تاریخ انتشار
شنبه ۴ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۰۶
کد مطلب : ۴۴۲۷۶۷
چرا مراقبت از ابعاد مادی و معنوی فرهنگ اهمیت دارد؟
پیش به سوی اصلاح فرهنگ عمومی
۰
کبنا ؛ فرهنگ از پربسامدترین واژهها در میان اصحاب تفکر و علوم اجتماعی و سیاسی است. به همان نسبت که کمیت تعاریف در مورد آن زیاد است، کیفیت آن هم متنوع است. فارغ از این همه تنوع کمی و کیفی فرهنگ، اما نرمافزار زندگی عادی و روزمره انسانها در دو بعد فردی و اجتماعی است. در کنار این مسئله، فرهنگ عمومی هم مجموعه منسجم و نظامیافتهای است که هم ابعاد نظری زندگی انسانها را دربر میگیرد و هم در بعد رفتاری و مادیِ زندگی خودش را نشان میدهد.
از این جهت، میتوان فرهنگی عمومی را کلاف درهمپیچیدهای از اهداف، ارزشها، عقاید، باورها، رسوم و هنجارهای مردم دانست که نظام معنایی و خوب و بد زندگی اجتماعی انسان را تعیین میکنند. وجه دیگر فرهنگ عمومی هم آنجایی است که این عقاید و ارزشها وارد متن زندگی انسان میشوند. جاریشدن این عقاید و ارزشها در متن زندگی مردم باعث شکل پیداکردن رفتارهای فردی و جمعی انسان شده و علاوه بر این، بهمانند مادهای نامرئی در میان عناصر زندگی انسانی جاریشده و مظاهر و بعد مادی آن جامعه یا قوم را تشکیل میدهند. از این جهت هم بعد نظری فرهنگ که در لایه ارزشها و هنجارها قرار دارد، اهمیت پیدا میکند و هم بعد مادی آن که در متن زندگی جاری میشود.
بر همین مبناست که هر جامعهای مبتنی بر نظام ارزشی و هنجاری خود به سمتوسوی خاصی از رفتار، پوشش، گفتار، تغذیه و خلق آیینهایی برای تولد و ازدواج و مرگ حرکت میکند. نوع تعاملات بین زن و مرد و دختر و پسر در خارج از حریم خانواده در یک جامعه بهگونهای است و در جامعهای دیگر بهگونه دیگری؛ نوع جهتگیریها و بسیج عمومی مردم در یک جامعه به یک سمت است و در جامعهای دیگر به سمتوسوی دیگری؛ مردم یک جامعه در هنگامه سختی و صعوبت بهگونهای رفتار میکنند و جامعهای دیگر به شکل متفاوتی از خود واکنش نشان میدهد. اینها همه مظاهر عینی و ملموسی است که مفهومی به نام فرهنگ عمومی آن را شکل میدهد.
این مفهوم بنیادین است که باعث میشود رفتار افراد یک جامعه در هنگام بروز تهاجم خارجی، گریختن و رهاکردن زندگی باشد یا ایستادن و در برابر مهاجم مقاومتکردن. این مفهوم است که تعیین میکند افق زندگی فردی و اجتماعی یک جامعه چه باشد؛ افقی باشد که صرفاً قرار است نیازهای عادی روزمره را تأمین کند، یا افقی که بر مبنای آن انسانها برای بعضی امور ولو غیرمادی، سختی و صعوبت را به جان بخرند. اینها همه از آن جهت ذکر شد که مشخص شود هسته مفهومی این عبارت دوکلمهای چه اهمیتی در زندگی و سرنوشت انسان دارد. بیهوده نیست این مدعا که بخش مهمی از سرنوشت هر فرد و جامعهای از نوع نظام فرهنگ عمومی آن جامعه قابل لمس و حدس است.
فرهنگ عمومی وقتی در بطن و متن زندگی افراد یک جامعه جاری شد، سبک زندگی آنها را میسازد. سبک زندگی همان نظام و ساختاری است که انسانها در قالب آن از خصوصیترین تا عمومیترین مسائل زندگی شخصی خود را در قالب آن ساختارها انجام میدهند. از نظام ارزشگذاری و خوب و بد دانستن و امور گرفته تا تأمین نیازهای زیستی از آب و غذا و غرایز انسانی؛ از شکل معماری ساختمان و نوع ابزارها و لوازم زینتی مورد استفاده در منزل و ادارات گرفته تا شیوه رانندگی و نوع ادبیاتی که سوارهها و پیادهها در هنگام خطاب قراردادن یکدیگر از آن استفاده میکنند؛ از نوع و شیوه برنامهها برای پرکردن اوقات فراغت گرفته تا تصمیمگیری برای شکل تربیت فرزند و کسبوکار و نوع برخورد با اموال عمومی الگوی مصرف و بروز کنشهای سیاسی و مسئله خط و زبان. فرهنگ عمومی مردم ایران و بعد مادی جاریشده در متن زندگی مردم در یک قرن اخیر بهطور عام و در نیمقرن اخیر بهطور خاص مورد هجوم جریان ویرانگر فرهنگ و تمدن غرب قرار گرفته است. ارتقای نظام کیفی و کمی تکنولوژیک و ابزارهای ارتباطی و صنعت سرگرمی مبتنی بر محور سرمایه هم به کمک این هجوم آمده است. از یاد نبردیم که نهضت امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی اگر به بار نشست و حاکمیت جمهوری اسلامی را رقم زد بهدلیل مفهوم بنیادین هویت و فرهنگ مردم ایران بود که هنوز زیر بار ضربات خردکننده تهاجم فرهنگی غرب کمر خم نکرده بود. از این جهت، بخش مهمی از بقا و ماندگاری حرکت خمینی کبیر (ره) در درجه اول در گرو حفظ و پاسداری از این هسته مفهومی و در درجه بعد ارتقای کمی و کیفی آن در بعد نرمافزاری زندگی است.
اگر قرار است انسان تراز انقلاب اسلامی تربیتشده و به دل سختیها و شدائد بزند، پیشنیاز آن پاسداشتن از فرهنگ عمومی جامعهای است که در سال ۱۳۵۷ به ندای «هل من ناصر» امام خمینی (ره)لبیک گفت. این پاسداری باید در هر دو بعد مادی و معنوی فرهنگ صورت پذیرد. هم مظاهر فرهنگ عمومی را در کوچه و خیابان و نظام معماری و پوشش و خط و زبان باید از دستبرد خدشه حفظ کرد و هم بخش معنوی آن را در بخش ارزشها و هنجارها مراقبت کرد که نکند امور «نامطلوب» مشمول مرور زمان و تغییرات تدریجیشده و بهمرور به امور «مطلوب» تبدیل شوند که اگر اینگونه شد، خطکش ارزشی و هنجاری جامعه هم در درازمدت تغییر پیداکرده و «ظالم» به «مظلوم» تبدیلشده و «جلاد» به «شهید».
باید نظمی بلند پی افکند که در تلاطم روزمره زندگی دچار اعوجاجنشده و هم پاسدار هویت انسانسازِ پیشین باشد که سربازان خمینی (ره) را تربیت کرد و هم خود کمر همت به تربیت پرورش انسانهایی بزند که در برابر شدائد و سختیها بر هرچه شک و ترس و تردید و تعلق است، غلبه کنند و حسینی شوند. «اگر ما در این بخشی که متن زندگی است، پیشرفت نکنیم، همه پیشرفتهایی که در بخش اول کردیم، نمیتواند ما را رستگار کند؛ نمیتواند به ما امنیت و آرامش روانی ببخشد؛ همچنان که میبینید در دنیای غرب نتوانسته. در آنجا افسردگی، ناامیدی و از درون به هم ریختن هست، عدم امنیت انسانها در اجتماع و در خانواده هست، بیهدفی و پوچی هست؛ با اینکه ثروت، بمب اتم، پیشرفتهای گوناگون علمی و قدرت نظامی هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگی را، این بخش اصلی تمدن را اصلاح کنیم. البته در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت و پیشرفت نکردیم. خب، باید آسیبشناسی کنیم؛ چرا ما در این بخش پیشرفت نکردیم؟»
در چنین نگاهی است که موجودیت یک قوه عاقله فراقوهای که با رفتوآمد دولتها دچار نوسان نشود و بتواند فرمان مدیریت و برنامهریزی و مصونسازی فرهنگ عمومی را بر عهده بگیرد، اهمیت خود را به رخ میکشد؛ قوه عاقلهای که در نظام ساختاری جمهوری اسلامی در جایگاه شورایعالی انقلاب فرهنگی قرارگرفته و از قضا این موضوع هم یکی از مهمترین وظایف این شورا بهشمار میرود که در حکم اخیر انتصاب اعضای آن از سوی رهبر انقلاب بهصراحت مورد اشاره قرار گرفته بود: «شاکله و آرایش عمومی فرهنگ در همه بخشهای گسترده آن، نیازمند نظم و محتوای انقلابی است. این یگانه وسیله مصونسازی فرهنگ عمومی کشور در برابر هجوم فرهنگی و رسانهئی برنامهریزیشده بیگانگان بدخواه است.»
از این جهت، میتوان فرهنگی عمومی را کلاف درهمپیچیدهای از اهداف، ارزشها، عقاید، باورها، رسوم و هنجارهای مردم دانست که نظام معنایی و خوب و بد زندگی اجتماعی انسان را تعیین میکنند. وجه دیگر فرهنگ عمومی هم آنجایی است که این عقاید و ارزشها وارد متن زندگی انسان میشوند. جاریشدن این عقاید و ارزشها در متن زندگی مردم باعث شکل پیداکردن رفتارهای فردی و جمعی انسان شده و علاوه بر این، بهمانند مادهای نامرئی در میان عناصر زندگی انسانی جاریشده و مظاهر و بعد مادی آن جامعه یا قوم را تشکیل میدهند. از این جهت هم بعد نظری فرهنگ که در لایه ارزشها و هنجارها قرار دارد، اهمیت پیدا میکند و هم بعد مادی آن که در متن زندگی جاری میشود.
بر همین مبناست که هر جامعهای مبتنی بر نظام ارزشی و هنجاری خود به سمتوسوی خاصی از رفتار، پوشش، گفتار، تغذیه و خلق آیینهایی برای تولد و ازدواج و مرگ حرکت میکند. نوع تعاملات بین زن و مرد و دختر و پسر در خارج از حریم خانواده در یک جامعه بهگونهای است و در جامعهای دیگر بهگونه دیگری؛ نوع جهتگیریها و بسیج عمومی مردم در یک جامعه به یک سمت است و در جامعهای دیگر به سمتوسوی دیگری؛ مردم یک جامعه در هنگامه سختی و صعوبت بهگونهای رفتار میکنند و جامعهای دیگر به شکل متفاوتی از خود واکنش نشان میدهد. اینها همه مظاهر عینی و ملموسی است که مفهومی به نام فرهنگ عمومی آن را شکل میدهد.
این مفهوم بنیادین است که باعث میشود رفتار افراد یک جامعه در هنگام بروز تهاجم خارجی، گریختن و رهاکردن زندگی باشد یا ایستادن و در برابر مهاجم مقاومتکردن. این مفهوم است که تعیین میکند افق زندگی فردی و اجتماعی یک جامعه چه باشد؛ افقی باشد که صرفاً قرار است نیازهای عادی روزمره را تأمین کند، یا افقی که بر مبنای آن انسانها برای بعضی امور ولو غیرمادی، سختی و صعوبت را به جان بخرند. اینها همه از آن جهت ذکر شد که مشخص شود هسته مفهومی این عبارت دوکلمهای چه اهمیتی در زندگی و سرنوشت انسان دارد. بیهوده نیست این مدعا که بخش مهمی از سرنوشت هر فرد و جامعهای از نوع نظام فرهنگ عمومی آن جامعه قابل لمس و حدس است.
فرهنگ عمومی وقتی در بطن و متن زندگی افراد یک جامعه جاری شد، سبک زندگی آنها را میسازد. سبک زندگی همان نظام و ساختاری است که انسانها در قالب آن از خصوصیترین تا عمومیترین مسائل زندگی شخصی خود را در قالب آن ساختارها انجام میدهند. از نظام ارزشگذاری و خوب و بد دانستن و امور گرفته تا تأمین نیازهای زیستی از آب و غذا و غرایز انسانی؛ از شکل معماری ساختمان و نوع ابزارها و لوازم زینتی مورد استفاده در منزل و ادارات گرفته تا شیوه رانندگی و نوع ادبیاتی که سوارهها و پیادهها در هنگام خطاب قراردادن یکدیگر از آن استفاده میکنند؛ از نوع و شیوه برنامهها برای پرکردن اوقات فراغت گرفته تا تصمیمگیری برای شکل تربیت فرزند و کسبوکار و نوع برخورد با اموال عمومی الگوی مصرف و بروز کنشهای سیاسی و مسئله خط و زبان. فرهنگ عمومی مردم ایران و بعد مادی جاریشده در متن زندگی مردم در یک قرن اخیر بهطور عام و در نیمقرن اخیر بهطور خاص مورد هجوم جریان ویرانگر فرهنگ و تمدن غرب قرار گرفته است. ارتقای نظام کیفی و کمی تکنولوژیک و ابزارهای ارتباطی و صنعت سرگرمی مبتنی بر محور سرمایه هم به کمک این هجوم آمده است. از یاد نبردیم که نهضت امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی اگر به بار نشست و حاکمیت جمهوری اسلامی را رقم زد بهدلیل مفهوم بنیادین هویت و فرهنگ مردم ایران بود که هنوز زیر بار ضربات خردکننده تهاجم فرهنگی غرب کمر خم نکرده بود. از این جهت، بخش مهمی از بقا و ماندگاری حرکت خمینی کبیر (ره) در درجه اول در گرو حفظ و پاسداری از این هسته مفهومی و در درجه بعد ارتقای کمی و کیفی آن در بعد نرمافزاری زندگی است.
اگر قرار است انسان تراز انقلاب اسلامی تربیتشده و به دل سختیها و شدائد بزند، پیشنیاز آن پاسداشتن از فرهنگ عمومی جامعهای است که در سال ۱۳۵۷ به ندای «هل من ناصر» امام خمینی (ره)لبیک گفت. این پاسداری باید در هر دو بعد مادی و معنوی فرهنگ صورت پذیرد. هم مظاهر فرهنگ عمومی را در کوچه و خیابان و نظام معماری و پوشش و خط و زبان باید از دستبرد خدشه حفظ کرد و هم بخش معنوی آن را در بخش ارزشها و هنجارها مراقبت کرد که نکند امور «نامطلوب» مشمول مرور زمان و تغییرات تدریجیشده و بهمرور به امور «مطلوب» تبدیل شوند که اگر اینگونه شد، خطکش ارزشی و هنجاری جامعه هم در درازمدت تغییر پیداکرده و «ظالم» به «مظلوم» تبدیلشده و «جلاد» به «شهید».
باید نظمی بلند پی افکند که در تلاطم روزمره زندگی دچار اعوجاجنشده و هم پاسدار هویت انسانسازِ پیشین باشد که سربازان خمینی (ره) را تربیت کرد و هم خود کمر همت به تربیت پرورش انسانهایی بزند که در برابر شدائد و سختیها بر هرچه شک و ترس و تردید و تعلق است، غلبه کنند و حسینی شوند. «اگر ما در این بخشی که متن زندگی است، پیشرفت نکنیم، همه پیشرفتهایی که در بخش اول کردیم، نمیتواند ما را رستگار کند؛ نمیتواند به ما امنیت و آرامش روانی ببخشد؛ همچنان که میبینید در دنیای غرب نتوانسته. در آنجا افسردگی، ناامیدی و از درون به هم ریختن هست، عدم امنیت انسانها در اجتماع و در خانواده هست، بیهدفی و پوچی هست؛ با اینکه ثروت، بمب اتم، پیشرفتهای گوناگون علمی و قدرت نظامی هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگی را، این بخش اصلی تمدن را اصلاح کنیم. البته در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت و پیشرفت نکردیم. خب، باید آسیبشناسی کنیم؛ چرا ما در این بخش پیشرفت نکردیم؟»
در چنین نگاهی است که موجودیت یک قوه عاقله فراقوهای که با رفتوآمد دولتها دچار نوسان نشود و بتواند فرمان مدیریت و برنامهریزی و مصونسازی فرهنگ عمومی را بر عهده بگیرد، اهمیت خود را به رخ میکشد؛ قوه عاقلهای که در نظام ساختاری جمهوری اسلامی در جایگاه شورایعالی انقلاب فرهنگی قرارگرفته و از قضا این موضوع هم یکی از مهمترین وظایف این شورا بهشمار میرود که در حکم اخیر انتصاب اعضای آن از سوی رهبر انقلاب بهصراحت مورد اشاره قرار گرفته بود: «شاکله و آرایش عمومی فرهنگ در همه بخشهای گسترده آن، نیازمند نظم و محتوای انقلابی است. این یگانه وسیله مصونسازی فرهنگ عمومی کشور در برابر هجوم فرهنگی و رسانهئی برنامهریزیشده بیگانگان بدخواه است.»