کبنا ؛اعتماد ایلی کشته شد. اعتقاد نیز! آلازنگی، مستِ زنگی، قاتل فرهنگی ایل است. روزگاری نه چندان دور، در ایل به خانواده متوفا تحت عنوان «پِرسیانه» و «فاتَ خونی» کمک میشد تا باری بر دوش خانواده عزادار نباشد؛ چه رسم رسام، پرمحتوا و زیبایی! اما «آلازنگی»، «ریشه در زمین» و «سَرپَرپَرین» فرهنگ ایل را به تاراج بردند. اعتماد ایلی و اعتقاد ایلی، ثروت بزرگ و دارایی مردمانی ساده دل بود. آلازنگی با برنامهای عامدانه و آگاهانه، به سراغ این ثروت رفت. تاراج ثروت فرهنگ، تاراج هستی ایل بود. «آلازنگی» میدانست برای شکستن پیکرهی ستبر شاه بلوط فرهنگ، تبر نیاز است. باید ریشهاش قطع شود.
سرآغاز قصهی پر غصهی آلازنگی با این «متل» شروع شد: «اَتَتَل موری تَتَل! … پِنجه ایزَنُم شَمِ شَکر! … هَی اَحمَییل! … هَی مُومَییل! … تیشَه تَ وَ گِه وا تُووَر! …»
ابتدا، آلازنگی، در سکوت، با زبان زنگی و دلنشینی گفت: «زبان لری یا همان زبان مادری به بچه هاتون یاد ندهید! …سرخورده خواهند شد! …در مدرسه لال مونی میگیرند و فردا روزی نمیتوانند پیشرف کنند! …»
آلازنگی، قصه میبافت و مادران با شیرینیِ قصههایش، شروع کردند به آموزش زبان بیگانه. غافل از اینکه، صاحب نظران علم تربیت کودک، روانشناسان و زبانشناسان حوزهی زبان کودک میگویند: «کودک باید تا سه سالگی با زبان مادری تکلم کند! …» برای انتقال زبان احساس مادر، زبان بدن مادر، پیشرفت هوش هیجانی کودک، رشد و به صد دلیل دیگر، آموزش زبانی غیر از زبان مادری، از سن سه سالگی باید آغاز میشد؛ اما آلازنگی، خواب بدی برای خرده فرهنگهای ایل دیده بود.
یکی از آیینهای زیبا و پرمحتوای استان کهگیلویه و بویراحمد، آیین سوگواری و به عبارتی «فاتَ خونی» ست. آیین عروسی یا سورگانی، رسم رسام دگری ست با صد خرده فرهنگ فریبا و جانفزا در دل آن. آلازنگی سیاه دل، خسته از شادی و شکسته از آزادی، در سورگانی باژگون یا همان سوگواری، پشت تریبون بیخردی، فریاد بر آورد که دیگر نیاز به پرسیانه یا همان فاتحهخوانی نیست. به زبان ساده، کمک به خانواده متوفا، رسمی نارسام معرفی شد. سپس، بر مراسم شب «غریبون»، «هفته» و «سالگرد» نیز خط بطلان کشیدند. همان چهلم هم، چلهی کمانی کشیده شده بود در چشم آلازنگی! اما با سیاست رفتار میکرد. سپس، افاضه فرمود که دیگر نیازی نیست به در منزل خانواده معزا رفت، مصدع شد و فاتحهای گفت. بر سر گور، گور فرهنگ خود را بکَنید و فاتحهای همینجا بخوانید. نبود خرده فرهنگ فاتحه خوانی، یعنی نبود فرهنگ «ککاگری» یا همان نبود «گوگری» است.
نبود فاتحه خوانی، یعنی نبود اعتماد، یعنی نبود اعتقاد، یعنی نبود مهرآیینی و نوعدوستی و بدین ترتیب «مهری که به چشم بود» با نادیدن یکدگر، به فراموشی و خاموشی گرایید و «آلازنگی» دیو بدسیرت در دلش عروسی برپا بود: آرام آرام «اعتقاد ایلی و اعتماد ایلی به تاراج رفت!»
«سر پَرپَرین»، برادر تاراندیش آلازنگی نیز، سراغ خرده فرهنگهای دگری رفت: لباس محلی! زیباترین و نجیبانهترین لباس، جای خود را به مدهای غربی و مهاجم فرهنگ داد.
ساز «کرنا» ی ما که قدمتی افزون بر هزارگان سال دارد و از اروپاییها هزارها اصیلتر است؛ جای خودش را به «اُرگ»، سازهای غربی و اروپایی داد. موسیقی غنی قوم لر، سبک انگاشته شد. آلازنگی، ادبیات دلآرا و دڶآرام را بر نمیتافت. به قول ما بویراحمدی ها، «دشمنی صحبت نیاره!» و آلازنگی و سر پرپرین، دشمن فرهنگ ما بودند. اما همیشه یکی باید بپا خیزد! یکی از گوشهی ایل، زِ جا خیزد! اعتقاد و اعتماد ایلی، چنان به تاراج رفت که رسم رسام ککاگری نادیده انگاشته شد. از هرکه سراغ برادرش را گرفتم، بر پشت دست غفلت زد که فسوسا! الان یک ماه است برادرم را ندیدهام، صدایش را نشنیدهام؛ نمیدانم کجاست! خوب یا بد، با خداست!
«آلازنگی»، مست از غارت فرهنگ، مَی پیروزی زد و مستانه، در دلش غوغایی ست؛ اما، همیشهی روزگار، مردان آلازنگی کُش بوده، هستند و خواهند بود.
برخی از مردمان نیک آیین با کوبش بر طبل بیداری، اجازت ندادند دارِ ریشه دار موسیقی، ادبیات، هنر و مفهومهای کهن، اصیل و نبیل این دیار، ریشه کَن شود و بر زمین بیفتد.
امروزه نیز، برخی از جوانان سپید بخت قوم لر، مهربانوان و مهربانان اندیشمندی با تلاش در جهت پاس و سپاس خرده فرهنگهای خویش، آستین همت گره زدهاند. ادارات و سازمانهای متولی در این گاه و جا که آلازنگیها در تهاجم فرهنگی، نسل نوجوان و جوان این دیار را نشانه گرفته اند؛ چه بسا وظیفهی سنگینتری دارند. اداره کل فرهنگ و ارشاد استان، دوایر دولتی و خصوصی مرتبط با فرهنگ -با حمایت مجدانه خویش– میتوانند قدمهای تأثیرگذاری بردارند که امیدواریم بردارند. با پاسداشت خرده فرهنگهای غنی این استان که ریشه در کرامت انسانی، نوعدوستی، محبت، انسانیت، شادی و آرامش دارند و زیبایی؛ فرهنگ اعتماد و اعتقاد ایلی، رهاورد زیبای نیکاندیشی آن است.
آلازنگی تاریک دل از روشنایی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، سه پاس از فرهنگ درود و سپاس این سامان از ایران زمین، به لرز نشسته است و به لرزه. آتیه فرزندان این دیار و بالطبع آینده روشن ایران اسلامی، زدودن فرهنگ «آلازنگیسم» از فرهنگ و تمدن ریشهدار و با بنیهی قوی از مفاهیم عالی انسانی این دیار است.
به امید روزی که در حفظ خرده فرهنگهای خویش، قد قامت، قیام نموده و به احترام نام مادربزرگهایی که قصهی آلازنگیها را درگوش داناییمان نجوا کردند؛ فرهنگ زیبای قوم لر را پاس و سپاس داریم.
سروش درست
پسینگاه ۲۱آذرگان۱۴۰۰خ
یاسوج شورانگیز
سرآغاز قصهی پر غصهی آلازنگی با این «متل» شروع شد: «اَتَتَل موری تَتَل! … پِنجه ایزَنُم شَمِ شَکر! … هَی اَحمَییل! … هَی مُومَییل! … تیشَه تَ وَ گِه وا تُووَر! …»
ابتدا، آلازنگی، در سکوت، با زبان زنگی و دلنشینی گفت: «زبان لری یا همان زبان مادری به بچه هاتون یاد ندهید! …سرخورده خواهند شد! …در مدرسه لال مونی میگیرند و فردا روزی نمیتوانند پیشرف کنند! …»
آلازنگی، قصه میبافت و مادران با شیرینیِ قصههایش، شروع کردند به آموزش زبان بیگانه. غافل از اینکه، صاحب نظران علم تربیت کودک، روانشناسان و زبانشناسان حوزهی زبان کودک میگویند: «کودک باید تا سه سالگی با زبان مادری تکلم کند! …» برای انتقال زبان احساس مادر، زبان بدن مادر، پیشرفت هوش هیجانی کودک، رشد و به صد دلیل دیگر، آموزش زبانی غیر از زبان مادری، از سن سه سالگی باید آغاز میشد؛ اما آلازنگی، خواب بدی برای خرده فرهنگهای ایل دیده بود.
یکی از آیینهای زیبا و پرمحتوای استان کهگیلویه و بویراحمد، آیین سوگواری و به عبارتی «فاتَ خونی» ست. آیین عروسی یا سورگانی، رسم رسام دگری ست با صد خرده فرهنگ فریبا و جانفزا در دل آن. آلازنگی سیاه دل، خسته از شادی و شکسته از آزادی، در سورگانی باژگون یا همان سوگواری، پشت تریبون بیخردی، فریاد بر آورد که دیگر نیاز به پرسیانه یا همان فاتحهخوانی نیست. به زبان ساده، کمک به خانواده متوفا، رسمی نارسام معرفی شد. سپس، بر مراسم شب «غریبون»، «هفته» و «سالگرد» نیز خط بطلان کشیدند. همان چهلم هم، چلهی کمانی کشیده شده بود در چشم آلازنگی! اما با سیاست رفتار میکرد. سپس، افاضه فرمود که دیگر نیازی نیست به در منزل خانواده معزا رفت، مصدع شد و فاتحهای گفت. بر سر گور، گور فرهنگ خود را بکَنید و فاتحهای همینجا بخوانید. نبود خرده فرهنگ فاتحه خوانی، یعنی نبود فرهنگ «ککاگری» یا همان نبود «گوگری» است.
نبود فاتحه خوانی، یعنی نبود اعتماد، یعنی نبود اعتقاد، یعنی نبود مهرآیینی و نوعدوستی و بدین ترتیب «مهری که به چشم بود» با نادیدن یکدگر، به فراموشی و خاموشی گرایید و «آلازنگی» دیو بدسیرت در دلش عروسی برپا بود: آرام آرام «اعتقاد ایلی و اعتماد ایلی به تاراج رفت!»
«سر پَرپَرین»، برادر تاراندیش آلازنگی نیز، سراغ خرده فرهنگهای دگری رفت: لباس محلی! زیباترین و نجیبانهترین لباس، جای خود را به مدهای غربی و مهاجم فرهنگ داد.
ساز «کرنا» ی ما که قدمتی افزون بر هزارگان سال دارد و از اروپاییها هزارها اصیلتر است؛ جای خودش را به «اُرگ»، سازهای غربی و اروپایی داد. موسیقی غنی قوم لر، سبک انگاشته شد. آلازنگی، ادبیات دلآرا و دڶآرام را بر نمیتافت. به قول ما بویراحمدی ها، «دشمنی صحبت نیاره!» و آلازنگی و سر پرپرین، دشمن فرهنگ ما بودند. اما همیشه یکی باید بپا خیزد! یکی از گوشهی ایل، زِ جا خیزد! اعتقاد و اعتماد ایلی، چنان به تاراج رفت که رسم رسام ککاگری نادیده انگاشته شد. از هرکه سراغ برادرش را گرفتم، بر پشت دست غفلت زد که فسوسا! الان یک ماه است برادرم را ندیدهام، صدایش را نشنیدهام؛ نمیدانم کجاست! خوب یا بد، با خداست!
«آلازنگی»، مست از غارت فرهنگ، مَی پیروزی زد و مستانه، در دلش غوغایی ست؛ اما، همیشهی روزگار، مردان آلازنگی کُش بوده، هستند و خواهند بود.
برخی از مردمان نیک آیین با کوبش بر طبل بیداری، اجازت ندادند دارِ ریشه دار موسیقی، ادبیات، هنر و مفهومهای کهن، اصیل و نبیل این دیار، ریشه کَن شود و بر زمین بیفتد.
امروزه نیز، برخی از جوانان سپید بخت قوم لر، مهربانوان و مهربانان اندیشمندی با تلاش در جهت پاس و سپاس خرده فرهنگهای خویش، آستین همت گره زدهاند. ادارات و سازمانهای متولی در این گاه و جا که آلازنگیها در تهاجم فرهنگی، نسل نوجوان و جوان این دیار را نشانه گرفته اند؛ چه بسا وظیفهی سنگینتری دارند. اداره کل فرهنگ و ارشاد استان، دوایر دولتی و خصوصی مرتبط با فرهنگ -با حمایت مجدانه خویش– میتوانند قدمهای تأثیرگذاری بردارند که امیدواریم بردارند. با پاسداشت خرده فرهنگهای غنی این استان که ریشه در کرامت انسانی، نوعدوستی، محبت، انسانیت، شادی و آرامش دارند و زیبایی؛ فرهنگ اعتماد و اعتقاد ایلی، رهاورد زیبای نیکاندیشی آن است.
آلازنگی تاریک دل از روشنایی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، سه پاس از فرهنگ درود و سپاس این سامان از ایران زمین، به لرز نشسته است و به لرزه. آتیه فرزندان این دیار و بالطبع آینده روشن ایران اسلامی، زدودن فرهنگ «آلازنگیسم» از فرهنگ و تمدن ریشهدار و با بنیهی قوی از مفاهیم عالی انسانی این دیار است.
به امید روزی که در حفظ خرده فرهنگهای خویش، قد قامت، قیام نموده و به احترام نام مادربزرگهایی که قصهی آلازنگیها را درگوش داناییمان نجوا کردند؛ فرهنگ زیبای قوم لر را پاس و سپاس داریم.
سروش درست
پسینگاه ۲۱آذرگان۱۴۰۰خ
یاسوج شورانگیز