تاریخ انتشار
جمعه ۹ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۲۰
کد مطلب : ۴۰۴۹۸۳
در پاسخ به نامهی سازمان عدالت و آزادی ایران اسلامی و در واکنش به جناب تاجگردون:
جناب تاجگردون و جریان متبوع! شما و این همه ترس؟!/ بهتر است به جای نامههای سفسطه محور پاسخگوی مردم باشید
حمیده هدایتخواه
۳
کبنا ؛بعد از انتشار بیانیهی سازمان عدالت و آزادی ایران اسلامی منطقه کهگیلویه و بویراحمد در پاسخ به اظهارات ستار هدایتخواه،[کلیک کنید] یکی از مخاطبان کبنا نیوز به این مطلب پاسخی داده که این سایت خبری بر اساس رسالت خبری خود آن را انتشار میدهد؛
پس از اظهارات جناب تاجگردون در پاسخ صحبتهای جناب هدایتخواه، ایشان طی نوشتهای جناب تاجگردون را به مناظره دعوت کردند! تحلیل واکنشها به این نامه که میتوان آنها را مشحون از ترس و فرار از پاسخگویی و گفتگو دانست به بررسی جدی سنت فکری فعالین سیاسی این استان نیازمند است. اما در این میان نامه «سازمان عدالت و آزادی ایران اسلامی منطقه کهگیلویه و بویراحمد» و واکنش جناب تاجگردون مورد بحث این یادداشت است که به فرازهای مختلف این دو مطلب میپردازم.
یکم: «منت خدای را» که واقعه میان هدایتخواه و تاجگردون پرده از رخِ سازمانِ عدالت و آزادی ایران اسلامی در استان گشود و دانستیم و آگاه شدیم که چنین سازمانی در استان فعال است و نفس میکشد! اما به راستی نفس میکشد و فعال است یا در گوشهای خزیده و با توهم حیات سیاسی و فعالیت و اثرگذاری خوش است؟! میتوان پرسید چرا تابه حال ما چنین سازمانی در استان ندیده و حتی نامش را هم نشنیده بودیم؟! البته تا دلتان بخواهد در همین استان خودمان سازمانهایی فعالند که تنها داراییشان «مُهری» است که فقط قرار است هرچند سال یکبار پای بیانیهای بی اثر خورده و به انظار مردم برسد! اما باز باید تاکید کرد «منت خدای را» که این واقعه ما را با سازمان عریض و طویل عدالت و... آشنا کرد.
دوم: سازمان محترم خود را جزئی از «جریان بزرگ و ماندگار اصلاحات» دانست و نامهاش را برای انجام «وظیفه روشنگری احزاب در جامعه» منتشر کرد. درباره نکته دوم که روشنگری احزاب است بند اول کفایت میکند، چه اینکه چنین سازمانی که در حیات واقعی اجتماعی وجود ندارد و حتی نامش نیز به گوش نخورده است چگونه میتواند روشنگر افکار عمومی باشد؟! بهتر است بفرمائید حمایت از اشخاص و شخص پرستی رکن اساسی حیات چنین احزاب و گروههایی است که هرچند وقت یکبار رخ مینمایند و مدعی حمایت از مردم میشوند. از جریان بزرگ و ماندگار اصلاحات سخن گفتید! میتوانم بپرسم دقیقاً از کدام ماندگاری سخن می گویید؟! همان ماندگاری که برای حیات با تنفس مصنوعی ناچار شد در رحم اجارهای دولت جناب روحانی سکنی گزیند؟! همان ماندگاری که مجبور شد برای تنفس پشت مردی که روزی «عالیجناب سرخپوشش» خواند قرار بگیرد؟! همان ماندگاری که امروز برای حیات ناچار است سخنانش را از زبان سلبریتی ها بیان کند؟! همان ماندگاری که همواره و همیشه برای حیات با استفاده از حربههای جنگ روانی در بسط ترس از وضعیتهای پیش رو زیسته است؟! از کدام ماندگاری سخن می گویید؟! میبینید که جریان اصلاحات هربار برای ادامه بقای خود به دامن کسی یا چیزی میآویزد، پس بهتر است از ماندگاری سخن نگوئید.
سوم: ایشان در خلطی رندانه مفهوم مشروعیت و مقبولیت را یکی دانستهاند! نویسندگان نامه یا نمیدانند یا ترجیح میدهند به روی خودشان نیاورند، که اولاً در تعریف مشروعیت و مقبولیت باید خاستگاه فکری مشخص باشد تا پس از آن بتوان به تعریف ایندو پرداخت! آنها رندانه بحث از خاستگاه فکری را به کناری گذاشته و مطالب را مطرح کردند، اما با توجه به جمله «مفهوم مشروعیت از بدو تولد در علم سیاست مرادف مقبولیت بود!» میتوان خاستگاه آنان را نظریات علوم سیاسی غرب دانست. این تعریف ایشان است، اما پرواضح است آن تعریف از مشروعیت و مقبولیت که مدنظر جناب هدایتخواه بوده است، تعریفی مبتنی بر نظریات بومیِ علوم سیاسی است که با تکیه بر دین در پی ایجاد نظریات علمیِ اسلامی میباشند. در این خاستگاه نظری ملاک مقبولیت رای مردم است. ایشان در ادامه این فراز باز هم رندانه بحث را به حاشیه کشانده و سعی کردهاند تصور بری بودن حکام از خطا در عصر غیبت را به قائلان به نظریه تفاوت مبنای مشروعیت و مقبولیت حقنه کنند! حال آنکه چنین سفسطهای مورد پذیرش هیچ حاکم اسلامی در عصر انقلاب اسلامی نبوده و نیست! اگر کمی دقت به بیانات مقام معظم رهبری به عنوان ولی فقیه داشته باشید به خوبی با مبانی نظری ایشان در خصوص ضرورت مطالبه گری از مسئولین و حتی شخص رهبری، انتقاد از ایشان و طرح مباحث از سوی کارشناسان آشنا میشوید. بعید می دانم اگر به واقع خواسته باشید با منظومه فکری انقلاب اسلامی و رهبری معظم آشنا شوید، این گزارهها را موید دیدگاه نادرست عصمت حکام در عصر غیبت بدانید. اما چرا از این گزاره سخن می گوئید؟! چون جریان متبوع شما حامی جنجال و سفسطه است و نانش را در آب سفسطه و حاشیهترید میکند.
چهارم: از فقر و فساد و فلاکت و بیکاری و فاجعه اقتصادی و... سخن گفتید! باور بفرمائید این فراز از نامهتان به جوک شبیه است. بهتر است از «برج عاجتان» که حیاتش را در گرو همان «مُهر» توی کشو می دانید بیرون بیایید و در جامعه نفس بکشید تا خشم نهفته در مردم و جامعه را ببینید! بهتر است اعتراضات کارگران و معلمان را ببینید! بهتر است فساد نهفته در لایههای مختلف این دولت و جریان متبوعتان را ببینید! کجا نشستهاید که اینگونه ماهرانه آیه انکار سر میدهید؟! البته معلوم است که این وضعیت ارثیه یک یا دو دولت نیست، اما ارثیه سیاست گذاریهای غلطی نیست که همواره مورد حمایت شما و جریان متبوعتان بود!؟ آیا ارثیه سیاستهای تکنوکرات هایی که جناب تاجگردون هم از عداد آنها هستند نیست؟! پیشنهاد میکنم برخلاف نام سازمانتان که در گوشهای از میز پنهان است، خودتان به میان مردمی که داعیه حمایت از ایشان را دارید بیایید و از زبانشان بشنوید که چه می گویند و چگونه میاندیشند، شاید توانستید به حیات واقعی دست یابید، به نفع خودتان هم هست.
پنجم: باز هم رندانه مفاهیم دینی و اخلاقی را به مباحث سیاسی درآمیختهاید تا نتیجه مطلوبتان را بگیرید، اما بهتر است آن چشم بندی که بر چشم گذاشتهاید تا خود را به کوری بزنید را بردارید تا ببینید معنای انقلابی گری آن همه سفسطهای که بافتهاید نیست! این اصطلاح یکی از الفاظ عمومی میان مردم است که حامیان دیدگاههای انقلاب اسلامی را مشخص میکند و تعریفی بدیهی و معمولی دارد. البته بدیهی است که واژه انقلاب تعاریف جدی در حوزه سیاست دارد و در مقابل اصلاح است، اما خودتان خوب می دانید در این واژهی عمومی که یکی از رایجترین واژهها پس از انقلاب اسلامی در میان مردم است، آن تعاریف کاربردی ندارد. بهتر است باز هم به میان مردم بروید تا ببینید عموم جامعه تعریف مشخصی از انقلابی گری دارند. کاش کمی کمتر خودتان را به کوچه علی چپ میزدید.
ششم: جالبترین بخش نامه پیوند زدن جمله معروف عارف وارسته شیخ ابوالحسن خرقانی با مسائل سیاسی است. قبول کنید هرچه جلوتر میرویم فرازهای نامه سفسطه محورتر میشوند! باغی که مفهومی سیاسی و اجتماعی است را با دیدگاه عارفانه شیخ التقاط میکنند. مسئله بغی مسئله سیاسی و اجتماعی است و کسی را با دیانت و نماز شب و عرفان و اخلاق جناب خاتمی، پیر و مرادتان کاری نیست، مسئله ایشان قد علم کردن در مقابل رای همان مردمی است که ادعا میکنید حامیشان هستید! نکند فراموش کردهاید فتنه 88 انکار رای مردم و شورش علیه نظام بود و جناب خاتمی از سردمداران مقابله با مردم؟! همان شورشی که طی آن شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» در گوش خیابانها طنین انداز بود، همان شورشی که مورد حمایت بسیاری از چهرههای سرشناسِ جریان متبوعتان و همچنین پیر و مرادتان بود! اگر شما فراموش کردهاید، ما نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم. چگونه است که تقابل با جمهور مردم را با دیانت و دینداری و جملات شیخ ابوالحسن کیل میکنید؟! حاشا به صداقت اندیشه و شعارها و ادعاهایتان...
هفتم: از شعور مردم سخن می گوئید! آفتاب آمد دلیل آفتاب... با توهین به شعور مردم که همین نامهتان مهمترین مصداقش بود، از مردم حمایت میکنید. سازمان عزیز بهتر است اول صداقت و یکرنگی را یاد بگیرید و سعی کنید بدون سفسطه سخن بگوئید و به قول خودتان روشنگری کنید بعد از مردم و حمایت از شعورشان دم بزنید! با قطعیت می گویم همین نامهتان توهین به شعور مردم بوده است، پس از چیزی که به آن اعتقادی ندارید دم نزنید.
هشتم: از مواجهه دوستان جناب تاجگردون و جریان متبوعشان و البته شخص ایشان با دعوت به مناظره میتوان حدس زد ایشان تمایلی به گفتگو و مناظره ندارند! هرچند پیش بینی این فضا کار سختی نبود، اما چه خوب که چنین شد، تا مردم بدانند چه کسانی خود را فراتر از آن میدانستند که در پیشگاه شریفشان به پاسخگویی که یکی از آموزههای حسنه اسلام برای مسئولین است، به سخن و پاسخ بنشینند! بهتر است این واقعه در تارک تاریخ استان بدرخشد تا کسانی که خود را وکیل مردم میدانند و داعیه حمایت از ایشان را دارند، همیشه به یاد داشته باشند هیچ گاه حاضر نشدهاند در مقابل مردم پاسخگو باشند.
نهم: در پایان باید حس خودم را از این فضا بیان کنم، گویا دوستان از چیزی ترسیدهاند که اینگونه از دعوت به مناظره برآشفتهاند! بهتر است نترسید، برای خودتان هم بهتر است... نترسید و در مقابل افکار عمومی از عملکرد و دیدگاههایتان سخن بگوئید. بدون شک آنانکه در برابر مردم پاسخگو هستند و همواره و همیشه در میان مردمند، ماندگارتر و پایدارترند.
--------------------------
حمیده هدایتخواه
-------------------------
پس از اظهارات جناب تاجگردون در پاسخ صحبتهای جناب هدایتخواه، ایشان طی نوشتهای جناب تاجگردون را به مناظره دعوت کردند! تحلیل واکنشها به این نامه که میتوان آنها را مشحون از ترس و فرار از پاسخگویی و گفتگو دانست به بررسی جدی سنت فکری فعالین سیاسی این استان نیازمند است. اما در این میان نامه «سازمان عدالت و آزادی ایران اسلامی منطقه کهگیلویه و بویراحمد» و واکنش جناب تاجگردون مورد بحث این یادداشت است که به فرازهای مختلف این دو مطلب میپردازم.
یکم: «منت خدای را» که واقعه میان هدایتخواه و تاجگردون پرده از رخِ سازمانِ عدالت و آزادی ایران اسلامی در استان گشود و دانستیم و آگاه شدیم که چنین سازمانی در استان فعال است و نفس میکشد! اما به راستی نفس میکشد و فعال است یا در گوشهای خزیده و با توهم حیات سیاسی و فعالیت و اثرگذاری خوش است؟! میتوان پرسید چرا تابه حال ما چنین سازمانی در استان ندیده و حتی نامش را هم نشنیده بودیم؟! البته تا دلتان بخواهد در همین استان خودمان سازمانهایی فعالند که تنها داراییشان «مُهری» است که فقط قرار است هرچند سال یکبار پای بیانیهای بی اثر خورده و به انظار مردم برسد! اما باز باید تاکید کرد «منت خدای را» که این واقعه ما را با سازمان عریض و طویل عدالت و... آشنا کرد.
دوم: سازمان محترم خود را جزئی از «جریان بزرگ و ماندگار اصلاحات» دانست و نامهاش را برای انجام «وظیفه روشنگری احزاب در جامعه» منتشر کرد. درباره نکته دوم که روشنگری احزاب است بند اول کفایت میکند، چه اینکه چنین سازمانی که در حیات واقعی اجتماعی وجود ندارد و حتی نامش نیز به گوش نخورده است چگونه میتواند روشنگر افکار عمومی باشد؟! بهتر است بفرمائید حمایت از اشخاص و شخص پرستی رکن اساسی حیات چنین احزاب و گروههایی است که هرچند وقت یکبار رخ مینمایند و مدعی حمایت از مردم میشوند. از جریان بزرگ و ماندگار اصلاحات سخن گفتید! میتوانم بپرسم دقیقاً از کدام ماندگاری سخن می گویید؟! همان ماندگاری که برای حیات با تنفس مصنوعی ناچار شد در رحم اجارهای دولت جناب روحانی سکنی گزیند؟! همان ماندگاری که مجبور شد برای تنفس پشت مردی که روزی «عالیجناب سرخپوشش» خواند قرار بگیرد؟! همان ماندگاری که امروز برای حیات ناچار است سخنانش را از زبان سلبریتی ها بیان کند؟! همان ماندگاری که همواره و همیشه برای حیات با استفاده از حربههای جنگ روانی در بسط ترس از وضعیتهای پیش رو زیسته است؟! از کدام ماندگاری سخن می گویید؟! میبینید که جریان اصلاحات هربار برای ادامه بقای خود به دامن کسی یا چیزی میآویزد، پس بهتر است از ماندگاری سخن نگوئید.
سوم: ایشان در خلطی رندانه مفهوم مشروعیت و مقبولیت را یکی دانستهاند! نویسندگان نامه یا نمیدانند یا ترجیح میدهند به روی خودشان نیاورند، که اولاً در تعریف مشروعیت و مقبولیت باید خاستگاه فکری مشخص باشد تا پس از آن بتوان به تعریف ایندو پرداخت! آنها رندانه بحث از خاستگاه فکری را به کناری گذاشته و مطالب را مطرح کردند، اما با توجه به جمله «مفهوم مشروعیت از بدو تولد در علم سیاست مرادف مقبولیت بود!» میتوان خاستگاه آنان را نظریات علوم سیاسی غرب دانست. این تعریف ایشان است، اما پرواضح است آن تعریف از مشروعیت و مقبولیت که مدنظر جناب هدایتخواه بوده است، تعریفی مبتنی بر نظریات بومیِ علوم سیاسی است که با تکیه بر دین در پی ایجاد نظریات علمیِ اسلامی میباشند. در این خاستگاه نظری ملاک مقبولیت رای مردم است. ایشان در ادامه این فراز باز هم رندانه بحث را به حاشیه کشانده و سعی کردهاند تصور بری بودن حکام از خطا در عصر غیبت را به قائلان به نظریه تفاوت مبنای مشروعیت و مقبولیت حقنه کنند! حال آنکه چنین سفسطهای مورد پذیرش هیچ حاکم اسلامی در عصر انقلاب اسلامی نبوده و نیست! اگر کمی دقت به بیانات مقام معظم رهبری به عنوان ولی فقیه داشته باشید به خوبی با مبانی نظری ایشان در خصوص ضرورت مطالبه گری از مسئولین و حتی شخص رهبری، انتقاد از ایشان و طرح مباحث از سوی کارشناسان آشنا میشوید. بعید می دانم اگر به واقع خواسته باشید با منظومه فکری انقلاب اسلامی و رهبری معظم آشنا شوید، این گزارهها را موید دیدگاه نادرست عصمت حکام در عصر غیبت بدانید. اما چرا از این گزاره سخن می گوئید؟! چون جریان متبوع شما حامی جنجال و سفسطه است و نانش را در آب سفسطه و حاشیهترید میکند.
چهارم: از فقر و فساد و فلاکت و بیکاری و فاجعه اقتصادی و... سخن گفتید! باور بفرمائید این فراز از نامهتان به جوک شبیه است. بهتر است از «برج عاجتان» که حیاتش را در گرو همان «مُهر» توی کشو می دانید بیرون بیایید و در جامعه نفس بکشید تا خشم نهفته در مردم و جامعه را ببینید! بهتر است اعتراضات کارگران و معلمان را ببینید! بهتر است فساد نهفته در لایههای مختلف این دولت و جریان متبوعتان را ببینید! کجا نشستهاید که اینگونه ماهرانه آیه انکار سر میدهید؟! البته معلوم است که این وضعیت ارثیه یک یا دو دولت نیست، اما ارثیه سیاست گذاریهای غلطی نیست که همواره مورد حمایت شما و جریان متبوعتان بود!؟ آیا ارثیه سیاستهای تکنوکرات هایی که جناب تاجگردون هم از عداد آنها هستند نیست؟! پیشنهاد میکنم برخلاف نام سازمانتان که در گوشهای از میز پنهان است، خودتان به میان مردمی که داعیه حمایت از ایشان را دارید بیایید و از زبانشان بشنوید که چه می گویند و چگونه میاندیشند، شاید توانستید به حیات واقعی دست یابید، به نفع خودتان هم هست.
پنجم: باز هم رندانه مفاهیم دینی و اخلاقی را به مباحث سیاسی درآمیختهاید تا نتیجه مطلوبتان را بگیرید، اما بهتر است آن چشم بندی که بر چشم گذاشتهاید تا خود را به کوری بزنید را بردارید تا ببینید معنای انقلابی گری آن همه سفسطهای که بافتهاید نیست! این اصطلاح یکی از الفاظ عمومی میان مردم است که حامیان دیدگاههای انقلاب اسلامی را مشخص میکند و تعریفی بدیهی و معمولی دارد. البته بدیهی است که واژه انقلاب تعاریف جدی در حوزه سیاست دارد و در مقابل اصلاح است، اما خودتان خوب می دانید در این واژهی عمومی که یکی از رایجترین واژهها پس از انقلاب اسلامی در میان مردم است، آن تعاریف کاربردی ندارد. بهتر است باز هم به میان مردم بروید تا ببینید عموم جامعه تعریف مشخصی از انقلابی گری دارند. کاش کمی کمتر خودتان را به کوچه علی چپ میزدید.
ششم: جالبترین بخش نامه پیوند زدن جمله معروف عارف وارسته شیخ ابوالحسن خرقانی با مسائل سیاسی است. قبول کنید هرچه جلوتر میرویم فرازهای نامه سفسطه محورتر میشوند! باغی که مفهومی سیاسی و اجتماعی است را با دیدگاه عارفانه شیخ التقاط میکنند. مسئله بغی مسئله سیاسی و اجتماعی است و کسی را با دیانت و نماز شب و عرفان و اخلاق جناب خاتمی، پیر و مرادتان کاری نیست، مسئله ایشان قد علم کردن در مقابل رای همان مردمی است که ادعا میکنید حامیشان هستید! نکند فراموش کردهاید فتنه 88 انکار رای مردم و شورش علیه نظام بود و جناب خاتمی از سردمداران مقابله با مردم؟! همان شورشی که طی آن شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» در گوش خیابانها طنین انداز بود، همان شورشی که مورد حمایت بسیاری از چهرههای سرشناسِ جریان متبوعتان و همچنین پیر و مرادتان بود! اگر شما فراموش کردهاید، ما نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم. چگونه است که تقابل با جمهور مردم را با دیانت و دینداری و جملات شیخ ابوالحسن کیل میکنید؟! حاشا به صداقت اندیشه و شعارها و ادعاهایتان...
هفتم: از شعور مردم سخن می گوئید! آفتاب آمد دلیل آفتاب... با توهین به شعور مردم که همین نامهتان مهمترین مصداقش بود، از مردم حمایت میکنید. سازمان عزیز بهتر است اول صداقت و یکرنگی را یاد بگیرید و سعی کنید بدون سفسطه سخن بگوئید و به قول خودتان روشنگری کنید بعد از مردم و حمایت از شعورشان دم بزنید! با قطعیت می گویم همین نامهتان توهین به شعور مردم بوده است، پس از چیزی که به آن اعتقادی ندارید دم نزنید.
هشتم: از مواجهه دوستان جناب تاجگردون و جریان متبوعشان و البته شخص ایشان با دعوت به مناظره میتوان حدس زد ایشان تمایلی به گفتگو و مناظره ندارند! هرچند پیش بینی این فضا کار سختی نبود، اما چه خوب که چنین شد، تا مردم بدانند چه کسانی خود را فراتر از آن میدانستند که در پیشگاه شریفشان به پاسخگویی که یکی از آموزههای حسنه اسلام برای مسئولین است، به سخن و پاسخ بنشینند! بهتر است این واقعه در تارک تاریخ استان بدرخشد تا کسانی که خود را وکیل مردم میدانند و داعیه حمایت از ایشان را دارند، همیشه به یاد داشته باشند هیچ گاه حاضر نشدهاند در مقابل مردم پاسخگو باشند.
نهم: در پایان باید حس خودم را از این فضا بیان کنم، گویا دوستان از چیزی ترسیدهاند که اینگونه از دعوت به مناظره برآشفتهاند! بهتر است نترسید، برای خودتان هم بهتر است... نترسید و در مقابل افکار عمومی از عملکرد و دیدگاههایتان سخن بگوئید. بدون شک آنانکه در برابر مردم پاسخگو هستند و همواره و همیشه در میان مردمند، ماندگارتر و پایدارترند.
--------------------------
حمیده هدایتخواه
-------------------------
شما که متعصب هستید لطفا سکوت کنید . بذارید یکی دیگه از بابای جنابعالی تعریف کنه نه خود شما.
به شکست سوم سلام کنید .
کبنا لطفا منتشر کن تا این خانم بخونه .