تاریخ انتشار
شنبه ۴ تير ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۰۲
کد مطلب : ۴۴۹۵۲۶
ابعاد سفر منطقهای رئیسجمهور آمریکا به روایت نشنالاینترست؛
بایدن تسلیم تاکتیکهای ترامپ در قبال برجام شده است
۰
کبنا ؛پل پیلار استاد دانشگاه و عضو سابق آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) در مقاله ای برای نشنال اینترنست با عنوان "چرا سیاست های خاورمیانه ای بایدن شبیه ترامپ است؟" نوشت:
جو بایدن که در روزی که به قدرت رسید، مسنترین رئیسجمهور ایالات متحده بود، این شانس را داشت که یک رئیس جمهور یک دوره ای موثر شود. یک سوم دوره ریاستجمهوری او گذشته و بدیهی است که او در این مسیر نیست. یکی از نشانهها، اما نه تنها نشانه، این است که او میخواهد برای انتخابات مجدد شرکت کند. سن به تنهایی دلیل کافی برای توقف حامیان بایدن است. اگر بایدن برای دور دوم بخواهد خدمت کند، در پایان دوره ۸۶ ساله خواهد بود. برای مقایسه، مسنترین رئیسجمهور بعدی ایالات متحده رونالد ریگان بود که ۷۷ سال داشت که از سمت خود کنار رفت.
بزرگترین کمکی که قرار بود بایدن به ملت بکند، بازگرداندن صداقت، حقیقت، عقل، لطف و احساس خدمات عمومی به کاخ سفید پس از چهار سال ریاست جمهوری دونالد ترامپ بود. این سهم قابل توجه بوده است، اگرچه بایدن باید از جایگاه ریاست جمهوری استفاده بیشتری کند تا بر ملت تأثیر بگذارد و اشاره کند که خطر از دست دادن دموکراسی توسط خود آمریکا چقدر قریب الوقوع و شدید است.
اما یک رئیس جمهور یک دوره ای می تواند بسیار بیشتر از این باشد. یک فرد یکدورهای که زیر بار هیچ یک از دودلی های مرتبط با انتخاب مجدد نباشد، میتواند عادات ملی قدیمی، کهنه و غیرمولد را در اندیشیدن به سیاست بدون ترس از پرداخت هزینههای سیاسی شخصی بشکند. چنین عادات قدیمی برخی از جنبه های اصلی سیاست خارجی ایالات متحده را مشخص کرده است.
این که بایدن تلاش نمیکند از این عادتها دور شود، با رویکرد دولت او در قبال خاورمیانه نشان داده میشود که نماد آن سفر آینده او به عربستان سعودی و اسرائیل است. از آنجایی که انگیزه ماموریت در عربستان سعودی متقاعد کردن سعودی ها به پمپاژ بیشتر نفت است تا هم قیمت بنزین و هم ناراحتی مصرف کنندگان آمریکایی (و رای دهندگان) در مورد تورم کاهش یابد، باید نمونه ای از محدودیت های سنتی در نظر گرفته شود؛ تفکری که ملاحظات سیاسی داخلی کوتاه مدت را مقدم بر موضوعات استراتژیک بزرگتر قرار می دهد. حتی مشخص نیست که از تحت فشار قرار دادن سعودی ها در مورد سطح تولید نفت، سود زیادی حاصل شود.
بسیاری از نظرات موافق و مخالف درباره سفر به عربستان سعودی، با سادهسازی بیش از حد انتخاب سیاست بین تلقی قاتل جمال خاشقچی به عنوان منحوس در مقابل مذاکره با عربستان سعودی، به دلیل اینکه این کشور بازیگر اصلی در خاورمیانه است، برخی از این نوع تفکرات قدیمی را نشان داده است. این نوع چارچوببندی مانند یک عادت قدیمی دیگر در گفتمان سیاست خارجی به نظر میرسد؛ عادتی که بر اساس آن، گفتوگوی دیپلماتیک را نوعی پاداش برای رفتار خوب در نظر میگیریم و تنها زمانی استفاده میکنیم که کارهایی که افراد آن سوی میز انجام می دهند را دوست داشته باشیم. تا آن جا که دولت بایدن بر این عادت غلبه کرده، مسئله خوبی است.
اما به نظر نمیرسد دولت بر مشکل اساسیتر سیاست در قبال خاورمیانه، یعنی تقسیمبندی منطقه بین افراد خوب و بد، بین متحدان و مخالفان، بدون فراتر رفتن از این برچسبها و توجه کافی به اینکه دقیقاً چه کسی چه کاری انجام می دهد و چگونه بر امنیت منطقه تاثیر می گذارد، غلبه کرده باشد. دیدگاه مرسوم، اسرائیل و کشورهای عربی را که فعالانه با آن همکاری میکنند بهعنوان افراد خوب و ایران را بهعنوان مهمترین آدم بد نشان میدهد.
یک مثال برجسته از اینکه چگونه این دیدگاه با اینکه چه کسی چه کاری انجام می دهد مطابقت ندارد و چگونه ایالات متحده می تواند به آشفتگی های ایجاد شده توسط جاه طلبی های محلی بازیگران منطقه ای کشیده شود، جنگ در یمن است. در ابتدای جنگ داخلی ناشی از نارضایتی قبیله ای بر سر مسائل داخلی، عاملی که بیش از هر عامل دیگری، یمن را به یک فاجعه انسانی تبدیل کرد، حمله هوایی به رهبری عربستان سعودی به این کشور در سال ۲۰۱۵ بود. ایالات متحده، با بی اعتبار کردن خود، به این حمله کمک کرده است. دولت بایدن، سال گذشته اعلام کرد که به حمایت از "عملیات تهاجمی" عربستان پایان می دهد، اما حمایت غیرمستقیم ایالات متحده از نیروی هوایی عربستان در قالب تعمیر و نگهداری و کمک های لجستیکی ادامه دارد.
بله، بایدن با محمد بن سلمان، حاکم سعودی، صحبت های زیادی دارد، نه فقط در مورد تکه تکه کردن یک مقیم آمریکا و سایر موارد نقض حقوق بشر و مطمئناً نه فقط در مورد پمپاژ نفت بیشتر. گفتوگو ضروری است، اما نباید بهعنوان گفتوگو با یک «متحد» در نظر گرفته شود، زیرا اینطور نیست. عربستان سعودی در واقع یک بازیگر بزرگ منطقه ای است و یک مشکل ساز بزرگ منطقه ای بوده است.
مخرب ترین حمله هوایی بعدی توسط یک کشور خاورمیانه علیه یک کشور همسایه، عملیات هوایی اسرائیل در سوریه است. علاوه بر خسارات و تلفات مستقیم آن کارزار، تنشهای منطقهای را تشدید کرده و چشمانداز برقراری صلح در سوریه را کاهش داده است. در اینجا به نظر نمی رسد که دولت بایدن حتی عقب نشینی اندکی را انجام داده باشد. در عوض، ایالات متحده آشکارا به منظور رفع تعارض تاکتیکی و نه رسیدگی به غیرقانونی بودن و اثرات بی ثبات کننده این حملات، با اسرائیل هماهنگ می شود.
اینرسی دولت بایدن در مورد مسائل خاورمیانه بیشتر با عقب افتادن آن از دولت قبلی خود در رابطه با ارتقای روابط بین اسرائیل و برخی کشورهای عربی (به اصطلاح «توافق ابراهیم») نشان داده می شود. حتی به نظر می رسد که عربستان سعودی را برای حرکت در همین مسیر تحت فشار قرار می دهد. در این راه، چشم انداز صلح و ثبات را با کاستن از انگیزه اسرائیل برای برقراری صلح با فلسطینی ها و تشدید تنش ها در منطقه خلیج فارس، ( علاوه بر سایر اثرات جانبی مانند تشدید درگیری صحرای غربی) بهبود نبخشیده بلکه کاهش داده است. اخیراً اسرائیلیها عملاً اذعان کردند که ارتقای روابط ربطی به صلح ندارد، بلکه یک اتحاد نظامی ضد ایران است.
سپس برنامه جامع اقدام مشترک وجود دارد، توافق چندجانبه ای که فعالیت های هسته ای ایران را محدود کرد و بایدن واقعاً می خواهد آن را بازسازی کند، اما تسلیم برخی از تاکتیک های ترامپ برای از بین بردن آن شده است. بایدن فرصت را برای احیای سریع توافق از دست داد و صرفاً با استفاده از اقدامات اجرایی برای خنثی کردن اقدامات ترامپ برای بازگرداندن ایالات متحده به برجامی اقدام کرد که همان دولتی که درباره توافق مذاکره کرده بود، در ایران همچنان بر سر کار بود.
درعوض، دولت بایدن بیشتر رویکرد شکست خورده ترامپ با "فشار حداکثری" را ادامه داده است، که موجب پیشرفت غنیسازی اورانیوم ایران بوده و تاثیر مفیدی بر دیگر رفتارهای منطقهای ایران نداشته است. اینرسی سیاست بایدن در قبال ایران حتی شامل فاصله نگرفتن از تاکتیک نامنظم ترامپ برای قرار دادن شاخه ای از نیروهای مسلح ایران در لیستی بوده که برای گروه های تروریستی غیردولتی در نظر گرفته شده است. اقدامی که هیچ فایده عملی نداشته و طبق گزارش ها به مانع اصلی برای احیای برجام تبدیل شده است.
هنوز برای بایدن دیر نیست که این توشه و ترس های سیاسی داخلی را کنار بگذارد و در عوض رویکرد تازه ای به خاورمیانه اتخاذ کند که به طور خالص از منافع ایالات متحده پیروی می کند تا اهداف و درگیری های بازیگران محلی. انجام ندادن این کار به معنای پیروی از همان رویکرد قدیمی فرسوده ایالات متحده در قبال آن منطقه است؛ رویکردی که شکست هایش آشکارتر از موفقیت هایش بوده است.
*منبع: نشنال اینترست
جو بایدن که در روزی که به قدرت رسید، مسنترین رئیسجمهور ایالات متحده بود، این شانس را داشت که یک رئیس جمهور یک دوره ای موثر شود. یک سوم دوره ریاستجمهوری او گذشته و بدیهی است که او در این مسیر نیست. یکی از نشانهها، اما نه تنها نشانه، این است که او میخواهد برای انتخابات مجدد شرکت کند. سن به تنهایی دلیل کافی برای توقف حامیان بایدن است. اگر بایدن برای دور دوم بخواهد خدمت کند، در پایان دوره ۸۶ ساله خواهد بود. برای مقایسه، مسنترین رئیسجمهور بعدی ایالات متحده رونالد ریگان بود که ۷۷ سال داشت که از سمت خود کنار رفت.
بزرگترین کمکی که قرار بود بایدن به ملت بکند، بازگرداندن صداقت، حقیقت، عقل، لطف و احساس خدمات عمومی به کاخ سفید پس از چهار سال ریاست جمهوری دونالد ترامپ بود. این سهم قابل توجه بوده است، اگرچه بایدن باید از جایگاه ریاست جمهوری استفاده بیشتری کند تا بر ملت تأثیر بگذارد و اشاره کند که خطر از دست دادن دموکراسی توسط خود آمریکا چقدر قریب الوقوع و شدید است.
اما یک رئیس جمهور یک دوره ای می تواند بسیار بیشتر از این باشد. یک فرد یکدورهای که زیر بار هیچ یک از دودلی های مرتبط با انتخاب مجدد نباشد، میتواند عادات ملی قدیمی، کهنه و غیرمولد را در اندیشیدن به سیاست بدون ترس از پرداخت هزینههای سیاسی شخصی بشکند. چنین عادات قدیمی برخی از جنبه های اصلی سیاست خارجی ایالات متحده را مشخص کرده است.
این که بایدن تلاش نمیکند از این عادتها دور شود، با رویکرد دولت او در قبال خاورمیانه نشان داده میشود که نماد آن سفر آینده او به عربستان سعودی و اسرائیل است. از آنجایی که انگیزه ماموریت در عربستان سعودی متقاعد کردن سعودی ها به پمپاژ بیشتر نفت است تا هم قیمت بنزین و هم ناراحتی مصرف کنندگان آمریکایی (و رای دهندگان) در مورد تورم کاهش یابد، باید نمونه ای از محدودیت های سنتی در نظر گرفته شود؛ تفکری که ملاحظات سیاسی داخلی کوتاه مدت را مقدم بر موضوعات استراتژیک بزرگتر قرار می دهد. حتی مشخص نیست که از تحت فشار قرار دادن سعودی ها در مورد سطح تولید نفت، سود زیادی حاصل شود.
بسیاری از نظرات موافق و مخالف درباره سفر به عربستان سعودی، با سادهسازی بیش از حد انتخاب سیاست بین تلقی قاتل جمال خاشقچی به عنوان منحوس در مقابل مذاکره با عربستان سعودی، به دلیل اینکه این کشور بازیگر اصلی در خاورمیانه است، برخی از این نوع تفکرات قدیمی را نشان داده است. این نوع چارچوببندی مانند یک عادت قدیمی دیگر در گفتمان سیاست خارجی به نظر میرسد؛ عادتی که بر اساس آن، گفتوگوی دیپلماتیک را نوعی پاداش برای رفتار خوب در نظر میگیریم و تنها زمانی استفاده میکنیم که کارهایی که افراد آن سوی میز انجام می دهند را دوست داشته باشیم. تا آن جا که دولت بایدن بر این عادت غلبه کرده، مسئله خوبی است.
اما به نظر نمیرسد دولت بر مشکل اساسیتر سیاست در قبال خاورمیانه، یعنی تقسیمبندی منطقه بین افراد خوب و بد، بین متحدان و مخالفان، بدون فراتر رفتن از این برچسبها و توجه کافی به اینکه دقیقاً چه کسی چه کاری انجام می دهد و چگونه بر امنیت منطقه تاثیر می گذارد، غلبه کرده باشد. دیدگاه مرسوم، اسرائیل و کشورهای عربی را که فعالانه با آن همکاری میکنند بهعنوان افراد خوب و ایران را بهعنوان مهمترین آدم بد نشان میدهد.
یک مثال برجسته از اینکه چگونه این دیدگاه با اینکه چه کسی چه کاری انجام می دهد مطابقت ندارد و چگونه ایالات متحده می تواند به آشفتگی های ایجاد شده توسط جاه طلبی های محلی بازیگران منطقه ای کشیده شود، جنگ در یمن است. در ابتدای جنگ داخلی ناشی از نارضایتی قبیله ای بر سر مسائل داخلی، عاملی که بیش از هر عامل دیگری، یمن را به یک فاجعه انسانی تبدیل کرد، حمله هوایی به رهبری عربستان سعودی به این کشور در سال ۲۰۱۵ بود. ایالات متحده، با بی اعتبار کردن خود، به این حمله کمک کرده است. دولت بایدن، سال گذشته اعلام کرد که به حمایت از "عملیات تهاجمی" عربستان پایان می دهد، اما حمایت غیرمستقیم ایالات متحده از نیروی هوایی عربستان در قالب تعمیر و نگهداری و کمک های لجستیکی ادامه دارد.
بله، بایدن با محمد بن سلمان، حاکم سعودی، صحبت های زیادی دارد، نه فقط در مورد تکه تکه کردن یک مقیم آمریکا و سایر موارد نقض حقوق بشر و مطمئناً نه فقط در مورد پمپاژ نفت بیشتر. گفتوگو ضروری است، اما نباید بهعنوان گفتوگو با یک «متحد» در نظر گرفته شود، زیرا اینطور نیست. عربستان سعودی در واقع یک بازیگر بزرگ منطقه ای است و یک مشکل ساز بزرگ منطقه ای بوده است.
مخرب ترین حمله هوایی بعدی توسط یک کشور خاورمیانه علیه یک کشور همسایه، عملیات هوایی اسرائیل در سوریه است. علاوه بر خسارات و تلفات مستقیم آن کارزار، تنشهای منطقهای را تشدید کرده و چشمانداز برقراری صلح در سوریه را کاهش داده است. در اینجا به نظر نمی رسد که دولت بایدن حتی عقب نشینی اندکی را انجام داده باشد. در عوض، ایالات متحده آشکارا به منظور رفع تعارض تاکتیکی و نه رسیدگی به غیرقانونی بودن و اثرات بی ثبات کننده این حملات، با اسرائیل هماهنگ می شود.
اینرسی دولت بایدن در مورد مسائل خاورمیانه بیشتر با عقب افتادن آن از دولت قبلی خود در رابطه با ارتقای روابط بین اسرائیل و برخی کشورهای عربی (به اصطلاح «توافق ابراهیم») نشان داده می شود. حتی به نظر می رسد که عربستان سعودی را برای حرکت در همین مسیر تحت فشار قرار می دهد. در این راه، چشم انداز صلح و ثبات را با کاستن از انگیزه اسرائیل برای برقراری صلح با فلسطینی ها و تشدید تنش ها در منطقه خلیج فارس، ( علاوه بر سایر اثرات جانبی مانند تشدید درگیری صحرای غربی) بهبود نبخشیده بلکه کاهش داده است. اخیراً اسرائیلیها عملاً اذعان کردند که ارتقای روابط ربطی به صلح ندارد، بلکه یک اتحاد نظامی ضد ایران است.
سپس برنامه جامع اقدام مشترک وجود دارد، توافق چندجانبه ای که فعالیت های هسته ای ایران را محدود کرد و بایدن واقعاً می خواهد آن را بازسازی کند، اما تسلیم برخی از تاکتیک های ترامپ برای از بین بردن آن شده است. بایدن فرصت را برای احیای سریع توافق از دست داد و صرفاً با استفاده از اقدامات اجرایی برای خنثی کردن اقدامات ترامپ برای بازگرداندن ایالات متحده به برجامی اقدام کرد که همان دولتی که درباره توافق مذاکره کرده بود، در ایران همچنان بر سر کار بود.
درعوض، دولت بایدن بیشتر رویکرد شکست خورده ترامپ با "فشار حداکثری" را ادامه داده است، که موجب پیشرفت غنیسازی اورانیوم ایران بوده و تاثیر مفیدی بر دیگر رفتارهای منطقهای ایران نداشته است. اینرسی سیاست بایدن در قبال ایران حتی شامل فاصله نگرفتن از تاکتیک نامنظم ترامپ برای قرار دادن شاخه ای از نیروهای مسلح ایران در لیستی بوده که برای گروه های تروریستی غیردولتی در نظر گرفته شده است. اقدامی که هیچ فایده عملی نداشته و طبق گزارش ها به مانع اصلی برای احیای برجام تبدیل شده است.
هنوز برای بایدن دیر نیست که این توشه و ترس های سیاسی داخلی را کنار بگذارد و در عوض رویکرد تازه ای به خاورمیانه اتخاذ کند که به طور خالص از منافع ایالات متحده پیروی می کند تا اهداف و درگیری های بازیگران محلی. انجام ندادن این کار به معنای پیروی از همان رویکرد قدیمی فرسوده ایالات متحده در قبال آن منطقه است؛ رویکردی که شکست هایش آشکارتر از موفقیت هایش بوده است.
*منبع: نشنال اینترست