تاریخ انتشار
پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۹:۱۰
کد مطلب : ۵۰۲۴۷۷
کبنا بررسی کرد؛
باشت؛ قربانی غیبت و بیتوجهی / مدیرانی که طعم نان باشت را نچشیده چطور میتواند در مورد کیفیت آن نظر دهد؟ / تأملی در باب مدیران پروازی
۱
کبنا ؛در حالیکه اصل بدیهی سکونت مدیران در محل خدمت، شرط لازم برای تصمیمگیری آگاهانه و خدمت مؤثر است، شهرستان باشت با پدیده مدیران پروازی دست و پنجه نرم میکند. گفته میشود این پدیده نهتنها دامنگیر مدیران میانی، بلکه گریبان بالاترین مقام اجرایی شهرستان یعنی فرماندار را نیز گرفته است.
به گزارش کبنا، رهبر معظم انقلاب در توصیهای مسئولان و استانداران را به حضور در میان مردم و گرم گرفتن با آنها و شنیدن با حوصله سخنان حتی تند مردم سفارش کردند و افزودند: این کار باعث جلب محبت مردم به شما و کمک آنها در مواقع حساس خواهد شد.» حضور بین مردم یک اصل و موضوع این گزارش است. در حالی که بر اساس قوانین و بدیهیات مدیریتی، سکونت مدیران در محل خدمتشان شرط عقل و کارآمدی است، در شهرستان باشت شاهد پدیدهای به نام مدیریت پروازی هستیم. این پدیده نهتنها عادی شده، بلکه ظاهراً برای برخی از مدیران، به یک سبک زندگی تبدیل شده است. در این سبک زندگی، از امکانات و موقعیت شهرستان باشت استفاده میشود، اما دغدغههای مردمش تنها از دور نظاره میشود.
بر اساس برخی روایتهای غیررسمی، بیش از ۵۰ درصد از مدیران شهرستان باشت پروازی هستند. برخی دیگر، این رقم را تا ۷۰ درصد میدانند. اما واقعیت این است که حتی یک مدیر هم نباید پروازی باشد، چه برسد به اینکه نیمی از بدنه مدیریتی یک شهرستان، با مردم همان شهرستان زندگی نکند. مگر میتوان از دور، درد مردم را فهمید؟ مگر ممکن است دردی را حس نکرده باشی اما برایش درمان تجویز کنی؟
فرماندار باشت نیز از این قاعده مستثنی نیست. گفته میشود او نیز در باشت سکونت ندارد. این در حالی است که فرماندار نهفقط یک مدیر اجرایی، بلکه نماینده عالی دولت در یک شهرستان است. وقتی فرماندار خودش در باشت زندگی نمیکند، از نان همان شهر نمیخورد، از آب همان سفره نمینوشد، فرزندش به مدرسه همان شهر نمیرود، و در همان درمانگاهها درمان نمیشوند، چطور میتواند درباره کیفیت نان، کمبود دارو، یا وضعیت آموزش در باشت تصمیم بگیرد؟ اصلاً چطور ممکن است وقتی با مردم زندگی نمیکنی، خودت را نماینده آنها بدانی؟
وقتی فرماندار در کارگروه آرد و نان شرکت میکند و درباره کیفیت نان نظر میدهد، اما از همان نان نخورده، این یعنی یک تناقض تلخ در نظام تصمیمگیری. وقتی کسی از فروشگاههای شهر خرید نمیکند، از درمانگاههای محلی خدمات نمیگیرد، در خیابانهای شهر قدم نمیزند، از کیفیت پیادهروها و مبلمان شهری بیخبر است، چطور میتواند درباره توسعه آن تصمیم بگیرد؟ اساساً چنین مدیری، مدیر مردم است یا مدیر پُست؟
این مسأله، فقط محدود به فرماندار نیست. وقتی نیمی از مدیران شهرستان در همان شهر زندگی نمیکنند، یعنی تصمیمگیرانِ باشت، زندگی مردم را از بیرون نظاره میکنند. چنین مدیری چطور میتواند خود را مسئول بداند؟ و این سؤال را مردم بارها و بارها پرسیدهاند. انتقادهای جدیای از سوی افکار عمومی و حتی چهرههایی مثل دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان باشت مطرح شده، اما ظاهراً صدای مردم هنوز به مدیران پروازی نرسیده است.
باشت، سالها در حاشیه مانده است. گویی غلامرضا تاجگردون، عملاً باشت را رها کرده و تمرکز خود را بر گچساران گذاشته است. شاید باشت تنها یک ضمیمه در حوزه انتخابیهاش بود؛ البته ضمیمهای فراموششده! این بیتوجهی را میتوان در کمبودهای آشکار باشت از قبیل جادههای فرسوده، نبود فضای سبز کافی، وضعیت نامطلوب مبلمان شهری، نبود صنایع و کارخانههای اشتغالزا، خدمات بهداشتی و درمانی ناکافی، و اعتبارات ناچیز عمرانی دید.
مردم باشت این بیتوجهی را درک میکنند؛ شاید به همین دلیل بود که در انتخابات اخیر، راه خود را از تاجگردون جدا کردند و به رقیب او بیشتر رأی دادند.
از طرف دیگر، سبک مدیریتی موجود در شهرستان باشت نیز جای تأمل دارد. برخی از نحوه برخورد فرماندار در جلسات با آنها گلایه دارند. در چنین فضایی، نه مدیران انگیزهای برای خلاقیت دارند و نه حتی پروژهها به درستی پیش میرود.
راه چاره، بازگشت به اصل مسئولیتپذیری است. شهرستان باشت باید مدیرانی داشته باشد که در همان شهر زندگی کنند، از همان نانوایی نان بخرند، با مردم در صف درمانگاه بایستند، و فرزندانشان در همان مدارس تحصیل کنند. تنها در این صورت است که یک مدیر میتواند درد مردم را بفهمد و برای آن درمان پیدا کند.
فرماندار شهرستان باید نماد همزیستی با مردم باشد. فرماندار باید خود پیشقراول زندگی در باشت باشد، نه الگویی برای گریز از باشت. او باید فضای مدیریتی شهرستان را از تقابل و مچگیری، به همکاری، انگیزش، و هدفمندی تغییر دهد. شهرستان باشت به جای تنش مدیریتی، نیازمند همدلی و برنامهریزی است.
به گزارش کبنا، رهبر معظم انقلاب در توصیهای مسئولان و استانداران را به حضور در میان مردم و گرم گرفتن با آنها و شنیدن با حوصله سخنان حتی تند مردم سفارش کردند و افزودند: این کار باعث جلب محبت مردم به شما و کمک آنها در مواقع حساس خواهد شد.» حضور بین مردم یک اصل و موضوع این گزارش است. در حالی که بر اساس قوانین و بدیهیات مدیریتی، سکونت مدیران در محل خدمتشان شرط عقل و کارآمدی است، در شهرستان باشت شاهد پدیدهای به نام مدیریت پروازی هستیم. این پدیده نهتنها عادی شده، بلکه ظاهراً برای برخی از مدیران، به یک سبک زندگی تبدیل شده است. در این سبک زندگی، از امکانات و موقعیت شهرستان باشت استفاده میشود، اما دغدغههای مردمش تنها از دور نظاره میشود.
بر اساس برخی روایتهای غیررسمی، بیش از ۵۰ درصد از مدیران شهرستان باشت پروازی هستند. برخی دیگر، این رقم را تا ۷۰ درصد میدانند. اما واقعیت این است که حتی یک مدیر هم نباید پروازی باشد، چه برسد به اینکه نیمی از بدنه مدیریتی یک شهرستان، با مردم همان شهرستان زندگی نکند. مگر میتوان از دور، درد مردم را فهمید؟ مگر ممکن است دردی را حس نکرده باشی اما برایش درمان تجویز کنی؟
فرماندار باشت نیز از این قاعده مستثنی نیست. گفته میشود او نیز در باشت سکونت ندارد. این در حالی است که فرماندار نهفقط یک مدیر اجرایی، بلکه نماینده عالی دولت در یک شهرستان است. وقتی فرماندار خودش در باشت زندگی نمیکند، از نان همان شهر نمیخورد، از آب همان سفره نمینوشد، فرزندش به مدرسه همان شهر نمیرود، و در همان درمانگاهها درمان نمیشوند، چطور میتواند درباره کیفیت نان، کمبود دارو، یا وضعیت آموزش در باشت تصمیم بگیرد؟ اصلاً چطور ممکن است وقتی با مردم زندگی نمیکنی، خودت را نماینده آنها بدانی؟
وقتی فرماندار در کارگروه آرد و نان شرکت میکند و درباره کیفیت نان نظر میدهد، اما از همان نان نخورده، این یعنی یک تناقض تلخ در نظام تصمیمگیری. وقتی کسی از فروشگاههای شهر خرید نمیکند، از درمانگاههای محلی خدمات نمیگیرد، در خیابانهای شهر قدم نمیزند، از کیفیت پیادهروها و مبلمان شهری بیخبر است، چطور میتواند درباره توسعه آن تصمیم بگیرد؟ اساساً چنین مدیری، مدیر مردم است یا مدیر پُست؟
این مسأله، فقط محدود به فرماندار نیست. وقتی نیمی از مدیران شهرستان در همان شهر زندگی نمیکنند، یعنی تصمیمگیرانِ باشت، زندگی مردم را از بیرون نظاره میکنند. چنین مدیری چطور میتواند خود را مسئول بداند؟ و این سؤال را مردم بارها و بارها پرسیدهاند. انتقادهای جدیای از سوی افکار عمومی و حتی چهرههایی مثل دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان باشت مطرح شده، اما ظاهراً صدای مردم هنوز به مدیران پروازی نرسیده است.
باشت، سالها در حاشیه مانده است. گویی غلامرضا تاجگردون، عملاً باشت را رها کرده و تمرکز خود را بر گچساران گذاشته است. شاید باشت تنها یک ضمیمه در حوزه انتخابیهاش بود؛ البته ضمیمهای فراموششده! این بیتوجهی را میتوان در کمبودهای آشکار باشت از قبیل جادههای فرسوده، نبود فضای سبز کافی، وضعیت نامطلوب مبلمان شهری، نبود صنایع و کارخانههای اشتغالزا، خدمات بهداشتی و درمانی ناکافی، و اعتبارات ناچیز عمرانی دید.
مردم باشت این بیتوجهی را درک میکنند؛ شاید به همین دلیل بود که در انتخابات اخیر، راه خود را از تاجگردون جدا کردند و به رقیب او بیشتر رأی دادند.
از طرف دیگر، سبک مدیریتی موجود در شهرستان باشت نیز جای تأمل دارد. برخی از نحوه برخورد فرماندار در جلسات با آنها گلایه دارند. در چنین فضایی، نه مدیران انگیزهای برای خلاقیت دارند و نه حتی پروژهها به درستی پیش میرود.
راه چاره، بازگشت به اصل مسئولیتپذیری است. شهرستان باشت باید مدیرانی داشته باشد که در همان شهر زندگی کنند، از همان نانوایی نان بخرند، با مردم در صف درمانگاه بایستند، و فرزندانشان در همان مدارس تحصیل کنند. تنها در این صورت است که یک مدیر میتواند درد مردم را بفهمد و برای آن درمان پیدا کند.
فرماندار شهرستان باید نماد همزیستی با مردم باشد. فرماندار باید خود پیشقراول زندگی در باشت باشد، نه الگویی برای گریز از باشت. او باید فضای مدیریتی شهرستان را از تقابل و مچگیری، به همکاری، انگیزش، و هدفمندی تغییر دهد. شهرستان باشت به جای تنش مدیریتی، نیازمند همدلی و برنامهریزی است.
ساعت ۸ ازیاسوج میروند مارگون وظهر هم برمی گردند یاسوج