تاریخ انتشار
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۵۱
کد مطلب : ۵۰۵۰۶۷
یادداشتی از احسان خانمحمدی
زندگی در تعلیق
۰
کبنا ؛یادداشتی از احسان خانمحمدی| در ادبیات فارسی، «تعلیق» را به معنای در حالت بیتکلیفی نگهداشتن و در میانه ماندن، معنا کردهاند. این واژه در علم حقوق، به توقفِ موقتِ یک حکم یا قرارداد اشاره دارد و در روانشناسی نیز به حالتی گفته میشود که تصمیمگیری در آن، عقب میافتد؛ گویی ذهن در برزخی بین انتخاب و پرهیز متوقف میشود.
تعلیق، زیستن در مرزی بین حرکت و سکون و نه «بودنِ کامل» و نه «نبودنِ مطلق» است. این روزها جامعه ایران چیزی شبیه همین وضعیت را تجربه میکند؛ با وجود اینکه گاهی تعلیق تنها در یک جنبه احساس میشود، جامعه امروز، تعلیق را در کلیت زندگی، تجربه میکند.
گویی از بازار و اقتصاد گرفته تا روابط اجتماعی، و احساسات فردی و برنامههای شخصی، همهچیز در حالت انتظار به سر میبرد و در میانه مانده است؛ انگار جامعه در هوا معلق است و نمیداند قرار است به کدام سمت حرکت کند.
ما پیشتر هم این حالت را تجربه کرده بودیم. در زمانه شیوع ویروس کرونا، همه جهان ناگهان به وضعیت بیوزنی پرتاب شد. آن روزها نه بیرون رفتن ممکن بود و نه ماندن در خانه به افراد احساس آرامش میداد؛ جهان در انتظار و بیاطمینان از فردا، و حتی ناآگاه از وضعیتی بود که در آن قرار داشت. هیچکس نمیدانست آینده چه خواهد شد و همین ناآگاهی، جهان را به حالت تعلیق کشاند.
زندگیها متوقف نشده بودند، اما در تعلیق مانده بودند؛ کارها نیمهکاره و امیدها معلق بودند. این تجربه جمعی، جامعه جهانی را برای نخستین بار با تعلیقی همهگیر به عنوان نوعی روش زیستن آشنا کرد؛ گویی بهیکباره همه جهان خود را در دل فیلمهای آلفرد هیچکاک تصور میکردند.اما برای ایرانیان، تعلیق پدیدهای آشناتر است.
حدود یک دهه پیش از پاندمی کرونا، جامعه وارد وضعیتی شد که در آن، نه میشد به گذشته بازگشت و نه آیندهای روشن ترسیم کرد. از زمان دولت دوم محمود احمدینژاد و پس از مجموعهای از تحریمها که در ابتدا رئیس جمهور وقت آنها را کاغذپاره میخواند، اقتصاد کشور به تدریج در وضعیتی فرو رفت که پیشتر از آن، یعنی حتی در سالهای جنگ هشتساله نیز سابقه نداشت.
تا آنکه با روی کار آمدن گفتمان اعتدال، امید به گشایش دوباره زنده شد. برجام در آن روزها نشانهای از بازگشت به زندگی نرمال بود؛ جامعه احساس میکرد تعلیق در حال پایان است. اما این حس بیش از چند سال دوام نیاورد.
با خروج یکطرفه دولت دونالد ترامپ از توافق و بازگشت تحریمها، همان چرخه از نو آغاز شد. از آن پس، جامعه در حالتی مزمن از تعلیق زیسته است؛ البته مردم نیز یاد گرفتهاند در میانه بمانند؛ تعلیق به عادت زیست تبدیل شده است اما نقطه اوج این تجربه، از ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ و ۱۲ روز پس از آن شروع شد؛ آن زمان که حمله غافلگیرانه رژیم صهیونیستی به خاک کشور، جامعه را در وضعیت اضطرار فرو برد.
چند روزی همهچیز در ابهام بود؛ از آن زمان تاکنون اغلب مردم میپرسند و دغدغه دارند که آیا جنگی دوباره در راه است؟ آن روزها با واکنش قاطع نیروهای نظامی کشور و پایان درگیری، و درخواست آتشبس از سوی اسرائیل، آرامش نسبی بازگشت، اما چیزی در زیر پوست جامعه تغییر کرد. وضعیت نه جنگ و نه صلح، ادامه یافت؛ جنگ تمام شد، اما سایهاش بر ذهن مردم ماند. ترس و اضطراب ناشی از احتمال جنگ دوباره، به سرعت خود را در اقتصاد نشان داد.
با فعالسازی مکانیزم ماشه و در پی آن، افزایش ناگهانی نرخ دلار و طلا این حس تشدید شد. در عرض چند روز، قیمت ارز از مرز ۱۱۷ هزار تومان گذشت و طلا هم کانال ۱۱ میلیون تومان را رد کرد. وضعیت امروز جامعه، یادآور همان تعبیر قدیمی نه جنگ و نه صلح است.
جامعه در این حالت، در تعلیقی فرساینده به سر میبرد. در وضعیت تعلیق، تصمیمهای بزرگ به تعویق میافتند، افق دید کوتاه میشود و برنامههای بلندمدت جای خود را به روزمرگی میدهند. این روزها بسیاری از مردم، زندگیشان را نه بر پایه برنامههای چندساله یا حتی سالانه، بلکه بر مبنای تصمیمهای روزانه تنظیم میکنند.
این وضعیت باعث شکلگیری نوعی خستگی در تصمیمگیری میشود. وقتی هر انتخابی میتواند در چند روز آینده بیاعتبار شود، ذهن به دفاع از خود، به سکون پناه میبرد. با این حال، نباید این وضعیت را صرفاً نشانهای از ضعف دید.
جامعه ایران در طول تاریخ نشان داده که در بزنگاههای دشوار، توانایی بالایی در سازگاری دارد. مهدی بازرگان نیز در کتاب سازگاری ایرانی، این خصلت دیرپای ایرانیان، یعنی توان سازگاری در سختترین شرایط را بهخوبی شرح داده است.
این ملت تاکنون بحرانهایی بسیار سهمگینتر از وضعیت کنونی از سر گذرانده و دوباره سر پا شده است. مهم این است که اگر این سازگاری، با خرد جمعی همراه شود، میتواند نیرویی برای بازسازی باشد. اما اگر به سکوت و انفعال تبدیل شود، میتواند فرسایشزا باشد. مرز این دو، بسیار باریک است.
در طول سالهای گذشته و در همین ماههای اخیر رهبر انقلاب بر اهمیت حفظ روحیه امید و پرهیز از ترویج یأس تأکید کرده است. همین اشارهها نشان میدهد که نظام بهخوبی نسبت به خطرات روانی و اجتماعی وضعیتهای معلق آگاه است و برای آن برنامه دارد؛ چراکه جامعهای که در تعلیق طولانیمدت زندگی کند، دیر یا زود خسته میشود.با همه دشواریها، میتوان گفت جامعه ایرانی هنوز از ظرفیتهای بسیاری برخوردار است.
هنوز در لحظات بحرانی، نوعی همدلی و همراهی بین مردم شکل میگیرد. از کمکهای مردمی در بحرانها تا مقاومت در برابر فشارهای خارجی، نشانههای زندگی جمعی هنوز زندهاند. شاید همین ریشه دیرپای حس تعلق به سرزمین و فرهنگ و نظام سیاسی است که مانع از فروپاشی روانی جامعه شده است.
در نهایت، تعلیق را باید به عنوان مرحلهای موقت دید؛ حتی اگر هم طولانی شده باشد، روزی به پایان میرسد. چرا که هیچ جامعهای برای همیشه در بین زمین و آسمان معلق نمیماند.زندگی در تعلیق سخت است؛ نه میتوان حرکت کرد و نه ایستاد، اما شاید همین دشواری فرصتی برای بازاندیشی باشد. حالا که بیرون از ما در حال تلاطم است، شاید لازم است نگاهی به درون بیندازیم و بپرسیم چه چیزهایی را باید نگه داشت تا از این وضعیت عبور کرد.
امید، اعتماد، و احساس مسئولیت جمعی، سه سرمایهای هستند که در هیچ شرایطی نباید از دست بروند. تعلیق زندگی، شاید دردناکترین شکل زیستن باشد، اما گاهی پیشدرآمدِ تغییری عمیق است. جامعهای که در تعلیق میماند، اگر خود را نبازد، دیر یا زود از درون پوست میاندازد.
امروز شاید در وضعیت نه جنگ و نه صلح باشیم، اما تاریخ نشان داده که ایران، بارها از چنین میانههایی عبور کرده است. امروز زندگی معلق است، اما هنوز جریان دارد؛ و در همین جریانِ آرام و پنهان، معنای پایداری نهفته است.
تعلیق، زیستن در مرزی بین حرکت و سکون و نه «بودنِ کامل» و نه «نبودنِ مطلق» است. این روزها جامعه ایران چیزی شبیه همین وضعیت را تجربه میکند؛ با وجود اینکه گاهی تعلیق تنها در یک جنبه احساس میشود، جامعه امروز، تعلیق را در کلیت زندگی، تجربه میکند.
گویی از بازار و اقتصاد گرفته تا روابط اجتماعی، و احساسات فردی و برنامههای شخصی، همهچیز در حالت انتظار به سر میبرد و در میانه مانده است؛ انگار جامعه در هوا معلق است و نمیداند قرار است به کدام سمت حرکت کند.
ما پیشتر هم این حالت را تجربه کرده بودیم. در زمانه شیوع ویروس کرونا، همه جهان ناگهان به وضعیت بیوزنی پرتاب شد. آن روزها نه بیرون رفتن ممکن بود و نه ماندن در خانه به افراد احساس آرامش میداد؛ جهان در انتظار و بیاطمینان از فردا، و حتی ناآگاه از وضعیتی بود که در آن قرار داشت. هیچکس نمیدانست آینده چه خواهد شد و همین ناآگاهی، جهان را به حالت تعلیق کشاند.
زندگیها متوقف نشده بودند، اما در تعلیق مانده بودند؛ کارها نیمهکاره و امیدها معلق بودند. این تجربه جمعی، جامعه جهانی را برای نخستین بار با تعلیقی همهگیر به عنوان نوعی روش زیستن آشنا کرد؛ گویی بهیکباره همه جهان خود را در دل فیلمهای آلفرد هیچکاک تصور میکردند.اما برای ایرانیان، تعلیق پدیدهای آشناتر است.
حدود یک دهه پیش از پاندمی کرونا، جامعه وارد وضعیتی شد که در آن، نه میشد به گذشته بازگشت و نه آیندهای روشن ترسیم کرد. از زمان دولت دوم محمود احمدینژاد و پس از مجموعهای از تحریمها که در ابتدا رئیس جمهور وقت آنها را کاغذپاره میخواند، اقتصاد کشور به تدریج در وضعیتی فرو رفت که پیشتر از آن، یعنی حتی در سالهای جنگ هشتساله نیز سابقه نداشت.
تا آنکه با روی کار آمدن گفتمان اعتدال، امید به گشایش دوباره زنده شد. برجام در آن روزها نشانهای از بازگشت به زندگی نرمال بود؛ جامعه احساس میکرد تعلیق در حال پایان است. اما این حس بیش از چند سال دوام نیاورد.
با خروج یکطرفه دولت دونالد ترامپ از توافق و بازگشت تحریمها، همان چرخه از نو آغاز شد. از آن پس، جامعه در حالتی مزمن از تعلیق زیسته است؛ البته مردم نیز یاد گرفتهاند در میانه بمانند؛ تعلیق به عادت زیست تبدیل شده است اما نقطه اوج این تجربه، از ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ و ۱۲ روز پس از آن شروع شد؛ آن زمان که حمله غافلگیرانه رژیم صهیونیستی به خاک کشور، جامعه را در وضعیت اضطرار فرو برد.
چند روزی همهچیز در ابهام بود؛ از آن زمان تاکنون اغلب مردم میپرسند و دغدغه دارند که آیا جنگی دوباره در راه است؟ آن روزها با واکنش قاطع نیروهای نظامی کشور و پایان درگیری، و درخواست آتشبس از سوی اسرائیل، آرامش نسبی بازگشت، اما چیزی در زیر پوست جامعه تغییر کرد. وضعیت نه جنگ و نه صلح، ادامه یافت؛ جنگ تمام شد، اما سایهاش بر ذهن مردم ماند. ترس و اضطراب ناشی از احتمال جنگ دوباره، به سرعت خود را در اقتصاد نشان داد.
با فعالسازی مکانیزم ماشه و در پی آن، افزایش ناگهانی نرخ دلار و طلا این حس تشدید شد. در عرض چند روز، قیمت ارز از مرز ۱۱۷ هزار تومان گذشت و طلا هم کانال ۱۱ میلیون تومان را رد کرد. وضعیت امروز جامعه، یادآور همان تعبیر قدیمی نه جنگ و نه صلح است.
جامعه در این حالت، در تعلیقی فرساینده به سر میبرد. در وضعیت تعلیق، تصمیمهای بزرگ به تعویق میافتند، افق دید کوتاه میشود و برنامههای بلندمدت جای خود را به روزمرگی میدهند. این روزها بسیاری از مردم، زندگیشان را نه بر پایه برنامههای چندساله یا حتی سالانه، بلکه بر مبنای تصمیمهای روزانه تنظیم میکنند.
این وضعیت باعث شکلگیری نوعی خستگی در تصمیمگیری میشود. وقتی هر انتخابی میتواند در چند روز آینده بیاعتبار شود، ذهن به دفاع از خود، به سکون پناه میبرد. با این حال، نباید این وضعیت را صرفاً نشانهای از ضعف دید.
جامعه ایران در طول تاریخ نشان داده که در بزنگاههای دشوار، توانایی بالایی در سازگاری دارد. مهدی بازرگان نیز در کتاب سازگاری ایرانی، این خصلت دیرپای ایرانیان، یعنی توان سازگاری در سختترین شرایط را بهخوبی شرح داده است.
این ملت تاکنون بحرانهایی بسیار سهمگینتر از وضعیت کنونی از سر گذرانده و دوباره سر پا شده است. مهم این است که اگر این سازگاری، با خرد جمعی همراه شود، میتواند نیرویی برای بازسازی باشد. اما اگر به سکوت و انفعال تبدیل شود، میتواند فرسایشزا باشد. مرز این دو، بسیار باریک است.
در طول سالهای گذشته و در همین ماههای اخیر رهبر انقلاب بر اهمیت حفظ روحیه امید و پرهیز از ترویج یأس تأکید کرده است. همین اشارهها نشان میدهد که نظام بهخوبی نسبت به خطرات روانی و اجتماعی وضعیتهای معلق آگاه است و برای آن برنامه دارد؛ چراکه جامعهای که در تعلیق طولانیمدت زندگی کند، دیر یا زود خسته میشود.با همه دشواریها، میتوان گفت جامعه ایرانی هنوز از ظرفیتهای بسیاری برخوردار است.
هنوز در لحظات بحرانی، نوعی همدلی و همراهی بین مردم شکل میگیرد. از کمکهای مردمی در بحرانها تا مقاومت در برابر فشارهای خارجی، نشانههای زندگی جمعی هنوز زندهاند. شاید همین ریشه دیرپای حس تعلق به سرزمین و فرهنگ و نظام سیاسی است که مانع از فروپاشی روانی جامعه شده است.
در نهایت، تعلیق را باید به عنوان مرحلهای موقت دید؛ حتی اگر هم طولانی شده باشد، روزی به پایان میرسد. چرا که هیچ جامعهای برای همیشه در بین زمین و آسمان معلق نمیماند.زندگی در تعلیق سخت است؛ نه میتوان حرکت کرد و نه ایستاد، اما شاید همین دشواری فرصتی برای بازاندیشی باشد. حالا که بیرون از ما در حال تلاطم است، شاید لازم است نگاهی به درون بیندازیم و بپرسیم چه چیزهایی را باید نگه داشت تا از این وضعیت عبور کرد.
امید، اعتماد، و احساس مسئولیت جمعی، سه سرمایهای هستند که در هیچ شرایطی نباید از دست بروند. تعلیق زندگی، شاید دردناکترین شکل زیستن باشد، اما گاهی پیشدرآمدِ تغییری عمیق است. جامعهای که در تعلیق میماند، اگر خود را نبازد، دیر یا زود از درون پوست میاندازد.
امروز شاید در وضعیت نه جنگ و نه صلح باشیم، اما تاریخ نشان داده که ایران، بارها از چنین میانههایی عبور کرده است. امروز زندگی معلق است، اما هنوز جریان دارد؛ و در همین جریانِ آرام و پنهان، معنای پایداری نهفته است.