کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

کبنا گزارش می‌دهد؛

قصه‌ پرغصه‌ مارگون؛ رنجی که بر گرده این شهرستان نسشته است

10 ارديبهشت 1401 ساعت 18:55

قائمی با سینه‌ای سپر و گیوه برکشیده آمد تا در کل و گاله رسانه‌ای و بوقچی‌‌های ندای وحدت کلنگ همت بر پیکره‌ی رو‌به‌فروپاشی مارگون بزند و طرحی نو دراندازد، اما هی ز خیال باطل!


در دیار سرسبز و باصفای مارگون این روزها گرچه هوای دل‌انگیز بهاری دل می‌رباید، اما حال و هوای مدیریتیِ این دیار زیبا بسیار خوشایند نیست و در ابتدایی‌ترین بهار قرن شکل و شمایل این دیار سخت در فقر و محرومیت به سر می‌برد.
مارگون تا بوده در تقابل‌های سیاسی بین شیفتگان صندلی مجلس مثل توپ فوتبالی ضربه خورده و هرگز این توپ به تور دروازه توسعه و آبادانی نچسبیده تا مردمِ به‌درد نشسته‌ی مارگون هورای پیروزی سر بکشند.
در سال 98 بود که با تبدیل شدن مارگون به شهرستان و گذاشتن و گذشتن از نام بخش در بوق و کَرنای تبلیغات انتخاباتی طرفداران نماینده وقت مجلس مردم مارگون در انتظار نصب تابلوی شهرستان بر گردنه ورودی بودند تا شاید مِن‌بعد برخی‌ها سهمش را بالا نکشند و اگر شده گامی به سمت‌وسوی پیشرفت بردارد.
بعد از انتخابات سال ۹۸ و ورود مهدی روشنفکر که از قضا به نوعی همپوشانی منطقه‌ای و طایفه‌ای با دیار سرسبز اما به درد و فقر نشسته‌ی مارگون نیز دارد، امید مردم منطقه بیش از بیش شد، امیدی که گاه در چهره‌ی مردمش می‌توانست آن را سکوی پرتاب تصور کرد.
روشنفکر به مجلس رفت و قطار نیروهای همسو با تفکرات به‌ظاهر تحول‌گرای وی نیز در ایستگاه متروکه‌ی مارگون پیاده شدند، فاضل پورخسرو گرچه قبل از انتخابات مجلس شورای اسلامی ۹۸ سکان سرپرستی فرمانداری مارگون را بر عهده داشت، اما انگار هوای مارگون با وی سازگار نبود و طولی نکشید لقای مارگون را به عطای پاتاوه بخشید، تا محمدباقر قائمی از طرفداران پروپاقرصِ روشنفکر که هیاهوی ایستایی و مانایی‌اش پای آرمان‌های ندای وحدت می‌رفت که از طرف اقوامش به افسانه و افسون تبدیل شود بر کرسیِ نه چندان شیکِ فرمانداری مارگون بنشیند.
قائمی با سینه‌ای سپر و گیوه برکشیده آمد تا در کل و گاله رسانه‌ای و بوقچی‌‌های ندای وحدت کلنگ همت بر پیکره‌ی رو‌به‌فروپاشی مارگون بزند و طرحی نو دراندازد، اما هی ز خیال باطل!
قائمیِ جوان که در گفتارش مارگون را چون خانه‌اش می‌پنداشتی، حاضر نشد خانواده‌اش یک‌روز سوز سرمای زمستان مارگون را تحمل کنند و شرایط ایده‌آلِ زندگی در مرکز استان را با زندگی پر از شُل پِکه‌ی مارگون طاق نزد، مارگون برای قائمیِ جوان نه تنها خانه‌ی جان نشد بلکه برای وی حکم وُرد عشایری هم نداشت، اما مارگون هر چه بود قائمی را با پشتوانه‌ی پیج اینستاگرامش و رفتار پوپولیستی و سِلفی‌هایش کمی بیشتر در اذهان شناخته کرد.
قائمی این روزها انگار قائمیِ ۹۹ نیست، او انگار ارابه مدیریتش پنجر شده باشد و پنجره امیدش برای جامه‌ی عمل پوشاندن به شعارهایش بسته شده و روزبه‌روز در انتظار نامه‌ای از پیک اینترنتی است که وی را برای بدرود گفتن دیار مارگون فرا بخواند.
قائمیِ اصلاح طلب بعد از ناامید شدن از تلاش مهدی روشنفکر برای ابقاء وی در اتاق فرمانداری مارگون دیگر رَمقی برای گرفتن سِلفی و وعده‌های برای فرداها ندارد، به نظر می‌رسد  قائمی هر روز صبح در پنجره اتاقش به سقاوه‌ای می‌نگرد که در آن نه دیوار سدی بالا آمد و نه خیابانی در شهرک صنعتی آن آسفالت شد و نه صدای «ما ما» گاوی در گاوداریِ چند هزار رأسی آن به گوش رسید، آری قائمیِ جوان که از مدیران روحانی بود و رشدش را نیز مدیون شیخ حسن هست مارگون را شاید با یک علی برکت الله به سبک روحانی روزی بدرود خواهد گفت.
و اما در پایان از دولت قوی و قوی‌تر از دولت‌های پیش جناب رئیسی، انتظار می‌رود برای شهرستان مارگون در فکر مدیر قائم و قایم نباشد، مدیران مارگون تازه اسم و رسم یافته در شکل و شمایل اداری باید جهادی باشد و تلخی و سختی و سردیِ مردم مارگون را حس کرده باشد و برای زندگی در این دیار به خود ببالد و نه بنالد.


کد مطلب: 447500

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/report/447500/قصه-پرغصه-مارگون-رنجی-گرده-این-شهرستان-نسشته

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1