تاریخ انتشار
سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۲۳:۴۷
کد مطلب : ۴۱۴۱۳۰
متن ارسالی:
نامه جوان دهدشتی خطاب به حجت الاسلام سیدمحمدموحد
بیژن کاظمی کیان
۱
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛«چشم امید به شما جوانها است؛ و اگر زمام ادارهی بخشهای گوناگون کشور به جوانان مؤمن و انقلابی و دانا و کاردان که بحمداللّه کم نیستند سپرده شود، این امید برآورده خواهد شد؛ انشاءاللّه». رهبر معظم انقلاب
من قطاری دیدم فقه میبرد و چه سنگین میرفت
من قطاری دیدم که سیاست میبرد و چه خالی میرفت
1: کلید واژه مهم سخنان کسی مثل آقای موحد، ولایت پذیری است.
سالهاست که این واژه را مرتباً تائید و تکرار میکند. این روزها و تحت تأثیر توصیههای رهبر انقلاب، مبنی بر حضور جوانان در عرصه سیاسی، مردم در انتظار نشستهاند تا واکنش آقای موحد را در عمل به نظاره نشینند.
2: میانسالان امروز، در مقطع ابتدائی به تحصیل مشغول بودند و چیزی از سیاست نمیدانستند که آقای موحد پای به عرصه رقابتهای انتخاباتی گذاشت. بخش اعظم فعالان اجتماعی آن روزها، به دلیل کهولت سن، رخ در حجاب مرگ کشیدهاند. کسانی که سال شصت و دو در قنداق و گهواره بودند، در تدارک ازدواج فرزندان خویشاند. اما آقای موحد همچنان در این عرصه حضور دارد. چرا؟
3: این حرص به قدرت از کجا نشات میگیرد. نگاه امثال آقای موحد به سیاست و زندگی چگونه است که اینچنین، قریب چهل سال، شب و روز نمیشناسد و همچنان در رویای تصاحب صندلی سبز بهارستان است؟
این صندلی بهارستان چه جذابیتی دارد که حضرت ایشان، پس از 20 سال حضور مداوم، لبریز از ولعی سیری ناپذیر، برای تصاحب دوبارهاش، سر از پا نمیشناسد.
4: همه زندگی که سیاست نیست. برای من، این حرص به قدرت قابل توجیه نیست. اگر جای ایشان بودم، همه هزینه هائی که برای انتخابات پیش رو در نظر گرفتهام را صرف امور خیر میکردم و آنگاه به دل طبیعت میزدم.
در یک غروب دل انگیز، از فراز گردنه کوه راک، چشم اندازی (لند اسکیپ) از چغل تا دشتمازه و لگین و مزارع سرسبز راک را به نظاره مینشستم و در یک ظهر گرم تابستان، تنم را به آب زلال مارون میسپردم و زمستان زیبای پاقلعه و زیرگچ و بلوط بنگان و حومه غربی و بهار زیبای الگن و تنگ سرخ و پریکه دون را از نزدیک لمس میکردم و جور دیگر میدیدم.
در بهار رؤیائی کهگیلویه، از بوی باران بوی پونه بوی خاک لذت میبردم و به تماشا مینشستم
شاخههای شسته باران خورده و پاک این دیار زیبا را....
5: اگر از امثال آقای موحد از دلایل حضور مجددش بپرسی، با این پاسخ روبرو میشوی که قصد خدمت دارم و به اصرار مردم آمدهام.برای خدمت به مردم، راههای بهتری هم وجود دارد. مگر علمای بزرگ، همهاش بر کرسی نمایندگی تکیه زدند؟
مگر مرحوم آمیراحمد تقوی به مجلس رفت؟ مگر بزرگان حوزه همگی به مجلس رفتند؟
روحانیت، همواره تکیه گاه مردم بوده است. ایشان هم میتواند جا پای بزرگان این عرصه بگذارد. در مناسبات عمومی ورود کند. نقش مصلح را بین مردم بازی کند. توان و پتانسیلش را هم دارد. با رحلت آمیراحمد، خلأ بزرگی در این دیار احساس میشود. این خلأ را پر کند. تکیه گاه همه مردم باشد و نه بخش کوچکی از هواداران سیاسیاش. به نقش تاریخی روحانیت بپردازد. به جای اینکه خانه به خانه بدنبال رأی باشد، در یک نقطه سکنی گزیند و بگذارد همه آحاد مردم به ایشان مراجعه کنند. موحد میتواند نقش بزرگتری بر عهده گیرد.
او ظرفیت والائی برای حل مناقشات عمومی و انجام امور خیر است. کاش با حضورش در انتخابات، این ظرفیت، نسوزد.
---------------------
بیژن کاظمی کیان
من قطاری دیدم فقه میبرد و چه سنگین میرفت
من قطاری دیدم که سیاست میبرد و چه خالی میرفت
1: کلید واژه مهم سخنان کسی مثل آقای موحد، ولایت پذیری است.
سالهاست که این واژه را مرتباً تائید و تکرار میکند. این روزها و تحت تأثیر توصیههای رهبر انقلاب، مبنی بر حضور جوانان در عرصه سیاسی، مردم در انتظار نشستهاند تا واکنش آقای موحد را در عمل به نظاره نشینند.
2: میانسالان امروز، در مقطع ابتدائی به تحصیل مشغول بودند و چیزی از سیاست نمیدانستند که آقای موحد پای به عرصه رقابتهای انتخاباتی گذاشت. بخش اعظم فعالان اجتماعی آن روزها، به دلیل کهولت سن، رخ در حجاب مرگ کشیدهاند. کسانی که سال شصت و دو در قنداق و گهواره بودند، در تدارک ازدواج فرزندان خویشاند. اما آقای موحد همچنان در این عرصه حضور دارد. چرا؟
3: این حرص به قدرت از کجا نشات میگیرد. نگاه امثال آقای موحد به سیاست و زندگی چگونه است که اینچنین، قریب چهل سال، شب و روز نمیشناسد و همچنان در رویای تصاحب صندلی سبز بهارستان است؟
این صندلی بهارستان چه جذابیتی دارد که حضرت ایشان، پس از 20 سال حضور مداوم، لبریز از ولعی سیری ناپذیر، برای تصاحب دوبارهاش، سر از پا نمیشناسد.
4: همه زندگی که سیاست نیست. برای من، این حرص به قدرت قابل توجیه نیست. اگر جای ایشان بودم، همه هزینه هائی که برای انتخابات پیش رو در نظر گرفتهام را صرف امور خیر میکردم و آنگاه به دل طبیعت میزدم.
در یک غروب دل انگیز، از فراز گردنه کوه راک، چشم اندازی (لند اسکیپ) از چغل تا دشتمازه و لگین و مزارع سرسبز راک را به نظاره مینشستم و در یک ظهر گرم تابستان، تنم را به آب زلال مارون میسپردم و زمستان زیبای پاقلعه و زیرگچ و بلوط بنگان و حومه غربی و بهار زیبای الگن و تنگ سرخ و پریکه دون را از نزدیک لمس میکردم و جور دیگر میدیدم.
در بهار رؤیائی کهگیلویه، از بوی باران بوی پونه بوی خاک لذت میبردم و به تماشا مینشستم
شاخههای شسته باران خورده و پاک این دیار زیبا را....
5: اگر از امثال آقای موحد از دلایل حضور مجددش بپرسی، با این پاسخ روبرو میشوی که قصد خدمت دارم و به اصرار مردم آمدهام.برای خدمت به مردم، راههای بهتری هم وجود دارد. مگر علمای بزرگ، همهاش بر کرسی نمایندگی تکیه زدند؟
مگر مرحوم آمیراحمد تقوی به مجلس رفت؟ مگر بزرگان حوزه همگی به مجلس رفتند؟
روحانیت، همواره تکیه گاه مردم بوده است. ایشان هم میتواند جا پای بزرگان این عرصه بگذارد. در مناسبات عمومی ورود کند. نقش مصلح را بین مردم بازی کند. توان و پتانسیلش را هم دارد. با رحلت آمیراحمد، خلأ بزرگی در این دیار احساس میشود. این خلأ را پر کند. تکیه گاه همه مردم باشد و نه بخش کوچکی از هواداران سیاسیاش. به نقش تاریخی روحانیت بپردازد. به جای اینکه خانه به خانه بدنبال رأی باشد، در یک نقطه سکنی گزیند و بگذارد همه آحاد مردم به ایشان مراجعه کنند. موحد میتواند نقش بزرگتری بر عهده گیرد.
او ظرفیت والائی برای حل مناقشات عمومی و انجام امور خیر است. کاش با حضورش در انتخابات، این ظرفیت، نسوزد.
---------------------
بیژن کاظمی کیان