تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۴۴
کد مطلب : ۴۱۰۲۴۲
یادداشت|
دلهرههای سقوط و پژمردن غنچهها
دکتر سید علیسینا رخشندهمند
۱
کبنا ؛
مقصر کیست؟
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت به صدش خار، پریشان دل کرد
هرچه ذهنم را به یاری میطلبم تا بتواند منتهای درد و داغ دلم را در کلمهای، عبارتی یا جملهای برای مصیبت هولناک جاده باغچه سادات (تصادفی که در جاده یاسوج به دهدشت و چرام صورت گرفت و منجر به فوت 8 تن از اعضای یک خانواده در شهرستان چرام شد -) بیان کند، بیفایده است. مصیبت چه واژهی آشنایی است برای ما و در این اتفاق فراتر از حد بیان، چه رهآوردی جز گرمی رد پای اشک روی گونههایمان دارد؟
از كوير هستيمان نسيم تند و زودگذري وزيدن گرفت كه چشمان لالهها را خونينتر نمود، عزیزانی که همانند دسته پرستویی، کوچ خود را آغاز کردند و رخت از دیار ما برکشیدند.
مصيبت، مصيبتی سهمگین و كمرشكن است. آسمان سخت بيقراري ميکند و زمين، داغ دلش تازه ميشود.
با تنی خسته و روحی فرسوده از بیداد زمان، هر از چندگاه شاهد رفتن اندوهبار عزیز و عزیزانی هستم.
امروز اين داغ را بر كدامين پارهی دل خونين بگذاريم و بازگویید که بازماندگان درد دوريتان را چگونه تاب آورند؟
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
در فراقتان دلمان ابری و چشمانمان بارانی است. ریزش اشک شاید آسانترین گزینه باشد وقتیکه از وقوع سانحهای خبردار میشوید.
دستهای بهار همچنان پر از شکوفههای گلابی بود؛ اما آسمان برایتان خواب دیده بود، خواب دیده بود که شکستهبال شدهاید! در تدارک بودید که قصهی دیگری برای بچهها بگویید؛ اما خدا قصهی پرواز را از قبل گفته بود!
در سوگ این عزیزان بیان تسلیت و صبر هرگز از اندوه نبودنهایشان نمیکاهد و سردی برجایمانده از رفتنشان را هیچ واژهای تسلیبخش نیست. چه چیز میتواند تلختر از وداع همیشگی یک پدر با هشت تن از اعضای خانوادهاش باشد؟!
«من زبانم الکن از توصیف این رنج گران»
میدانم هیچ کلمهای از بار عظیم اندوهی که به دوش میکشد، کم نمیکند.
پدرسوخته در حسرت روی پسر است
کفن از روی پسر پیش پدر بگشایید
تا ببیند که به باغش نه سمن ماند و نه سرو
در آن باغ به آیین و خطر بگشایید.
در استان ما، هرروز باید شاهد اتفاق ناگوار جدیدی از فقر و نداری، خودکشی، قتل، اعتیاد، دزدی و... گرفته تا تصادف جادهای باشیم.
روزی «اندوه» به روستای ما آمد.
"گفتیم رهگذر است.
اما ماند.
گفتیم مسافر است و خستگی در میکند و میرود.
باز هم ماند و نشست و شروع کرد به بلعیدن ذخیرههای امیدمان.
گفتیم: مهمان بدقدمیاست.
دو سه روز دیگر میرود.
و باز هم ماند و ماند و ماند و تبدیل شد به یکی از اعضای دهمان.
اکنون اندوه، کدخدا شده و تمام کوچهها بوی «آه» میدهد.
تمام امیدها را بلعید و به جایش «حسرت» در دلها انبار کرد.
وقوع حوادث غمانگیز و کمرشکن در دو طرف شمال و جنوب چشمهی آب حیات باغچه سادات، قصهی پر غصهای است که «آب حیات» را به «آب ممات» تبدیل کرده است.
خاطرهای بسان چنین حادثهای هنوز در ذهن مردم این دیار زنده است. آنگاه که خانوادهای در هنگام کوچ به سردسیر، کمی بالاتر از چشمهی آب حیات، بر اثر واژگونی و سقوط ماشین بنز به ته دره جان خویش را از دست دادند و اینک سایهی شوم مصیبت دیگری در پاییندست این چشمه، داغ مردم این سرزمین را تازهتر نمود.
«جاده خون» عنوان مناسبی برای جادههای این استان است.
راستی را تا کی و تا چه زمانی باید شاهد چنین حوادث کمرشکن و مصیبتهای جانکاهی باشیم که بر این دیار فرودمیآید؟
سالانه چند نفر از هم استانیهای ما در اثر تصادف جان خود را از دست میدهند یا دچار نقص عضو میشوند و...
اشکال کار کجاست؟ آیا از غیراستاندارد بودن جادههای ماست؟ یا از عدم علائم راهنمایی و رانندگی ماست یا بر اثر نبود دقت و توجه و عدم مهارت لازم در رانندگی است؟ یا همهی اینها است؟
چقدر مربیان تعلیم رانندگی در آموزشگاهها، تخصص و مهارت لازم برای رانندگی را به شاگردان خود یاد میدهند و میآموزند؟
نقش آموزشگاههای رانندگی ما در ایجاد این تصادفات چقدر است؟ آیا نقشی دارند یا ندارند؟
سهم هر کدام در بروز و ظهور چنین حوادثی چقدر است؟
آیا حذف نقاط حادثهخیز نمیتواند به کاهش این دست سوانح کمک کند؟
صداوسیمای استان ما چقدر دربارهی لزوم گسترش و توسعهی فرهنگ و همچنین لزوم دقت و توجه به رانندگی نقش دارد؟
آیا دربارهی تصادف جادهای، انیمیشن یا بحث و گفتوگو و یا فیلم و... در صداوسیمای استان کهگیلویه و بویراحمد کاری صورت میگیرد؟
چرا با وجود اینکه بارها و بارها از زبان صاحبان مسند و مرکب شنیدهایم که استان کهگیلویه و بویراحمد، دارای امکانات بالقوهی طبیعی و دارای بسترهای توسعه و سرشار از پتانسیلهای عظیم مادی و معنوی است؛ ولی با این حال از نظر شاخصهای توسعه، نهتنها از وضعیت مطلوبی برخوردار نیست؛ بلکه دچار سیر قهقرایی و عقبماندگی است؟ و مردمانش با محرومیت دست و پنجه نرم میکنند؟ کی و چه زمانی قرار است این امکانات بالقوه، بالفعل گردد؟
بهراستی کدام مسئول، شعار و هدفش ساختن انسان برای شهر بوده است؟
کدام مسئول، پیشرفت را از مسیر گسترش مراکز دانشی و فرهنگی شهر و استان پیگیری میکند؟
متولیان فرهنگ و فرهنگسازی و شورای فرهنگ عمومی و نیز مهمترین وسیلهی ارتباط جمعی استان، چقدر در بحث فرهنگ و فرهنگسازی برنامه داشته و دارند؟ و در این زمینه چقدر موفق بودهاند؟
مردم تحت تأثیر کدام تبلیغ فرهنگی و سازندگی متولیان و فرهنگسازان و نیز مهمترین وسیلهی ارتباط جمعی استان، قرارگرفتهاند؟
چرا با وجود راههای فراوانی که برای پیشگیری از حوادث رانندگی وجود دارد، هرروزه ما شاهد افزایش تصادفات و تلفات انسانی هستیم؟
فاعتبروا یا اولی الابصار
=====================
دکتر سید علیسینا رخشندهمند
عضو بنیاد ملی نخبگان ایران
مدرس دانشگاههای تهران
مقصر کیست؟
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت به صدش خار، پریشان دل کرد
هرچه ذهنم را به یاری میطلبم تا بتواند منتهای درد و داغ دلم را در کلمهای، عبارتی یا جملهای برای مصیبت هولناک جاده باغچه سادات (تصادفی که در جاده یاسوج به دهدشت و چرام صورت گرفت و منجر به فوت 8 تن از اعضای یک خانواده در شهرستان چرام شد -) بیان کند، بیفایده است. مصیبت چه واژهی آشنایی است برای ما و در این اتفاق فراتر از حد بیان، چه رهآوردی جز گرمی رد پای اشک روی گونههایمان دارد؟
از كوير هستيمان نسيم تند و زودگذري وزيدن گرفت كه چشمان لالهها را خونينتر نمود، عزیزانی که همانند دسته پرستویی، کوچ خود را آغاز کردند و رخت از دیار ما برکشیدند.
مصيبت، مصيبتی سهمگین و كمرشكن است. آسمان سخت بيقراري ميکند و زمين، داغ دلش تازه ميشود.
با تنی خسته و روحی فرسوده از بیداد زمان، هر از چندگاه شاهد رفتن اندوهبار عزیز و عزیزانی هستم.
امروز اين داغ را بر كدامين پارهی دل خونين بگذاريم و بازگویید که بازماندگان درد دوريتان را چگونه تاب آورند؟
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
در فراقتان دلمان ابری و چشمانمان بارانی است. ریزش اشک شاید آسانترین گزینه باشد وقتیکه از وقوع سانحهای خبردار میشوید.
دستهای بهار همچنان پر از شکوفههای گلابی بود؛ اما آسمان برایتان خواب دیده بود، خواب دیده بود که شکستهبال شدهاید! در تدارک بودید که قصهی دیگری برای بچهها بگویید؛ اما خدا قصهی پرواز را از قبل گفته بود!
در سوگ این عزیزان بیان تسلیت و صبر هرگز از اندوه نبودنهایشان نمیکاهد و سردی برجایمانده از رفتنشان را هیچ واژهای تسلیبخش نیست. چه چیز میتواند تلختر از وداع همیشگی یک پدر با هشت تن از اعضای خانوادهاش باشد؟!
«من زبانم الکن از توصیف این رنج گران»
میدانم هیچ کلمهای از بار عظیم اندوهی که به دوش میکشد، کم نمیکند.
پدرسوخته در حسرت روی پسر است
کفن از روی پسر پیش پدر بگشایید
تا ببیند که به باغش نه سمن ماند و نه سرو
در آن باغ به آیین و خطر بگشایید.
در استان ما، هرروز باید شاهد اتفاق ناگوار جدیدی از فقر و نداری، خودکشی، قتل، اعتیاد، دزدی و... گرفته تا تصادف جادهای باشیم.
روزی «اندوه» به روستای ما آمد.
"گفتیم رهگذر است.
اما ماند.
گفتیم مسافر است و خستگی در میکند و میرود.
باز هم ماند و نشست و شروع کرد به بلعیدن ذخیرههای امیدمان.
گفتیم: مهمان بدقدمیاست.
دو سه روز دیگر میرود.
و باز هم ماند و ماند و ماند و تبدیل شد به یکی از اعضای دهمان.
اکنون اندوه، کدخدا شده و تمام کوچهها بوی «آه» میدهد.
تمام امیدها را بلعید و به جایش «حسرت» در دلها انبار کرد.
وقوع حوادث غمانگیز و کمرشکن در دو طرف شمال و جنوب چشمهی آب حیات باغچه سادات، قصهی پر غصهای است که «آب حیات» را به «آب ممات» تبدیل کرده است.
خاطرهای بسان چنین حادثهای هنوز در ذهن مردم این دیار زنده است. آنگاه که خانوادهای در هنگام کوچ به سردسیر، کمی بالاتر از چشمهی آب حیات، بر اثر واژگونی و سقوط ماشین بنز به ته دره جان خویش را از دست دادند و اینک سایهی شوم مصیبت دیگری در پاییندست این چشمه، داغ مردم این سرزمین را تازهتر نمود.
«جاده خون» عنوان مناسبی برای جادههای این استان است.
راستی را تا کی و تا چه زمانی باید شاهد چنین حوادث کمرشکن و مصیبتهای جانکاهی باشیم که بر این دیار فرودمیآید؟
سالانه چند نفر از هم استانیهای ما در اثر تصادف جان خود را از دست میدهند یا دچار نقص عضو میشوند و...
اشکال کار کجاست؟ آیا از غیراستاندارد بودن جادههای ماست؟ یا از عدم علائم راهنمایی و رانندگی ماست یا بر اثر نبود دقت و توجه و عدم مهارت لازم در رانندگی است؟ یا همهی اینها است؟
چقدر مربیان تعلیم رانندگی در آموزشگاهها، تخصص و مهارت لازم برای رانندگی را به شاگردان خود یاد میدهند و میآموزند؟
نقش آموزشگاههای رانندگی ما در ایجاد این تصادفات چقدر است؟ آیا نقشی دارند یا ندارند؟
سهم هر کدام در بروز و ظهور چنین حوادثی چقدر است؟
آیا حذف نقاط حادثهخیز نمیتواند به کاهش این دست سوانح کمک کند؟
صداوسیمای استان ما چقدر دربارهی لزوم گسترش و توسعهی فرهنگ و همچنین لزوم دقت و توجه به رانندگی نقش دارد؟
آیا دربارهی تصادف جادهای، انیمیشن یا بحث و گفتوگو و یا فیلم و... در صداوسیمای استان کهگیلویه و بویراحمد کاری صورت میگیرد؟
چرا با وجود اینکه بارها و بارها از زبان صاحبان مسند و مرکب شنیدهایم که استان کهگیلویه و بویراحمد، دارای امکانات بالقوهی طبیعی و دارای بسترهای توسعه و سرشار از پتانسیلهای عظیم مادی و معنوی است؛ ولی با این حال از نظر شاخصهای توسعه، نهتنها از وضعیت مطلوبی برخوردار نیست؛ بلکه دچار سیر قهقرایی و عقبماندگی است؟ و مردمانش با محرومیت دست و پنجه نرم میکنند؟ کی و چه زمانی قرار است این امکانات بالقوه، بالفعل گردد؟
بهراستی کدام مسئول، شعار و هدفش ساختن انسان برای شهر بوده است؟
کدام مسئول، پیشرفت را از مسیر گسترش مراکز دانشی و فرهنگی شهر و استان پیگیری میکند؟
متولیان فرهنگ و فرهنگسازی و شورای فرهنگ عمومی و نیز مهمترین وسیلهی ارتباط جمعی استان، چقدر در بحث فرهنگ و فرهنگسازی برنامه داشته و دارند؟ و در این زمینه چقدر موفق بودهاند؟
مردم تحت تأثیر کدام تبلیغ فرهنگی و سازندگی متولیان و فرهنگسازان و نیز مهمترین وسیلهی ارتباط جمعی استان، قرارگرفتهاند؟
چرا با وجود راههای فراوانی که برای پیشگیری از حوادث رانندگی وجود دارد، هرروزه ما شاهد افزایش تصادفات و تلفات انسانی هستیم؟
فاعتبروا یا اولی الابصار
=====================
دکتر سید علیسینا رخشندهمند
عضو بنیاد ملی نخبگان ایران
مدرس دانشگاههای تهران