تاریخ انتشار
جمعه ۲۱ دی ۱۴۰۳ ساعت ۱۴:۴۰
کد مطلب : ۴۹۴۷۹۹
گزارش تحلیلی کبنانیوز؛
مقدمهای در ضرورت تغییر رویکرد نسبت به برنامهریزی برای نسل Z در کهگیلویه و بویراحمد / در دام رویکرد آسیبشناسی نیفتیم / رویکرد «گفتوگومحور» نسل Z را نه مسأله بلکه بخشی از راه حل میبیند
۰
کبنا ؛در حالی که متولدین نسل Z در کهگیلویه و بویراحمد حدود 170 هزار نفر جمعیت دارند، اما همچنان نگاه به آنها بر اساس رویکرد آسیبشناسانه است و بهجای آنکه آنها به عنوان بخشی از راه حل مسأله توسعهنیافتگی در نظر گرفته شوند، همچون یک مسأله نگریسته میشوند؛ تداوم نگاه آسیبشناسانه، بهجای کاهش آسیبها، باعث بازتولید آسیبهای اجتماعی میشود.
به گزارش کبنا، بر اساس آخرین آمارها جمعیت متولدین دهه 1370 در کل کشور 12 میلیون نفر (معادل 14 درصد جمعیت کشور)، جمعیت متولدین دهه 1380 نیز 12 میلیون نفر و متولدین دهه 1390، 14 میلیون نفر (معادل 16.5 درصد جمعیت کل کشور) است. اگر همین نسبت را در نظر بگیریم، جمعیت متولدین دهه های 70 و 80 و 90 در کهلگیلویه و بویراحمد به ترتیب 112، 112 و 132 هزار نفر خواهد بود. اگر نسل زد را متولدین نیمه دوم دهه 1370 و کل دهه 1380 در نظر بگیریم، آنوقت میتوان گفت جمعیت این نسل در کهگیلویه و بویراحمد به طور تقریبی بین 160 تا 170 هزار نفر است؛ یعنی معادل 20 تا 21 درصد جمعیت استان را متولدین این نسل تشکیل میدهد. حال سؤال اینجاست که این جمعیت 20 درصدی کجای برنامهریزیهای استانی قرار دارند؟
قبل از پاسخ به این پرسش لازم است به پرسش دیگری پاسخ داده شود؛ اصولاً برنامهریزان استانی چه نگاهی نسبت به متولدین این نسل دارند؟ رصد گفتههای برخی از مسئولین استانی نشان میدهد مسائل نسل زد در کهگیلویه و بویراحمد با رویکرد آسیبشناسانه نگریسته میشود. رویکرد آسیبشناسانه مسائل متفاوت با هنجارهای اجتماعی نسلهای پیشین را نوعی آسیب در نظر میگیرد که باید برای اصلاح آن، دست به اقداماتی زد. در واقع بر اساس این رویکرد، هر چیزی که با هنجارهای ذهنی حاکم بر نسلهای پیشین متفاوت باشد، برچسب انحرافی خورده و دقیقاً با همین برچسب، طرد میشود؛ مسألهای هم که برچسب انحرافی خورده باشد، لازم است که با انجام اقداماتی اصلاح شود. مسائل نسل زد در کهگیلویه و بویراحمد با همین رویکرد نگریسته میشود. اما لازم است گفته شود چنانچه استفاده از این رویکرد برای تبیین برخی از آسیبهای اجتماعی همچون اعتیاد، تجاوز، قتل و ... مفید است، اما برای تبیین ویژگیهای نسلی به شدت ناکافی و حتی منحرفکننده است.
استفاده از رویکرد آسیبشناسانه برای مسائل یک نسل، پاک کردن صورت مسأله است؛ به هر حال خردهفرهنگ نسل زد در آینده تبدیل به فرهنگ غالب میشود؛ چه با آن مقابله شود و چه نشود. فرهنگ چیزی نیست که با دستورالعمل و برنامه تغییر کند؛ «فرهنگ امری انباشتی است نه ساختنی».
استفاده از این رویکرد به معنای آن است که پدیدهای مثل «کافه رفتن نسل زد» را همسنگ «اعتیاد، تجاوز، سرقت و ...» قرار دهیم؛ روشن است که این دو، کاملاً با یکدیگر متفاوتند. اما نکته جالب اینجاست که علیرغم استفاده مکرر از اصطلاح آسیبهای اجتماعی در بین برخی از مدیران کهگیلویه و بویراحمدی، حتی اقدامات متناظر با این رویکرد نیز انجام نشدهاند؛ کافیست سرانه فضاهای ورزشی، فرهنگی و تفریحی در استان را با کل کشور مقایسه کرد تا متوجه کمبود اساسی استان در این زمینه شد. بر اساس نقد درونماندگار (یعنی انتقاد بر اساس همان گفتمان آسیبشناسی)، اگر اعتقاد به رویکرد آسیبشناسی وجود داشته باشد، باید بر همان اساس نیز اقداماتی صورت گیرد که موجب کاهش این آسیبها شود؛ مثلا سینما احداث شود؛ تعداد کتابخانهها و فضای آنها گسترش یابد؛ سالنهای ورزشی جدید احداث شوند؛ برنامههای متنوع فرهنگی و هنری اجرا شود و ... در واقع برای جلوگیری از آسیبها باید جایگزینهایی در دسترس متولدین نسل زد قرار داده شود؛ اما در عین تعجب میبینیم که چنین اتفاقی رخ نداده است. بنابراین آسیبشناسی در کهگیلویه و بویراحمد تنها در حد همان رویکرد مانده و اجرایی نشده است.
اما باید گفت حالا که رویکرد آسیبشناسی نمیتواند تبیینی صحیح از مسائل این نسل به دست دهد، چه رویکردی باید اتخاذ کرد؟ بهطور کلی دو رویکرد دیگر در دسترس هست؛ برخی معتقدند که محققان و برنامهریزان باید با استفاده از روشهای «همسانپنداری تخیلی» و «زندگی کردن مجدد»، خود را در جای نسلی که نیاز به برنامهریزی دارد قرار داد تا بتوان با او همدلی کرد و متوجه نیازها و اهداف و سبک زندگی او شد. بر اساس این روشها محققان و برنامهریزان، با سوژههای خود همدلی میکنند، خود را در جای آنها قرار میدهند و متوجه مسائل آنها میشوند. هر چند این رویکرد جایگاه مهمی در بین برنامهریزان و محققان کشور دارد، حتی یک گام جلوتر از رویکرد آسیبشناسی است، اما با این رویکرد نیز نمیتوان به برنامهریزی صحیحی برای نسل زد اقدام کرد. در مقابل این دو رویکرد، برخی معتقدند رویکرد مناسب برای چنین موضوعاتی، اتخاذ رویکرد گفتوگومحور است. اگر رویکرد پیشین را مبتنی بر بازسازی ذهنی زندگی نسل زد در نظر بگیریم، این رویکرد گفتوگو با سوژههای این نسل را پیشنهاد میدهد. زیربنای فلسفی رویکرد گفتوگومحور این است که زبان و خود محقق و برنامهریز بخشی از داستان هستند و آنها تفسیر ذهنی خود را بر مسائل نسل زد غالب میکنند؛ در واقع آنها بر اساس تجربه زیسته خود، سبک زندگی نسل زد را تفسیر میکنند، بنابراین یک رابطه استبدادی در چنین خوانشی از نسل زد غلبه مییابد. اما اگر گفتوگو انتخاب شود، به قول گادامر، امتزاج افقها اتفاق میافتد و توافقی بر سر مسائل این نسل به دست میآید؛ البته این گفتوگو باید شرایط آرمانی گفتوگو که هابرماس آن را مطرح کرده داشته باشد؛ یعنی گفتوگوها منطقی و از منظر یک رابطه برابر صورت گیرد؛ تا منافع طرفین گفتوگو تأمین شود. به این وضعیت میتوان نام «حقیقت توافقی» نهاد.
با اتخاذ چنین رویکردی، دیگر نسل زد یک مسأله نیست؛ بلکه خود بخشی از راه حل است. زمانی که جمعیت 20 درصدی نسل زد را در کنار جمعیت 16 درصدی متولدین دهه 90 قرار دهیم به یک باره متوجه میشویم بیش از 300 هزار نفر از جمعیت کهگیلویه و بویراحمد را متولدین این دههها تشکیل میدهند؛ دور نیست که جمعیت دهه 90 نیز وارد جامعه شوند. بنابراین عدم اتخاذ گفتوگو با نسل زد و ادامه رویکرد آسیبشناسانه، نه تنها نتیجه نمیدهد، بلکه با افزایش 130 هزار نفر دیگر به جمعیت نسل زد، عملاً در سالهای آینده برنامهریزی به شکل کنونی به نتیجه مطلوب نمیرسد. رویکرد آسیبشناسانه در مورد نسل زد نه تنها به کاهش آسیبها کمک نمیکند، بلکه با اطلاق برچسب آسیب، موجب بازتولید آسیبها و در نتیجه افزایش آسیبهای اجتماعی در کهگیلویه و بویراحمد میشود.
گفتنی است این یادداشت، مقدمهای بر ضرورت تغییر رویکرد در برنامهریزی برای نسل زد است؛ در آینده جوانب مختلف این مسأله در سلسلهیادداشتهایی به صورت جزئی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد؛ صاحبنظران و مسئولین استانی میتوانند با ارسال دیدگاههایشان به این پایگاه خبری به غنی شدن این بحث کمک کنند.
به گزارش کبنا، بر اساس آخرین آمارها جمعیت متولدین دهه 1370 در کل کشور 12 میلیون نفر (معادل 14 درصد جمعیت کشور)، جمعیت متولدین دهه 1380 نیز 12 میلیون نفر و متولدین دهه 1390، 14 میلیون نفر (معادل 16.5 درصد جمعیت کل کشور) است. اگر همین نسبت را در نظر بگیریم، جمعیت متولدین دهه های 70 و 80 و 90 در کهلگیلویه و بویراحمد به ترتیب 112، 112 و 132 هزار نفر خواهد بود. اگر نسل زد را متولدین نیمه دوم دهه 1370 و کل دهه 1380 در نظر بگیریم، آنوقت میتوان گفت جمعیت این نسل در کهگیلویه و بویراحمد به طور تقریبی بین 160 تا 170 هزار نفر است؛ یعنی معادل 20 تا 21 درصد جمعیت استان را متولدین این نسل تشکیل میدهد. حال سؤال اینجاست که این جمعیت 20 درصدی کجای برنامهریزیهای استانی قرار دارند؟
قبل از پاسخ به این پرسش لازم است به پرسش دیگری پاسخ داده شود؛ اصولاً برنامهریزان استانی چه نگاهی نسبت به متولدین این نسل دارند؟ رصد گفتههای برخی از مسئولین استانی نشان میدهد مسائل نسل زد در کهگیلویه و بویراحمد با رویکرد آسیبشناسانه نگریسته میشود. رویکرد آسیبشناسانه مسائل متفاوت با هنجارهای اجتماعی نسلهای پیشین را نوعی آسیب در نظر میگیرد که باید برای اصلاح آن، دست به اقداماتی زد. در واقع بر اساس این رویکرد، هر چیزی که با هنجارهای ذهنی حاکم بر نسلهای پیشین متفاوت باشد، برچسب انحرافی خورده و دقیقاً با همین برچسب، طرد میشود؛ مسألهای هم که برچسب انحرافی خورده باشد، لازم است که با انجام اقداماتی اصلاح شود. مسائل نسل زد در کهگیلویه و بویراحمد با همین رویکرد نگریسته میشود. اما لازم است گفته شود چنانچه استفاده از این رویکرد برای تبیین برخی از آسیبهای اجتماعی همچون اعتیاد، تجاوز، قتل و ... مفید است، اما برای تبیین ویژگیهای نسلی به شدت ناکافی و حتی منحرفکننده است.
استفاده از رویکرد آسیبشناسانه برای مسائل یک نسل، پاک کردن صورت مسأله است؛ به هر حال خردهفرهنگ نسل زد در آینده تبدیل به فرهنگ غالب میشود؛ چه با آن مقابله شود و چه نشود. فرهنگ چیزی نیست که با دستورالعمل و برنامه تغییر کند؛ «فرهنگ امری انباشتی است نه ساختنی».
استفاده از این رویکرد به معنای آن است که پدیدهای مثل «کافه رفتن نسل زد» را همسنگ «اعتیاد، تجاوز، سرقت و ...» قرار دهیم؛ روشن است که این دو، کاملاً با یکدیگر متفاوتند. اما نکته جالب اینجاست که علیرغم استفاده مکرر از اصطلاح آسیبهای اجتماعی در بین برخی از مدیران کهگیلویه و بویراحمدی، حتی اقدامات متناظر با این رویکرد نیز انجام نشدهاند؛ کافیست سرانه فضاهای ورزشی، فرهنگی و تفریحی در استان را با کل کشور مقایسه کرد تا متوجه کمبود اساسی استان در این زمینه شد. بر اساس نقد درونماندگار (یعنی انتقاد بر اساس همان گفتمان آسیبشناسی)، اگر اعتقاد به رویکرد آسیبشناسی وجود داشته باشد، باید بر همان اساس نیز اقداماتی صورت گیرد که موجب کاهش این آسیبها شود؛ مثلا سینما احداث شود؛ تعداد کتابخانهها و فضای آنها گسترش یابد؛ سالنهای ورزشی جدید احداث شوند؛ برنامههای متنوع فرهنگی و هنری اجرا شود و ... در واقع برای جلوگیری از آسیبها باید جایگزینهایی در دسترس متولدین نسل زد قرار داده شود؛ اما در عین تعجب میبینیم که چنین اتفاقی رخ نداده است. بنابراین آسیبشناسی در کهگیلویه و بویراحمد تنها در حد همان رویکرد مانده و اجرایی نشده است.
اما باید گفت حالا که رویکرد آسیبشناسی نمیتواند تبیینی صحیح از مسائل این نسل به دست دهد، چه رویکردی باید اتخاذ کرد؟ بهطور کلی دو رویکرد دیگر در دسترس هست؛ برخی معتقدند که محققان و برنامهریزان باید با استفاده از روشهای «همسانپنداری تخیلی» و «زندگی کردن مجدد»، خود را در جای نسلی که نیاز به برنامهریزی دارد قرار داد تا بتوان با او همدلی کرد و متوجه نیازها و اهداف و سبک زندگی او شد. بر اساس این روشها محققان و برنامهریزان، با سوژههای خود همدلی میکنند، خود را در جای آنها قرار میدهند و متوجه مسائل آنها میشوند. هر چند این رویکرد جایگاه مهمی در بین برنامهریزان و محققان کشور دارد، حتی یک گام جلوتر از رویکرد آسیبشناسی است، اما با این رویکرد نیز نمیتوان به برنامهریزی صحیحی برای نسل زد اقدام کرد. در مقابل این دو رویکرد، برخی معتقدند رویکرد مناسب برای چنین موضوعاتی، اتخاذ رویکرد گفتوگومحور است. اگر رویکرد پیشین را مبتنی بر بازسازی ذهنی زندگی نسل زد در نظر بگیریم، این رویکرد گفتوگو با سوژههای این نسل را پیشنهاد میدهد. زیربنای فلسفی رویکرد گفتوگومحور این است که زبان و خود محقق و برنامهریز بخشی از داستان هستند و آنها تفسیر ذهنی خود را بر مسائل نسل زد غالب میکنند؛ در واقع آنها بر اساس تجربه زیسته خود، سبک زندگی نسل زد را تفسیر میکنند، بنابراین یک رابطه استبدادی در چنین خوانشی از نسل زد غلبه مییابد. اما اگر گفتوگو انتخاب شود، به قول گادامر، امتزاج افقها اتفاق میافتد و توافقی بر سر مسائل این نسل به دست میآید؛ البته این گفتوگو باید شرایط آرمانی گفتوگو که هابرماس آن را مطرح کرده داشته باشد؛ یعنی گفتوگوها منطقی و از منظر یک رابطه برابر صورت گیرد؛ تا منافع طرفین گفتوگو تأمین شود. به این وضعیت میتوان نام «حقیقت توافقی» نهاد.
با اتخاذ چنین رویکردی، دیگر نسل زد یک مسأله نیست؛ بلکه خود بخشی از راه حل است. زمانی که جمعیت 20 درصدی نسل زد را در کنار جمعیت 16 درصدی متولدین دهه 90 قرار دهیم به یک باره متوجه میشویم بیش از 300 هزار نفر از جمعیت کهگیلویه و بویراحمد را متولدین این دههها تشکیل میدهند؛ دور نیست که جمعیت دهه 90 نیز وارد جامعه شوند. بنابراین عدم اتخاذ گفتوگو با نسل زد و ادامه رویکرد آسیبشناسانه، نه تنها نتیجه نمیدهد، بلکه با افزایش 130 هزار نفر دیگر به جمعیت نسل زد، عملاً در سالهای آینده برنامهریزی به شکل کنونی به نتیجه مطلوب نمیرسد. رویکرد آسیبشناسانه در مورد نسل زد نه تنها به کاهش آسیبها کمک نمیکند، بلکه با اطلاق برچسب آسیب، موجب بازتولید آسیبها و در نتیجه افزایش آسیبهای اجتماعی در کهگیلویه و بویراحمد میشود.
گفتنی است این یادداشت، مقدمهای بر ضرورت تغییر رویکرد در برنامهریزی برای نسل زد است؛ در آینده جوانب مختلف این مسأله در سلسلهیادداشتهایی به صورت جزئی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد؛ صاحبنظران و مسئولین استانی میتوانند با ارسال دیدگاههایشان به این پایگاه خبری به غنی شدن این بحث کمک کنند.