تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۴۲
کد مطلب : ۴۴۵۵۱۵
محمد دروديان در یادداشتی نوشت
جنگ در اوكراين
۰
کبنا ؛ محمد دروديان در یادداشتی نوشت: جنگ اوكراين در قلب اروپا و در يك منطقه ژئوپليتيك، بازتاب گستردهاي داشته كه به صورت تدريجي در حال آشكار شدن است. اين واقعه نظامي- راهبردي را با رويكردهاي متفاوتي ميتوان مورد ارزيابي قرار داد. روايتها از اين واقعه و تحليل آن، تابع پيشفرضها و نگرشهاي مختلف است كه در عين كثرت، در دو دسته كلي قابل تقسيم است: همسويي با روسيه و پذيرش نگرانيهاي امنيتي مسكو براي حمله نظامي به اوكراين، يا همراهي با نگرانيهاي امنيتي و هويتي اوكراين، براي برخورداري از حمايت ناتو و امريكا. تبيين تحولات جاري در ذيل گفتمان غالب، مانع از نگاه سوم و از بيرون براي بهرهبرداري در نگرش به جنگ آينده و بازبيني تجربه جنگ گذشته ميشود. در عين حال تلاش خواهد شد تا بخشي از تجربه جنگ در اوكراين، از طريق بازبيني تجربه جنگ با عراق و با نظر به الزامات جنگ آينده، مورد بررسي قرار بگيرد. رويكرد «دفاعيمحور» در برابر تجاوز دشمن، موجب تمركز بر ارزيابي عملكرد و موقعيت اوكراين در برابر حمله نظامي روسيه شده است. در همين چارچوب، تاكيد بر ضرورت برخورداري از قدرت دفاعي و مقاومت در برابر دشمن، منجر به يادآوري عملكرد دفاعي جامعه ايران در برابر حمله نظامي عراق و ضرورت برخورداري از قدرت دفاعي، براي حفظ استقلال كشور شده است. در عين حال نكات ديگري وجود دارد كه فراتر از مفهوم «جنگ دفاعي» و در چارچوب مفهوم استراتژيك از جنگ، ميتوان تجربه جنگ اوكراين را مورد ارزيابي قرار داد. هماكنون جنگ ايران و عراق در ذيل مفهوم دفاع مقدس، به معناي تبيين عملكرد جامعه ايران در برابر تجاوز عراق صورتبندي ميشود، در حالي كه جنگ به معناي استفاده از قدرت نظامي براي تامين اهداف سياسي، يك امر استراتژيك و
مخاطرهآميز است كه بر سرشت و سرنوشت يك جامعه و موقعيت آينده يك كشور، تاثير اساسي خواهد داشت. در ادامه به برخي ملاحظاتي كه در اين زمينه وجود دارد، اشاره خواهد شد:
1) وقوع جنگ يك امر دفعي نيست، بلكه مناقشات روي موضوعاتي صورت ميگيرد كه ريشههاي تاريخي دارد و در نسبت با هويت و موقعيت طرفين درگير مناقشه، امكان مذاكره و مصالحه درباره آن، با تقسيم شكست و پيروزي وجود ندارد. منطق اجتنابناپذيري جنگ، تابع همين ملاحظه و شكست در راهحل سياست و استفاده از ابزار مذاكره است.
2) پيشبيني احتمال وقوع جنگ بر دو پايه قابل حصول است: نخست؛ توجه به موضوع مورد مناقشه و ميزان امكانپذيري مصالحه درباره آن و دوم؛ ادراك از توانمندي و قدرت بازدارندگي در نزد طرفينِ درگير، براي تامين اهداف، با استفاده از ابزار نظامي و جنگ است.
3) تصوير عمومي از مساله مورد مناقشه و موقعيت طرفين، حاصل عمليات رسانهاي- رواني است و مقدمات جنگ بر پايه همين تصويرسازي و «واقعيتنمايي» صورت ميگيرد و بعدها مواد اوليه تاريخنگاري واقعه و منطق تحريف را فراهم و شكل ميدهد. بنابراين برخورداري از قدرت رسانهاي و تصويرسازي از واقعيات و اهداف، در مرحله قبل از جنگ، براي مصالحه يا ايجاد بازدارندگي و دفاع در صورت وقوع جنگ، بسيار اهميت دارد، زيرا تا اندازهاي ميتواند در تعيين پيروزي يا شكست نقش اساسي داشته باشد.
بر پايه سه ملاحظه ياد شده، با نظر به تجربه جنگ با عراق ميتوان نتيجه گرفت:
1. در جنگ ايران و عراق، تامين مطالبات ارضي عراق از ايران و لغو قرارداد 1975 الجزاير كه ريشههاي تاريخي، سياسي و حقوقي داشت و با موقعيت و رقابتهاي منطقهاي درآميخته بود، براي ايران قابل مذاكره نبود، زيرا با توجه به برتري نظامي عراق، مذاكره به معناي تسليم شدن در برابر خواستههاي احتمالا غيرقابل توقف عراق، همراه با پيامدهاي سياسي- اجتماعي آن در جامعه ايران بود كه در شرايط پس از پيروزي انقلاب قرار داشت.
2. وقوع جنگ به معناي حمله عراق به ايران پس از پيروزي انقلاب، براساس «موضوع مورد مناقشه» و «شرايط سياسي و نظامي» قابل پيشبيني بود. بنابراين غافلگيري در برابر جنگ، با توجه به 20 ماه درگيري مرزي و با توجه به مطالبات عراق كه در اظهارات مقامات رسمي اين كشور قابل مشاهده بود، متاثر از تفكر موجود به مساله جنگ بود كه بايد احتمال وقوع آن از سال 58 پيشبيني ميشد، در حالي كه نتيجهگيري درباره قطعي بودن وقوع جنگ، طبق اسناد منتشر شده، در 13 شهريورماه 59 صورت گرفت كه جنگ عملا از اول شهريور آغاز شده بود و اين ارزيابي درباره قطعي بودن آن، تاثيري در ايجاد آمادگي دفاعي و بازدارندگي عراق از حمله به ايران نداشت.
3. تفسير جنگ در چارچوب مقابله عراق و حاميانش با انقلاب مردمي و ديني در جامعه ايران، هرچند موجب شكلگيري قدرت دفاعي ايران و در نتيجه شكست عراق شد، اما از قدرت تاثيرگذاري براي اقناع مردم ساير كشورها برخوردار نبود. چنانكه هيچ گونه تجمع و اعتراضي در برابر تحميل جنگ به ايران در كشورهاي مسلمان در منطقه و در خارج منطقه صورت نگرفت و در سازمانهاي بينالمللي حقوق قانوني ملت ايران ناديده گرفته شد.
بر اساس بازبيني تجربه گذشته، براي استفاده در آينده، در سه زمينه بايد تلاش كرد:
1- موضوع مورد مناقشه و خطوط قرمز را بايد در چارچوب استراتژي امنيت ملي، براي جامعه ايران و ساير كشورها تعريف و اعلام آن را مديريت كرد تا در محاسبات خود لحاظ كنند. در واقع بايد روشن شود كه چه چيزي براي ج.ا.ايران قابل پذيرش نيست و انجام آن موجب استفاده ايران از قدرت نظامي براي پيشگيري و مقابله خواهد شد؟ تشتت و ناهماهنگي در اعلام مواضع يا ناتواني در تبيين و اعلام مواضع، مانع از انتقال پيام «بازدارندگي» به دشمن و اقناع و باورپذيري جامعه براي «دفاع» در برابر دشمن خواهد شد.
2- پيشبيني تمهيدات نظامي و آشكارسازي قدرت بازدارندگي، همراه با آمادگي براي مذاكره، بايد بر پايه ترسيم خطوط قرمز صورت پذيرد. در غير اين صورت از تاثير لازم براي شناخت اهداف و نيات دشمن و تغيير در محاسبات متجاوزين و رقبا، برخوردار نخواهد بود.
3- گسترش قدرت تاثيرگذاري رسانهها در متقاعدسازي و تصويرسازي از امور جاري با استفاده از قدرت رسانهاي و ديپلماسي، به مثابه يك جنگ است. شكست در جنگِ ماقبل از جنگ براي ترسيم حقوق و خواستههاي مشروع ملت ايران و آمادگي براي مقابله با هرگونه تجاوز، متكي بر قدرت رسانهاي- ديپلماتيك و مديريت آن با استفاده از قدرت بازدارندگي، قابل حصول است. نميتوان بر اساس باورهاي دروني به خواستهها و حقانيت خود، به آنچه در جنگ رسانهاي صورت ميگيرد، بيتوجه بود. شكست در جنگ رسانهاي و عمليات رواني، موجب شكست در جنگ خواهد شد.
مخاطرهآميز است كه بر سرشت و سرنوشت يك جامعه و موقعيت آينده يك كشور، تاثير اساسي خواهد داشت. در ادامه به برخي ملاحظاتي كه در اين زمينه وجود دارد، اشاره خواهد شد:
1) وقوع جنگ يك امر دفعي نيست، بلكه مناقشات روي موضوعاتي صورت ميگيرد كه ريشههاي تاريخي دارد و در نسبت با هويت و موقعيت طرفين درگير مناقشه، امكان مذاكره و مصالحه درباره آن، با تقسيم شكست و پيروزي وجود ندارد. منطق اجتنابناپذيري جنگ، تابع همين ملاحظه و شكست در راهحل سياست و استفاده از ابزار مذاكره است.
2) پيشبيني احتمال وقوع جنگ بر دو پايه قابل حصول است: نخست؛ توجه به موضوع مورد مناقشه و ميزان امكانپذيري مصالحه درباره آن و دوم؛ ادراك از توانمندي و قدرت بازدارندگي در نزد طرفينِ درگير، براي تامين اهداف، با استفاده از ابزار نظامي و جنگ است.
3) تصوير عمومي از مساله مورد مناقشه و موقعيت طرفين، حاصل عمليات رسانهاي- رواني است و مقدمات جنگ بر پايه همين تصويرسازي و «واقعيتنمايي» صورت ميگيرد و بعدها مواد اوليه تاريخنگاري واقعه و منطق تحريف را فراهم و شكل ميدهد. بنابراين برخورداري از قدرت رسانهاي و تصويرسازي از واقعيات و اهداف، در مرحله قبل از جنگ، براي مصالحه يا ايجاد بازدارندگي و دفاع در صورت وقوع جنگ، بسيار اهميت دارد، زيرا تا اندازهاي ميتواند در تعيين پيروزي يا شكست نقش اساسي داشته باشد.
بر پايه سه ملاحظه ياد شده، با نظر به تجربه جنگ با عراق ميتوان نتيجه گرفت:
1. در جنگ ايران و عراق، تامين مطالبات ارضي عراق از ايران و لغو قرارداد 1975 الجزاير كه ريشههاي تاريخي، سياسي و حقوقي داشت و با موقعيت و رقابتهاي منطقهاي درآميخته بود، براي ايران قابل مذاكره نبود، زيرا با توجه به برتري نظامي عراق، مذاكره به معناي تسليم شدن در برابر خواستههاي احتمالا غيرقابل توقف عراق، همراه با پيامدهاي سياسي- اجتماعي آن در جامعه ايران بود كه در شرايط پس از پيروزي انقلاب قرار داشت.
2. وقوع جنگ به معناي حمله عراق به ايران پس از پيروزي انقلاب، براساس «موضوع مورد مناقشه» و «شرايط سياسي و نظامي» قابل پيشبيني بود. بنابراين غافلگيري در برابر جنگ، با توجه به 20 ماه درگيري مرزي و با توجه به مطالبات عراق كه در اظهارات مقامات رسمي اين كشور قابل مشاهده بود، متاثر از تفكر موجود به مساله جنگ بود كه بايد احتمال وقوع آن از سال 58 پيشبيني ميشد، در حالي كه نتيجهگيري درباره قطعي بودن وقوع جنگ، طبق اسناد منتشر شده، در 13 شهريورماه 59 صورت گرفت كه جنگ عملا از اول شهريور آغاز شده بود و اين ارزيابي درباره قطعي بودن آن، تاثيري در ايجاد آمادگي دفاعي و بازدارندگي عراق از حمله به ايران نداشت.
3. تفسير جنگ در چارچوب مقابله عراق و حاميانش با انقلاب مردمي و ديني در جامعه ايران، هرچند موجب شكلگيري قدرت دفاعي ايران و در نتيجه شكست عراق شد، اما از قدرت تاثيرگذاري براي اقناع مردم ساير كشورها برخوردار نبود. چنانكه هيچ گونه تجمع و اعتراضي در برابر تحميل جنگ به ايران در كشورهاي مسلمان در منطقه و در خارج منطقه صورت نگرفت و در سازمانهاي بينالمللي حقوق قانوني ملت ايران ناديده گرفته شد.
بر اساس بازبيني تجربه گذشته، براي استفاده در آينده، در سه زمينه بايد تلاش كرد:
1- موضوع مورد مناقشه و خطوط قرمز را بايد در چارچوب استراتژي امنيت ملي، براي جامعه ايران و ساير كشورها تعريف و اعلام آن را مديريت كرد تا در محاسبات خود لحاظ كنند. در واقع بايد روشن شود كه چه چيزي براي ج.ا.ايران قابل پذيرش نيست و انجام آن موجب استفاده ايران از قدرت نظامي براي پيشگيري و مقابله خواهد شد؟ تشتت و ناهماهنگي در اعلام مواضع يا ناتواني در تبيين و اعلام مواضع، مانع از انتقال پيام «بازدارندگي» به دشمن و اقناع و باورپذيري جامعه براي «دفاع» در برابر دشمن خواهد شد.
2- پيشبيني تمهيدات نظامي و آشكارسازي قدرت بازدارندگي، همراه با آمادگي براي مذاكره، بايد بر پايه ترسيم خطوط قرمز صورت پذيرد. در غير اين صورت از تاثير لازم براي شناخت اهداف و نيات دشمن و تغيير در محاسبات متجاوزين و رقبا، برخوردار نخواهد بود.
3- گسترش قدرت تاثيرگذاري رسانهها در متقاعدسازي و تصويرسازي از امور جاري با استفاده از قدرت رسانهاي و ديپلماسي، به مثابه يك جنگ است. شكست در جنگِ ماقبل از جنگ براي ترسيم حقوق و خواستههاي مشروع ملت ايران و آمادگي براي مقابله با هرگونه تجاوز، متكي بر قدرت رسانهاي- ديپلماتيك و مديريت آن با استفاده از قدرت بازدارندگي، قابل حصول است. نميتوان بر اساس باورهاي دروني به خواستهها و حقانيت خود، به آنچه در جنگ رسانهاي صورت ميگيرد، بيتوجه بود. شكست در جنگ رسانهاي و عمليات رواني، موجب شكست در جنگ خواهد شد.