تاریخ انتشار
دوشنبه ۲ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۳۰
کد مطلب : ۴۱۴۶۸۱
مناظره دو فعال سابق دانشگاههای استان کهگیلویه و بویراحمد پیرامون «اشرافیت در تشکلها و احزاب سیاسی» در پایگاه خبری کبنانیوز؛
سهم دولت تکنوکرات هاشمی در ترویج اشرافیت/ دانشجویانی که تبدیل به شوالیههای جنگهای حزبی شدهاند/ ساختارهای بسته قدرت اجازه شفافیت و آزادی بیان را نمیدهد / مقابله با فساد باید تبدیل به مطالبه عمومی شود!
۲
کبنا ؛مناظره «اشرافیت در تشکل ها و احزاب سیاسی؛ باید و نبایدها» در پایگاه خبری کبنا نیوز با حضور «روزبه نعیمی» و «آرمان بیگلری» فعالان دانشجویی دانشگاه های استان کهگیلویه و بویراحمد برگزار شد.
در ابتدا روزبه نعیمی به سخن پرداخته و در رابطه با سیستماتیک بودن اشرافیت در نظام گفت: اشرافیت در جامعه شناسی سیاسی نوعی برتری اجتماعی همراه با بهره مندی مادی می گویند که ابتدا برای اینکه اشرافیت را در احزاب و تشکلهای سیاسی بشناسیم باید درک کنیم که احزاب سیاسی و تشکلها یک تکه از جامعه هستند. پس برای تحلیل بهتر باید اشرافیت را در جامعه تحلیل کنیم. اساسی ترین سؤال این است که چرا اشرافیت به وجو دمی آید؟ چه مکانیستی وجود دارد که اشرافیت تولید میشود. واقعیت این است که اشرافیت یک معضل است، ولی خود، مشکل اصلی نیست. مشکل اصلی این است که عدهای افراد از یک سری امکانات عمومی برای اشخاص خاص و برای منافع خاص استفاده میکنند. این یعنی رانت و فساد.
چرا در جامعه ما فساد و رانت صورت میگیرد و منجر به انسداد اجتماعی می شود. یکی از معضلاتی که در جامعه ما وجود دارد نبود یک جامعه باز است. معنیاش این است که دولت در قبال اعمال، و کنشهای سیاسی خود در برابر مردم مسئول و پاسخگو باشد. یکی از ویژگیهای جامعه باز این است که مردم آزادانه به بیان عقاید خود بپردازند. زمانی یک حکومت جامعه باز ایجاد خواهد شد که بتوانیم تمام ارکان دموکراسی را حکمفرما کنیم، که مطبوعات آزاد و احزاب سیاسی هم جزو آن است. این ارکان برای شفافتر کردن و شیشهایتر کردن ساختارهای سیاسی و اجتماعی جامعه است. شما در چنین فضایی میتوانید رانت و فساد را کنترل کنید.
متاسفانه در جامعه ما چنین فضایی را نمیبینیم. چون میبینیم که قوه قضاییه به یک سری برخوردهایی شروع کرده، ولی باز هم جلوی رانت و فساد گرفته نمیشود، با وجود اینکه برخورد با فساد داریم ولی جلوی رانت گرفته نمی شود. به نظر من اصل موضوع این نیست که با مفسد برخورد کنیم، به نظر من ساختارها و روندها شرایطی را محیا میکند که فساد در آن شکل میگیرد و باید با آن برخورد کنیم. فساد سیستماتیک است و به نظر من موردی و فردی نیست. و این سیستماتیک بودن کم کم تبدیل به پدیدهای به نام اشرافی گری میشود.
آرمان بیگلری در ادامه به صحبت پرداخته و ریشه های فساد را با مصادیقی در دولت ها تشریح کرده و گفت: باید به ریشهها و علتها بپردازیم. چه اتفاقی افتاده که کلمه اشراف و طبقه اشراف در زیر پوست انقلاب اسلامی و احزاب و دولت ایجاد شد؟ فساد به تعبیر شما تبدیل به غول هزار سری شده که چاره آن مشکل به نظر میآید. در دهه اول انقلاب اسلامی زمانی که درگیر جنگ بودیم و حضور امام مؤثر بود یک فضای معنوی در کشور حاکم بود. رزمندگان و مجاهدان دهه اول انقلاب (نبوی) تبدیل به یک طبقه جدایی از جامعه می شود که سبک زندگی خاص دارد. ولی بلافاصله بعد از دولت آقای میرحسین موسوی در دولت کارگزاران به فکر یک دولت جدید با برنامههای جدید افتادیم. دولت جدید که بیشتر به فکر توسعه بود معتقد بود اگر بخواهیم رشد و توسعه کشور را ایجاد کنیم باید فرهنگ جامعه نیز تغییر کند. این ادعا در کلان ادعای درستی است. ولی جامعه در واقع امر از ارزشهای اول انقلاب فاصله گرفت.
اگر بخواهیم باز هم ریشه شناسی کنیم، در زمان انقلاب نبوی پیامبر، و بلافاصله در زمان خلیفه اول و خلیفه دوم، سعی میشد ظاهر اسلام حفظ شود. ولی در زمان خلیفه سوم، بی امیه ساختار بستهای در قدرت به وجود میآورد، کم کم قدرت خانوادگی میشود، سبک زندگی و حکومت تغییر میکند، اساساً اولین کاخها در زمان بنی امیه ساخته شده است و طبقه اشراف به وجود میآید. در این دوره بعد از انقلاب اسلامی نیز، رزمندگان و مجاهدان دهه اول انقلاب اسلامی تبدیل به یک طبقه جدایی از جامعه میشود که سبک زندگی خاصی دارند، بلافاصله بعد از دولت جنگ، در زمان دولت آقای هاشمی احساس میکنم اساساً تنه درخت اشرافیت در دل انقلاب اسلامی کاشته میشود و ما خبردار نمیشویم. خبرنگاری از آقای هاشمی میپرسد چطور در دولت شما هیچ کدام از افراد دولت شما شبیه خود شما از سوابق ارزشی، جبههای و انقلابی نیستند. آقای هاشمی صراحتاً اعلام میکند من به اندازه کافی ارزشی و انقلابی و رزمنده هستم، و ترجیح میدهم دولت من یک دولت تکنوکرات باشد، کاربلد باشد و کار انجام دهد. صراحتاً اعلام می کند میخواهد با دولت تکنوکراتی کار کنند که موضوع کارشان ارزشها، استکبارستیزی، آرمانها و ساده زیستی نیست. بلافاصله در دولت کارگزاران متاسفانه در یک اقتصاد بیمار و پر از رانت و نفتی آرام آرام فراموش میکنیم از نرم افزارها و خط قرمزهای دهه اول انقلاب محافظت کنیم. نه تنها فرهنگ دهه اول انقلاب فراموش میشود بلکه صراحتاً تخطئه میشود و نقد میشود.
نعیمی در ادامه تحلیل کرد: من دلم میخواست که آقای بیگلری وارد نقد ساختار و سیستم شوند. اینکه می گویند دولت آقای هاشمی شیوهای تکنوکرات داشتند درست، ولی دوبرابر آن، تولیدات محتوایی داشتیم تا یک فرهنگ انقلابی ایجاد شود و بماند. پس چرا سبک زندگی مردم به سمت خارج از جریانهای انقلابی رفته است، این باید واکاوی شود. اما برگردیم به بحث خود من. من اساساً اعتقاد دارم دموکراسی با کنترل فساد ارتباط تنگاتنگی دارد. در کشورهایی که دموکراسی پیشرفته داشتند، اگر درجه 100 بالاترین درجه عاری از فساد باشد، کشورهایی که دموکراسی پیشرفتهای داشتند رتبه 75 را گرفته بودند. یک سیستم شفافی داشتند، در همین کشورها سیستمهای سرمایه داری را هم داریم، و برخی زندگی پر از تجملاتی دارند. پس باید بیاییم ببینیم چرا سیستم و چطور بر فساد تأثیر میگذارد. جالب است شاخصی که ایران را بررسی کردهاند، از نظر شاخص دموکراسی و شفافیت رتبه 28 را داشته است.
اما چرا در ساختارهای سیاسی و احزاب و تشکلها گاها رانت و فساد و اشرافیت میبینیم. یکی از دلایلی که وجود دارد این است که به نظر من ما ساخت سیاسی درستی نداریم. شخصی که در یک جریان سیاسی رشد میکند هیچ وقت به دلیل استعدادها و به دلیل شایسته بودن رشد نمیکند، در حالی که میبینیم بسیاری از پستها و جایگاهها در دولت و حکومت بر اساس رابطه خویشاوندی و بر اساس وابستگی به جریانهای سیاسی است نه بر اساس شایستگی. نکته دیگر این است که یک ایرادی که داریم تا وقتی که رسانهها آزاد نباشند هیچگاه به سیستم شفاف و شیشهای نمیرسیم. یک ایرادی که داریم این است که هیچگاه به رسانهها این اجازه را ندادیم که شفافیت سازی کنند و همیشه با برخوردهای سلبی رفتار کردهایم و اجازه ندادهایم تودرتوهای فساد را پیدا کنند. نکته بعد این است که آفت اشرافیت گرایی انسداد اجتماعی است. پویایی وجود ندارد و متاسفانه میبینیم که توزیع مزیتهای اجتماعی ثروت، قدرت، احترام بر اساس روابط انتسابی است.
بیگلری در ادامه تحلیل خود بر اشرافیت و فساد بیان کرد: اگر بخواهیم به ریشهها بپردازیم، اساساً ریشههای بوجود آمدن فساد همین است که دوستمان فرمودند. وقتی سیستمی تعریف کردهایم که مطبوعات بتوانند راحتتر نقد کنند و تاب آوری میداشتیم میتوانستیم از آنها پاسخ کشی کنیم.
به اعتقاد بنده وقتی در دولت کارگزاران حزب کارگزاران شکل میگیرد که یک حزب دولت ساز است. و تمام مناسب دولتی بین اعضای یک حزب و با یک نگاه سیاسی تقسیم میشود، وقتی افرادی که عموماً در حزب و قدرت بودند با هم با ازدواجهای فامیلی متصل میشوند و تبدیل به یک طبقه خاص میشوند، آرام آرام تبدیل به قدرت میشوند. بستهترین ساختار سیاسی را در دولت کارگزاران داشتیم. میزان تاب آوری در این دولت کمترین میزان در دولتهای انقلاب اسلامی بوده است. اساساً نقد کردن حتی یک بخشدار دولت افسانه بوده است. وقتی افرادی نامهای برای آقای هاشمی مینویسند و نه نامهای انتقادی بلکه پر از پیشنهاد است، بلافاصله آقای هاشمی از طریق نهادهای امنیتی با این افراد برخورد و سرکوب میکنند. میزان فساد موجود در یک ساختار ارتباط بسیار نزدیکی با میزان آزادی بیان و مطبوعات آزاد و سازمان قضایی مستقل دارد.
اقای شهید آوینی تعریف میکند وقتی برای سری دوم تصمیم به ساخت روایت فتح میگیرد، خدمت آقای محمد هاشمی رئیس صداوسیمای وقت و برادر رئیس جمهور شدم، ایشان بسیار از من استقبال کردند ولی مرا به کناری کشیدند و گفتند آقای آوینی شما امروز دنبال ترویج ارزشهای ساده زیستی، استکبارستیزی و مقاومت است. صادقانه عرض کنم آنچه که شما می گویید با آنچه که رئیس جمهور محترم در تریبونهای دولت از آن سخن می گویند ارزشهای متفاوتی است. به اعتقاد بنده درخت اشرافیت جایی در دل انقلاب اسلامی کاشته میشود که رئیس جمهور صراحتاً اعلام میکند برای ساختن یک اقتصاد توانمند اگر عدهای از مردم زیر چرخ دندههای توسعه له و لگدمال شوند خیلی مهم نیست و ما ناگزیریم از این موضوع. میبینید بعد از آن آقای کرباسچی شهردار تهران میشوند، آقای کرباسچی که محصول حزب کارگزاران بود. آقای کرباسچی در مصاحبه مطبوعاتی در اوایل دهه سوم انقلاب اسلامی صراحتاً اعلام میکنند ما باید از تهران یک کلان شهر بسازیم که کسانی که بضاعت مالی متوسطی دارند امکان ورود به تهران را نداشته باشند و صراحتاً اعلام میکنند باید تهران را آنقدر شیک و مدرن بسازیم که تنها یک طبقه خاص بتوانند ورود کنند. اگر در دوره قبل حتی آنهایی که اعتقاد به اشرافیت داشتند در ظاهر خود را ساده زیست نشان میدادند، اما برعکس در دوره بعد اینها تبدیل به یک طبقه میشوند. عموم افرادی که در دولت بودند ورود به مسائل اقتصادی میکنند، و چون رانتهای قوی داشتند و ما مطبوعات آزادی نداشتیم و رئیس جمهور هیچ اعتقادی به آزادی بیان نداشت اینها دست به دست میدهد تا بنای اشرافیت و فساد در انقلاب اسلامی شکل میگیرد و این ساختار معیوب شکل بگیرد.
نعیمی در ادامه ابراز کرد: نقدی که به آقای بیگلری دارم این است که ایشان در پس پرده جریانهای سیاسی ماندهاند، نه فقط دولت آقای هاشمی، بلکه کسانی که در بطن حاکمیت بودند مثل حزب موتلفه، یا حتی بنیاد مستضعفان. مثلاً اقای علی نقی خاموشی سلطان پتروشیمی در جمهوری اسلامی بودند، چطور به اینها دست پیدا کردهاند؟ نکتهای که وجود دارد ساختارهای حاکمیتی تأثیر بر ساختارهای اجتماعی زیرین میگذارد و اینها هم تبعیت و تقلید میکنند. الان بطور مثال در تریبونهای نمازجمعه ما اشرافیت گری را میبینیم، وقتی بین مسئولین و مردم صف کشی و جداسازی میبینیم. فردی مثل حداد عادل یا براساس چه انتساباتی به پستهای حاکمیتی میرسد. چرا آقای ولایتی در طی یک دورهای بیش از ده شغل داشته باشد. ما نه در احزاب و نه در ساختار سیاسی چرخش نخبگان نداریم. من قبول دارم در دوره آقای هاشمی این اتفاقها افتاد و چپهای خط امام هم بیشترین انتقادات را کردند در حالی که ملی مذهبیون لیبرال بودند. اما اعتقاد من این است که بحث چپ و راست نیست بلکه بحث بحث ساختار است، همانطوری که فرزند آقای عارف به خودش اجازه میدهد بگوید من ژن خوب هستم، برای فرزند حداد عادل هم مدرسهای خاص میسازند. بحث جریان خاص نیست، اگر به گذشته برگردیم خیلی از همین محافظه کاران عامل همین اشرافی گری بودهاند که ممکن است بعداً خود را مردمی، اصولگرا و انقلابی نامیدهاند. مثل جبهه پایداری که آقای صادق محصولی که فساد زیادی از ایشان دیده شد. ببینید اعتقاد من این است که فساد و اشرافیت در جمهوری اسلامی یک کار سیستمی شده و نفوذ پیدا کرده و برای مقابله با روندها باید کار کنیم و ما باید روندهای سلبی را برداریم و تا وقتی این روندهای سلبی وجود داشته باشند همچنان تاریکی بر روندهای فساد ریز وجود دارد.
بیگلری تحلیل کرد: نقد من فقط به دولت کارگزاران نبود. سهم دوستان راستی و چپی در ایجاد فضای رانتی برابر است. اما اگر به احزاب دقت کنید، احزاب ما، احزاب ناقص الخلقه ای هستند که نسبتی با مردم ندارند و نمیتوانند نماینده واقعی مردم باشند و وقتی دولت تشکیل میدهند دولت واقعی مردم نیستند. و بعد به این دولت میرسیم که دولتی که قرار بود از ژنرالها تشکیل بشود همگی از دولتهای اول و دوم وزیر بودند و به نحوی میشود گفت نقش محوری در ایجاد فساد داشتهاند. بنده اعتقادم این است که ما رسالت خود را فراموش کردهایم، جنبشهای دانشجویی حرکتهای دانشجویی چون درگیر فعالیتهای حزبی چپ و راست شدهاند و تبدیل به شوالیههای جنگهای حزبی شدهاند رسالتشان را فراموش کردهاند و به درستی آقای حداد عادل که رهبر یک جریان سیاسی است بنیانگذار مدرسهای میشوند که تنها 5 درصد توانایی پرداخت شهریه ان را دارند، و اگر دقت کنید و آمارهای امروز را بررسی میکنید میبینید بخش اعظمی از سرشاخههای فساد در همین مدرسه درس خواندهاند. فرقی نمیکند این مدرسه چپ یا راستی باشد یا موتلفه. اینها آرام آرام تبدیل به یک خانواده هزار فامیلی میشوند که چون در رأس قدرت هستند از این قدرت سواستفاده میکنند. ما باید بررسی کنیم ساختار قدرت آنچنان بسته است که امکان ورود یک شخص با دیدگاههای مستقل به داخل آن وجود ندارد. میبینید این تیم همان دهه اول و دوم انقلاب است، که وقتی میخواهند کاندیدا برای مراسمات مختلف انتخاب کنند افرادی انتخاب میکنند که مربوط به دهه 50 هستند. ساختارهای بسته قدرت اجازه شفافیت و آزادی بیان را نمیدهد. این مسئولین به اتاق شیشهای نخواهند رفت چون دانشجویان و دانشگاهها پاسداران این احزاب شدهاند، شما فرمودید آقای محصولی. امروز به تعبیر دادستان کل کشور 90 درصد قاچاق کشور توسط آقازادهها صورت میگیرد. که اگر مدیریت و کنترل شود مشکلات اقتصادی ما را ظرف یک سال حل میکند. به تعبیر ترامپ ما امروز 1500 آقازاده در امریکا داریم که اینها به پاشنههای آشیل مسئولان ما تبدیل شدهاند. جریانهای اصولگرایی و اصلاح طلبی آن چنان جوانان ما را به خودش مشغول کرده که ما اصل موضوع را رها کردهایم. در عین حالی که آرمان سلامت، شفافیت آرمانهای مشترک روی کاغذ در بین احزاب است، اما چون در رأس احزاب کسانی هستند که از ورود جوانها و فکرهای نو ترس دارند و پرهیز دارند، و ما میرسیم به دولتی که میخواهد ژنرالها را بر سر کار بیاورد ولی کابینه امروز ما همان کابینههای اول و دوم انقلاب است و این نشان میدهد سیستم ما سیستم بستهای است. وقتی به لیستها نگاه میکنید شامل افراد دهه اول و دوم انقلاب است. اگر جوانها به این عرصهها ورود نکنند و به دنبال احزاب مستقلی نباشند این ساختار ادامه پیدا خواهد کرد و در دهه پنجم و ششم انقلاب هم امکان دارد همان ساختارهای موسوم به چپ و راست را داشته باشیم.
نعیمی در جمع بندی صحبت های پایانی خود تشریح کرد: یکی از مهمترین نکات این است که فساد یک تاکتیک خاصی دارد. چیزی که باعث انسداد اجتماعی میشود در جامعهای که ایدئولوژی محور بشود کنکاش و تعقیب حذف میشود برای همین است که تهجر، احساسات گرایی، بت سازی میشود و وقتی توسعهای نمیبینیم یک فرد سیاسی برای افراد تبدیل به بت میشود. به اعتقاد من برای فرار از چنین ساختاری متاسفانه نقدی که میبینم شعائر جمهوری اسلامی اوایل انقلاب عینیت یافتگیشان را در بطن جامعه نمیبینند و این دلیلش این است که ساختارهای حاکمیتی ما ناقص هستند. نمونه بارزش را در گردش نخبگان میبینیم که همچنان نظارت استصوابی مانع شکل گیری یک مجلس قوی میشود. و متاسفانه مجلس، مجلس قویای نیست و نمیتواند با اهرمهای فساد مبارزه کند. آقای رئیسی سخنرانی داشتند و صحبت جالبی داشتند که «اگر میبینیم کسی فسادی کرده نگیریدش، بگذارید حرفش را بزند تا برویم دنبال فساد». آقای محمود صادقی حرف جالبی زد گفت من که نماینده مجلس هستم آمدم درباره فساد حرف زدم دنبالم کردند برعلیه م حکم زدند. حالا اون فردی که خبرنگار است و به دنبال این افراد است، این خبرنگار مظلوم که کسی پشت سرش نیست چه اتفاقی برایش می افتد، خبرنگاری تمام نان و داراییاش در خبرگزاری و سایتش است. آقای بیگلری، ما نیاز داریم سیستم قضایی مستقل فرای از چپ و راست باشد. این مصلحت سازی های نظام و انقلاب مصلحتهای پوشالی است. اقای جهانگیری اگر فساد کرد باید با او برخورد شود، و با دیگر صاحبان قدرت هم باید برخورد شود. اصلاً و ابداً نباید در مقابل فساد کوتاه بیاییم. مشکلی که داریم احزاب به معنای واقعی نداریم، احزاب به سمت الیگارشی و فردگرایی رفتند. نکته دیگری که وجود دارد در دولت آقای خاتمی و در مجلس ششم بیشترین دغدغه را برای مقابله با فساد داشتیم که متاسفانه با برخوردهای سلبی نگذاشتند ادامه پیدا کند. از جمله فساد 150 میلیاردتومانی بود که روزنامهای کهان بحران را هویدا کرد همانها باعث شد نگذارند یک حزب قوی مثل مشارکت و مجمع خط امام جان بگیرند یا دولت آقای خاتمی در مبارزه با فساد فعالیت کند. پروسه فسادستیزی در مجلس ششم و دولت آقای خاتمی عدهای با تهجرگرایی جلویش را گرفتند.
بیگلری در جمع بندی صحبت های پایانی خود گفت: دوست ما فرمودند نظارت استصوابی مانع ایجاد دولت قوی است. تجربه یکدست شدن سه قوه نشان داد در دولتی هستیم که در رأس آن برادر رئیس جمهور و برادر معاون رئیس جمهور از سرشاخههای فساد هستند. و این نشان میدهد ایده یکدست شدن سه قوه ایده خوبی نیست، اتفاقاً در جاهای دیگر مثلاً انتخابات شوراها نظارت استصوابی نداریم. اتفاقاً سطح و عمق فساد در نبود نظارت استصوابی است. ببینید در شورای شهر تهران در نبودن نظارت استصوابی که شورای نگهبان ندارد بلکه انتخاباتی بود که دولت برگزار کرد و دولت ناظر آن بود به چه شهرداریای رسیدیم و بقیه شهرداریها. میبینیم که الان شهرداریها مانع خدمت رسانی به شهروندان شدهاند. کیفیت فساد و سطح فساد و سطح توانمندی را در شورای شهر تهران دقت بفرمایید. اما شما فرمودید نظارت استصوابی مانع ایجاد دولت مقتدر است، اما بنده معتقدم وقتی در انتخابات سال 1384 و با حکم مقام معظم رهبری، آقای معین که کاندیدای رسمی جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی بود یعنی نسخه اصلی اصلاح طلبی به صحنه آمد دیدید مردم چه برخوردی با معین کردند، از آخر اول شد. به اعتقاد من نظارت استصوابی تنها راه برای برگزاری یک انتخابات سالم است. معتقدم کسانی که کمر به تخریب نظارت استصوابی بستهاند میخواهند کرسیهای مجلس را به یک مزایده تبدیل کنند مزایدهای که فقط یک عده خاص با یک سطح توانمندی خاص به ان ورود کنند. متاسفانه دولتی که خودش باید با فساد مقابله کند، میبینیم که فساد به کابینهاش رسوخ کرده است، کابینهای که بالای 4 هزار میلیارد سرمایه با دلار 3 هزار تومانی دارند. اقای جهانگیری در مصاحبه تبلیغاتیشان فرمودند من یک کارگرزاده هستم ولی الان برادرشان با دلار 3 هزار و 500 تومانی 5 هزارمیلیارد سرمایه دارند و به وسیله ان بانک گردشگری را میگیرند. امروز رأس مبارزه با فساد باید شخص رئیس جمهور باشد که الان برادرشان به دلیل فساد در زندان هست. تا زمانی که بجای اینکه نظارت استصوابی را نقد کنیم به مردم جواب بدهیم همین مجلسی که با نظارت استصوابی هست چقدر تمام توانشان صرف کارهای اقتصادی میشود و تبدیل به مولتی میلیاردهای اقتصاد دولتی و مبتنی بر رانت شدهاند. اگر امروز نشاطی برای مبارزه با فساد به وجود آمده است این مرهون کسانی است که در یک دهه گذشته برای آزادی بیان تلاش کردند، مرهون تلاش کسانی که برای یک قوه قضاییه پاسخگو تلاش کردند، ما اول مرهون اینها هستیم. تا زمانی که مقابله با فساد تبدیل به یک مطالبه عمومی نشود و تمام جریانهای سیاسی پای کار نیاید با فساد تقابل نخواهد شد. برای مقابله با فساد نیاز به یک عزم عمومی مردم، مطبوعات آزاد، آزادی بیان داریم.
به گزارش کبنا، این مناظره در تاریخ 22 آبان 98 در پایگاه خبری کبنا نیوز برگزار شد.
در ابتدا روزبه نعیمی به سخن پرداخته و در رابطه با سیستماتیک بودن اشرافیت در نظام گفت: اشرافیت در جامعه شناسی سیاسی نوعی برتری اجتماعی همراه با بهره مندی مادی می گویند که ابتدا برای اینکه اشرافیت را در احزاب و تشکلهای سیاسی بشناسیم باید درک کنیم که احزاب سیاسی و تشکلها یک تکه از جامعه هستند. پس برای تحلیل بهتر باید اشرافیت را در جامعه تحلیل کنیم. اساسی ترین سؤال این است که چرا اشرافیت به وجو دمی آید؟ چه مکانیستی وجود دارد که اشرافیت تولید میشود. واقعیت این است که اشرافیت یک معضل است، ولی خود، مشکل اصلی نیست. مشکل اصلی این است که عدهای افراد از یک سری امکانات عمومی برای اشخاص خاص و برای منافع خاص استفاده میکنند. این یعنی رانت و فساد.
چرا در جامعه ما فساد و رانت صورت میگیرد و منجر به انسداد اجتماعی می شود. یکی از معضلاتی که در جامعه ما وجود دارد نبود یک جامعه باز است. معنیاش این است که دولت در قبال اعمال، و کنشهای سیاسی خود در برابر مردم مسئول و پاسخگو باشد. یکی از ویژگیهای جامعه باز این است که مردم آزادانه به بیان عقاید خود بپردازند. زمانی یک حکومت جامعه باز ایجاد خواهد شد که بتوانیم تمام ارکان دموکراسی را حکمفرما کنیم، که مطبوعات آزاد و احزاب سیاسی هم جزو آن است. این ارکان برای شفافتر کردن و شیشهایتر کردن ساختارهای سیاسی و اجتماعی جامعه است. شما در چنین فضایی میتوانید رانت و فساد را کنترل کنید.
متاسفانه در جامعه ما چنین فضایی را نمیبینیم. چون میبینیم که قوه قضاییه به یک سری برخوردهایی شروع کرده، ولی باز هم جلوی رانت و فساد گرفته نمیشود، با وجود اینکه برخورد با فساد داریم ولی جلوی رانت گرفته نمی شود. به نظر من اصل موضوع این نیست که با مفسد برخورد کنیم، به نظر من ساختارها و روندها شرایطی را محیا میکند که فساد در آن شکل میگیرد و باید با آن برخورد کنیم. فساد سیستماتیک است و به نظر من موردی و فردی نیست. و این سیستماتیک بودن کم کم تبدیل به پدیدهای به نام اشرافی گری میشود.
آرمان بیگلری در ادامه به صحبت پرداخته و ریشه های فساد را با مصادیقی در دولت ها تشریح کرده و گفت: باید به ریشهها و علتها بپردازیم. چه اتفاقی افتاده که کلمه اشراف و طبقه اشراف در زیر پوست انقلاب اسلامی و احزاب و دولت ایجاد شد؟ فساد به تعبیر شما تبدیل به غول هزار سری شده که چاره آن مشکل به نظر میآید. در دهه اول انقلاب اسلامی زمانی که درگیر جنگ بودیم و حضور امام مؤثر بود یک فضای معنوی در کشور حاکم بود. رزمندگان و مجاهدان دهه اول انقلاب (نبوی) تبدیل به یک طبقه جدایی از جامعه می شود که سبک زندگی خاص دارد. ولی بلافاصله بعد از دولت آقای میرحسین موسوی در دولت کارگزاران به فکر یک دولت جدید با برنامههای جدید افتادیم. دولت جدید که بیشتر به فکر توسعه بود معتقد بود اگر بخواهیم رشد و توسعه کشور را ایجاد کنیم باید فرهنگ جامعه نیز تغییر کند. این ادعا در کلان ادعای درستی است. ولی جامعه در واقع امر از ارزشهای اول انقلاب فاصله گرفت.
اگر بخواهیم باز هم ریشه شناسی کنیم، در زمان انقلاب نبوی پیامبر، و بلافاصله در زمان خلیفه اول و خلیفه دوم، سعی میشد ظاهر اسلام حفظ شود. ولی در زمان خلیفه سوم، بی امیه ساختار بستهای در قدرت به وجود میآورد، کم کم قدرت خانوادگی میشود، سبک زندگی و حکومت تغییر میکند، اساساً اولین کاخها در زمان بنی امیه ساخته شده است و طبقه اشراف به وجود میآید. در این دوره بعد از انقلاب اسلامی نیز، رزمندگان و مجاهدان دهه اول انقلاب اسلامی تبدیل به یک طبقه جدایی از جامعه میشود که سبک زندگی خاصی دارند، بلافاصله بعد از دولت جنگ، در زمان دولت آقای هاشمی احساس میکنم اساساً تنه درخت اشرافیت در دل انقلاب اسلامی کاشته میشود و ما خبردار نمیشویم. خبرنگاری از آقای هاشمی میپرسد چطور در دولت شما هیچ کدام از افراد دولت شما شبیه خود شما از سوابق ارزشی، جبههای و انقلابی نیستند. آقای هاشمی صراحتاً اعلام میکند من به اندازه کافی ارزشی و انقلابی و رزمنده هستم، و ترجیح میدهم دولت من یک دولت تکنوکرات باشد، کاربلد باشد و کار انجام دهد. صراحتاً اعلام می کند میخواهد با دولت تکنوکراتی کار کنند که موضوع کارشان ارزشها، استکبارستیزی، آرمانها و ساده زیستی نیست. بلافاصله در دولت کارگزاران متاسفانه در یک اقتصاد بیمار و پر از رانت و نفتی آرام آرام فراموش میکنیم از نرم افزارها و خط قرمزهای دهه اول انقلاب محافظت کنیم. نه تنها فرهنگ دهه اول انقلاب فراموش میشود بلکه صراحتاً تخطئه میشود و نقد میشود.
نعیمی در ادامه تحلیل کرد: من دلم میخواست که آقای بیگلری وارد نقد ساختار و سیستم شوند. اینکه می گویند دولت آقای هاشمی شیوهای تکنوکرات داشتند درست، ولی دوبرابر آن، تولیدات محتوایی داشتیم تا یک فرهنگ انقلابی ایجاد شود و بماند. پس چرا سبک زندگی مردم به سمت خارج از جریانهای انقلابی رفته است، این باید واکاوی شود. اما برگردیم به بحث خود من. من اساساً اعتقاد دارم دموکراسی با کنترل فساد ارتباط تنگاتنگی دارد. در کشورهایی که دموکراسی پیشرفته داشتند، اگر درجه 100 بالاترین درجه عاری از فساد باشد، کشورهایی که دموکراسی پیشرفتهای داشتند رتبه 75 را گرفته بودند. یک سیستم شفافی داشتند، در همین کشورها سیستمهای سرمایه داری را هم داریم، و برخی زندگی پر از تجملاتی دارند. پس باید بیاییم ببینیم چرا سیستم و چطور بر فساد تأثیر میگذارد. جالب است شاخصی که ایران را بررسی کردهاند، از نظر شاخص دموکراسی و شفافیت رتبه 28 را داشته است.
اما چرا در ساختارهای سیاسی و احزاب و تشکلها گاها رانت و فساد و اشرافیت میبینیم. یکی از دلایلی که وجود دارد این است که به نظر من ما ساخت سیاسی درستی نداریم. شخصی که در یک جریان سیاسی رشد میکند هیچ وقت به دلیل استعدادها و به دلیل شایسته بودن رشد نمیکند، در حالی که میبینیم بسیاری از پستها و جایگاهها در دولت و حکومت بر اساس رابطه خویشاوندی و بر اساس وابستگی به جریانهای سیاسی است نه بر اساس شایستگی. نکته دیگر این است که یک ایرادی که داریم تا وقتی که رسانهها آزاد نباشند هیچگاه به سیستم شفاف و شیشهای نمیرسیم. یک ایرادی که داریم این است که هیچگاه به رسانهها این اجازه را ندادیم که شفافیت سازی کنند و همیشه با برخوردهای سلبی رفتار کردهایم و اجازه ندادهایم تودرتوهای فساد را پیدا کنند. نکته بعد این است که آفت اشرافیت گرایی انسداد اجتماعی است. پویایی وجود ندارد و متاسفانه میبینیم که توزیع مزیتهای اجتماعی ثروت، قدرت، احترام بر اساس روابط انتسابی است.
بیگلری در ادامه تحلیل خود بر اشرافیت و فساد بیان کرد: اگر بخواهیم به ریشهها بپردازیم، اساساً ریشههای بوجود آمدن فساد همین است که دوستمان فرمودند. وقتی سیستمی تعریف کردهایم که مطبوعات بتوانند راحتتر نقد کنند و تاب آوری میداشتیم میتوانستیم از آنها پاسخ کشی کنیم.
به اعتقاد بنده وقتی در دولت کارگزاران حزب کارگزاران شکل میگیرد که یک حزب دولت ساز است. و تمام مناسب دولتی بین اعضای یک حزب و با یک نگاه سیاسی تقسیم میشود، وقتی افرادی که عموماً در حزب و قدرت بودند با هم با ازدواجهای فامیلی متصل میشوند و تبدیل به یک طبقه خاص میشوند، آرام آرام تبدیل به قدرت میشوند. بستهترین ساختار سیاسی را در دولت کارگزاران داشتیم. میزان تاب آوری در این دولت کمترین میزان در دولتهای انقلاب اسلامی بوده است. اساساً نقد کردن حتی یک بخشدار دولت افسانه بوده است. وقتی افرادی نامهای برای آقای هاشمی مینویسند و نه نامهای انتقادی بلکه پر از پیشنهاد است، بلافاصله آقای هاشمی از طریق نهادهای امنیتی با این افراد برخورد و سرکوب میکنند. میزان فساد موجود در یک ساختار ارتباط بسیار نزدیکی با میزان آزادی بیان و مطبوعات آزاد و سازمان قضایی مستقل دارد.
اقای شهید آوینی تعریف میکند وقتی برای سری دوم تصمیم به ساخت روایت فتح میگیرد، خدمت آقای محمد هاشمی رئیس صداوسیمای وقت و برادر رئیس جمهور شدم، ایشان بسیار از من استقبال کردند ولی مرا به کناری کشیدند و گفتند آقای آوینی شما امروز دنبال ترویج ارزشهای ساده زیستی، استکبارستیزی و مقاومت است. صادقانه عرض کنم آنچه که شما می گویید با آنچه که رئیس جمهور محترم در تریبونهای دولت از آن سخن می گویند ارزشهای متفاوتی است. به اعتقاد بنده درخت اشرافیت جایی در دل انقلاب اسلامی کاشته میشود که رئیس جمهور صراحتاً اعلام میکند برای ساختن یک اقتصاد توانمند اگر عدهای از مردم زیر چرخ دندههای توسعه له و لگدمال شوند خیلی مهم نیست و ما ناگزیریم از این موضوع. میبینید بعد از آن آقای کرباسچی شهردار تهران میشوند، آقای کرباسچی که محصول حزب کارگزاران بود. آقای کرباسچی در مصاحبه مطبوعاتی در اوایل دهه سوم انقلاب اسلامی صراحتاً اعلام میکنند ما باید از تهران یک کلان شهر بسازیم که کسانی که بضاعت مالی متوسطی دارند امکان ورود به تهران را نداشته باشند و صراحتاً اعلام میکنند باید تهران را آنقدر شیک و مدرن بسازیم که تنها یک طبقه خاص بتوانند ورود کنند. اگر در دوره قبل حتی آنهایی که اعتقاد به اشرافیت داشتند در ظاهر خود را ساده زیست نشان میدادند، اما برعکس در دوره بعد اینها تبدیل به یک طبقه میشوند. عموم افرادی که در دولت بودند ورود به مسائل اقتصادی میکنند، و چون رانتهای قوی داشتند و ما مطبوعات آزادی نداشتیم و رئیس جمهور هیچ اعتقادی به آزادی بیان نداشت اینها دست به دست میدهد تا بنای اشرافیت و فساد در انقلاب اسلامی شکل میگیرد و این ساختار معیوب شکل بگیرد.
نعیمی در ادامه ابراز کرد: نقدی که به آقای بیگلری دارم این است که ایشان در پس پرده جریانهای سیاسی ماندهاند، نه فقط دولت آقای هاشمی، بلکه کسانی که در بطن حاکمیت بودند مثل حزب موتلفه، یا حتی بنیاد مستضعفان. مثلاً اقای علی نقی خاموشی سلطان پتروشیمی در جمهوری اسلامی بودند، چطور به اینها دست پیدا کردهاند؟ نکتهای که وجود دارد ساختارهای حاکمیتی تأثیر بر ساختارهای اجتماعی زیرین میگذارد و اینها هم تبعیت و تقلید میکنند. الان بطور مثال در تریبونهای نمازجمعه ما اشرافیت گری را میبینیم، وقتی بین مسئولین و مردم صف کشی و جداسازی میبینیم. فردی مثل حداد عادل یا براساس چه انتساباتی به پستهای حاکمیتی میرسد. چرا آقای ولایتی در طی یک دورهای بیش از ده شغل داشته باشد. ما نه در احزاب و نه در ساختار سیاسی چرخش نخبگان نداریم. من قبول دارم در دوره آقای هاشمی این اتفاقها افتاد و چپهای خط امام هم بیشترین انتقادات را کردند در حالی که ملی مذهبیون لیبرال بودند. اما اعتقاد من این است که بحث چپ و راست نیست بلکه بحث بحث ساختار است، همانطوری که فرزند آقای عارف به خودش اجازه میدهد بگوید من ژن خوب هستم، برای فرزند حداد عادل هم مدرسهای خاص میسازند. بحث جریان خاص نیست، اگر به گذشته برگردیم خیلی از همین محافظه کاران عامل همین اشرافی گری بودهاند که ممکن است بعداً خود را مردمی، اصولگرا و انقلابی نامیدهاند. مثل جبهه پایداری که آقای صادق محصولی که فساد زیادی از ایشان دیده شد. ببینید اعتقاد من این است که فساد و اشرافیت در جمهوری اسلامی یک کار سیستمی شده و نفوذ پیدا کرده و برای مقابله با روندها باید کار کنیم و ما باید روندهای سلبی را برداریم و تا وقتی این روندهای سلبی وجود داشته باشند همچنان تاریکی بر روندهای فساد ریز وجود دارد.
بیگلری تحلیل کرد: نقد من فقط به دولت کارگزاران نبود. سهم دوستان راستی و چپی در ایجاد فضای رانتی برابر است. اما اگر به احزاب دقت کنید، احزاب ما، احزاب ناقص الخلقه ای هستند که نسبتی با مردم ندارند و نمیتوانند نماینده واقعی مردم باشند و وقتی دولت تشکیل میدهند دولت واقعی مردم نیستند. و بعد به این دولت میرسیم که دولتی که قرار بود از ژنرالها تشکیل بشود همگی از دولتهای اول و دوم وزیر بودند و به نحوی میشود گفت نقش محوری در ایجاد فساد داشتهاند. بنده اعتقادم این است که ما رسالت خود را فراموش کردهایم، جنبشهای دانشجویی حرکتهای دانشجویی چون درگیر فعالیتهای حزبی چپ و راست شدهاند و تبدیل به شوالیههای جنگهای حزبی شدهاند رسالتشان را فراموش کردهاند و به درستی آقای حداد عادل که رهبر یک جریان سیاسی است بنیانگذار مدرسهای میشوند که تنها 5 درصد توانایی پرداخت شهریه ان را دارند، و اگر دقت کنید و آمارهای امروز را بررسی میکنید میبینید بخش اعظمی از سرشاخههای فساد در همین مدرسه درس خواندهاند. فرقی نمیکند این مدرسه چپ یا راستی باشد یا موتلفه. اینها آرام آرام تبدیل به یک خانواده هزار فامیلی میشوند که چون در رأس قدرت هستند از این قدرت سواستفاده میکنند. ما باید بررسی کنیم ساختار قدرت آنچنان بسته است که امکان ورود یک شخص با دیدگاههای مستقل به داخل آن وجود ندارد. میبینید این تیم همان دهه اول و دوم انقلاب است، که وقتی میخواهند کاندیدا برای مراسمات مختلف انتخاب کنند افرادی انتخاب میکنند که مربوط به دهه 50 هستند. ساختارهای بسته قدرت اجازه شفافیت و آزادی بیان را نمیدهد. این مسئولین به اتاق شیشهای نخواهند رفت چون دانشجویان و دانشگاهها پاسداران این احزاب شدهاند، شما فرمودید آقای محصولی. امروز به تعبیر دادستان کل کشور 90 درصد قاچاق کشور توسط آقازادهها صورت میگیرد. که اگر مدیریت و کنترل شود مشکلات اقتصادی ما را ظرف یک سال حل میکند. به تعبیر ترامپ ما امروز 1500 آقازاده در امریکا داریم که اینها به پاشنههای آشیل مسئولان ما تبدیل شدهاند. جریانهای اصولگرایی و اصلاح طلبی آن چنان جوانان ما را به خودش مشغول کرده که ما اصل موضوع را رها کردهایم. در عین حالی که آرمان سلامت، شفافیت آرمانهای مشترک روی کاغذ در بین احزاب است، اما چون در رأس احزاب کسانی هستند که از ورود جوانها و فکرهای نو ترس دارند و پرهیز دارند، و ما میرسیم به دولتی که میخواهد ژنرالها را بر سر کار بیاورد ولی کابینه امروز ما همان کابینههای اول و دوم انقلاب است و این نشان میدهد سیستم ما سیستم بستهای است. وقتی به لیستها نگاه میکنید شامل افراد دهه اول و دوم انقلاب است. اگر جوانها به این عرصهها ورود نکنند و به دنبال احزاب مستقلی نباشند این ساختار ادامه پیدا خواهد کرد و در دهه پنجم و ششم انقلاب هم امکان دارد همان ساختارهای موسوم به چپ و راست را داشته باشیم.
نعیمی در جمع بندی صحبت های پایانی خود تشریح کرد: یکی از مهمترین نکات این است که فساد یک تاکتیک خاصی دارد. چیزی که باعث انسداد اجتماعی میشود در جامعهای که ایدئولوژی محور بشود کنکاش و تعقیب حذف میشود برای همین است که تهجر، احساسات گرایی، بت سازی میشود و وقتی توسعهای نمیبینیم یک فرد سیاسی برای افراد تبدیل به بت میشود. به اعتقاد من برای فرار از چنین ساختاری متاسفانه نقدی که میبینم شعائر جمهوری اسلامی اوایل انقلاب عینیت یافتگیشان را در بطن جامعه نمیبینند و این دلیلش این است که ساختارهای حاکمیتی ما ناقص هستند. نمونه بارزش را در گردش نخبگان میبینیم که همچنان نظارت استصوابی مانع شکل گیری یک مجلس قوی میشود. و متاسفانه مجلس، مجلس قویای نیست و نمیتواند با اهرمهای فساد مبارزه کند. آقای رئیسی سخنرانی داشتند و صحبت جالبی داشتند که «اگر میبینیم کسی فسادی کرده نگیریدش، بگذارید حرفش را بزند تا برویم دنبال فساد». آقای محمود صادقی حرف جالبی زد گفت من که نماینده مجلس هستم آمدم درباره فساد حرف زدم دنبالم کردند برعلیه م حکم زدند. حالا اون فردی که خبرنگار است و به دنبال این افراد است، این خبرنگار مظلوم که کسی پشت سرش نیست چه اتفاقی برایش می افتد، خبرنگاری تمام نان و داراییاش در خبرگزاری و سایتش است. آقای بیگلری، ما نیاز داریم سیستم قضایی مستقل فرای از چپ و راست باشد. این مصلحت سازی های نظام و انقلاب مصلحتهای پوشالی است. اقای جهانگیری اگر فساد کرد باید با او برخورد شود، و با دیگر صاحبان قدرت هم باید برخورد شود. اصلاً و ابداً نباید در مقابل فساد کوتاه بیاییم. مشکلی که داریم احزاب به معنای واقعی نداریم، احزاب به سمت الیگارشی و فردگرایی رفتند. نکته دیگری که وجود دارد در دولت آقای خاتمی و در مجلس ششم بیشترین دغدغه را برای مقابله با فساد داشتیم که متاسفانه با برخوردهای سلبی نگذاشتند ادامه پیدا کند. از جمله فساد 150 میلیاردتومانی بود که روزنامهای کهان بحران را هویدا کرد همانها باعث شد نگذارند یک حزب قوی مثل مشارکت و مجمع خط امام جان بگیرند یا دولت آقای خاتمی در مبارزه با فساد فعالیت کند. پروسه فسادستیزی در مجلس ششم و دولت آقای خاتمی عدهای با تهجرگرایی جلویش را گرفتند.
بیگلری در جمع بندی صحبت های پایانی خود گفت: دوست ما فرمودند نظارت استصوابی مانع ایجاد دولت قوی است. تجربه یکدست شدن سه قوه نشان داد در دولتی هستیم که در رأس آن برادر رئیس جمهور و برادر معاون رئیس جمهور از سرشاخههای فساد هستند. و این نشان میدهد ایده یکدست شدن سه قوه ایده خوبی نیست، اتفاقاً در جاهای دیگر مثلاً انتخابات شوراها نظارت استصوابی نداریم. اتفاقاً سطح و عمق فساد در نبود نظارت استصوابی است. ببینید در شورای شهر تهران در نبودن نظارت استصوابی که شورای نگهبان ندارد بلکه انتخاباتی بود که دولت برگزار کرد و دولت ناظر آن بود به چه شهرداریای رسیدیم و بقیه شهرداریها. میبینیم که الان شهرداریها مانع خدمت رسانی به شهروندان شدهاند. کیفیت فساد و سطح فساد و سطح توانمندی را در شورای شهر تهران دقت بفرمایید. اما شما فرمودید نظارت استصوابی مانع ایجاد دولت مقتدر است، اما بنده معتقدم وقتی در انتخابات سال 1384 و با حکم مقام معظم رهبری، آقای معین که کاندیدای رسمی جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی بود یعنی نسخه اصلی اصلاح طلبی به صحنه آمد دیدید مردم چه برخوردی با معین کردند، از آخر اول شد. به اعتقاد من نظارت استصوابی تنها راه برای برگزاری یک انتخابات سالم است. معتقدم کسانی که کمر به تخریب نظارت استصوابی بستهاند میخواهند کرسیهای مجلس را به یک مزایده تبدیل کنند مزایدهای که فقط یک عده خاص با یک سطح توانمندی خاص به ان ورود کنند. متاسفانه دولتی که خودش باید با فساد مقابله کند، میبینیم که فساد به کابینهاش رسوخ کرده است، کابینهای که بالای 4 هزار میلیارد سرمایه با دلار 3 هزار تومانی دارند. اقای جهانگیری در مصاحبه تبلیغاتیشان فرمودند من یک کارگرزاده هستم ولی الان برادرشان با دلار 3 هزار و 500 تومانی 5 هزارمیلیارد سرمایه دارند و به وسیله ان بانک گردشگری را میگیرند. امروز رأس مبارزه با فساد باید شخص رئیس جمهور باشد که الان برادرشان به دلیل فساد در زندان هست. تا زمانی که بجای اینکه نظارت استصوابی را نقد کنیم به مردم جواب بدهیم همین مجلسی که با نظارت استصوابی هست چقدر تمام توانشان صرف کارهای اقتصادی میشود و تبدیل به مولتی میلیاردهای اقتصاد دولتی و مبتنی بر رانت شدهاند. اگر امروز نشاطی برای مبارزه با فساد به وجود آمده است این مرهون کسانی است که در یک دهه گذشته برای آزادی بیان تلاش کردند، مرهون تلاش کسانی که برای یک قوه قضاییه پاسخگو تلاش کردند، ما اول مرهون اینها هستیم. تا زمانی که مقابله با فساد تبدیل به یک مطالبه عمومی نشود و تمام جریانهای سیاسی پای کار نیاید با فساد تقابل نخواهد شد. برای مقابله با فساد نیاز به یک عزم عمومی مردم، مطبوعات آزاد، آزادی بیان داریم.
به گزارش کبنا، این مناظره در تاریخ 22 آبان 98 در پایگاه خبری کبنا نیوز برگزار شد.