تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۶ تير ۱۴۰۴ ساعت ۲۱:۲۹
کد مطلب : ۵۰۱۵۹۶
الجزیره:

نظریه «مرد دیوانه»؛ آیا ترامپ از این تئوری برای مذاکره با جهان و ایران استفاده می کند؟ / مدل مذاکره‌ی آن بر پایه شوک، تشدید تنش و چانه‌زنی است

۰
نظریه «مرد دیوانه»؛ آیا ترامپ از این تئوری برای مذاکره با جهان و ایران استفاده می کند؟ / مدل مذاکره‌ی آن بر پایه شوک، تشدید تنش و چانه‌زنی است
کبنا ؛الجزیره نوشت: از همان نخستین لحظات حضورش در عرصه سیاسی، دونالد ترامپ مراقب بود که شبیه هیچ‌یک از رؤسای جمهور پیشین آمریکا به نظر نرسد. او خشم خود را پنهان نمی‌کرد بلکه با افتخار آن را می‌پذیرفت و در مناظره جمهوری‌خواهان ۲۰۱۶ گفته بود: «با کمال میل لقب خشمگین را می‌پذیرم.»
 به گزارش کبنا نیوز در ادامه این مطلب آمده است: در سپتامبر ۲۰۱۷، رئیس‌جمهور آمریکا در مجمع عمومی سازمان ملل با لحن عصبانی‌ای سخن گفت که از زمان پایان جنگ سرد تاکنون در صحنه بین‌المللی نظیر آن دیده نشده بود. او به کره شمالی تهدیدی صریح کرد و گفت اگر کره شمالی تهدیدات هسته‌ای خود را ادامه دهد، آمریکا آن را کاملاً نابود خواهد کرد و رهبر کره شمالی را با لحنی تمسخرآمیز «مرد موشکی» خطاب کرد.
 در آن زمان، این موضوع نه فقط یک تشدید تنش دیپلماتیک بلکه اعلام نیت‌های بسیار خصمانه و گامی تاریخی به سوی افزایش تنش‌ها به نظر می‌رسید. اما به شکل شگفت‌آوری، چند ماه بعد ترامپ خودش به دیدار کیم جونگ اون رفت که نخستین نشست رؤسای دو کشور بود و اعلام کرد که پس از تبادل نامه‌های دیپلماتیک، آن‌ها «عاشق هم شده‌اند» و از کیم تمجید کرد.
 ترامپ از همان ابتدا می‌خواست متفاوت باشد؛ او نه فقط عصبانی، بلکه می‌خواست به عنوان یک رهبر استثنایی، غیرقابل پیش‌بینی و معامله‌گر دیده شود. او در یکی از نخستین سخنرانی‌های کمپین ۲۰۱۶ گفته بود: «کشور ما باید نامطمئن‌تر و کمتر قابل پیش‌بینی باشد.»
 اکنون که جهان مدتی است سیاست‌های ترامپ را تجربه کرده، می‌توان گفت این ترکیب ابهام و چیزی که بسیاری از روزنامه‌های آمریکایی آن را «دیوانگی ساختگی» می‌نامند، به همراه هرج و مرج در اظهارات، به یک رویکرد مذاکره و شیوه ویژه‌ای برای عقد قراردادها تبدیل شده است. به نظر می‌رسد این فقط هرج و مرج پوپولیستی نیست، بلکه نوع خاصی از ابزار مذاکره با ریسک بالا است. ویژگی‌های این «رویکرد ترامپی» چیست؟ و احتمال موفقیت پایدار آن چقدر است؟
 مهندسی غیرمنطقی
 دسته‌بندی رفتار مذاکره‌ای ترامپ در قالب دیپلماسی سنتی آسان نیست. او زبان نهادها را نمی‌داند، از ترتیب‌های سیستماتیک سیاست‌گذاران پیروی نمی‌کند و از کانال‌های سنتی برای اعلام مواضع رسمی استفاده نمی‌کند.
 اما با وجود ظاهر ناپایدار مواضع ترامپ، ناظران به سرعت الگوی تکرارشونده‌ای در رویکرد او برای مدیریت مسائل بین‌المللی مشاهده می‌کنند که شبیه مدل مذاکره‌ای کامل بر پایه شوک، تشدید تنش و چانه‌زنی است.
 ترامپ میانه‌ی راه را نمی‌رود، بلکه مستقیماً به دورترین حد پیش می‌رود. او خواسته‌ای رادیکال مطرح می‌کند—مانند قطع روابط تجاری با یک طرف یا الحاق اجباری یک قلمرو—سپس از موضع برتری، طرف مقابل را برای مذاکره فرا می‌خواند، همراه با تهدیدهای پنهان یا آشکار که سریعاً به پیام‌های تمجید شخصی یا وعده قراردادهای بزرگ تبدیل می‌شوند. سپس در صورت لزوم، تهدیدی جزئی انجام می‌دهد تا جدیت خود را تأیید کند.
 این مدل در رفتار او با ناتو به وضوح دیده شد. ترامپ به متحدان اروپایی واشنگتن حمله کرد، آن‌ها را متهم به عدم مشارکت در بحث دفاع جمعی نمود و تهدید کرد اگر هزینه‌های نظامی‌شان را دو برابر نکنند، آمریکا از این اتحاد خارج خواهد شد.
 عملکرد او «تهاجمی» و «آشفته» به نظر می‌رسید، اما به طرز عجیبی این فشار بعداً به اعلامیه جمعی افزایش بودجه دفاعی در چندین کشور عضو ناتو به ۵ درصد تولید ناخالص داخلی منجر شد—دستاوردی که دولت‌های پیشین با وجود آرامش و نظم دیپلماتیک نتوانسته بودند کسب کنند. سپس ترامپ به همان لحن شراکت جویانه خود بازگشت، از ناتو تمجید کرد و به تعهد کشورش به ماده ۵ تأکید کرد. انگار او این اتحادیه را تا آستانه فروپاشی برد و سپس بازگرداند تا از آن بهره‌مند شود.
 همین مدل در پرونده ایران هم دیده شد، اما تاکنون با نتایج متفاوتی به همراه بوده، هرچند این فرایند هنوز امکان انفجار دوباره دارد. در این پرونده، ترامپ خواستار کنار گذاشتن برنامه هسته‌ای ایران شد و تهدید به عواقب شدید کرد. سپس وارد مذاکرات غیرمستقیم شد، علناً اعلام کرد مذاکرات پیشرفت دارد و می‌خواهد ایران کشوری بزرگ باشد. در مقطعی ضرب‌الاجل تعیین کرد، و سپس اقدام نظامی انجام داد.
 در هر دو مورد، هدف او ایجاد محیط مذاکره باثبات نبود بلکه به دنبال خلق فضایی آشفته بود که به او دست برتر بدهد. آماده بود قواعد قدیمی را از هم بگسلد و سپس با قراردادهای مستقیم آن‌ها را بازسازی کند. مثلاً در پرونده اوکراین، در آغاز دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش، اشاره به بازنگری حمایت آمریکا از کی‌یف کرد که در پایتخت‌های غربی شوک ژئوپولیتیکی ایجاد کرد، اما بعداً از توانایی متحدان برای پاسخگویی و هماهنگی تمجید کرد.
 جالب توجه بود که با کانادا هم تشدید تنش داشت، جایی که نخست‌وزیر سابق جاستین ترودو را به عنوان فرماندار ۵۱ام کشور معرفی کرد و اعلام کرد کانادا را به آمریکا الحاق خواهد کرد. این تشدید تنش به روی کار آمدن نخست‌وزیر جدید مارک کارنی کمک کرد که در آوریل با وعده مقابله با تهدیدات ترامپ به جنگ تجاری و الحاق کانادا انتخاب شد.
 پس از پیروزی، کارنی قول داد «بزرگترین تحول اقتصاد کانادا از زمان پایان جنگ جهانی دوم» را برای ساخت کشوری «قوی» آغاز کند، در شرایطی که نهمین اقتصاد بزرگ جهان با بحران بی‌سابقه‌ای روبرو بود.
 بعداً ترامپ کارنی را به کاخ سفید دعوت کرد و آن تهدید اولیه به حاکمیت کانادا به فصل جدیدی از تنش تبدیل شد.
 این مدل از کجا آمد؟
 برای فهمیدن چگونگی ساختن این مدل مذاکره توسط ترامپ، کافی نیست که صرفاً اظهارات و تصمیمات سیاسی او را پیگیری کنیم. بلکه باید به محیط شکل‌گیری ذهن او بازگردیم. ترامپ از پس‌زمینه بوروکراتیک نیامده، در سازمان‌های امنیت ملی خدمت نکرده و در وزارت خارجه یا کمیته‌های کنگره آموزش ندیده بود. او از دنیای املاک، رسانه، سرگرمی و معاملات آمده، و از فرهنگ کسب‌وکارهای سودجو که هر رابطه‌ای را فرصتی برای معامله سودآور و هر رقیبی را قابل گیج کردن یا رام شدن می‌بینند.
 در کتاب معروفش «هنر معامله» که در سال ۱۹۸۷ منتشر کرد، فلسفه خود را ساده و مستقیم توضیح داده است: «اهداف بسیار بلند تعیین می‌کنم، سپس به فشار و فشار ادامه می‌دهم تا به آنچه می‌خواهم برسم.» او بارها اهمیت استفاده از ابهام، تأخیر و هیاهوی رسانه‌ای را به عنوان ابزار مذاکره یادآوری کرده است و گفته: «همیشه سعی می‌کنم حریفم فکر کند ‘شاید این آدم واقعاً بتواند تهدیدش را عملی کند.’»
 اما پیش از آنکه ترامپ این کتاب را بنویسد، شخصیتی نمادین در شکل دادن به این ترکیب شناختی و رفتاری در او نقش داشت: روی کوهن، وکیل جنجالی که به خاطر خشونت و توانایی تبدیل هر بحرانی به حمله متقابل شناخته می‌شد. کوهن در جوانی دستیار سناتور جمهوری‌خواه جوزف مک‌کارتی بود که بعدها مشاور سیاسی و حقوقی ترامپ در سال‌های نخستش شد.
 بر اساس گزارشی از سال ۲۰۱۷ در پولیتیکو، کوهن از سال ۱۹۷۳ نماینده خانواده ترامپ بود. در دهه ۱۹۸۰، کوهن معمار اصلی اقدامات آغازکننده موفقیت ترامپ بود و خیلی فراتر از وکیل او شد.
 در لحظه‌ای حساس برای ترامپ، هیچ شخصی تأثیرگذارتر از کوهن نبود. بر اساس همان گزارش، کوهن سه قانون بنیادی را در ذهن ترامپ کاشت:
 هرگز عذرخواهی نکن.
 هرگز عقب‌نشینی نکن.
 همیشه حمله کن.
 این قوانین قطب‌نمای قوی مذاکره برای ترامپ شده‌اند. وقتی روزنامه‌نگاران او را نقد می‌کنند، آن‌ها را دشمن خطاب می‌کند. وقتی متحدان به تأخیر می‌اندازند، تهدید به عقب‌نشینی می‌کند. وقتی به مخالفان حمله می‌کند، ابتدا قواعد بازی را خراب می‌کند سپس می‌خواهد آن‌ها را به نفع خود بازتعریف کند.
 از اینجا می‌توان فهمید چرا ترامپ مذاکره مستقیم را به کانال‌های دیپلماتیک ترجیح می‌دهد و چرا مسائل بین‌المللی را به نمایش‌های شخصی تبدیل می‌کند. او به نهادها اعتماد ندارد، بلکه به حضور خود، توانایی تأثیرگذاری از طریق رویارویی و شخصیت فردی‌اش اتکا می‌کند.
 حتی در ظاهر و رفتار عمومی خود، ترامپ در «غیرمنطقی ساختگی» سرمایه‌گذاری می‌کند. دنیل درزنر، استاد دانشگاه تافتس، می‌گوید ترامپ «به ندرت یک بازیکن شطرنج سه‌بعدی است، بلکه بیشتر کسی است که مهره‌ها را می‌خورد.» این برداشت، هرچند بدبینانه، جوهر آنچه ترامپ اکنون با نظم جهانی انجام می‌دهد را می‌گیرد: قوانین بازی را برای همیشه می‌شکند تا بتواند آن‌ها را بازسازی کند، حتی اگر بازی کاملاً متفاوت شود.
 نتایج غیرقابل پیش‌بینی
 با وجود سبک ثابت مذاکره ترامپ، نتایج او در مسائل مختلف متفاوت بوده است. در حالی که در برخی موارد پیشرفت تاکتیکی داشته، در موارد دیگر به بن‌بست خورده، یا به این دلیل که حریفان فلسفه اصلی او را زود فهمیده‌اند، یا به دلیل کاهش اعتماد شرکایش به توانایی او در تحقق وعده‌ها.
 در تجارت جهانی، ترامپ با جنگ تمام‌عیار و اظهارات بسیار بلند شروع کرد. تعرفه‌های بالا بر متحدان و دشمنان وضع کرد، از کانادا تا اتحادیه اروپا و چین، سپس به جای سیستم تجارت چندجانبه، خواستار مذاکرات دوجانبه شد تا «تعادل تجاری» به نفع آمریکا بازگردد. اگرچه توانست برخی توافق‌ها را اصلاح کند (مانند USMCA با کانادا و مکزیک)، بیشتر آن‌ها سطحی بودند.
 با چین، جنگ تجاری تبدیل به ماراتن خونریزی متقابل اقتصادی شد که فقط با آتش‌بس شکننده‌ای پایان یافت که مسائل ساختاری اصلی را حل نکرد. فشارهای شدید همچنان ادامه دارد و واشنگتن و پکن به یک اندازه آسیب دیده‌اند. بنابراین، این استراتژی تنشی پایدار اما بدون توافق راهبردی واقعی ایجاد کرده است.
 در سیاست اروپا، فشار ترامپ بر ناتو به افزایش تعهدات مالی انجامید، اما هزینه دیپلماتیک بالا بود. تهدید مکرر به خروج باعث شد متحدان با احتیاط بیشتری با دولت آمریکا رفتار کنند. برلین و پاریس برای نخستین بار به طور جدی به ساخت معماری امنیتی اروپایی مستقل از واشنگتن فکر کنند و مذاکراتی بین برلین و لندن برای توافق دفاعی دوجانبه انجام شد. در این معنا، ترامپ امتیازاتی گرفت اما همچنین آنچه دهه‌ها «ستون روانی» اتحاد غربی بود را تضعیف کرد.
 در خصوص ایران، ترامپ خواستار توافق هسته‌ای جدید به شرایط آمریکا شد و پس از شکست مذاکرات، تأسیسات هسته‌ای ایران را بمباران کرد. تهران تسلیم نشد بلکه گام‌هایی برای کنار گذاشتن تعهدات هسته‌ای و خروج از پیمان منع گسترش هسته‌ای برداشت و از زمان حمله نتانیاهو در ۱۳ ژوئن به روند دیپلماتیک بازنگشته است.
 در این‌جا پارادوکس استراتژی ترامپ مشخص می‌شود: گاهی موفق می‌شود چون غیرقابل پیش‌بینی است، و گاهی شکست می‌خورد به همین دلیل. قدرت تهدید کردن به او می‌دهد، اما اعتماد به مسیر توافق را از او می‌گیرد.
 بنابراین مدل ترامپ بی‌ارزش نیست، اما فرمول جادویی هم نیست. در مسائل نیازمند شوک یا مذاکره سریع ممکن است دستاورد فوری داشته باشد، اما در مسائل پیچیده نیازمند اعتماد تدریجی—مانند مهار چین، پایان جنگ اوکراین و اصلاح نظام تجاری—بیشتر تخریب است و توان بازسازی ندارد.
 نظریه «مرد دیوانه»: از نیکسون تا ترامپ
 نزدیک به مدل ترامپ، نظریه «مرد دیوانه» یکی از بحث‌برانگیزترین روش‌های مذاکره در تاریخ سیاست خارجی آمریکا است.
 این نظریه بر اصل ظاهراً ساده ولی پیچیده‌ای استوار است: اگر بتوانید رقیب خود را قانع کنید که آن‌قدر «غیرمنطقی» هستید که تصمیمات مخرب بگیرید، او از ترس عقب‌نشینی یا امتیاز دادن برای جلوگیری از بدترین حالت دست می‌کشد. مردم عموماً برای جلوگیری از ضرر بیشتر از کسب سود عجله دارند. اینجا فقط قدرت بازدارنده مهم نیست، بلکه القای این است که این قدرت کنترل نشده و مخلوطی از دیوانگی، ابهام و احساسات است.
 این نظریه «مرد دیوانه» (Madman Theory) به نیکسون رئیس‌جمهور وقت آمریکا در دوران جنگ ویتنام نسبت داده می‌شود؛ زمانی که به رئیس دفتر خود، هری رابینز هالدمَن، گفت که می‌خواهد ویتنامی‌های شمالی فکر کنند «واقعاً دیوانه» است و در صورت لزوم از سلاح هسته‌ای استفاده خواهد کرد.
 نیکسون به او گفته بود: «باید آن‌ها را متقاعد کنی که من وقتی عصبانی می‌شوم، هیچ کنترلی روی خودم ندارم، و ممکن است هر لحظه دکمه را فشار دهم. آن وقت می‌ترسند و کوتاه می‌آیند.» این جمله بنا بر خاطرات هالدمَن بیان شده است. گرچه نیکسون بعدها گفت که این عبارات را دقیقاً به این شکل نگفته، اما روایت هالدمَن در حافظه سیاسی آمریکا به‌عنوان منشأ این دکترین اسرارآمیز باقی مانده است.
 با این حال، ایده‌ی این نظریه بسیار قدیمی‌تر از خود نیکسون است. نیکولو ماکیاولی در کتاب «گفتارهایی درباره لیوی» نوشت: «گاهی خردمندانه است که تظاهر به دیوانگی کنی.»
 این ایده بعدها توسط متفکران استراتژیکی چون توماس شلینگ و دانیل الزبرگ در دوران جنگ سرد مطرح شد؛ آن‌ها استدلال کردند که وجود درجه‌ای از غیرقابل پیش‌بینی بودن یا بی‌منطقی در رفتار رهبران، ممکن است موجب شود دشمن با احتیاط بیشتری از تشدید درگیری پرهیز کند. با این حال، بیشتر این نظریه‌پردازان هرگز توصیه نکردند که این تاکتیک به‌طور آشکار به کار گرفته شود و آن را تنها یک امکان موقتی در چارچوب بازی‌های بازدارندگی می‌دانستند.
 علیرغم درخشش ظاهری این نظریه، کارنامه تاریخی آن چندان درخشان نبوده است. خود نیکسون، که سعی کرد آن را در قبال ویتنام و اتحاد جماهیر شوروی به کار گیرد، هیچ نتیجه ملموسی به دست نیاورد؛ هانوی تسلیم نشد و مسکو نیز مرعوب نشد. دلیل این امر، آن‌طور که چندین پژوهشگر نتیجه‌گیری کرده‌اند، آن بود که رهبران طرف مقابل به‌خوبی می‌دانستند «دیوانگی حساب‌شده» صرفاً یک تاکتیک است و واشنگتن، با وجود تهدیدهایش، تابع نظام اداری پیچیده‌ای است و باید به افکار عمومی پاسخگو باشد. از این رو، تهدیدهای نیکسون با وجود سر و صدای فراوان، بی‌اثر به نظر می‌رسیدند.
 اما این وضعیت با ظهور دونالد ترامپ تغییر کرد. دیگر او نقش فرد دیوانه را بازی نمی‌کند؛ بلکه واقعاً چنین فردی تصور می‌شود. دانیل درزنر در نشریه فارن افرز توضیح می‌دهد که آنچه برای نیکسون «بازیگری آگاهانه» بود، به‌صورت ویژگی ذاتی شخصیت سیاسی ترامپ درآمده است. بسیاری از رهبران جهان، از کره جنوبی گرفته تا کانادا، با ترامپ به‌عنوان «عنصری غیرقابل پیش‌بینی» مواجه می‌شوند؛ نه به این دلیل که او می‌خواهد چنین باشد، بلکه چون واقعاً هست.
 در مقابل، پژوهشگر روزان مک‌مانوس در تحقیقات خود در دانشگاه پن‌استیت نشان می‌دهد که «نظریه دیوانه» تنها در موارد نادری کارآمد است؛ زمانی که رهبر در مورد یک موضوع خاص غیرمنطقی رفتار کند، نه اینکه ذاتاً و به‌طور کلی دیوانه باشد. اگر طرف مقابل باور داشته باشد که طرف دیوانه در مورد یک موضوع خاص به‌شدت جدی است، ممکن است تهدید را باور کند. اما اگر این رفتار دیوانه‌وار بخشی از کلیت شخصیت فرد باشد، تهدید اعتبار خود را از دست می‌دهد؛ زیرا طرف مقابل نمی‌داند این دیوانگی کِی پایان می‌یابد و ثبات چه زمانی حاصل خواهد شد.
 مشکل اصلی، بنابراین، تنها ایجاد ترس نیست، بلکه توانایی کنترل آن نیز هست. برای موفقیت نظریه دیوانه، باید نوعی اطمینان در کنار تهدید وجود داشته باشد. به این معنا که رهبر باید طرف مقابل را متقاعد کند که در صورت پاسخ دادن، به ثبات یا صلح پایداری خواهد رسید که ارزش امتیاز دادن را دارد.
 اما فردی که قادر به کنترل سیاست «دیوانه» نیست، نه مایه‌ی اطمینان است و نه می‌تواند این اعتماد را در اطرافیان خود ایجاد کند. به همین دلیل است که، آن‌طور که درزنر یادآور می‌شود، بیشتر تلاش‌های ترامپ برای رسیدن به توافقات نهایی شکست خوردند، زیرا او به‌عنوان فردی که حتی پس از دستیابی به توافق هم نمی‌توان به او اعتماد کرد، شناخته می‌شد.
 در هر صورت، در دنیای سیاست، هیچ چیز ترسناک‌تر از مردی نیست که افسار قدرت را در دست دارد و به‌خوبی بلد است آن را بی‌محابا و بی‌مهار به کار گیرد. این همان چهره‌ای بود که ترامپ در صحنه جهانی به نمایش گذاشت: مردی که گویی جهان را میز قمار می‌بیند، مذاکره می‌کند، تنش می‌آفریند، عقب‌نشینی می‌کند، تهدید می‌کند و سپس مصالحه می‌نماید؛ مرزها میان خود و دشمنانش را نه برای احترام گذاشتن، بلکه برای ترسیم دوباره آن‌ها بر اساس میل خویش می‌آزماید. فارغ از اینکه نتایج این رویکرد به توافقات بیشتر منجر شود یا به جنگ‌های تازه، این سبک رفتاری، مدل نوظهور سیاست در آمریکا باقی خواهد ماند و جهان ناگزیر است آن را درک کند
نام شما

آدرس ايميل شما

گاهی اوقات برخی رویاها واقعی می‌شوند

گاهی اوقات برخی رویاها واقعی می‌شوند

گرشوم گُرنبرگ، نویسنده اسرائیلی در آتلانتیک، از روزها و شب‌هایی نوشت که مردم اسرائیلی ...
چرا اسرائیل در دام جنگ فرسایشی گیر کرده است؟

چرا اسرائیل در دام جنگ فرسایشی گیر کرده است؟

در پی اعلام آتش‌بس ۶۰ روزه در غزه، اسرائیل و آمریکا مدعی تغییری مهم در سیاست‌ها شده‌اند؛...
در تاسوعای سال ۶۱ هجری چه گذشت؟ / اشعاری که حضرت عباس(ع) به عنوان رجز خواند / چگونگی شهادت علمدار کربلا + شعر و صوت

در تاسوعای سال ۶۱ هجری چه گذشت؟ / اشعاری که حضرت عباس(ع) به عنوان رجز خواند / چگونگی شهادت علمدار کربلا + شعر و صوت

هنگامی که حضرت عباس علیه‌السلام به شهادت رسیدند امام حسین علیه‌السلام فرمودند: «الْانَ ...
1