تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۵۹
کد مطلب : ۴۰۴۶۲۵
یادداشت/
«داماد سرخونه» پروری به سبک مدعیان شفافیت و مبارزه با فساد
۱
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛اخبار روزانه حول فساد و تخلفات اقتصادی در سطوح مختلف در سطح جامعه به درجه ای ازتکرار رسیده است که سبب بی اعتنایی جامعه به اخبار این حوزه شده است. همین بی اعتنایی مردم و مواجهه منفعل آنها با اخبار مربوطه منجر به عادی شدن فساد و ایجاد نوعی بیعاری در جامعه شده است.
این بیعاری اجتماعی نوعی بی انگیزگی را در میان کنش گران اجتماعی و فعالین معترض علیه فساد نیز به وجود آورده است. در مسیر فساد و ترجیح دادن منافع بر هر اصل اخلاقی و سیاسی تفاوتی بین کنش گران سیاسی کشور از دو جناح دیده نمیشود و اخیراً نیز تفاوتهایی که به تناسب موقعیتهای فرهنگی و جغرافیایی در برخی استانهای کشور نیز وجود داشت از میان رفته است و رقابت و عطش شدیدی میان همه برای توفیق در انجام مفسده اقتصادی و مالی وجود دارد.
به طور مثال در همین کهگیلویه و بویراحمد کسانی بودند که پیشتر با شعار اصلاح طلبی -البته در زمانی که خارج از قدرت بودند- دنبال اصلاح، شفافیت و مبارزه با فساد بودند و در توجیه دور بودن خود از قدرت همین گریز از فساد را بهانه میکردند ولی همین که اندک فرصتی برای حضور در قدرت به دست آوردند؛ اولاً آنقدر دغدغه شخصی و منافع شخصی را اولویت قرار دادند که به راحتی دیگران را قربانی بی کفایتی خود کردند و در ثانی عرضه آنکه عمر مدیریت خود را به یک نیم سال برسانند نیز نداشتند و نه تنها خود رفتند که ننگ بزرگی بر پیشانی استان حک کردند.
آنها خارج از گود قدرت علیه قوم گرایی نیز موضع میگرفتند اما خروجی کار خودشان حقیرترین و بیشترین نمود از قوم گرایی را در پی داشت و از آبدارچی تا مدیر وبالاتر را از یک قوم و منطقه خاص انتخاب کردند تا جوانان شایسته ای را که با نردبان آنها بالا رفته بودند در زیر پا له کنند.
در تببین سرنوشت این نوع از سیاست ورزی (اگر بتوان نام سیاست ورزی بر آن گذاشت چرا که بیشتر نوعی کاسب گری و دلالی است) زیاد گفتهاند و نوشتهاند و همین هم که این جماعت دیر به کیسه رسیده و این گونه عطشناک به جان بیت المال افتاده است ریشه در همین تصور از پایان سیاسی خود دارد. آنها با خود به این نتیجه رسیدهاند که این آخرین فرصت مدیریت ماست و حیف است ما از این خوان گسترده بهره ای نبریم؛ لذا دست به کار میشوند و از فرزند وخواهرزاده تا داماد سرخونه های خود را با دستپاچگی در مسئولیتهای کوچک و بزرگ میگمارند.
در مذمت و رذیلت این نوع از فساد که بی شباهت به جنایت نیست جز سکوت و دق کردن کاری از کسی ساخته نیست اما اوج بیشرمی در جایی است که همین جماعت ناسیراب از ثروت و قدرت برای بقیه بیانیه اخلاقی صادر کرده و می گویند کسی چیزی نگوید چون ما هم استانی هستیم و بقیه هم بردهاند پس ما هم حق داریم ببریم و شما عقب مانده و ضد توسعه و ضد اخلاق هستید که به غارت گری ما گیر دادهاید!
از این زشت تر و وقیح تر کسانی هستند که بوقچی این جماعت شدهاند و اخلاق و شرافت خود را بی جیره و مواجب به فساد و خوشگذرانی حضرات فروختهاند و به همین که این غارت گران شکلک تایید در فلان گروه برای آنها بفرستند راضی هستند.
مخاطب این نوشتار کس یا کسانی خاص نیست بلکه همه آنهایی است که این روزها یا درگیر فساد و عضویت در هیئت مدیره های شرکتهای بزرگاند و یا هم توجیه گر این فساد هستند به امید اندک لقمه ای از این خوان گسترده.
اوج وقاحت این شبه سیاسیون را باید در بیانیه نویسیشان دید که با دستپاچگی تمام خود پیام دفاعیهشان را فوروارد میکنند و هنوز هم نمیخواهند از لاک دروغین اخلاق گرایی پوشالیشان خارج شوند و هنوز هم طلبکارانه خود را صاحب حق و بیگناه جلوه میدهند. البته این جماعت ریاکار کار خود را خوب بلدند آنها همزمان و بدون از فوت وقت در گوشه ای دیگر روزهای آخر مدیریت را بهترین فرصت برای غارت و جبران همه نکردهها میدانند و در شمال شهر با نازلترین قیمت ساکن میشوند و در نواحی بالای شهر پستهای کلیدی میگیرند و هر هم طایفه ای و هم تشی هایی (تش در ادبیات محلی به یک تیره گفته میشود) که در آن شهر روزی گذرش به حضرات افتاده است فارغ از اینکه با کدام جریان سیاسی است در نقطه ای در غارت سهیم میشود.
در موخره نیز فقط باید گفت: همه چیز تمام شد هم برای ما که هرگز چیزی نصیب مان نشد و همه برای مدعیانی که همه چیز را بردند و چیزی نمانده است.
این بیعاری اجتماعی نوعی بی انگیزگی را در میان کنش گران اجتماعی و فعالین معترض علیه فساد نیز به وجود آورده است. در مسیر فساد و ترجیح دادن منافع بر هر اصل اخلاقی و سیاسی تفاوتی بین کنش گران سیاسی کشور از دو جناح دیده نمیشود و اخیراً نیز تفاوتهایی که به تناسب موقعیتهای فرهنگی و جغرافیایی در برخی استانهای کشور نیز وجود داشت از میان رفته است و رقابت و عطش شدیدی میان همه برای توفیق در انجام مفسده اقتصادی و مالی وجود دارد.
به طور مثال در همین کهگیلویه و بویراحمد کسانی بودند که پیشتر با شعار اصلاح طلبی -البته در زمانی که خارج از قدرت بودند- دنبال اصلاح، شفافیت و مبارزه با فساد بودند و در توجیه دور بودن خود از قدرت همین گریز از فساد را بهانه میکردند ولی همین که اندک فرصتی برای حضور در قدرت به دست آوردند؛ اولاً آنقدر دغدغه شخصی و منافع شخصی را اولویت قرار دادند که به راحتی دیگران را قربانی بی کفایتی خود کردند و در ثانی عرضه آنکه عمر مدیریت خود را به یک نیم سال برسانند نیز نداشتند و نه تنها خود رفتند که ننگ بزرگی بر پیشانی استان حک کردند.
آنها خارج از گود قدرت علیه قوم گرایی نیز موضع میگرفتند اما خروجی کار خودشان حقیرترین و بیشترین نمود از قوم گرایی را در پی داشت و از آبدارچی تا مدیر وبالاتر را از یک قوم و منطقه خاص انتخاب کردند تا جوانان شایسته ای را که با نردبان آنها بالا رفته بودند در زیر پا له کنند.
در تببین سرنوشت این نوع از سیاست ورزی (اگر بتوان نام سیاست ورزی بر آن گذاشت چرا که بیشتر نوعی کاسب گری و دلالی است) زیاد گفتهاند و نوشتهاند و همین هم که این جماعت دیر به کیسه رسیده و این گونه عطشناک به جان بیت المال افتاده است ریشه در همین تصور از پایان سیاسی خود دارد. آنها با خود به این نتیجه رسیدهاند که این آخرین فرصت مدیریت ماست و حیف است ما از این خوان گسترده بهره ای نبریم؛ لذا دست به کار میشوند و از فرزند وخواهرزاده تا داماد سرخونه های خود را با دستپاچگی در مسئولیتهای کوچک و بزرگ میگمارند.
در مذمت و رذیلت این نوع از فساد که بی شباهت به جنایت نیست جز سکوت و دق کردن کاری از کسی ساخته نیست اما اوج بیشرمی در جایی است که همین جماعت ناسیراب از ثروت و قدرت برای بقیه بیانیه اخلاقی صادر کرده و می گویند کسی چیزی نگوید چون ما هم استانی هستیم و بقیه هم بردهاند پس ما هم حق داریم ببریم و شما عقب مانده و ضد توسعه و ضد اخلاق هستید که به غارت گری ما گیر دادهاید!
از این زشت تر و وقیح تر کسانی هستند که بوقچی این جماعت شدهاند و اخلاق و شرافت خود را بی جیره و مواجب به فساد و خوشگذرانی حضرات فروختهاند و به همین که این غارت گران شکلک تایید در فلان گروه برای آنها بفرستند راضی هستند.
مخاطب این نوشتار کس یا کسانی خاص نیست بلکه همه آنهایی است که این روزها یا درگیر فساد و عضویت در هیئت مدیره های شرکتهای بزرگاند و یا هم توجیه گر این فساد هستند به امید اندک لقمه ای از این خوان گسترده.
اوج وقاحت این شبه سیاسیون را باید در بیانیه نویسیشان دید که با دستپاچگی تمام خود پیام دفاعیهشان را فوروارد میکنند و هنوز هم نمیخواهند از لاک دروغین اخلاق گرایی پوشالیشان خارج شوند و هنوز هم طلبکارانه خود را صاحب حق و بیگناه جلوه میدهند. البته این جماعت ریاکار کار خود را خوب بلدند آنها همزمان و بدون از فوت وقت در گوشه ای دیگر روزهای آخر مدیریت را بهترین فرصت برای غارت و جبران همه نکردهها میدانند و در شمال شهر با نازلترین قیمت ساکن میشوند و در نواحی بالای شهر پستهای کلیدی میگیرند و هر هم طایفه ای و هم تشی هایی (تش در ادبیات محلی به یک تیره گفته میشود) که در آن شهر روزی گذرش به حضرات افتاده است فارغ از اینکه با کدام جریان سیاسی است در نقطه ای در غارت سهیم میشود.
در موخره نیز فقط باید گفت: همه چیز تمام شد هم برای ما که هرگز چیزی نصیب مان نشد و همه برای مدعیانی که همه چیز را بردند و چیزی نمانده است.
حقیقتی تلخ را بیان کردی که گریبانگیر کل مملکت است.