زمان با آغاز جنگ جهانی دوم، «محمود جم» با اعلام بی‌طرفی ایران امیدوار بود شعله‌های جنگ به خانه ما نرسد اما سرنوشت روایت دیگری در آستین داشت. رضا شاه هم در نطق افتتاحیه مجلس دوازدهم از این بی‌طرفی گفت، از دوستی با همه کشورها، متخاصم یا غیرمتخاصم، اما آتش جنگ وقتی از غرب به شرق کشید و آلمان به شوروی حمله کرد، دیگر بی‌طرفی معنا نداشت؛ سرزمین ما یک‌باره در مسیر ماشین جنگی متفقین قرار گرفت.
با ورود نیروهای بی‌دعوت به مرزهای ایران نه فقط خاک کشور که غرور ملی و نان مردم به تاراج رفت. عجیب نبود که در میان سکوت آغشته به رضایت بسیاری از رجال آن روزگار، اشغال ایران سرآغاز بحرانی عمیق شد؛ بحرانی که خیلی زود از مرز دولت گذشت و به کوچه‌های خاکی و سفره‌های خالی رسید.
در سایه اشغال، نان، همین قوت لایموت مردم، کمیاب شد. ۷۵ هزار سرباز متفقین که پا به خاک ایران گذاشته بودند انبارهای غله را هم فتح کردند. از اسفند ۱۳۲۰، صدای گرسنگی از همه جای کشور شنیده می‌شد. قیمت نان، گوشت، شیرینی و همه‌چیز به شکل عجیبی بالا رفت. نان‌ها بی‌کیفیت‌تر از آن بودند که بتوان نام غذا بر آن‌ها گذاشت.
مجلس تلاش کرد در اسفند همان سال با تصویب قوانینی جلو احتکار را بگیرد اما در عمل هیچ‌کس نه نظارت داشت نه اراده‌ای برای اجرا بود. این بحران به کمبود غله مربوط نمی‌شد بلکه نبود زیرساخت توزیع، سیستم ناکارآمد حمل‌ونقل و البته صادرات بی‌وقفه گندم به شوروی و عراق، آن هم برای تأمین نیاز متفقین، مردم را به زانو درآورده بود. فقر، قحطی و مرگ در حاشیه شهرها قدم می‌زد. تهران اما هنوز آرام بود. سیلوها فقط برای چند روز گندم داشتند و قیمت نان تا بیست برابر بالا رفت.
در همین تهران در یک عکس ماندگار، تصویر زنی سالخورده ثبت شده با نگاهی که بیشتر از هر شعاری، فریاد دارد. خیره به سربازی که شاید خود نیز بی‌پناه است. چشمانی پر از خشم، نه از میهن، بلکه از بیگانگانی که سایه‌شان را بر خاک وطن انداختند و نان را از سفره بردند.
در گوشه تصویر، پسری جوان با لباسی پاره، دستانی خالی و چشمانی که در آینه دوربین هزار سؤال دارند و کمی آن‌سوتر، مردم ایستاده‌اند؛ گروهی با کلاه‌های شیک و لباس‌های اتو‌کشیده، شاید هنوز در حاشیه امن مانده‌اند. کنارشان، جوانانی با لباس‌های مندرس، دست‌به‌سینه و نگران. انگار همین حالا دارند درباره جنگ و قحطی حرف می‌زنند، درباره نانی که کم شده و فاجعه‌ای که آرام‌آرام و بی‌صدا دامن همه را خواهد گرفت. خوب می‌دانند جنگ فرقی نمی‌گذارد دیر یا زود، زنگ خانه همه را می‌زند.
این تصویر این قاب ساکت اما گویا یادآور حقیقتی است که گاه فراموش می‌کنیم.
نام شما

آدرس ايميل شما

اردوغان؛ دوست تهران یا تل‌آویو؟

اردوغان؛ دوست تهران یا تل‌آویو؟

در سال ۱۴۰۴ با تشدید تنش‌های میان ایران و اسرائیل، ترکیه دوباره در واکنش‌های منطقه‌ای ...
سرنوشت رابطه ایران و آژانس چه خواهد شد؟

سرنوشت رابطه ایران و آژانس چه خواهد شد؟

شرایط ایران با شورای حکام و شخص مدیرکل آن مناسب نیست. حتی در صورتی که ایران بخواهد از ...
آیا خاندان ترامپ قدرت را در آینده آمریکا قبضه خواهند کرد؟

آیا خاندان ترامپ قدرت را در آینده آمریکا قبضه خواهند کرد؟

اریک ترامپ به تازگی در مصاحبه‌ای گمانه‌زنی‌ها در خصوص تلاش برای جانشینی پدرش را تقویت ...
1