تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۴۹
کد مطلب : ۲۹۱۱۶۳
روایتی دیگر از شکستن غرور ورزشکاران؛ از فارس تا کهگیلویه و بویراحمد
۰
کبنا ؛وحید رسایی
از فارس تا کهگیلویه و بویراحمد؛ یا از شیراز تا یاسوج شاید در ذهن همه فاصلهای یک ساعت و نیمی تداعی شود ولی این کجا و آن کجا!!!
اگر در خیابانهای شهرهای اطرافمان کمی راهرفته باشید کمی با مردمانش برخورد داشته باشید یا کارتان به ادارهای خورده باشد دیگر به فاصله زمانی استانمان نگاه نخواهید کرد و قطعاً فرسخها راه را باید طی کنیم تا به آنها برسیم.
واقعاً دلیل اینهمه تفاوت یک شهر که یک ساعت و نیم تا مرکز استانمان فاصله دارد چرا باید فرسخها راه باشد.
فقر، محرومیت، فرهنگ یا هر چیز دیگری که نامش را میخواهید بگذارید ولی حق و تمدن گذشتهمان چنین چیزی را تأیید نمیکند...
شاید راه را بیراهه رفته باشیم...
اگر به هیئتهای ورزشی دو استان مراجعه کرده باشید همه تفاوتها را در همین ادارهها خواهید دید، وقتی وارد اداره ورزش، هیئت فوتبال، هیئت همگانی و دیگر مکانهای ورزشی شهرمان میشویم برخی افراد را میبینیم شاید یکی در ظاهری نامرتب و شاید دیگری با ظاهری شیک در حال چای خوردن و یا هم تعدادی افراد که رزومه ورزشی ندارند و این را میتوان از اندام آنها فهمید دور یک میز جمع باشند و به گفتوگویی مشغول باشند.
آری وقتی وارد میشوی، ناامیدی به تو دست میدهد، فکر خواهی کرد که چقدر ورزش بیارزش است و تو چقدر ورزشکار بیارزشی...
وای از آن روزی که گره کارت بخواهد به دست بعضی از آنها بیفتد، دیگر واقعاً رنگ سیاهی را خواهی دید.
شاید اگر مسیرتان به این ادارهها خورده باشد دیده باشید قهرمانان ملی استان ما برای مقدار اندکی پول کرایه برای اعزام به مسابقات چنان دست به دامان چنین مسئولینی میشوند که شاید کمی غرور اگر بود دیگر هیچ ورزشکاری در این استان محروم به دنبال ورزش نبود.
میخواستم از ارقام استفادهای نکنم ولی به نظر شما واقعاً ۱۰۰ هزار تومان کمک کردن به ورزشکاران ملی و کشوریمان برای کرایه سفرشان باوجود بودجههای میلیونی و میلیاردی کاری دشوار است؟؟؟
من برای شما آرزو دارم که هیچوقت چنین صحنههایی را نبینید، صحنه شکستن غرور یک قهرمان که وقتی بر روی سکو میایستد پر غرورترین آدم دنیا نام میگیرد و همین مسئولین و افراد با او عکس یادگاری میگیرند.
یک ساعت و نیم از مرکز استانمان فاصله میگیریم به استان فارس میآیم اینجا دیگر مثل شهرهای کوچکمان کسی، کسی را نمیشناسد ولی چرا اینقدر تعجبانگیز است؟ چرا اینقدر به من غریبه احترام میگذارند به هیئت والیبال میروم برای نامهای چقدر من را احترام میکنند انگار که من یک قهرمان ملیام، به اداره ورزش میروم چقدر همه اینجا مرتباند و اندامهای ورزشی دارند شاید همه قبلاً ورزشکار بودهاند، برای گرفتن مدرکی به هیئت فوتبال رفتم کسی رشوه نخواست کارم را انجام دادند در کمترین زمان ممکن حتی از من تشکر هم کردند مگر من کاری کرده بودم؟؟
آری انگار فرسخها راه را پیمودهام تا به اینجا رسیدهام، چقدر مردم ما تفاوت دارند، دیگر دلم نمیخواهد برگردم...
بازهم نمیخواهم از ارقام سخنی گویم ولی نمیشود،
طبق گزارشها بالغبر ۷۰ درصد ورزشکاران موفق استان ما به شهرهای مختلف مهاجرت کردهاند و در رشتههای پرورش اندام، والیبال، فوتبال، هندبال و... برای تیمهای مختلف بازی میکنند و شاید ۳۰ درصد دیگر دارند در نبود امکانات و دلسوز، آینده درخشان خود را از دست میدهند.
و بازهم نمیخواهم از ارقام صحبتی داشته باشم...
و این بود قصه شهرهای ما...
پ.ن: البته دلسوزانی هستند که دارند از جانودل برای ورزشکاران مایه میگذارند که تعدادشان شاید بهاندازه انگشتهای یکدست نرسد.
از فارس تا کهگیلویه و بویراحمد؛ یا از شیراز تا یاسوج شاید در ذهن همه فاصلهای یک ساعت و نیمی تداعی شود ولی این کجا و آن کجا!!!
اگر در خیابانهای شهرهای اطرافمان کمی راهرفته باشید کمی با مردمانش برخورد داشته باشید یا کارتان به ادارهای خورده باشد دیگر به فاصله زمانی استانمان نگاه نخواهید کرد و قطعاً فرسخها راه را باید طی کنیم تا به آنها برسیم.
واقعاً دلیل اینهمه تفاوت یک شهر که یک ساعت و نیم تا مرکز استانمان فاصله دارد چرا باید فرسخها راه باشد.
فقر، محرومیت، فرهنگ یا هر چیز دیگری که نامش را میخواهید بگذارید ولی حق و تمدن گذشتهمان چنین چیزی را تأیید نمیکند...
شاید راه را بیراهه رفته باشیم...
اگر به هیئتهای ورزشی دو استان مراجعه کرده باشید همه تفاوتها را در همین ادارهها خواهید دید، وقتی وارد اداره ورزش، هیئت فوتبال، هیئت همگانی و دیگر مکانهای ورزشی شهرمان میشویم برخی افراد را میبینیم شاید یکی در ظاهری نامرتب و شاید دیگری با ظاهری شیک در حال چای خوردن و یا هم تعدادی افراد که رزومه ورزشی ندارند و این را میتوان از اندام آنها فهمید دور یک میز جمع باشند و به گفتوگویی مشغول باشند.
آری وقتی وارد میشوی، ناامیدی به تو دست میدهد، فکر خواهی کرد که چقدر ورزش بیارزش است و تو چقدر ورزشکار بیارزشی...
وای از آن روزی که گره کارت بخواهد به دست بعضی از آنها بیفتد، دیگر واقعاً رنگ سیاهی را خواهی دید.
شاید اگر مسیرتان به این ادارهها خورده باشد دیده باشید قهرمانان ملی استان ما برای مقدار اندکی پول کرایه برای اعزام به مسابقات چنان دست به دامان چنین مسئولینی میشوند که شاید کمی غرور اگر بود دیگر هیچ ورزشکاری در این استان محروم به دنبال ورزش نبود.
میخواستم از ارقام استفادهای نکنم ولی به نظر شما واقعاً ۱۰۰ هزار تومان کمک کردن به ورزشکاران ملی و کشوریمان برای کرایه سفرشان باوجود بودجههای میلیونی و میلیاردی کاری دشوار است؟؟؟
من برای شما آرزو دارم که هیچوقت چنین صحنههایی را نبینید، صحنه شکستن غرور یک قهرمان که وقتی بر روی سکو میایستد پر غرورترین آدم دنیا نام میگیرد و همین مسئولین و افراد با او عکس یادگاری میگیرند.
یک ساعت و نیم از مرکز استانمان فاصله میگیریم به استان فارس میآیم اینجا دیگر مثل شهرهای کوچکمان کسی، کسی را نمیشناسد ولی چرا اینقدر تعجبانگیز است؟ چرا اینقدر به من غریبه احترام میگذارند به هیئت والیبال میروم برای نامهای چقدر من را احترام میکنند انگار که من یک قهرمان ملیام، به اداره ورزش میروم چقدر همه اینجا مرتباند و اندامهای ورزشی دارند شاید همه قبلاً ورزشکار بودهاند، برای گرفتن مدرکی به هیئت فوتبال رفتم کسی رشوه نخواست کارم را انجام دادند در کمترین زمان ممکن حتی از من تشکر هم کردند مگر من کاری کرده بودم؟؟
آری انگار فرسخها راه را پیمودهام تا به اینجا رسیدهام، چقدر مردم ما تفاوت دارند، دیگر دلم نمیخواهد برگردم...
بازهم نمیخواهم از ارقام سخنی گویم ولی نمیشود،
طبق گزارشها بالغبر ۷۰ درصد ورزشکاران موفق استان ما به شهرهای مختلف مهاجرت کردهاند و در رشتههای پرورش اندام، والیبال، فوتبال، هندبال و... برای تیمهای مختلف بازی میکنند و شاید ۳۰ درصد دیگر دارند در نبود امکانات و دلسوز، آینده درخشان خود را از دست میدهند.
و بازهم نمیخواهم از ارقام صحبتی داشته باشم...
و این بود قصه شهرهای ما...
پ.ن: البته دلسوزانی هستند که دارند از جانودل برای ورزشکاران مایه میگذارند که تعدادشان شاید بهاندازه انگشتهای یکدست نرسد.