کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

یادداشت ارسالی؛

در رسای بزرگان

20 مهر 1400 ساعت 0:20

مایه مباهات و افتخارات دیارمان را قربانی اختلافات درونی نکنیم و به نیکی از همدیگر یاد کنیم با ادب باش که سرمایه‌ی خوبان ادب است. همه می‌دانیم که شرف دین ما شرف دیار ما هم هست و غلام رضای ما گردان اصالت است نرنجانیم که رنجاندن خطاست. ای که بر پشت زمینی همه وقت، آن تو نیست.


بنام آنکه جان را فکرت آموخت چراغ دل به نور جان برافروخت (در رسای بزرگان شرف و تاج) پس از نام و یاد خدا ودرود بر بزرگانی که نامشان نامدار و اصالتشان پایدار در دیار وطن. و در توصیف آن بزرگان فقط عظمت علم و عملشان ما را بس است که بر خود و دیارمان ببالیم و این مکتوبه از بنده‌ی خدایی است که تنها ره دوستی را در هجرت به حق و ایمان به خدا می‌داند غافل از اینکه هستند افرادی که شناور در فریب ودروغ شأن خود را برتر از هر کس می‌بینند و به سوی دوست و دشمن زبان باز می‌کنند و شمشیر را برای کتمان حقیقت از رو می‌کشند حقایقی که گوشهای زیادی آن را شنیده‌اند و چشمها بر آن خیره شده‌اند و را ه گریزی از آن نیست شبه افکنی و حق پوشی دیر زمانیست که پرده‌ی سیاه خود را گسترانده و فتنه‌ها چشمها را کور کرده بد شرایطی را تجربه می‌کنیم سخن پردازی از هر جهت آراسته شده صلح و دوستی رخت بر بسته، در کلمات و گفتارمان هیچ نشانه‌ای از بردباری نیست. پای همه درگل فرو رفته هر کس مقامی را می‌طلبد که از ارزش او بالاتر است هیچ عقابی در این هلهله‌ی شادی توان پرواز ندارد باید به خدا پناه برد و چاره اندیشی کرد برای روزی که درهای نجات برای همه بسته شود واقعیات را باید پذیرفت از انتقام ولذت بردن دوری جست و هدف زنده کردن حق وخاموشی باطل باشد و تنها امیدواری همه توشه‌ای است که می‌فرستیم، از گذشته حسرت بخوریم و همت وتلاش برای پس از مرگ سرای حقیقت باشد دنیا به فرموده‌ی امام ومقتدایمان همچون مار پوستی نرم و زهری کشنده دارد جاذبه‌های آن فریبنده و عمر آن کوتاه و خو گرفتن به آن ترسناک و باید بدانیم و بدانید که حوادث روزگار مثل هم‌اند پایان و آغاز آن به هم می‌پیوندد. حرف از نامردمی‌ها که زیاده، بگذریم. حرف تو گوشای بعضی، مثل باده بگذریم. همه با یک زبان مشترک از درد هم می‌نالیم ولی فرسنگ‌ها دوریم از لحن و زبان هم، هدف نه تمجید است و نه تکرییم، بلکه حقیقتی است در رسای دو بزرگ مرد دیارمان که یکی خود ملک است و با حسینی بودنش هم شفاعتش تضمینمان بود و هم شجاعتش تسکین دردمان و دیگری تاجی بر سر داشت و نشان ما بود و گردونه‌ای که به ما حضور و هویت می‌داد، ستونی بودند که پایه‌های ما نه لرزد. نه محتاج به نامند و نه تشنه‌ی نانند در خلوت و در جلوت اهل حلالند منطق عرفانشان افتادگی است مکتب اخلاقشان آزادگی است در وجود لر سرتسلیم نیست در دل او جای ترس وبیم نیست. آدم از جایی به بعد از غصه کافر می‌شود. کم به کم دیوانه و آهسته طاهر می‌شود. من و تو هر دو این جنگ و شکست خوردیم که تو دستای تنهایی به همدیگر آمون نیدیم. ضایعه‌ی عدم حضور چنین بزرگانی در سیاست نفس گیری همه‌ی مردم ماست شاید از چشمه‌ی خصوصی آنها ننوشیم اما در دریای شجاعت و شرافت تلاش برای نام و نان استانشان غوطه وریم مگر حق چشمه‌ای که به ما آب نداد خشکیدن است بگو با کی تو می‌جنگی تو سردار سپاهی و من سرباز میدونم اگر تقدیر ما باشد بزرگان را جمله مدیونیم پنجه کشیدن و نامی به نیکی نبردن بر قامت لر ظاهر شدنی نیست مایه مباهات و افتخارات دیارمان را قربانی اختلافات درونی نکنیم و به نیکی از همدیگر یاد کنیم با ادب باش که سرمایه‌ی خوبان ادب است. همه می‌دانیم که شرف دین ما شرف دیار ما هم هست و غلام رضای ما گردان اصالت است نرنجانیم که رنجاندن خطاست. ای که بر پشت زمینی همه وقت، آن تو نیست.
-------------------------
محمد نوشاد
 


کد مطلب: 440047

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/440047/رسای-بزرگان

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1