تاریخ انتشار
شنبه ۲۱ تير ۱۴۰۴ ساعت ۲۱:۱۲
کد مطلب : ۵۰۱۷۷۰
در کهگیلویه و بویراحمد؛
سایه سؤالبرانگیز مدارس غیرانتفاعی بر مدارس دولتی؛ لزوم چارهاندیشی مسئولان
۱
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛ کوچهپسکوچههای شهر ما، این روزها، گویی بوم نقاشی شدهاند برای نمایش تصویری واحد: تبلیغات پرزرقوبرق بعضی مدارس و مؤسسات آموزشی غیردولتی دیوارهای آجری، دیگر نه صرفاً سنگ و سیمان که صفحات درخشانی برای وعدههای وسوسهانگیز شدهاند. از "آموزشگاه فلان" که ادعای پرورش نوابغ میکند تا "مؤسسه بهمان" که آیندهای روشن را تضمین مینماید، هر کدام با حروف درشت و رنگهای اغواگر، چشم و گوش رهگذران را تسخیر کردهاند. این حجم از سرمایهگذاری بیسابقه در عرصه تبلیغات، در کنار آماری تکاندهنده و دردناک چون "میانگین معدل امتحانات نهایی در استان کهگیلویه و بویراحمد ۸ تا ۹ بود"، تناقضی عمیق و آزاردهنده را به رخ میکشد؛ تناقضی که نهتنها سؤالبرانگیز است، بلکه به بازنگری جدی در نظام آموزشی و ارزشهای اجتماعی ما نیاز دارد.
اینکه در شهری که هر گوشهاش مزین به بنرهای مدارس "برتر" و "نخبهپرور" است، شاهد معدلهایی زیر ۸ باشیم، بیش از آنکه نشانهای از ناکارآمدی صرف باشد، فریاد بلند یک بحران است؛ بحرانی که ریشههای آن در اعماق جامعه ما نفوذ کرده است. این تضاد، ما را به این پرسش بنیادین سوق میدهد که واقعاً چه چیزی در این مدارس خریدوفروش میشود؟ آیا آنچه والدین با دشواری فراوان برای آن هزینه میکنند – که گاهی سر به فلک میکشد و بار سنگین قرض و بدهی را بر دوش خانوادهها مینهد – کیفیت آموزشی واقعی و ارتقای سطح علمی است، یا تنها یک "احساس امنیت" کاذب، یک "جایگاه اجتماعی" متزلزل، یا شاید "فرصتهای شبکهسازی" برای آیندهای نامعلوم؟
آمار و ارقام تلخ، از جمله همین میانگین معدل پایین، نشان میدهد که بخشی از این مؤسسات، بهجای تمرکز بر یادگیری عمیق، پرورش خلاقیت و تفکر انتقادی، صرفاً به ابزاری برای گذر از سد کنکور یا ارائه مدرکی برای ورود به مقاطع بالاتر تبدیل شدهاند. اما حتی در این هدف نیز، به دلیل ضعفهای بنیادین در رویکرد آموزشی و نهادینهشدن فرهنگ نمرهگرایی بهجای دانشمحوری، اغلب ناکام میمانند. سرمایههای هنگفتی که در این چرخه به گردش درمیآید، بهجای آنکه صرف بهبود کیفیت آموزش واقعی شود، در مسیر بازاریابی و ایجاد توهم برتری به هدر میرود.
سقوط قلب تپنده، صعود سایههای زرین
در اینسوی سکه، مدارس دولتی که روزگاری قلب تپنده جامعه و نماد عدالت آموزشی بودند، اکنون به حاشیه رانده شدهاند. در سایه رشد بیرویه این مؤسسات خصوصی، بعضی از مدارس دولتی که غالباً با کمبود امکانات، تراکم بالای دانشآموزان (گاهی تا ۴۰-۵۰ نفر در یک کلاس)، فرسودگی تجهیزات و کمبود نیروی انسانی متخصص دستوپنجه نرم میکنند، بیشازپیش به انزوا کشیده میشوند. این پدیده، نهتنها باعث کاهش کیفیت عمومی آموزش در سطح جامعه میشود، بلکه به طور سیستماتیک، شکاف طبقاتی را در حوزه آموزش تعمیق میبخشد. آموزش که باید سکوی پرتابی برای برابری فرصتها باشد، بهتدریج به کالایی لوکس تبدیل میشود که تنها توانمندان مالی میتوانند به آن دسترسی یابند. بر اساس برخی گزارشها، سهم بودجه عمومی برای آموزش در سالهای اخیر، همواره کمتر از استانداردهای جهانی بوده، و همین امر، بستر را برای رشد بیحساب و کتاب بخش خصوصی و نابرابری فراهم آورده است.
زخم پنهان نابرابری بر روح خانوادهها
و در این میان، دردناکترین روی این سکه، آن پدر و مادرانی هستند که باوجود آرزوهای بزرگ برای فرزندانشان، توان پرداخت شهریههای گزاف این مدارس را ندارند. چگونه میتوانند در روی فرزند خود نگاه کنند، وقتی میبینند دوستان و همکلاسیهایشان در مدارسی با امکانات "بهتر" و کلاسهای "کمجمعیتتر" تحصیل میکنند، درحالیکه فرزند آنها باید در مدرسهای با منابع محدود و شاید بدون دسترسی به امکانات روز، به تحصیل ادامه دهد؟ این نابرابری، نهتنها بار سنگین مالی، بلکه بار روانی عظیمی را بر دوش خانوادهها میگذارد؛ بار شرمندگی، نگرانی و احساس ناکافی بودن. این احساس، میتواند به سرخوردگی و دلسردی در میان دانشآموزان نیز منجر شود و شوروشوق یادگیری را از آنها بگیرد. آمارها نشان میدهد که این تفاوتها در دسترسی به منابع آموزشی، در بلندمدت منجر به تفاوتهای چشمگیر در فرصتهای شغلی و اجتماعی میشود و چرخه نابرابری را بازتولید میکند.
این شرایط، اینهمه نابرابری، و اینهمه سؤال بیجواب، ما را به این نتیجه میرساند که نظام آموزشی ما، نهتنها با چالشهای کیفی، بلکه با بحرانهای عمیق عدالت اجتماعی دستوپنجه نرم میکند. تبلیغات رنگارنگ مدارس خصوصی با معدلهای پایین، آینهای تمامنما از جامعهای است که در آن، ارزشها وارونه شدهاند؛ جامعهای که در آن، ظاهر بر باطن، پول بر کیفیت، و رقابت ناسالم بر همبستگی و عدالت ارجحیت یافته است. این تناقض، نهتنها یک معضل آموزشی که نمادی از بیماری عمیقتری در پیکره اجتماع ماست.
تا زمانی که آموزش بهجای حق، به کالا تبدیل شود؛ تا زمانی که سرمایهگذاری واقعی در مدارس دولتی و عدالت آموزشی صورت نگیرد؛ و تا زمانی که نوردانش، نه در سایه سکههای زرین که در گستره وسیع دسترسی همگان ندرخشد، این تناقضات بر دیوارهای شهر ما خودنمایی خواهند کرد و سایه سنگین نابرابری، بر آینده فرزندان این سرزمین سنگینی خواهد نمود. این آینهای است که تصویر دردمند جامعهای را بازتاب میدهد که در آن، رؤیای آیندهای روشن، برای بسیاری، در پس دیوارهای بلند نابرابری پنهان مانده است.
---------------------------------
سعید (شهرام) صفا دوست
تیرماه ۱۴۰۴
اینکه در شهری که هر گوشهاش مزین به بنرهای مدارس "برتر" و "نخبهپرور" است، شاهد معدلهایی زیر ۸ باشیم، بیش از آنکه نشانهای از ناکارآمدی صرف باشد، فریاد بلند یک بحران است؛ بحرانی که ریشههای آن در اعماق جامعه ما نفوذ کرده است. این تضاد، ما را به این پرسش بنیادین سوق میدهد که واقعاً چه چیزی در این مدارس خریدوفروش میشود؟ آیا آنچه والدین با دشواری فراوان برای آن هزینه میکنند – که گاهی سر به فلک میکشد و بار سنگین قرض و بدهی را بر دوش خانوادهها مینهد – کیفیت آموزشی واقعی و ارتقای سطح علمی است، یا تنها یک "احساس امنیت" کاذب، یک "جایگاه اجتماعی" متزلزل، یا شاید "فرصتهای شبکهسازی" برای آیندهای نامعلوم؟
آمار و ارقام تلخ، از جمله همین میانگین معدل پایین، نشان میدهد که بخشی از این مؤسسات، بهجای تمرکز بر یادگیری عمیق، پرورش خلاقیت و تفکر انتقادی، صرفاً به ابزاری برای گذر از سد کنکور یا ارائه مدرکی برای ورود به مقاطع بالاتر تبدیل شدهاند. اما حتی در این هدف نیز، به دلیل ضعفهای بنیادین در رویکرد آموزشی و نهادینهشدن فرهنگ نمرهگرایی بهجای دانشمحوری، اغلب ناکام میمانند. سرمایههای هنگفتی که در این چرخه به گردش درمیآید، بهجای آنکه صرف بهبود کیفیت آموزش واقعی شود، در مسیر بازاریابی و ایجاد توهم برتری به هدر میرود.
سقوط قلب تپنده، صعود سایههای زرین
در اینسوی سکه، مدارس دولتی که روزگاری قلب تپنده جامعه و نماد عدالت آموزشی بودند، اکنون به حاشیه رانده شدهاند. در سایه رشد بیرویه این مؤسسات خصوصی، بعضی از مدارس دولتی که غالباً با کمبود امکانات، تراکم بالای دانشآموزان (گاهی تا ۴۰-۵۰ نفر در یک کلاس)، فرسودگی تجهیزات و کمبود نیروی انسانی متخصص دستوپنجه نرم میکنند، بیشازپیش به انزوا کشیده میشوند. این پدیده، نهتنها باعث کاهش کیفیت عمومی آموزش در سطح جامعه میشود، بلکه به طور سیستماتیک، شکاف طبقاتی را در حوزه آموزش تعمیق میبخشد. آموزش که باید سکوی پرتابی برای برابری فرصتها باشد، بهتدریج به کالایی لوکس تبدیل میشود که تنها توانمندان مالی میتوانند به آن دسترسی یابند. بر اساس برخی گزارشها، سهم بودجه عمومی برای آموزش در سالهای اخیر، همواره کمتر از استانداردهای جهانی بوده، و همین امر، بستر را برای رشد بیحساب و کتاب بخش خصوصی و نابرابری فراهم آورده است.
زخم پنهان نابرابری بر روح خانوادهها
و در این میان، دردناکترین روی این سکه، آن پدر و مادرانی هستند که باوجود آرزوهای بزرگ برای فرزندانشان، توان پرداخت شهریههای گزاف این مدارس را ندارند. چگونه میتوانند در روی فرزند خود نگاه کنند، وقتی میبینند دوستان و همکلاسیهایشان در مدارسی با امکانات "بهتر" و کلاسهای "کمجمعیتتر" تحصیل میکنند، درحالیکه فرزند آنها باید در مدرسهای با منابع محدود و شاید بدون دسترسی به امکانات روز، به تحصیل ادامه دهد؟ این نابرابری، نهتنها بار سنگین مالی، بلکه بار روانی عظیمی را بر دوش خانوادهها میگذارد؛ بار شرمندگی، نگرانی و احساس ناکافی بودن. این احساس، میتواند به سرخوردگی و دلسردی در میان دانشآموزان نیز منجر شود و شوروشوق یادگیری را از آنها بگیرد. آمارها نشان میدهد که این تفاوتها در دسترسی به منابع آموزشی، در بلندمدت منجر به تفاوتهای چشمگیر در فرصتهای شغلی و اجتماعی میشود و چرخه نابرابری را بازتولید میکند.
این شرایط، اینهمه نابرابری، و اینهمه سؤال بیجواب، ما را به این نتیجه میرساند که نظام آموزشی ما، نهتنها با چالشهای کیفی، بلکه با بحرانهای عمیق عدالت اجتماعی دستوپنجه نرم میکند. تبلیغات رنگارنگ مدارس خصوصی با معدلهای پایین، آینهای تمامنما از جامعهای است که در آن، ارزشها وارونه شدهاند؛ جامعهای که در آن، ظاهر بر باطن، پول بر کیفیت، و رقابت ناسالم بر همبستگی و عدالت ارجحیت یافته است. این تناقض، نهتنها یک معضل آموزشی که نمادی از بیماری عمیقتری در پیکره اجتماع ماست.
تا زمانی که آموزش بهجای حق، به کالا تبدیل شود؛ تا زمانی که سرمایهگذاری واقعی در مدارس دولتی و عدالت آموزشی صورت نگیرد؛ و تا زمانی که نوردانش، نه در سایه سکههای زرین که در گستره وسیع دسترسی همگان ندرخشد، این تناقضات بر دیوارهای شهر ما خودنمایی خواهند کرد و سایه سنگین نابرابری، بر آینده فرزندان این سرزمین سنگینی خواهد نمود. این آینهای است که تصویر دردمند جامعهای را بازتاب میدهد که در آن، رؤیای آیندهای روشن، برای بسیاری، در پس دیوارهای بلند نابرابری پنهان مانده است.
---------------------------------
سعید (شهرام) صفا دوست
تیرماه ۱۴۰۴