تاریخ انتشار
شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۳۹
کد مطلب : ۴۹۴۵۹۶
یادداشتی از احسان خانمحمدی؛
تلنگری به دستگاههای فرهنگی کهگیلویه و بویراحمد؛ «ترویج» و «تبلیغ» با روشهای قدیمی ممکن نیست
۰
کبنا ؛یادداشتی از احسان خانمحمدی؛ روشنگری از روی کار علمی و تحقیقی، بهمنظور مقابله با دشمن و وسوسههای او، پدیدهای است که از آن با عنوان «جهاد تبیین» یاد میشود؛ در دنیایی که روایت غالب مشخص میکند چه گروهی برنده است، «تبیین» اهمیتی دوچندان مییابد.
در سال 1991 مقالهای از ژان بودریار با عنوان «جنگ خلیج فارس رخ نداده است» منتشر شد؛ البته او پیش از این دو مقاله با عنوانهای «جنگ خلیج فارس رخ نخواهد داد» و «جنگ خلیج فارس در حال وقوع نیست» منتشر کرده بود. در تمام این مقالات، نویسنده نشان داد که جنگ به یک «بازنمایی رسانهای» تقلیل داده شده است. در واقع جنایتی که در عراق رخ داد به راحتی در بازنماییهای رسانهای نادیده گرفته شد تا جایی که گویی جنگ از دیدگاه غرب «واقعاً صورت نگرفت». علاوه بر این، تمام چیزی که تماشاگران از جنگ میدانستند در قالب تصاویری تبلیغاتی بود؛ بازنماییهای رسانهای که با دقت تماشا میشدند، تمایز بین تجربه آنچه واقعاً در درگیری رخ دادهاست و ارائه نادرست انتخابی و تقلیلیافته آن از طریق بازنماییها غیرممکن شد.
رسانهها با ارائه روایتهایی خاص از یک پدیده میتوانند تمام آن پدیده را به یک بخش کوچکی از آن تقلیل دهند و بهراحتی روایت مورد پسند خود را به عنوان روایت غالب به خورد شهروندان دهند. ادوارد سعید پژوهشگر برجسته گفتمان و منتقد شرقشناسی که از برجستهترین محققان مطالعات پسااستعماری است در اثر معروف خود با نام «شرقشناسی» نشان داد شرقشناسان تنها در پی مطالعه یک حوزه جغرافیایی به نام شرق نیستند، بلکه آنها شرق را میسازند و از طریق آن به شناخت خود یعنی غرب میرسند. در واقع شرق صرفاً یک حوزه مطالعاتی در دانشگاه نیست، بلکه گفتمانی استعماری است که بر اساس آن، ویژگیهایی همچون خشونت، رادیکالیسم، غیرمنطقیبودن، احساساتیبودن، نیاز به قیم داشتن و ... به افراد آن حوزه جغرافیایی نسبت داده میشود؛ بر اساس این گفتمان، استعمار مردمان این حوزه، نهتنها امری غیراخلاقی نیست، بلکه اتفاقاً برای گسترش صلح در جهان صورت میگیرد؛ به همین راحتی با غلبه یک گفتمان، مرز تمایزی درست میشود که بر اساس آن یک عده، «انسان» و دیگران «ناانسان» میشوند؛ استعمار «ناانسانها» نیز به راحتی توجیه میشود. بنابراین به راحتی مشخص میشود که روایتها چه جایگاه و اهمیتی در جهان معاصر دارند.
با توجه به این موارد بیراه نیست که از جنگ روایتها در جامعه معاصر نام ببریم. پدیدهای که یکی از دغدغههای اصلی مسئولین سطح بالای کشور نیز هست.
در جنگ روایتها، آن روایتی که بتواند قبل از همه، موجهترین دلایل را با سرعت هر چه بیشتر ارائه دهد، تبدیل به روایت غالب میشود؛ حتی اگر در ادامه مشخص شود که روایت غالب، جعلی است، باز هم به دلیل آنکه زودتر از همه گفته شده، از صحنه خارج نمیشود. بنابراین در مورد حوادث اجتماعی و سیاسی، پیش از هر چیز لازم است با توجه به سرعت انتشار روایت، روایتی از پدیده ارائه شود؛ در این صورت است که روایتهای رقیب نمیتوانند غلبه یابند.
بنابراین تا اینجا مشخص شد که روایتها چه اهمیتی دارند. به نظر میرسد به همین خاطر است که در چند سال گذشته بر «جهاد تبیین» تا این اندازه تأکید شده است. اما با وجود اهمیتی که این پدیده دارد، در برخی از دستگاههای فرهنگی استان کهگیلویه و بویراحمد که اتفاقاً وظیفه تبیینی بر عهده دارند، همچنان از همان روشهای قدیمی و تاریخ مصرف گذشته استفاده میشود که در میدان رسانهای جدید توانی برای مبارزه ندارند.
فرض کنید قرار است یک رفتار فرهنگی در سطح استان کهگیلویه و بویراحمد ترویج شود. یک دستگاه فرهنگی نیز عهدهدار آن است. مثلاً پدیده حجاب را در نظر بگیرید؛ به یک دستگاه بودجهای پرداخت میشود که این کار را انجام دهد. آن دستگاه اقدام به خرید مقداری لباس با استانداردهای حجاب مینماید. سپس در جشنوارهای آن لباسها را به افراد حاضر در آن جشنواره میدهد. سپس این اقدام خود را به عنوان اقدامی در راستای ترویج حجاب محسوب میکند. در حالی که همانطور که در ادامه گفته میشود، این اقدام را نباید ترویج حجاب دانست.
اولاً در این جشنوارهها معمولاً افرادی حاضر میشوند که با حجاب مورد نظر آن دستگاه فرهنگی کاملاً موافق هستند. بنابراین حاضرین در این نشست، اصلاً نیازی به شرکت در چنین جشنوارههایی ندارند؛ آنها حتی اگر به این جشنواره نیایند نیز حجاب مرسوم را رعایت میکنند. بنابراین اختصاص این لباسها به آن افراد را هر طور که حساب کنیم، اقدامی ترویجی در حوزه حجاب محسوب نمیشود. به همین خاطر است که میگوییم این شیوههای تبلیغی قدیمی شده و در دنیای امروز به نتیجه نمیرسند.
هزینهای که برای تهیه لباس برای ترویج حجاب شده بود را میشد به صورتهایی دیگر خرج کرد که در این میدان رسانهای به نتیجه برسد. میشد از ابزارهای نوین رسانهای استفاده کرد که متأسفانه در برخی از دستگاههای تبلیغی فرهنگی استان کهگیلویه و بویراحمد مشاهده نمیشود.
علاوه بر حجاب، در پدیدهای همچون قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت نیز میتوان مشابه این اقدامات را مشاهده کرد. برگزاری جلسات اداری هر چند در جای خود مهم است، اما مطمئناً به تنهایی نمیتواند به نتیجه برسد. تا زمانی که در شبکههای اجتماعی، در بسیاری از کلیپها عدم ازدواج و فرزندآوری پیشفرض گرفته میشود و روابط تا حدی عرفی نشان داده میشوند که گویی ازدواج پدیدهای «از مد افتاده» است، اگر هر روز نیز جلساتی مبنی بر اهمیت ازدواج و فرزندآوری برگزار شود، باز هم نمیتواند بازنمایی رسانهای غالب را شکست دهد. فرض کنید قرار است فرزندآوری تشویق شود؛ یکی از همین دستگاههای فرهنگی میتواند ابتدا با خانوادههایی که چندین فرزند دارند و همه فرزندان آنها «موفق» شدهاند، مصاحبههایی ترتیب دهد و در قطب مقابل آن، با خانوادههای «تکفرزندی» که در زندگی خود شکست خوردهاند نیز گفتوگوهایی انجام دهد. سپس با مقایسه این دو و ارائه یک روایت جذاب رسانهای و کوتاه از این خانوادهها، اشتیاق به چندفرزندی و دوریگزینی از تکفرزندی را در استان کلید بزند. واضح است که این تنها یک مثال است و میتوان صدها اقدام مشابه در این زمینه و سایر زمینههای فرهنگی انجام داد.
نکته جالب ماجرا آنجاست که اقداماتی از این جنس، اتفاقاً هزینههای کمتری نیز میطلبند. اما همانطور که گفته شد گاهی دیده میشود که با هزینههای گزاف، بر اساس همان منطق قدیمی، اقداماتی صورت میگیرد که نتیجهبخش نیستند.
این یادداشت صرفاً در راستای اصلاح برخی رویههای نادرست منتشر شده و انتشار آن به این معنا نیست که همه نهادهای فرهنگی با روشهای نوین ترویج و تبلیغات آشنایی ندارند. پیشنهاد میشود دستگاههای فرهنگی کهگیلویه و بویراحمد به «جهاد تبیین» و مفاد آن رجوع کنند.
در سال 1991 مقالهای از ژان بودریار با عنوان «جنگ خلیج فارس رخ نداده است» منتشر شد؛ البته او پیش از این دو مقاله با عنوانهای «جنگ خلیج فارس رخ نخواهد داد» و «جنگ خلیج فارس در حال وقوع نیست» منتشر کرده بود. در تمام این مقالات، نویسنده نشان داد که جنگ به یک «بازنمایی رسانهای» تقلیل داده شده است. در واقع جنایتی که در عراق رخ داد به راحتی در بازنماییهای رسانهای نادیده گرفته شد تا جایی که گویی جنگ از دیدگاه غرب «واقعاً صورت نگرفت». علاوه بر این، تمام چیزی که تماشاگران از جنگ میدانستند در قالب تصاویری تبلیغاتی بود؛ بازنماییهای رسانهای که با دقت تماشا میشدند، تمایز بین تجربه آنچه واقعاً در درگیری رخ دادهاست و ارائه نادرست انتخابی و تقلیلیافته آن از طریق بازنماییها غیرممکن شد.
رسانهها با ارائه روایتهایی خاص از یک پدیده میتوانند تمام آن پدیده را به یک بخش کوچکی از آن تقلیل دهند و بهراحتی روایت مورد پسند خود را به عنوان روایت غالب به خورد شهروندان دهند. ادوارد سعید پژوهشگر برجسته گفتمان و منتقد شرقشناسی که از برجستهترین محققان مطالعات پسااستعماری است در اثر معروف خود با نام «شرقشناسی» نشان داد شرقشناسان تنها در پی مطالعه یک حوزه جغرافیایی به نام شرق نیستند، بلکه آنها شرق را میسازند و از طریق آن به شناخت خود یعنی غرب میرسند. در واقع شرق صرفاً یک حوزه مطالعاتی در دانشگاه نیست، بلکه گفتمانی استعماری است که بر اساس آن، ویژگیهایی همچون خشونت، رادیکالیسم، غیرمنطقیبودن، احساساتیبودن، نیاز به قیم داشتن و ... به افراد آن حوزه جغرافیایی نسبت داده میشود؛ بر اساس این گفتمان، استعمار مردمان این حوزه، نهتنها امری غیراخلاقی نیست، بلکه اتفاقاً برای گسترش صلح در جهان صورت میگیرد؛ به همین راحتی با غلبه یک گفتمان، مرز تمایزی درست میشود که بر اساس آن یک عده، «انسان» و دیگران «ناانسان» میشوند؛ استعمار «ناانسانها» نیز به راحتی توجیه میشود. بنابراین به راحتی مشخص میشود که روایتها چه جایگاه و اهمیتی در جهان معاصر دارند.
با توجه به این موارد بیراه نیست که از جنگ روایتها در جامعه معاصر نام ببریم. پدیدهای که یکی از دغدغههای اصلی مسئولین سطح بالای کشور نیز هست.
در جنگ روایتها، آن روایتی که بتواند قبل از همه، موجهترین دلایل را با سرعت هر چه بیشتر ارائه دهد، تبدیل به روایت غالب میشود؛ حتی اگر در ادامه مشخص شود که روایت غالب، جعلی است، باز هم به دلیل آنکه زودتر از همه گفته شده، از صحنه خارج نمیشود. بنابراین در مورد حوادث اجتماعی و سیاسی، پیش از هر چیز لازم است با توجه به سرعت انتشار روایت، روایتی از پدیده ارائه شود؛ در این صورت است که روایتهای رقیب نمیتوانند غلبه یابند.
بنابراین تا اینجا مشخص شد که روایتها چه اهمیتی دارند. به نظر میرسد به همین خاطر است که در چند سال گذشته بر «جهاد تبیین» تا این اندازه تأکید شده است. اما با وجود اهمیتی که این پدیده دارد، در برخی از دستگاههای فرهنگی استان کهگیلویه و بویراحمد که اتفاقاً وظیفه تبیینی بر عهده دارند، همچنان از همان روشهای قدیمی و تاریخ مصرف گذشته استفاده میشود که در میدان رسانهای جدید توانی برای مبارزه ندارند.
فرض کنید قرار است یک رفتار فرهنگی در سطح استان کهگیلویه و بویراحمد ترویج شود. یک دستگاه فرهنگی نیز عهدهدار آن است. مثلاً پدیده حجاب را در نظر بگیرید؛ به یک دستگاه بودجهای پرداخت میشود که این کار را انجام دهد. آن دستگاه اقدام به خرید مقداری لباس با استانداردهای حجاب مینماید. سپس در جشنوارهای آن لباسها را به افراد حاضر در آن جشنواره میدهد. سپس این اقدام خود را به عنوان اقدامی در راستای ترویج حجاب محسوب میکند. در حالی که همانطور که در ادامه گفته میشود، این اقدام را نباید ترویج حجاب دانست.
اولاً در این جشنوارهها معمولاً افرادی حاضر میشوند که با حجاب مورد نظر آن دستگاه فرهنگی کاملاً موافق هستند. بنابراین حاضرین در این نشست، اصلاً نیازی به شرکت در چنین جشنوارههایی ندارند؛ آنها حتی اگر به این جشنواره نیایند نیز حجاب مرسوم را رعایت میکنند. بنابراین اختصاص این لباسها به آن افراد را هر طور که حساب کنیم، اقدامی ترویجی در حوزه حجاب محسوب نمیشود. به همین خاطر است که میگوییم این شیوههای تبلیغی قدیمی شده و در دنیای امروز به نتیجه نمیرسند.
هزینهای که برای تهیه لباس برای ترویج حجاب شده بود را میشد به صورتهایی دیگر خرج کرد که در این میدان رسانهای به نتیجه برسد. میشد از ابزارهای نوین رسانهای استفاده کرد که متأسفانه در برخی از دستگاههای تبلیغی فرهنگی استان کهگیلویه و بویراحمد مشاهده نمیشود.
علاوه بر حجاب، در پدیدهای همچون قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت نیز میتوان مشابه این اقدامات را مشاهده کرد. برگزاری جلسات اداری هر چند در جای خود مهم است، اما مطمئناً به تنهایی نمیتواند به نتیجه برسد. تا زمانی که در شبکههای اجتماعی، در بسیاری از کلیپها عدم ازدواج و فرزندآوری پیشفرض گرفته میشود و روابط تا حدی عرفی نشان داده میشوند که گویی ازدواج پدیدهای «از مد افتاده» است، اگر هر روز نیز جلساتی مبنی بر اهمیت ازدواج و فرزندآوری برگزار شود، باز هم نمیتواند بازنمایی رسانهای غالب را شکست دهد. فرض کنید قرار است فرزندآوری تشویق شود؛ یکی از همین دستگاههای فرهنگی میتواند ابتدا با خانوادههایی که چندین فرزند دارند و همه فرزندان آنها «موفق» شدهاند، مصاحبههایی ترتیب دهد و در قطب مقابل آن، با خانوادههای «تکفرزندی» که در زندگی خود شکست خوردهاند نیز گفتوگوهایی انجام دهد. سپس با مقایسه این دو و ارائه یک روایت جذاب رسانهای و کوتاه از این خانوادهها، اشتیاق به چندفرزندی و دوریگزینی از تکفرزندی را در استان کلید بزند. واضح است که این تنها یک مثال است و میتوان صدها اقدام مشابه در این زمینه و سایر زمینههای فرهنگی انجام داد.
نکته جالب ماجرا آنجاست که اقداماتی از این جنس، اتفاقاً هزینههای کمتری نیز میطلبند. اما همانطور که گفته شد گاهی دیده میشود که با هزینههای گزاف، بر اساس همان منطق قدیمی، اقداماتی صورت میگیرد که نتیجهبخش نیستند.
این یادداشت صرفاً در راستای اصلاح برخی رویههای نادرست منتشر شده و انتشار آن به این معنا نیست که همه نهادهای فرهنگی با روشهای نوین ترویج و تبلیغات آشنایی ندارند. پیشنهاد میشود دستگاههای فرهنگی کهگیلویه و بویراحمد به «جهاد تبیین» و مفاد آن رجوع کنند.