تاریخ انتشار
شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۰۰:۱۸
کد مطلب : ۴۳۱۳۷۲
سالروز وفات امالمصائب، حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)؛
تفسیر کرد غربت شیب الخضیب را/ هشداری که از خطبه زینب کبری در کوفه باید آموخت/ حضرت زینب(س) چگونه به مقام «مارایت الا جمیلا» رسید/ گفتارهایی از رهبرانقلاب و آقایان میرباقری و عالی
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور وَ لِسانَها الشَّكور
۲
کبنا ؛نیمه رجب روزی است که زینب بنت علی بن ابیطالب(ع)، پیام آور کربلا یک سال و نیم بعد از شهادت عزیزانش دنیای دنی را ترک گفت. بانویی(س) که با هفت معصوم علیهم السلام مانوس بود و جالب تر آنجاست که خود حضرتش هم در زندگی آن معصومین علیهم السلام نقش داشت. به عنوان مثال میتوان به ماجراهای بعد از شهادت حضرت زهرا سلامالله علیها و نقش مهم حضرت زینب سلامالله علیها در آن برهه در زندگی خانوادگی اشاره کرد که به امور پدر و برادران خود رسیدگی میکردند. گویا امابیها بودن در خانواده اهل بیت علیهم السلام جاری و ساری شده است. چنانکه بخشی از این معنا در سبک زندگی و سیره حضرت زینب سلامالله علیها تجلی پیدا میکند. عامل دیگری در درخشش شخصیتی حضرت زینب سلامالله علیها به کارگیری علم است. چنانکه همه میدانند مدیریت بحران در کربلا توسط آن حضرت انجام شد.
هشداری که از خطبه زینب کبری در کوفه باید آموخت
رهبر معظم انقلاب: ما قضیه را اینگونه طرح کردیم که چطور شد جامعه اسلامی به محوریّت پیامبر عظیمالشّأن، آن عشق مردم به او، آن ایمان عمیق مردم به او، آن جامعه سرتاپا حماسه و شور دینی و آن احکامی که بعداً مقداری درباره آن عرض خواهم کرد، همین جامعه ساخته و پرداخته، همان مردم، حتّی بعضی همان کسانی که دورههای نزدیک به پیامبر را دیده بودند، بعد از پنجاه سال کارشان به آنجا رسید که جمع شدند، فرزند همین پیامبر را با فجیعترین وضعی کشتند؟! انحراف، عقبگرد، برگشتن به پشت سر، از این بیشتر چه میشود؟!
زینب کبری سلاماللَّهعلیها در بازار کوفه، آن خطبه عظیم را اساساً بر همین محور ایراد کرد: «یا اهل الکوفه، یا اهل الختل و الغدر، أتبکون؟!». مردم کوفه وقتی که سرِ مبارک امام حسین را بر روی نیزه مشاهده کردند و دختر علی را اسیر دیدند و فاجعه را از نزدیک لمس کردند، بنا به ضجّه و گریه کردند. فرمود: «أتبکون؟!»؛ گریه میکنید؟! «فلا رقات الدمعه ولاهدئت الرنه»؛ گریهتان تمامی نداشته باشد. بعد فرمود: «انّما مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا تتّخذون ایمانکم دخلاً بینکم». این، همان برگشت است؛ برگشت به قهقرا و عقبگرد. شما مثل زنی هستید که پشمها یا پنبهها را با مغزل نخ میکند؛ بعد از آن که این نخها آماده شد، دوباره شروع میکند نخها را از نو باز کردن و پنبه نمودن! شما در حقیقت نخهای رشته خود را پنبه کردید. این، همان برگشت است. این، عبرت است. هر جامعه اسلامی، در معرض همین خطر هست.
رسیدن زینب کبری به مقام تسلیم
حجت الاسلام عالی: افرادی هستند که خدا را قبول دارند ولی خدایی خدا را قبول ندارد. اگر بخواهیم انسانها را در این رابطه تقسیم بندی کنیم 3دسته هستند: افرادی که خدا را قبول دارند به عنوان آفریدگار که ما را خلق کرده و دیگر کاری با ما ندارد که بگوید چه کاری انجام دهیم یا ندهیم و نباید تکلیف برای ما بفرستد اینگونه آدم ها شبیه به شیطان هستند که خدا را قبول داشت اما زمانی که دستور خدا رسید، نافرمانی کرد.
برخی از انسانها هم همین صفت شیطان را دارند، زیر بار تکلیف الهی و دین نمی روند مثل فرهنگ سکولار که متاسفانه غالب است و خطر این فرهنگ به خصوص در کشورهای اسلامی خیلی بیشتر است.
دسته دوم که بسیاری از ما در این دسته هستیم، کسانی هستند که خدا و خدایی خدا را قبول دارد. قبول دارند که مرگ و زندگی، رزق و روزی و در کل اینکه خداوند در عالم تکوین و تشریع حکومت و مدیریت دارد را قبول دارند. اما دسته دوم مشکلشان این است که در عین اینکه خداوند را قبول دارند، ولی جاهایی می رسد که کارهای خدا را ظلم میدانند، با خدا درگیر میشوند، نمی توانند راضی و تسلیم باشند.
اما دسته سوم انسان های هستند که خوشا به حالشان. کسانی که حکومت خدا را در هر دو عالم تکوین و تشریع قبول دارند و راضی به رضای او هستند و هیچ گونه اعتراضی به خداوند ندارند. چون باور دارند که خداوند مهربان تر از مادر است و کسی است که عالم را اداره میکند و جواد و بخشنده بی نهایت است و بخل ندارد. اگر هم به تو چیزی را نداد به این علت نیست که بخیل است، چون مصلحت تو نبوده است به تو نداده.
در پایان زیارت عاشورا خداوند را حمد می کنید که" اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ اَلْحَمْدُ للَّهِ عَلى عَظیمِ رَزِیَّتى " برای چه خدا را شکر می کنید بر مصیبت؟ مگر مصیبت هم شکر دارد! آن هم مصیبتی که بر سیدالشهدا شده است؟ بله این مصیبت و این بلا یک ضیافت است که خداوند اینها را بالا می برد و در پرتو این بلا و این بالا بردن، عالم دین دار می شود.
آن چهره باطنی عاشورا مشخص می شود که مهمانی و ضیافت خدا است. یعنی تا قیامت هر کسی سر این سفره می آید، اشک می ریزد، روضه می خواند. این کار خدا خیلی زیباست که زیبایی عاشورا است و این، آن چهره ایست که زینب کبری(سلام الله علیها) می بیند و دیگران نمی توانند ببینند. بالا ترین مقام یک مومن تسلیم بودن است که وجود مقدس حضرت زینب(سلام الله علیها) به آن رسیدند.
نیروی صبر زینب(س) همان نیروی صبر مادرشان حضرت زهرا(س) بود
آیت الله میرباقری: واقعه عظیم عاشورا سه چهره دارد، چهره اول کار دشمن است که در زشتترین شکل ممکن صورت گرفت و ما گناهی، جرمی و جنایتی در طول تاریخ بزرگتر از صحنه عاشورا و کاری که دشمنان نبی اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) در عاشورا انجام دادند، نداریم. این چهره مستحق لعن و عذاب و برائت و امثال این هاست. چهره دوم کار حضرت و اصحاب و اهل بیت (علیهم السلام) است که در اوج زیبایی است، یعنی بالاتر از بندگی و وفای به عهد، رضا به قضای الهی، تسلیم بودن به خدا و ولی او که در صحنه عاشورا اتفاق افتاده است. اما چهره سوم عاشورا، تدبیر و ربوبیت خدای متعال است که در متن این حادثه جبهه سیدالشهدا(علیهالسلام) را پرورش داده و از زیباترین چهرههای خدای متعال ربوبیت او نسبت به اولیای خداست. حال در این ربوبیتی که خدای متعال نسبت به سیدالشهدا(علیهالسلام) داشته است جمال کار کجاست؟
نخستین نکته وفای امام حسین(علیهالسلام)، عبادت، رضای ایشان به قضای الهی و صبر و استواری ایشان است. نکته دوم این بود که خدای متعال پس از اینکه سیدالشهدا(علیهالسلام) با امداد و کمک الهی به عهدشان وفا کردند، برای بار دوم خدای متعال وفا کرد و در این وفای عهد، بهترین ضیافت را برای این امام همام و اهل بیت (علیهم السلام) رقم زد. ضیافتی به عظمت«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ» . اما نکته دیگر نصرت و عظمتی است که خدای متعال به امام حسین(علیهالسلام) عنایت کرد و با اینکه ظاهرا شکست خوردند، اما دشمن هم میدانست که پیروز نشده و ظفر یافته واقعی خاندان عترت هستند. همه این حقایق برای زینب(سلام الله علیها) کافی بود که ایشان جز زیبایی ندیده باشند و در واقع پاسخ ایشان حقانیت قیام سیدالشهدا(علیهالسلام) را بر همگان روشن کرد.
شاید برای خیلی از ما پیش آمده که همواره در استقامت این بانو متحیر مانده ایم؛ اما پاسخ روشن است و انسان تا در مقام محبت خدای متعال قرار نگرفته باشد، حجابها از جلوی چشمان او کنار نمیرود تا بتواند جمال صنع خدا را مشاهده کند. انسان تا در مقام محبت و رضا قرار نگیرد، نمیتواند زیبایی کار خدا را در بلا ببیند، بنابراین بر بلا صبر کرده و میداند که خدای متعال مهربان است . درک جمال حاصل مقام محبت و رضاست و به اندازهای که انسان در مقام محبت و رضا رفعت پیدا کند. حضرت زینب(سلام الله علیها) بانویی هستند که میتوانند در روز عاشورا در گودی قتلگاه دو جمال را مشاهده کنند، یکی جمال عبودیت سیدالشهدا (علیهالسلام) و بالاتر از آن جمال ربوبیت خدای متعال را و این مقام خیلی رفیعی در توحید میخواهد و رسیدن به این مقام؛ جلوه شخصیتی زینب (سلام الله علیها) است که فرمودند: «ما رأیت الا جمیلا» و این یعنی بانوی بی قرینه اسلام در اوج مقام محبت و رضای الهی است.
بله همین طور است و ایشان در حقیقت صبر، ایستادگی و تسلیم رضای خدا بودن را در کربلا و وقایع پس از آن به نمایش گذاشتند و کربلا و قیام عاشورا جلوه گاهی بود تا حقایق دیگری از شخصیت بانوی استقامت در مقابل عصرها و نسلها قرار بگیرد. راستی چه کسی جز حضرت زینب (سلام الله علیها) میتواند این همه شهادتها، داغها و اسارت را به دیده ببیند و دلخون نباشد و نشکند؟ ایشان به استقامت و صبر معنا دادند و این حقیقت برای همه ما به یادگار ماند که گشایش و فرج وعده الهی برای صابران و شکیبایان است. صبر در الگوی رفتاری حضرت زینب(سلام الله علیها) موجب تجلی عزتمندی، آزادگی، حیا، عفت و عظمت در رفتار ایشان است و اگر آن بانو به درجه عصمت صغری نرسیده بودند، هرگز مورد وصیت امام حسین (علیهالسلام) قرار نمیگرفتند و حضرتش پرچم قیام عاشوراییان را به خواهر نمیسپردند.
حضرت زینب(علیها السلام) در مجلس ابن زیاد برابر چشمان نامحرمان آن قدر با جلال و عظمت وارد شدند که توجه ابن زیاد را جلب کرد، گویا آن قاتل، از تکبر، حیا، وقار و شجاعت حضرت در مجلس به حیرت آمده باشد لب به سخن گشوده و از هویت ایشان میپرسد و براستی چه کسی میتواند در لباس اسارت این گونه با جلال وارد مجلس دشمنش شود؟
نیروی صبر زینب(سلام الله علیها) همان نیرویی است که در وجود مادرشان حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود، مادری که بر اثر عبادت فراوان، پاهای مبارکش ورم میکرد و ما عین همین عشق به عبادت را در حضرت زینب (سلام الله علیها) نیز شاهدیم. چنانکه امام سجاد (علیهالسلام) در شرح حال عمه ارجمندشان در سفر اسارت میفرمایند: «عمه ام زینب(سلام الله علیها) با تمام مصیبتهایی که بر ما وارد شده بعد از کربلا تا شام، هیچ گاه نوافل خود را ترک نکرد.» ایشان حتی با مصایب فوق العاده کمرشکن و طاقت فرسای روز دهم محرم و با آن شدت خستگی، نافله نمازشان ترک نشد.
حضرت زینب(سلام الله علیها) در تمامی بلایا و مصایب، با صبر جمیل، ایمانشان را به درجات والای یقین رساندند تا جایی که عظمت مناجاتهای شبانه ایشان مورد عنایت امام زمانشان قرار گرفت و امام حسین( علیهالسلام) در هنگامه سخت وداع به خواهر فرمودند: «یا اختاه لاتنسینی فی نافلة اللیل؛ خواهرجان مرا در نماز شب خود فراموش نکن».
وفات و مرقد حضرت زینب(س)
در تاریخ وفات و مدفن حضرت زینب (س) اختلاف است. همانطور که در تاریخ ولادت و وفات برخی از ائمه هم اختلاف است. در هر حال به احتمال قوی آن حضرت در پانزدهم رجب سال ۶۲ هجری رحلت نمود و به نقل از کتاب "اخبارالزینبیات" در مصر خانه مسلمة بن مخلد الانصاری دفن گردید و عده کثیری از مورخین این خبر را قبول دارند و گروهی میگویند: زینب مدفون در شام، زینب صغری است. چنانچه روی سنگ قبرش ترسیم شده است و زینب کبری در مصر از دنیا رفت.
بنابر اینکه ولادت زینب (س) در سال ششم هجری باشد و تاریخ وفات پیامبر اکرم (ص) در سال یازدهم؛ زینب بیش از پنج سال با پیامبر نبوده است و این مدت زمان، کافی است که او از اصحاب پیامبر اسلام به شمار آید. بر این مبنا کسانی که شرح حال اصحاب پیامبر اسلام را نوشته اند، نام زینب را زینتبخش کتاب خود ساختهاند.
پس از حضور در شام و خطابه های قرّا در دربار معاویه، حضرت زینب (س) به مدینه بازگشتند و تمام وقایع عاشورا و اسارت جماعت نِسوان را برای همه بیان کردند و پیامآور عاشورا شدند. به همین دلیل عمرو بن سعید اشرق که از سوی بنیامیه به عنوان حاکم مدینه منصوب شده بود، از حضور حضرت (س) در مدینه احساس خطر کرد و از ایشان خواست تا در شهری دیگر ساکن شوند، به همین سبب حضرت زینب (س) که یک سال هم از شهادت برادرش نگذشته بود، به ناچار همراه دختران امام حسین(ع) به شام بازگشتند و در ۱۵ رجب سال ۶۲ هجری قمری به دیگر شهدای کربلای ملحق شدند.
هشداری که از خطبه زینب کبری در کوفه باید آموخت
رهبر معظم انقلاب: ما قضیه را اینگونه طرح کردیم که چطور شد جامعه اسلامی به محوریّت پیامبر عظیمالشّأن، آن عشق مردم به او، آن ایمان عمیق مردم به او، آن جامعه سرتاپا حماسه و شور دینی و آن احکامی که بعداً مقداری درباره آن عرض خواهم کرد، همین جامعه ساخته و پرداخته، همان مردم، حتّی بعضی همان کسانی که دورههای نزدیک به پیامبر را دیده بودند، بعد از پنجاه سال کارشان به آنجا رسید که جمع شدند، فرزند همین پیامبر را با فجیعترین وضعی کشتند؟! انحراف، عقبگرد، برگشتن به پشت سر، از این بیشتر چه میشود؟!
زینب کبری سلاماللَّهعلیها در بازار کوفه، آن خطبه عظیم را اساساً بر همین محور ایراد کرد: «یا اهل الکوفه، یا اهل الختل و الغدر، أتبکون؟!». مردم کوفه وقتی که سرِ مبارک امام حسین را بر روی نیزه مشاهده کردند و دختر علی را اسیر دیدند و فاجعه را از نزدیک لمس کردند، بنا به ضجّه و گریه کردند. فرمود: «أتبکون؟!»؛ گریه میکنید؟! «فلا رقات الدمعه ولاهدئت الرنه»؛ گریهتان تمامی نداشته باشد. بعد فرمود: «انّما مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا تتّخذون ایمانکم دخلاً بینکم». این، همان برگشت است؛ برگشت به قهقرا و عقبگرد. شما مثل زنی هستید که پشمها یا پنبهها را با مغزل نخ میکند؛ بعد از آن که این نخها آماده شد، دوباره شروع میکند نخها را از نو باز کردن و پنبه نمودن! شما در حقیقت نخهای رشته خود را پنبه کردید. این، همان برگشت است. این، عبرت است. هر جامعه اسلامی، در معرض همین خطر هست.
رسیدن زینب کبری به مقام تسلیم
حجت الاسلام عالی: افرادی هستند که خدا را قبول دارند ولی خدایی خدا را قبول ندارد. اگر بخواهیم انسانها را در این رابطه تقسیم بندی کنیم 3دسته هستند: افرادی که خدا را قبول دارند به عنوان آفریدگار که ما را خلق کرده و دیگر کاری با ما ندارد که بگوید چه کاری انجام دهیم یا ندهیم و نباید تکلیف برای ما بفرستد اینگونه آدم ها شبیه به شیطان هستند که خدا را قبول داشت اما زمانی که دستور خدا رسید، نافرمانی کرد.
برخی از انسانها هم همین صفت شیطان را دارند، زیر بار تکلیف الهی و دین نمی روند مثل فرهنگ سکولار که متاسفانه غالب است و خطر این فرهنگ به خصوص در کشورهای اسلامی خیلی بیشتر است.
دسته دوم که بسیاری از ما در این دسته هستیم، کسانی هستند که خدا و خدایی خدا را قبول دارد. قبول دارند که مرگ و زندگی، رزق و روزی و در کل اینکه خداوند در عالم تکوین و تشریع حکومت و مدیریت دارد را قبول دارند. اما دسته دوم مشکلشان این است که در عین اینکه خداوند را قبول دارند، ولی جاهایی می رسد که کارهای خدا را ظلم میدانند، با خدا درگیر میشوند، نمی توانند راضی و تسلیم باشند.
اما دسته سوم انسان های هستند که خوشا به حالشان. کسانی که حکومت خدا را در هر دو عالم تکوین و تشریع قبول دارند و راضی به رضای او هستند و هیچ گونه اعتراضی به خداوند ندارند. چون باور دارند که خداوند مهربان تر از مادر است و کسی است که عالم را اداره میکند و جواد و بخشنده بی نهایت است و بخل ندارد. اگر هم به تو چیزی را نداد به این علت نیست که بخیل است، چون مصلحت تو نبوده است به تو نداده.
در پایان زیارت عاشورا خداوند را حمد می کنید که" اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ اَلْحَمْدُ للَّهِ عَلى عَظیمِ رَزِیَّتى " برای چه خدا را شکر می کنید بر مصیبت؟ مگر مصیبت هم شکر دارد! آن هم مصیبتی که بر سیدالشهدا شده است؟ بله این مصیبت و این بلا یک ضیافت است که خداوند اینها را بالا می برد و در پرتو این بلا و این بالا بردن، عالم دین دار می شود.
آن چهره باطنی عاشورا مشخص می شود که مهمانی و ضیافت خدا است. یعنی تا قیامت هر کسی سر این سفره می آید، اشک می ریزد، روضه می خواند. این کار خدا خیلی زیباست که زیبایی عاشورا است و این، آن چهره ایست که زینب کبری(سلام الله علیها) می بیند و دیگران نمی توانند ببینند. بالا ترین مقام یک مومن تسلیم بودن است که وجود مقدس حضرت زینب(سلام الله علیها) به آن رسیدند.
نیروی صبر زینب(س) همان نیروی صبر مادرشان حضرت زهرا(س) بود
آیت الله میرباقری: واقعه عظیم عاشورا سه چهره دارد، چهره اول کار دشمن است که در زشتترین شکل ممکن صورت گرفت و ما گناهی، جرمی و جنایتی در طول تاریخ بزرگتر از صحنه عاشورا و کاری که دشمنان نبی اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) در عاشورا انجام دادند، نداریم. این چهره مستحق لعن و عذاب و برائت و امثال این هاست. چهره دوم کار حضرت و اصحاب و اهل بیت (علیهم السلام) است که در اوج زیبایی است، یعنی بالاتر از بندگی و وفای به عهد، رضا به قضای الهی، تسلیم بودن به خدا و ولی او که در صحنه عاشورا اتفاق افتاده است. اما چهره سوم عاشورا، تدبیر و ربوبیت خدای متعال است که در متن این حادثه جبهه سیدالشهدا(علیهالسلام) را پرورش داده و از زیباترین چهرههای خدای متعال ربوبیت او نسبت به اولیای خداست. حال در این ربوبیتی که خدای متعال نسبت به سیدالشهدا(علیهالسلام) داشته است جمال کار کجاست؟
نخستین نکته وفای امام حسین(علیهالسلام)، عبادت، رضای ایشان به قضای الهی و صبر و استواری ایشان است. نکته دوم این بود که خدای متعال پس از اینکه سیدالشهدا(علیهالسلام) با امداد و کمک الهی به عهدشان وفا کردند، برای بار دوم خدای متعال وفا کرد و در این وفای عهد، بهترین ضیافت را برای این امام همام و اهل بیت (علیهم السلام) رقم زد. ضیافتی به عظمت«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ» . اما نکته دیگر نصرت و عظمتی است که خدای متعال به امام حسین(علیهالسلام) عنایت کرد و با اینکه ظاهرا شکست خوردند، اما دشمن هم میدانست که پیروز نشده و ظفر یافته واقعی خاندان عترت هستند. همه این حقایق برای زینب(سلام الله علیها) کافی بود که ایشان جز زیبایی ندیده باشند و در واقع پاسخ ایشان حقانیت قیام سیدالشهدا(علیهالسلام) را بر همگان روشن کرد.
شاید برای خیلی از ما پیش آمده که همواره در استقامت این بانو متحیر مانده ایم؛ اما پاسخ روشن است و انسان تا در مقام محبت خدای متعال قرار نگرفته باشد، حجابها از جلوی چشمان او کنار نمیرود تا بتواند جمال صنع خدا را مشاهده کند. انسان تا در مقام محبت و رضا قرار نگیرد، نمیتواند زیبایی کار خدا را در بلا ببیند، بنابراین بر بلا صبر کرده و میداند که خدای متعال مهربان است . درک جمال حاصل مقام محبت و رضاست و به اندازهای که انسان در مقام محبت و رضا رفعت پیدا کند. حضرت زینب(سلام الله علیها) بانویی هستند که میتوانند در روز عاشورا در گودی قتلگاه دو جمال را مشاهده کنند، یکی جمال عبودیت سیدالشهدا (علیهالسلام) و بالاتر از آن جمال ربوبیت خدای متعال را و این مقام خیلی رفیعی در توحید میخواهد و رسیدن به این مقام؛ جلوه شخصیتی زینب (سلام الله علیها) است که فرمودند: «ما رأیت الا جمیلا» و این یعنی بانوی بی قرینه اسلام در اوج مقام محبت و رضای الهی است.
بله همین طور است و ایشان در حقیقت صبر، ایستادگی و تسلیم رضای خدا بودن را در کربلا و وقایع پس از آن به نمایش گذاشتند و کربلا و قیام عاشورا جلوه گاهی بود تا حقایق دیگری از شخصیت بانوی استقامت در مقابل عصرها و نسلها قرار بگیرد. راستی چه کسی جز حضرت زینب (سلام الله علیها) میتواند این همه شهادتها، داغها و اسارت را به دیده ببیند و دلخون نباشد و نشکند؟ ایشان به استقامت و صبر معنا دادند و این حقیقت برای همه ما به یادگار ماند که گشایش و فرج وعده الهی برای صابران و شکیبایان است. صبر در الگوی رفتاری حضرت زینب(سلام الله علیها) موجب تجلی عزتمندی، آزادگی، حیا، عفت و عظمت در رفتار ایشان است و اگر آن بانو به درجه عصمت صغری نرسیده بودند، هرگز مورد وصیت امام حسین (علیهالسلام) قرار نمیگرفتند و حضرتش پرچم قیام عاشوراییان را به خواهر نمیسپردند.
حضرت زینب(علیها السلام) در مجلس ابن زیاد برابر چشمان نامحرمان آن قدر با جلال و عظمت وارد شدند که توجه ابن زیاد را جلب کرد، گویا آن قاتل، از تکبر، حیا، وقار و شجاعت حضرت در مجلس به حیرت آمده باشد لب به سخن گشوده و از هویت ایشان میپرسد و براستی چه کسی میتواند در لباس اسارت این گونه با جلال وارد مجلس دشمنش شود؟
نیروی صبر زینب(سلام الله علیها) همان نیرویی است که در وجود مادرشان حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود، مادری که بر اثر عبادت فراوان، پاهای مبارکش ورم میکرد و ما عین همین عشق به عبادت را در حضرت زینب (سلام الله علیها) نیز شاهدیم. چنانکه امام سجاد (علیهالسلام) در شرح حال عمه ارجمندشان در سفر اسارت میفرمایند: «عمه ام زینب(سلام الله علیها) با تمام مصیبتهایی که بر ما وارد شده بعد از کربلا تا شام، هیچ گاه نوافل خود را ترک نکرد.» ایشان حتی با مصایب فوق العاده کمرشکن و طاقت فرسای روز دهم محرم و با آن شدت خستگی، نافله نمازشان ترک نشد.
حضرت زینب(سلام الله علیها) در تمامی بلایا و مصایب، با صبر جمیل، ایمانشان را به درجات والای یقین رساندند تا جایی که عظمت مناجاتهای شبانه ایشان مورد عنایت امام زمانشان قرار گرفت و امام حسین( علیهالسلام) در هنگامه سخت وداع به خواهر فرمودند: «یا اختاه لاتنسینی فی نافلة اللیل؛ خواهرجان مرا در نماز شب خود فراموش نکن».
وفات و مرقد حضرت زینب(س)
در تاریخ وفات و مدفن حضرت زینب (س) اختلاف است. همانطور که در تاریخ ولادت و وفات برخی از ائمه هم اختلاف است. در هر حال به احتمال قوی آن حضرت در پانزدهم رجب سال ۶۲ هجری رحلت نمود و به نقل از کتاب "اخبارالزینبیات" در مصر خانه مسلمة بن مخلد الانصاری دفن گردید و عده کثیری از مورخین این خبر را قبول دارند و گروهی میگویند: زینب مدفون در شام، زینب صغری است. چنانچه روی سنگ قبرش ترسیم شده است و زینب کبری در مصر از دنیا رفت.
بنابر اینکه ولادت زینب (س) در سال ششم هجری باشد و تاریخ وفات پیامبر اکرم (ص) در سال یازدهم؛ زینب بیش از پنج سال با پیامبر نبوده است و این مدت زمان، کافی است که او از اصحاب پیامبر اسلام به شمار آید. بر این مبنا کسانی که شرح حال اصحاب پیامبر اسلام را نوشته اند، نام زینب را زینتبخش کتاب خود ساختهاند.
پس از حضور در شام و خطابه های قرّا در دربار معاویه، حضرت زینب (س) به مدینه بازگشتند و تمام وقایع عاشورا و اسارت جماعت نِسوان را برای همه بیان کردند و پیامآور عاشورا شدند. به همین دلیل عمرو بن سعید اشرق که از سوی بنیامیه به عنوان حاکم مدینه منصوب شده بود، از حضور حضرت (س) در مدینه احساس خطر کرد و از ایشان خواست تا در شهری دیگر ساکن شوند، به همین سبب حضرت زینب (س) که یک سال هم از شهادت برادرش نگذشته بود، به ناچار همراه دختران امام حسین(ع) به شام بازگشتند و در ۱۵ رجب سال ۶۲ هجری قمری به دیگر شهدای کربلای ملحق شدند.