تاریخ انتشار
شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۱۳
کد مطلب : ۴۱۵۳۲۷
واکنش حمیده هدایتخواه به عدم اجماع اصولگرایان و نه روشنفکر به وحدت؛
مرثیهای بر انحصارگراییِ یک مردِ تنها
حمیده هدایتخواه
۱۷
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛پیش از مقدمه؛ نویسنده این سطور پیش از این در یادداشتی، انتقاداتی جدی را در خصوص عملکردِ «ستار هدایتخواه» و سرانِ جریانِ اصولگرایی مطرح کرد؛ انتقاداتی که بسیاری را بر آن داشت که با پیش کشیدنِ نسبتِ من با ستار هدایتخواه، مرا در مقابله با پدر تصویر کنند، حالآنکه بارها گفتهام انتقاداتِ من در آن نوشته به جریانی بود که توان بازتولیدِ خودش را نداشت و گویا هنوز ندارد. حال همان نویسنده با طرحِ انتقاداتی دیگر به عملکردِ چهره دیگری از این جریان، نکاتی را یادآور میشود؛ چه اینکه طرحِ انتقاد را برای عملکردِ این جریان ضرورتی انکارناپذیر میداند و من بر آنم که آنچه گمان میکنم بهحق نزدیک است را بیان کنم.
همه میدانیم چند ماهی است درخواستها و تلاشها برای یکی شدنِ جبهه اصولگرایی شروعشده است، جلسات مختلف با حضور افراد، چهرهها و فعالین سیاسی اصولگرایی در مقاطع مختلف برگزار شد تا جریان بتواند به خروجیِ مشخصی که تعیینکننده نتیجهای مناسب باشد برسد. بازهم همه میدانیم تلاشها و جلسات بینتیجه ماند (چراییاش بماند برای وقتی دیگر، هرچند پیشازاین در یادداشتی مستقل برخی ابعادش را طرح کردهام!). در همین شرایط افرادی چون دکتر عسکری، دکتر دهراب پور، دکتر خلقی پور و آقای امامی برای حضور در انتخابات اعلام آمادگی کردند، اما تلاشها برای رسیدن به خروجیِ واحد همچنان ادامه داشت. بینتیجه ماندنِ جلسات تا ایام ثبتنام کشیده شد، اضطرار و اصرار برای رسیدن به خروجیِ واحد، پای دو نفر از چهرههای فعال جریان را به تهران باز کرد، هدایتخواه و روشنفکر. سازوکارِ پیشنهادی برای رسیدن به خروجیِ مشترک در تهران هم تکرار شد. در جلساتِ مشترک هدایتخواه و روشنفکر با چهرههای اصولگرای پایتخت پیشنهاد شد هر شش نفر میثاق نامه را امضا کنند، سپس هرکدام صد نفر را معرفی کرده تا در جلسهای با حضور نمایندگانِ داوطلبان رأیگیری صورت گیرد و سپس هرکدام از شش نفر که منتخبِ جمعِ ششصدنفره بود، بهعنوان کاندیدای جریان ثبتنام کند. روشنفکر سازوکار را نپذیرفت و حاضر به امضای میثاق نامه نشد، هدایتخواه برای رسیدن به خروجیِ واحد، همانجا اعلام کرد بهکلی از انتخابات کنار میکشد تا روشنفکر و چهار نفرِ دیگر با امضای میثاق نامه و معرفی نمایندگانِ خود به رأی گذاشته شوند و منتخب جلسه، کاندیدای نهایی شود؛ یعنی روشنفکر، عسکری، دهراب پور، امامی و خلقی پور در شورای معرفیشده توسطِ خودشان به رأی گذاشته شوند! متأسفانه در این مرحله نیز روشنفکر از پیشنهادِ هدایتخواه استقبال نکرد و نکته اساسی اینکه ایشان از حضور در جلسه نهاییِ تصمیمگیری نیز سرباز زد و بدون حضور در جلسه تهران را ترک کرد!
انسداد، انسداد و بازهم انسداد
من پیش از این یکی از عواملِ مهم انسدادِ اصولگرایی در بویراحمد را عملکردِ سرانِ این جریان بیان کردم، حال میخواهم به عواملی دیگر در این مهم بپردازم. از کلیتِ بررسی عبور میکنم و مشخصاً به عملکردِ دکتر روشنفکر در این فضا میپردازم.
روشنفکر کسی است که با تکیهبر آرای خود در دور قبل، به پیروزیِ خود در این دور ایمانی وافر دارد! او حاضر نیست به خردِ جمعی و تلاشهای جریانی که در پیِ رسیدن به وحدت است توجه کند؛ به همین دلیل حتی زمانی که هدایتخواه به نفعِ او و برای حضورش در سازوکارِ فعالیت جریانی کنار میکشد، بازهم حاضر به همراهی نمیشود! چرا؟ چون گمانش این است که خروجیِ مجمعی که نمایندگان داوطلبانِ کاندیداتوری عضوش هستند او نخواهد بود؛ اما سؤال اساسی این است که چرا روشنفکر یقین دارد، انتخابِ مجمع او نیست؟ شاید بتوان علتِ اصلی را عدم اجماع نخبگان بر او دانست، درواقع او که خود را پیروز انتخابات میداند، حتی در انتخابِ خود توسط سوی مجمع اصولگرایی تردید دارد، نکته هم در نداشتنِ وحدتِ رویه در عملکرد سیاسی است.
روشنفکر در سالهای گذشته و بالأخص در چهار سال اخیر هیچگاه با این جریان، نخبگان و چهرههای سیاسی فعال سرِ سازگاری نداشته و با تکروی خاصی تنها به خود و اطرافیانش چشم امید دوخته بود؛ اما او فراموش کرد، ساختن یک هویت سیاسی و شکلگیری فعالیتی اصولی نیازمند برقراری ارتباط با تمام لایههای اجتماعی اعم از مردم، نخبگان و فعالین سیاسی است. اینگونه است که در اوج اضطرار برای وحدت، همچنان بر تکروی و موضع لجوجانه خود پای فشرده و میفشرد. باوجود عملکردِ لجوجانه روشنفکر، هدایتخواه بازهم برای قربانی شدن بهپای مصالح جمع پیشقدم میشود، قربانی شدن برای وحدتِ جریانی؛ روشنفکر اما تنها خود را میدید و میبیند!
اما سؤال اساسی این است که واقعاً در چنین شرایطی میتوان به پیروزی روشنفکر امیدوار بود؟ بدون شک در فضای شکلگرفته، تنها بازنده میدان، روشنفکر است! معتقدم حتی جریان اصولگرایی بازنده میدان نیست، چون همگان شاهد بودهاند که در تمام ماههای گذشته به انحا و اشکال مختلف تلاش برای رسیدن به وحدت از سوی فعالین سیاسی این جریان دیدهشده است. (البته بر این تلاشها و فعالیتها انتقاداتی نیز وارد است، چه اینکه پیشازاین آنها را مطرح کردهام، اما درمجموع خودِ این تلاشها در وضع موجود نیز قابلاحترام و قابلتأمل است!) اما روشنفکر باید بداند، عملکرد او در تکروی و بیتوجهی به خرد جمعی در تاریخ باقی خواهد ماند و همگان بعدها شهادت خواهند داد، یک نفر و تنها یک نفر به بزرگترین مانعِ وحدت در جریانی بدل شد که تا آخرین لحظه در پی رسیدن به وحدت بود؛ جریانی که لیدر اصلیاش نیز حاضر به قربانی شدن بود.
اما باید از جناب روشنفکر پرسید، ایشان که امروز از همراهی با یک مجمع کوچک سرباز میزنند چگونه خود را نمایندهای شایسته برای تودههای مردم و نماینده افکارِ عمومی اینان میدانند؟ چگونه میتوان بیتوجه به عمومِ مردم و جامعه نماینده ایشان در مجلس شورا بود؟ آیا ابتداییترین گام برای وکیل مردم بودن، توجه به آرای عمومی و خواستههای مردم و تصمیمات جمعی نیست؟ آیا ایشان میخواهند با همین تکروی و خودرایی برای نمایندگی اعلام حضور کنند؟ عملکرد کسی که خود را در تقابل با انحصار تصویر میکند و در شعاری که بهواقع شعار است، رقیب خود را انحصار معرفی میکند، تصویری کامل از انحصارگرایی را برای جامعه شکل داده است، چگونه میتوان خودرأی و انحصارگرا بود و خود را مخالف انحصارگرایی توصیف کرد؟ اولین لازمه تقابل با انحصار همراهی باخرد جمعی است، جناب روشنفکر در ماههای اخیر با کدام خرد جمعی همراهی داشته است که خود را نمایندهای ضدانحصار معرفی میکند؟
این سؤالات، سؤالاتی جدی است که حتی اگر امروز از سوی مردم مطرح نشود، بعدها از سوی آیندگان طرحشده و محکمهای جدی برای ایشان خواهد ساخت.
ما نمیتوانیم بیتوجه به خواسته جمع و مردم و تودهها خود را نمایندهای شایسته برای آنان بدانیم.
-------------------------------
حمیده هدایت خواه
همه میدانیم چند ماهی است درخواستها و تلاشها برای یکی شدنِ جبهه اصولگرایی شروعشده است، جلسات مختلف با حضور افراد، چهرهها و فعالین سیاسی اصولگرایی در مقاطع مختلف برگزار شد تا جریان بتواند به خروجیِ مشخصی که تعیینکننده نتیجهای مناسب باشد برسد. بازهم همه میدانیم تلاشها و جلسات بینتیجه ماند (چراییاش بماند برای وقتی دیگر، هرچند پیشازاین در یادداشتی مستقل برخی ابعادش را طرح کردهام!). در همین شرایط افرادی چون دکتر عسکری، دکتر دهراب پور، دکتر خلقی پور و آقای امامی برای حضور در انتخابات اعلام آمادگی کردند، اما تلاشها برای رسیدن به خروجیِ واحد همچنان ادامه داشت. بینتیجه ماندنِ جلسات تا ایام ثبتنام کشیده شد، اضطرار و اصرار برای رسیدن به خروجیِ واحد، پای دو نفر از چهرههای فعال جریان را به تهران باز کرد، هدایتخواه و روشنفکر. سازوکارِ پیشنهادی برای رسیدن به خروجیِ مشترک در تهران هم تکرار شد. در جلساتِ مشترک هدایتخواه و روشنفکر با چهرههای اصولگرای پایتخت پیشنهاد شد هر شش نفر میثاق نامه را امضا کنند، سپس هرکدام صد نفر را معرفی کرده تا در جلسهای با حضور نمایندگانِ داوطلبان رأیگیری صورت گیرد و سپس هرکدام از شش نفر که منتخبِ جمعِ ششصدنفره بود، بهعنوان کاندیدای جریان ثبتنام کند. روشنفکر سازوکار را نپذیرفت و حاضر به امضای میثاق نامه نشد، هدایتخواه برای رسیدن به خروجیِ واحد، همانجا اعلام کرد بهکلی از انتخابات کنار میکشد تا روشنفکر و چهار نفرِ دیگر با امضای میثاق نامه و معرفی نمایندگانِ خود به رأی گذاشته شوند و منتخب جلسه، کاندیدای نهایی شود؛ یعنی روشنفکر، عسکری، دهراب پور، امامی و خلقی پور در شورای معرفیشده توسطِ خودشان به رأی گذاشته شوند! متأسفانه در این مرحله نیز روشنفکر از پیشنهادِ هدایتخواه استقبال نکرد و نکته اساسی اینکه ایشان از حضور در جلسه نهاییِ تصمیمگیری نیز سرباز زد و بدون حضور در جلسه تهران را ترک کرد!
انسداد، انسداد و بازهم انسداد
من پیش از این یکی از عواملِ مهم انسدادِ اصولگرایی در بویراحمد را عملکردِ سرانِ این جریان بیان کردم، حال میخواهم به عواملی دیگر در این مهم بپردازم. از کلیتِ بررسی عبور میکنم و مشخصاً به عملکردِ دکتر روشنفکر در این فضا میپردازم.
روشنفکر کسی است که با تکیهبر آرای خود در دور قبل، به پیروزیِ خود در این دور ایمانی وافر دارد! او حاضر نیست به خردِ جمعی و تلاشهای جریانی که در پیِ رسیدن به وحدت است توجه کند؛ به همین دلیل حتی زمانی که هدایتخواه به نفعِ او و برای حضورش در سازوکارِ فعالیت جریانی کنار میکشد، بازهم حاضر به همراهی نمیشود! چرا؟ چون گمانش این است که خروجیِ مجمعی که نمایندگان داوطلبانِ کاندیداتوری عضوش هستند او نخواهد بود؛ اما سؤال اساسی این است که چرا روشنفکر یقین دارد، انتخابِ مجمع او نیست؟ شاید بتوان علتِ اصلی را عدم اجماع نخبگان بر او دانست، درواقع او که خود را پیروز انتخابات میداند، حتی در انتخابِ خود توسط سوی مجمع اصولگرایی تردید دارد، نکته هم در نداشتنِ وحدتِ رویه در عملکرد سیاسی است.
روشنفکر در سالهای گذشته و بالأخص در چهار سال اخیر هیچگاه با این جریان، نخبگان و چهرههای سیاسی فعال سرِ سازگاری نداشته و با تکروی خاصی تنها به خود و اطرافیانش چشم امید دوخته بود؛ اما او فراموش کرد، ساختن یک هویت سیاسی و شکلگیری فعالیتی اصولی نیازمند برقراری ارتباط با تمام لایههای اجتماعی اعم از مردم، نخبگان و فعالین سیاسی است. اینگونه است که در اوج اضطرار برای وحدت، همچنان بر تکروی و موضع لجوجانه خود پای فشرده و میفشرد. باوجود عملکردِ لجوجانه روشنفکر، هدایتخواه بازهم برای قربانی شدن بهپای مصالح جمع پیشقدم میشود، قربانی شدن برای وحدتِ جریانی؛ روشنفکر اما تنها خود را میدید و میبیند!
اما سؤال اساسی این است که واقعاً در چنین شرایطی میتوان به پیروزی روشنفکر امیدوار بود؟ بدون شک در فضای شکلگرفته، تنها بازنده میدان، روشنفکر است! معتقدم حتی جریان اصولگرایی بازنده میدان نیست، چون همگان شاهد بودهاند که در تمام ماههای گذشته به انحا و اشکال مختلف تلاش برای رسیدن به وحدت از سوی فعالین سیاسی این جریان دیدهشده است. (البته بر این تلاشها و فعالیتها انتقاداتی نیز وارد است، چه اینکه پیشازاین آنها را مطرح کردهام، اما درمجموع خودِ این تلاشها در وضع موجود نیز قابلاحترام و قابلتأمل است!) اما روشنفکر باید بداند، عملکرد او در تکروی و بیتوجهی به خرد جمعی در تاریخ باقی خواهد ماند و همگان بعدها شهادت خواهند داد، یک نفر و تنها یک نفر به بزرگترین مانعِ وحدت در جریانی بدل شد که تا آخرین لحظه در پی رسیدن به وحدت بود؛ جریانی که لیدر اصلیاش نیز حاضر به قربانی شدن بود.
اما باید از جناب روشنفکر پرسید، ایشان که امروز از همراهی با یک مجمع کوچک سرباز میزنند چگونه خود را نمایندهای شایسته برای تودههای مردم و نماینده افکارِ عمومی اینان میدانند؟ چگونه میتوان بیتوجه به عمومِ مردم و جامعه نماینده ایشان در مجلس شورا بود؟ آیا ابتداییترین گام برای وکیل مردم بودن، توجه به آرای عمومی و خواستههای مردم و تصمیمات جمعی نیست؟ آیا ایشان میخواهند با همین تکروی و خودرایی برای نمایندگی اعلام حضور کنند؟ عملکرد کسی که خود را در تقابل با انحصار تصویر میکند و در شعاری که بهواقع شعار است، رقیب خود را انحصار معرفی میکند، تصویری کامل از انحصارگرایی را برای جامعه شکل داده است، چگونه میتوان خودرأی و انحصارگرا بود و خود را مخالف انحصارگرایی توصیف کرد؟ اولین لازمه تقابل با انحصار همراهی باخرد جمعی است، جناب روشنفکر در ماههای اخیر با کدام خرد جمعی همراهی داشته است که خود را نمایندهای ضدانحصار معرفی میکند؟
این سؤالات، سؤالاتی جدی است که حتی اگر امروز از سوی مردم مطرح نشود، بعدها از سوی آیندگان طرحشده و محکمهای جدی برای ایشان خواهد ساخت.
ما نمیتوانیم بیتوجه به خواسته جمع و مردم و تودهها خود را نمایندهای شایسته برای آنان بدانیم.
-------------------------------
حمیده هدایت خواه
راه پدر بهترین راه بود و شما هم همین راه را برو و گوش گیر منفعت طلبان نباش
صداقت اقای هدایت خواه دیروز مشخص شد