تبیین جامعهشناسانه اعتراضات اخیر/ 6
چرا اعتراضات پس از درگذشت مهسا امینی اتفاق افتاد؟/ آیا نظام طبقه متوسط را از دست داده است؟
12 مهر 1401 ساعت 20:07
علیرضا شجاعی زند استاد جامعهشناسی دانشگاه تربیت مدرس تحلیل خود را از چرایی شکلگیری اعتراضات و اغتشاشات اخیر ارائه کرد. او معتقد است که نمیتوان به این حوادث ماهیت طبقاتی داد.
علیرضا شجاعیزند دانشیار جامعهشناسی دانشگاه تربیت مدرس، به بررسی مطالبات مردم در اعتراضهای اخیر، تیپولوژی مشارکتکنندگان در این تجمعات، پیامدهای مثبت و منفی حرکتهای خیابانی و در نهایت نقد تحلیلهای شتابزده از آشوبهای خیابانی در روزهای اخیر پرداخت.
این جامعهشناس دانشگاهی معتقد است که آشوبهای اخیر نه ماهیت گفتمانی و جناحی داشت و نه ماهیت سیاسی؛ نه ماهیت قشری ـ طبقاتی داشت و نه ماهیت مدنی ـ صنفی و نه رأس داشت، نه بدنه و نه خاستگاه مشخص و بامعنایی داشت، نه خواسته و دورنمایی روشن. وی تنها ظرفیت این اتفاقات را جوان بودن بدنه آن میداند؛ خصوصاً آن بخشی از ایشان که نشو و نمای عمدتاً اینستاگرامی داشتهاند.
به گزارش کبنا، در همین زمینه، مصاحبههایی با «عماد افروغ» جامعهشناس، «عباس عبدی» تحلیلگر و جامعهشناس، «حامد حاجیحیدری» عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، «نعمتالله فاضلی» انسانشناس و عضو پیشین هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،و «مهدی رفیعی بهابادی» رییس مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) و مجید ابهری یک آسیب شناس و رفتار شناس اجتماعی و «محمدرضا اخضریان کاشانی» عضو هیات علمی گروه اندیشه سیاسی اسلام در دانشگاه تهران انجام داده و این افراد به بیان دیدگاه خود پرداختهاند.
متن گفتوگوی تسنیم با شجاعی زند درباره حوادث اخیر بهشرح زیر است:
وی با بیان اینکه "ما در این ماجرا بهجز در فضای رسانهای روز اول، با چیزی به اسم اعتراض مواجه نبودیم"، گفت: همان هم بلافاصله تغییر ماهیت داد یا به حاشیه رفت. آنچه باقی ماند و چند روزی هم ادامه پیدا کرد، اغتشاش بود و تخریب و جنگ و گریز خیابانی، همانها بودند که مثل همیشه باعث شدند تا اصل اعتراض و موضوع آن به محاق برود و قلب شود. موضوع و محمل اعتراض در ابتدا از دست رفتن جان یک انسان در فرآیند رسیدگیهای انتظامی بود، یک اعتراض و مطالبه بهجا و لازم؛ مرتکبان آن هم خیلی زود موظف شدند که بررسی و پیگیری کنند و پاسخگو باشند، کسی هم امتناعی از آن نداشت و لااقل در ظاهر، مخالفتی با آن نکرد.
شجاعیزند معتقد است که صورت مسئله اما با زمینههایی که داشت خیلی سریع تغییر یافت و تبدیل به اعتراض به «گشت ارشاد» و «حجاب اجباری» و «قانون حجاب» شد و به اصلِ «نظام» و «دین و قرآن» رسید. این استاد دانشگاه میگوید: همپای بالارفتن سطح مطالبات و عمیقتر شدن موضوع اعتراضات، نحوه ابراز آن هم تغییر یافت و از بیانیه و مصاحبه و توئیت، به کف خیابان رسید؛ آن هم با شدت و حرارتی که هیچ کس جرئت همراهی با آن را نداشت و هیچ رهگذری هم از آسیبهای آن در امان نبود، تیمهای وحشتی بهراه افتاده بود که حتی به وسائل امدادی هم که در جنگها در امان هستند، رحم نمیکردند.
با نظر به همین جنبههاست که عرض میکنم در استفاده از کلماتی چون «مردم» و «اعتراض» برای اشاره به ماجرای اخیر احتیاط بیشتری باید کرد.
عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس در تحلیل وجه اشتراک و افتراق آشوبهای اخیر با اتفاقات سالهای 78، 88 و 98 میگوید: گویا جملگی آنها از یک سنخ بودهاند و در یک زنجیره پیشرونده یکدیگر را تکمیل کردهاند، بله، شباهتهایی میانشان هست؛ اما تفاوتهایشان بهمراتب بیش از وجوه شَبَه آنهاست. بعینه قابل تشخیص است که این پدیده هرچه از 78 به این سو آمده، بخشی از ممیزاتش را از دست داده است تا برسد به آشوبهای اخیر که نه ماهیت گفتمانی و جناحی داشت و نه ماهیت سیاسی؛ نه ماهیت قشری ـ طبقاتی داشت و نه ماهیت مدنی ـ صنفی.
وی افزود: این اتفاقات نه رأس داشت، نه بدنه؛ نه خاستگاه مشخص و بامعنایی داشت، نه خواسته و دورنمایی روشن، تنها ویژگی و شاید ظرفیت آن همین است که جوان بودند، مشخصهای که بهخودیِ خود یک ظرفیت است و به همان اندازه، یک نقطه ضعف، خصوصاً آن بخشی از ایشان که نشوونمای عمدتاً اینستاگرامی داشتهاند؛ این وضع نیروی کف خیابانِ ماجرای اخیر است؛ وقتی آن را بیفزایید به کسانی که آتش تهیه آن را فراهم میساختند، تمایزاتش با دفعات پیش آشکارتر میشود.
** با اتحاد میان وندالها و سلبریتیها روبهرو هستیم
شجاعیزند آشوبهای اخیر را نتیجه اتحاد وندالها و سلبریتیها میداند و میگوید: در اینجا با اتحاد میان وندالها و سلبریتیها مواجه هستیم، عجیب است که با این اوصاف آن را در زنجیره و ادامه قبلیها (78 و 88) شمردهاند و لابد، صورت کمالیافته آنها! بهنظرم سیاسیون و اهل فکر و روشنفکران ایران، اعم از موافق و مخالف نظام، باید این پدیده را بهمنزله شکست خود بگیرند و نه پیروزی و از آن، صرفنظر از آثار و پیامدهایش، احساس سرشکستگی بکنند.
** «پول» و «شهرت» یکی از ممیزات آشوبهای اخیر بود
نویسنده کتاب «برهه انقلابی در ایران» اتفاق اخیر را هزیمت سنگر به سنگر بهجای فتح سنگر به سنگر که پیشتر شعارش را میدادند، میداند و این اتفاقات را برای جمهوری اسلامی هم از سویی نشانه یک شکست دانست و توضیح داد: برای اپوزیسیون، بد است چون که صحنهگردانی اعتراضات و مخالفتهای با جمهوری اسلامی از ساحت اندیشه و روشنفکری و سیاست، به افراد بیهویت و شبهوندال منتقل شده است، برای جمهوری اسلامی هم بد است و موجب سرشکستگی که مخالفینش از جنس سلبریتیها هستند و کسانی که حاضرند همه چیز را با پول و شهرت مبادله کنند، بله، یکی از ممیزات آشوب اخیر، برجستهشدن نقش پول است در طرفهای مختلف ماجرا؛ از سلبریتی تا لیدرهای خیابان تا کسانی که شارژ آن را در فضای مجازی و رسانههای خارجی بهعهده دارند.
** چرا امکان اعتراضات خیابانی در ایران فراهم نمیشود؟
وی درباره پیامدهای مثبت و منفی حرکتهای خیابانی، با بیان اینکه تجمعات اعتراضی، حتی از جنس سیاسیِ آن، اگر در چارچوب و فضای اصلیِ خود بمانند، البته خوب است و فواید بسیاری هم بر آن مترتب میشود، گفت: متأسفانه بهدلایلی که مستلزم بحثی است مفصل، امکان آن فعلاً خیلی در جمهوری اسلامی فراهم نیست. مانع آن هم بیش از آن که نظام باشد، دولتهای مستقر بودهاند، سهم معترضان و مخالفان سیاسی هم در عدم تحقق این امر، البته کم نبوده و نیست و شاید بیش از کارگزاران دولتی و نظام هم بوده باشد، آنها هستند که نه ظرفیت و توان برگزاری چنین تجمعاتی را دارند و نه مسئولیت اداره و کنترل آن را بهعهده میگیرند و نه اراده و انگیزه لازم را برای آن دارند، بیشترشان عادت کردهاند و ترجیح میدهند که از روغنهای ریخته آن، مصرف کنند و از حواشی و تبعات این قبیل رخدادها استفاده نمایند.
این جامعهشناس ادامه داد: تکلیف بقیه موارد هم که اساساً خارج از عنوان اعتراض صنفی و سیاسی است، مشخص است. هیچ اثر مثبتی تا کنون بر آشوب و اغتشاشات سیاسی و اجتماعی در ایران مترتب نبوده است و بعد از این هم نخواهد بود، حتی برای جریاناتی که در آن دمیدهاند، چرا؟ چون که نه به انقلابی میانجامد و نه دولت و نظام را وادار به عقبنشینی میکند و نه مسئلهای را حل میکند، چرا؟ چون فاقد زمینه و شرایط لازم برای گسترش و تداوم هستند. رادیکالیسم حاکم بر آنها، چه از حیث اهداف و چه از حیث روش، خود مانع بزرگ به نتیجه رسیدن آنها است.
شجاعیزند در پاسخ درباره تحلیل حوادث اخیر، اظهار داشت: تحلیل کامل و کلانی فعلاً ندارم؛ بهجز نکات پراکندهای که عرض شد، علت هم روشن است چون هنوز اطلاعات کافی و متقنی از میدان وجود ندارد، باید قدری صبر کرد تا غبار حادثه بخوابد و ملاحظات ناگزیر در رعایت شرایط هم کنار گذاشته شود.
وی ابراز کرد: ترجیح میدهم که بهجای تحلیل این رخداد، به بررسی و نقد تحلیلهای عجولانهای بپردازم که برخی از اصحاب نظر با فشار رسانهها یا بیطاقتیِ خودشان ارائه دادهاند. یکی از این تحلیلهای عرضهشده در این روزها اصرار داشت که اعتراضات منجر به آشوب اخیر را در ادامه سلسله رخدادهایی معرفی کند که از 78 آغاز شد و به 98 رسید و در 1401 به کمال خود رسیده است، نشانههای کمال آن را هم در «ماهیت فرهنگی» آن و «نگاه به آینده» جسته است، در اثبات ماهیت فرهنگی آن هم اتفاقاً به نقشآفرینی سلبریتیها اشاره داشته است و شعار برجستهشده یک گروهک تجزیهطلب با عنوان «زن، زندگی، آزادی».
عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس برجستهسازی آینده در تحلیلهای اینچنینی را یک عقبگرد و بازگشت به مکتب نوسازی دانست و در تشریح آن گفت: مکتب نوسازی همان است که جوامع جهان سومی را تشویق میکرد که آینده خویش را از مسیر پیروی از توسعه غربی بسازند. چنین آیندهای، همان وضعِ حال جوامع غربی است و بیش از آن که ساخته شود، از راه میرسد. نقش مردم هم در آن، صرفاً مطلع شدن است و کسب آمادگیهای لازم برای استقبال از آن و نه بیشتر، در واقع مردم باید مطلع و توجیه شوند که سرنوشتی جز سرگذشتِ محتوم انسان غربی پیشِروی آنها نیست، این همه آن تصویر از پیشآماده آینده است. آیا کسی از این مدعیان پیشرو و آیندهطلب، تصویر دیگری بهجز این، از آینده انسان و جوامع در ذهن دارد و ارائه کرده است؟
** اتفاقات اخیر ربطی به ازدسترفتن طبقه متوسط ندارد/ جامعه ایران هیچگاه طبقاتی نبوده
این جامعهشناس حوزه دین به بررسی و نقد سایر تحلیلهای این روزها پرداخت که دو نمونه از این تحلیلها، «ازدسترفتن طبقه متوسط» در جامعه ایران و دیگری «پیشبینی فروپاشی جمهوری اسلامی» با شبیهسازی میان اوضاع امروز ایران با سالهای منتهی به وقوع انقلاب در سال 57 است. وی در نقد تحلیل اول گفت: ایشان درحالی بهروی طبقه متوسط جامعه ایران انگشت میگذارند که جامعه ایران بهگواه بسیاری از جامعهشناسان قدیم و جدید، هیچگاه واجد ساخت طبقاتی نبوده و مسائل و منازعات آن نیز هیچگاه ماهیت طبقاتی پیدا نکرده است، ضمن این که شواهد و شاخصهای بس متنافری از واقعیتهای اجتماعی و اقتصادی ایران وجود دارد که تحلیلهای ناظر به طبقه متوسط را بهکلی نقض و ابطال میکند، مثل وجود ناهمسوییهای طبقاتی در شاخصهای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعیِ اقشار مختلف در جامعه ایران؛ مثل عدم امکان ارائه تحلیل طبقاتی از هیئت حاکمه ایران در ادوار مختلف؛ مثل فقدان دادههای متقن و کافی درباره اندازه و حجم طبقات اجتماعی در ایران و تغییرات پدیدآمده در آن؛ مثل عدم انطباق مخالفین نظام و معترضین سیاسی با مشخصات خالصاً طبقاتی؛ خصوصاً عدم انطباق ایشان با مشخصات طبقه متوسط، پس تحلیلهایی که خاستگاه ناآرامیهای جامعه ایران را طبقه متوسط میدانند؛ یا علت آن را متلاشی شدن طبقه متوسط معرفی میکنند، مبنائاً دچار مشکل هستند و تنها بهکارِ همان کلاسهای عقبافتاده دانشگاهی میخورد و بس.
** پیشبینی فروپاشی جمهوری اسلامی مثل پیشبینیها درباره رسیدن آخرالزمان شده
وی در تحلیل دیگری که ایرانِ کنونی را با ایرانِ در آستانه انقلاب 57 شبیهسازی کرده است نتیجه میگیرد که "جمهوری اسلامی نیز اگر به پیشگوییهای ما جامعهشناسان، بیاعتنایی کند به همان سرنوشتی دچار خواهد شد که رژیم شاه شد"، میگوید: باید توجه داشت که پیشبینی فروپاشی جمهوری اسلامی، کشف جدیدی نیست که اخیراً و توسط ایشان طرح شده باشد، ادعایی قدیم و آرزوی مسبوق به سابقهای است که از فردای پیروزی انقلاب و استقرار نظام جدید مطرح بوده است، هر بار هم با تمسک به نظریه یا شواهدی متفاوت از قبلیها! جالب است که مدام هم وادار به تجدیدنظر شدهاند و وقوعش را به تعویق انداختهاند، چیزی نظیر پیشگوییهای مسیحی درباره در رسیدن آخرالزمان که بهرغم عدم وقوع، چندی بعد با همان حرارت دوباره تکرار میشود.
این مبارز دوران انقلاب مستمسک اخیر برای این تحلیل را کتاب «صدایی که شنیده نشد» میداند که حاوی گزارشی از پیمایشهای مجید تهرانیان و مرحوم اسدی در قبل از انقلاب است و معتقد است برخی کارشناسان با یک شبیهسازیِ سطحی و سینمایی از این دو موقعیت بهکلی متفاوت، چنین تحلیل میکنند که جامعه ایران در آستانه انقلاب است چون جمهوری اسلامی هم نظیر رژیم شاه به نارضایتیهای آشکار و پنهان و به اعتراضات مردم اعتنایی ندارد و حتی به نشانههایی که جامعهشناسان ایرانی از جامعه ایران بهدست آوردهاند و از سرِ دلسوزی عرضه میدارند، توجهی نمیکند و جامعه و حاکمیت خود را در معرض فروپاشی قرار داده است.
** جمهوری اسلامی از کثرت پیشگویی و شبیهسازی بی نصیب نمانده!
شجاعیزند ادامه داد: ایران هم انصافاً از آن پدیدههای بسیار عجیب است میان کشورها؛ بدین معنا که نهفقط با کثرت «پیشگویی» مواجه است بلکه از کثرت «شبیهسازی» نیز بینصیب نمانده است! زمانی جمهوری اسلامی را با حکومتهای کلیسایی اروپا و سرنوشت آنها مشابهتیابی میکردند و زمانی دیگر با حکومتهای ایدئولوژیک نظیر شوروی سابق و اقمار آن و همچنین با کشورهایی که تجربه انقلابهای بزرگ و کوچک را داشتهاند و سرانجام هم به همان نقطه آغاز و بلکه عقبتر از آن بازگشتهاند؛ نظیر چین و الجزایر و کوبا و ویتنام.
عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس این نوع تحلیلها را سطحی و مبتنی بر شبیهسازیهای سادهانگارانه میداند و گفت: این تحلیل در واقع یک اصل اساسی را در باب انقلابها نادیده گرفته و زیر پا گذاشته است و آن این که انقلابها پدیدههای یکتا و تکرارناشدنی هستند و به همین سبب نیز هیچ یک از تجربیات قبلی و نظریات ساختهشده از روی آنها، نتوانسته است انقلاب بعدی را پیشبینی کند.
** کتاب «صدایی که شنیده نشد» فاقد فحوای تئوریک است
وی افزود: اگر کار تهرانیان و اسدی در پیشبینی زمینههای فروپاشی رژیم شاه، صرفنظر از جزییاتش، مصاب بوده باشد و ارزشمند؛ کپیبرداری از آن، بدون ملاحظه تفاوتهای تاریخی و ساختاری این دو موقعیت، بلاشک فاقد ارزش و اعتبار است، چیزی است در حد همان فلاشبکهای سینمایی و بهمنظور دمیدن در آتش احساسات به غلیان آمده، ضمن این که پایه اصلیِ آن پیشبینی هم، جز یکی دو پیمایش و نظرسنجی پُر ایراد و اشکال نبوده است. آن کار اساساً فاقد فحوای تئوریک است و ابعاد مختلف آن شرایط را هم بهدرستی وارسی نکرده است.
شجاعیزند مبنای تحلیل و پیشبینی مرحوم اسدی را ناظر به بررسی تحولات فرهنگی و بروز شکافهای فرهنگی در جامعه ایرانِ دهه چهل و پنجاه میداند و معتقد است: در حالی که تمرکز تحلیلهای امروزی در باب فروپاشی، عمدتاً ناظر به شاخصهای اقتصادی و سیاسی هستند، بهعلاوه توجه ندارند که عوامل جدید مؤثر در تحولات اجتماعی سیاسی جوامع و از جمله جامعه ایران، در پنجاه سال پس از دوره مورد مطالعه اسدی و تهرانیان، بسیار متعدد و متفاوتتر از آن است که بتوان با مشاهده برخی شباهتهای سطحی و صوری به چنین نتیجهای رسید، این اوج سادهسازی مسائل و نادیده گرفتن واقعیتهای پیچیده ایران است.
این جامعهشناس در ادامه صحبتهای خود اضافه کرد: چند شبهتحلیل دیگر را هم از دوستان دیدهام؛ از این قبیل که مسئله اصلی ایران، میدان دادن به فلسفه و الهیات است و مجال نیافتن جامعهشناسان برای ابراز وجود و اظهار نظر؛ یا غلبه اسلام عرفانی است و ممانعتهای جمهوری اسلامی از رشد موسیقی! یا این که جمهوری اسلامی نسبت به تغییرات لازم و ناگزیر در سیاستها و تصمیماتش، بسی متصلّب است و این که چرا تن به معاصریت نمیدهد.
** همه پذیرفتند بهجز جانهای ازدسترفته و خسارتها و هزینهها چیزی عوض نشد
وی ادامه داد: ماجرای کف خیابان فعلاً فروکش کرده است و توئیتبازی و توئیتبازان، دچار محدودیت شدهاند و اوضاع نیز بهتدریج به همان منوال پیش از این بازمیگردد؛ همه اطراف هم گویا پذیرفتهاند یا بهزودی میپذیرند که بهجز جانهای ازدسترفته و خسارتهای وارده و هزینههای سیاسی و پیامدهای اقتصادی آن برای کشور و مردم، چیزی عوض نشده است و نخواهد شد.
** هرکس نگران ایران است به میدان بیاید و تحلیل کند
استاد دانشگاه تربیت مدرس در نتیجهگیری از اغتشاشات اخیر، گفت: خاتمه کارِ فاعلان اجتماعی و فعالان رسانهای بهنوعی، همزمان است با آغاز کار فاعلان شناسا و عالمان و تحلیلگران؛ پس از این، وقت آن است که هر کس که نگران آینده ایران است و خود را در قبال آن مسئول میداند و حرف و نظر و سخنی در تحلیل جامعه ایران دارد، به میدان بیاید و در قالب مناظرات و گفتگوهای علمی برای مردم و مسئولان روشنگری کند. منتظریم که شاهد هرچه داغتر شدن گفتگوهای مبنایی در این باب باشیم. تغییر فضای دانشگاه، از اعتراضات و هیجانات هنجارشکن بهسوی اثرگذاریهای مسئولانهتر و دامن زدن به بحثها و گفتگوهای سیاسی و علمی در باب مسائل ایران و واقعیتهای جهانی در این برهه بسیار راهگشاست.
کد مطلب: 453100