تاریخ انتشار
دوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۳۱
کد مطلب : ۴۲۰۰۲۳
همه زیباییهای شهر پاتاوه تکمیل شده است؛
گنجینههای نادیده؛ سفری به پاتاوه
۳
کبنا ؛وقتی که از اصفهان به سمت یاسوج حرکت میکنیم، با جادهای کوهستانی و پر پیچ و خم، همراه با تونلهای متعدد روبرو میشویم. آخرین تونل را که رد کردیم و به شهر پاتاوه رسیدیم، احساس خوشایندی از قرار گرفتن در یک مسیر هموار، در ذهنمان تداعی میشود. این لذت و سرخوشی وقتی دو چندان میگردد که در ابتدای ورود به این شهر، پارکی کوچک، اما زیبا و خاطره انگیز را به نظاره مینشینیم. تفرجگاهی که در اطراف آن مناظری زیبا از طبیعت رخ نمایی میکنند. ادامه رشته کوههای زاگرس و به طور مشخص دنای سرافراز با چشم اندازی بدیع و به یادماندنی، در کنار رودخانهی بشار، که صدای خروشان آن، به مانند نسیمی جان فزا به روحمان طراوت میبخشد و همهی خستگی سفر را به فراموشی میسپرد.
کمی آن طرف تر، شاهد جلوهی دیگری از مظاهر کم نظیر تاریخ و تمدن این سرزمین هستیم. پل تاریخی پاتاوه، نمادی از پیشینه و قدمت این سرزمین که متعلق به دوران ساسانیان است. نمیتوان از این همه چشم نوازی به راحتی گذشت و برای استراحت کوتاهی هم که شده است به پارک ساحلی پاتاوه میرویم. هنوز چند قدمی برنداشتهایم که بنایی آشنا، زیباییهای بصری این اتراق را تکمیل کند. «گلزار شهدای گمنام پاتاوه». همه چیز تکمیل شده است. زیباترین مناظر طبیعت، باشکوهترین نمادهای تمدن بشر، در کنار مقبرهی عزیزترین فرزندان این سرزمین.
دو شهید اینجا آرمیدهاند. شاید هم نه، به قول آن بزرگ «زمان ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند». یکی از آنها 23 ساله است و دیگری 3 سال کوچکتر. بر روی مزارشان که میرویم تا فاتحهای بخوانیم و از روح پاکشان مدد بطلبیم، محل عروجشان را نوشتهاند: جزیره مجنون و زبیداد. گویا یکی از این شهدا از سپاه اعزام شده است و دیگری از ارتش و چه زیباست وفاق این دو نیروی حافظ امنیت جمهوری اسلامی ایران. در قبر هم کنار هم هستند تا دشمنان و بدخواهان بدانند که از تلاش برای ایجاد نفاق و دودستگی طرفی نخواهند بست. حالا دیگر دل کندن از اینجا واقعاً سخت شده است. باید کمی بیشتر ماند.
در همین زمان، ابتکار جالبی هم به چشم میآید و آن اینکه، سازمان بسیج سازندگی سپاه که این بنای زیبا را احداث کرده، با همکاری شهرداری پاتاوه، شرایطی را فراهم نموده است تا استفادهی بیشتر رهگذران و همچنین شهروندان پاتاوه، دنا و بویراحمد را از این مکان میسر نماید. قرار داشتن یک شهر بازی کوچک در کنار این گلزار مطهر، توانسته است زمینه حضور خانوادگی مردم را فراهم کند و سیاحت را به زیارت مزین نماید. به راستی، مگر شهدا را میبایست در گوشهای از شهرها و تپهها و... به دور از مردم به خاک سپرد و یا به مانند این دارالشفاء، در دل مردم جای داد؟ آیا زیبا نیست که کودکان و نوجوانان این مرز و بوم از همان ابتدای طفولیت، بازیها و شادیهای کودکانهی خود را در کنار این قبور مطهر گذرانده و به جای مأنوس شدن با مظاهر تمدن غرب، با قهرمانان ملی و آئینی خود انس گیرند؟
معماری بنای یادبود نیز از نکات دیگر قابل توجه در این مکان میباشد. سازهای اسلامی و گنبدی شکل که در وسط آن مزار این دو شهید خوشنام قرار گرفته است. کاشیهایی زیبا با نمادها و طرحهای اسلامی- ایرانی، به همراه آیاتی از قرآن و القاب پروردگار عالم. گنبد طلایی آن هم، با نوری که بر آن تابانیده میشود، فضایی روحانی و دل انگیز به وجود آورده است.
حالا دیگر همه زیباییهای شهر پاتاوه تکمیل شده است. کوههای سر به فلک کشیده و آبهای خروشان، آثار تاریخی و بالاخره تکمیل کنندهی همه آنها، یادمان مطهر شهدای گمنام.
نه اینکه، خستگی مسیر را به فراموشی سپردهایم، بلکه ادامه مسیر و وداع با این یادمان خاطره انگیز برایمان سخت شده است. اما چه باید کرد و میباید رفت. اما مطمئن هستیم که شوق دیدار آن، دیگر بار ما را به اینجا خواهد کشاند.
ان شاالله
به امید شفاعت شهداء
------------------------------------------
مجتبی شریعتی
------------------------------------------
کمی آن طرف تر، شاهد جلوهی دیگری از مظاهر کم نظیر تاریخ و تمدن این سرزمین هستیم. پل تاریخی پاتاوه، نمادی از پیشینه و قدمت این سرزمین که متعلق به دوران ساسانیان است. نمیتوان از این همه چشم نوازی به راحتی گذشت و برای استراحت کوتاهی هم که شده است به پارک ساحلی پاتاوه میرویم. هنوز چند قدمی برنداشتهایم که بنایی آشنا، زیباییهای بصری این اتراق را تکمیل کند. «گلزار شهدای گمنام پاتاوه». همه چیز تکمیل شده است. زیباترین مناظر طبیعت، باشکوهترین نمادهای تمدن بشر، در کنار مقبرهی عزیزترین فرزندان این سرزمین.
دو شهید اینجا آرمیدهاند. شاید هم نه، به قول آن بزرگ «زمان ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند». یکی از آنها 23 ساله است و دیگری 3 سال کوچکتر. بر روی مزارشان که میرویم تا فاتحهای بخوانیم و از روح پاکشان مدد بطلبیم، محل عروجشان را نوشتهاند: جزیره مجنون و زبیداد. گویا یکی از این شهدا از سپاه اعزام شده است و دیگری از ارتش و چه زیباست وفاق این دو نیروی حافظ امنیت جمهوری اسلامی ایران. در قبر هم کنار هم هستند تا دشمنان و بدخواهان بدانند که از تلاش برای ایجاد نفاق و دودستگی طرفی نخواهند بست. حالا دیگر دل کندن از اینجا واقعاً سخت شده است. باید کمی بیشتر ماند.
در همین زمان، ابتکار جالبی هم به چشم میآید و آن اینکه، سازمان بسیج سازندگی سپاه که این بنای زیبا را احداث کرده، با همکاری شهرداری پاتاوه، شرایطی را فراهم نموده است تا استفادهی بیشتر رهگذران و همچنین شهروندان پاتاوه، دنا و بویراحمد را از این مکان میسر نماید. قرار داشتن یک شهر بازی کوچک در کنار این گلزار مطهر، توانسته است زمینه حضور خانوادگی مردم را فراهم کند و سیاحت را به زیارت مزین نماید. به راستی، مگر شهدا را میبایست در گوشهای از شهرها و تپهها و... به دور از مردم به خاک سپرد و یا به مانند این دارالشفاء، در دل مردم جای داد؟ آیا زیبا نیست که کودکان و نوجوانان این مرز و بوم از همان ابتدای طفولیت، بازیها و شادیهای کودکانهی خود را در کنار این قبور مطهر گذرانده و به جای مأنوس شدن با مظاهر تمدن غرب، با قهرمانان ملی و آئینی خود انس گیرند؟
معماری بنای یادبود نیز از نکات دیگر قابل توجه در این مکان میباشد. سازهای اسلامی و گنبدی شکل که در وسط آن مزار این دو شهید خوشنام قرار گرفته است. کاشیهایی زیبا با نمادها و طرحهای اسلامی- ایرانی، به همراه آیاتی از قرآن و القاب پروردگار عالم. گنبد طلایی آن هم، با نوری که بر آن تابانیده میشود، فضایی روحانی و دل انگیز به وجود آورده است.
حالا دیگر همه زیباییهای شهر پاتاوه تکمیل شده است. کوههای سر به فلک کشیده و آبهای خروشان، آثار تاریخی و بالاخره تکمیل کنندهی همه آنها، یادمان مطهر شهدای گمنام.
نه اینکه، خستگی مسیر را به فراموشی سپردهایم، بلکه ادامه مسیر و وداع با این یادمان خاطره انگیز برایمان سخت شده است. اما چه باید کرد و میباید رفت. اما مطمئن هستیم که شوق دیدار آن، دیگر بار ما را به اینجا خواهد کشاند.
ان شاالله
به امید شفاعت شهداء
------------------------------------------
مجتبی شریعتی
------------------------------------------