تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۰۹:۱۳
کد مطلب : ۴۶۲۳۱۳
بررسی وضعیت سیاسی کشور به بهانه بیانیه کوتاه علی لاریجانیY
میانهرویِ مستاصل
۱
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛محسن خرامین- بیانیه کوتاه دفتر علی لاریجانی در پاسخ به گمانهزنیها پیرامون فعالیت انتخاباتی وی و چند عبارت کلیدی و کنایهآمیز این بیانیه همچون «جریان خالصسازی»، « رقابت تصنعی» و «ملک را چارهای دیگر باید» گواهی قطعی بر پایان امید به اصرارِ از ابتدا شکست خوردهی برخیها برای ایفای نقش میانهروی سیاسی در سپهر سیاسی ایران است. هر چند ردصلاحیت علی لاریجانی در انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم و قبلتر از آن اتفاقات بسیار دیگر بهخوبی ثابت کرده بود که خط میانه یا میانهرو ها، مستقلها و یا اعتدالگراها هیچ پذیرش و جایگاهی در نزد تصمیمگیرندگان اصلی به ویژه نهادهای نظارتی و حتی مردم ندارند. بازی سیاست جایی برای تعارفات و کناره ایستادن نیست و دوئلی است سنگدلانه و واقعی که مدام باید منتظر امواج سهمگین خطرات و حوادث آن بود. سیاست به انتظار ریشسفیدان و یا عقلای مدعی قوم نمیماند و خود ضرورت، امکانات و امتناعاتش را تولید و تعیین میکند.
در عالم منازعه سیاسی اگر بنا باشد حتی نگاهی غیر«اشمیتی» (سیاست دوست و دشمن) قائل باشیم، باز این خط میانهها ابهام بزرگی است که در تاریخ سیاسی ایران تلاششان از اعلام موجودیت بدون پشتوانه عملی بالاتر نرفته است. اگر زمانی این نقش برای هاشمی رفسنجانی تعریف میشد ولی حالا که با فاصله به تاریخ مراجعه میشود او در حیات سیاسی خود نه در میانه که اتفاقا بخش مهم و اصلی بسیاری از منازعات سیاسی در تاریخ بعد از انقلاب اسلامی بود، که تنها هنرش آن بود که به اتکای گذشته انقلابیاش در نقش یک سیاستورز در برخی انتخاباتها و گروکشیهای قدرت به خوبی ایفای نقش میکرد و از طریق یک بازی سلبی بازی دیگران را بههم میزد. هر چند همیشه اینگونه نبود که او پیروز میدان باشد. هاشمی و نیروهایی از جنس خودش کمتر قادر به خلق محبوبیت و امکان رهبری جریانی بودند. آنها ظرفیتی برای بسیج عمومی در اختیار نداشتند و معمولا در همان لایههای بالای قدرت بازی خود را پی میگرفتند که تنهایی این روزهای حسن روحانی و علی لاریجانی را نیز باید از همین دریچه نگریست.
اصرار اولیه و تلاش بر ساخت و خلق یک میدان سیاسی متفاوت که برخیها از استعمال کار و رقابت سیاسی نیز ابا داشتند و آنرا به مثابه نوعی کبیره فرض میگرفتند از همان ابتدا نه اجازه تشکیل حزب در کشور را داد و نه هم توانست جز از طریق متصل بودن به پایههای غیرسیاسی، گامی کوچک بردارد و در نهایت هم بنا به طبیعت کار و یا هم با فشار و توسط دیگران «جمع» شد. اصرار بر ادبیات و ژستهایی که مربوط به گفتمان اوایل انقلاب و سالهای جنگ بود، و هنوز هم کسانی مصر به کاربرد آن هستند. همین گروه نقش بزرگی در تداوم وضعیت بلاتکلیفی سیاسی داشتند و چشم خود را بر اتفاقات، واقعیات و کنار رفتن قبلیها بستند تا به قول مرحوم هاشمی رفسنجانی جریان «آسیاب به نوبت» به سروقتشان خودشان نیز بیاید. از همان ابتدا دو جریان سیاسی و جناحی در کشور فعالیت داشته و منازعه خود را در موقعیتهای مختلف دنبال کردهاند.
تقریبا هر فرد و هر کنشی در تاریخ سیاسی و بهویژه انتخاباتی کشور ذیل این دو جریان قابل تعریف بوده است و اگر هم احیانا کسی میخواست خود را مستقل از آن دو حفظ کند در نهایت چارهای جز پناه بردن به یکی از آن دو جریان نداشت و یا هم ناخواسته در یکی از آن دو مضمحل میشد. این الگوی دوگانهی سیاسی مدل تقریبا پذیرفته شدهای در دموکراسیهای جهان است و ائتلاف و یا چرخشها و گردشهای منفعتی و موسمی در بازی قدرت را به حداقل میرساند. کنار رفتن لاریجانی یعنی کنار رفتن بسیاری دیگر از همین تیپ افراد در عرصه قدرت در ایران، که این امر میتواند به نوعی رادیکالیسم سیاسی و رسانهای برای غیریتهای هسته مرکزی فعلی حاکم بر مجلس و دولت منجر شود. غیریتهایی که از لحاظ عددی در اکثر انتخاباتهایی که رقابت به شکل دو جناح بوده، اکثریت آراء به مراتب بالاتری به دست آورده است. این محرومیت بر سطوح پایین جامعه بیتاثیر نخواهد بود و ممکن است به خلق جنبشهای مجازی و یا اعتراضی در قالبهای دیگر منجر شود؛ جنبشها و هستههایی که پیش از این ظرف انتخابات را فرصتی برای کنشگری و بیان مطالبات و دیدگاههای خود میدانستند. هنوز نیز هستند کسانی که این گونه وانمود میکنند که سیاست و رقابت سیاسی در هر حالتی ادامه دارد و پیاده شدن برخی از قطار و تنگتر شدن حلقه قدرت و احیانا محدود شدن رقابت یا اتفاق نیفتاده است و یا اتفاق مهمی نیست. تقابل و سر باز کردن برخی اختلافات جزیی میان مجلسیها و دولتیها را گروهی تکرار مدل تقابل سیاسی عنوان میکنند؛ ولی بر کسی پوشیده نیست که آنچه هست نه جزیی از سیاست که صرفا نوعی قهر درونگروهی و گروکشیهای قابل حل است. فارغ از کمیتها و اعداد و درصد مشارکتی که در انتخابات پیش روی مجلس در اسفند 1402 اتفاق خواهد افتاد، رخوت و فقدان روح رقابت در فضای فعلی سیاست ایران چیزی نیست که در کوتاهمدت قابل احیا باشد و نگران کنندهتر آن که این موضوع، چندان با اهمیت تلقی نمیشود و یا آن که اساسا چنین مسئلهای، «مسئله» دیده نمیشود تا شاهد غلبه سیاست آنتاگونیستی(تخاصم کامل و حذف) به جای آخرین بارقه های سیاست آگونیستی( سیاست رقابتی) در عرصه سیاست باشیم.
میانهروی بلاتکلیف و فاقد پایگاه مردمی اینک نه موضع مشخصی دارد که بتوانند واضح و شفاف حتی از حق خود دفاع کند و نه هم از دو طرف مورد پذیرش قرار میگیرد که اندکی به آینده امیدوار باشد. چهرههای موسوم به میانهرو جرات هیچ کنش و بیانیه شفاف را نیز ندارند. همچنان که مدتها بعد از ردصلاحیت علی لاریجانی وی به هر ترفندی متوسل شد تا حداقل اجازه انتشار دلایل رد صلاحیتش را رسانهای کند، اما مجوزی صادر نشد. عصر میانهروی بی آنکه هیچ توفیقی در عرصه واقعیت داشته باشد، حالا از منظر همان لقلقهی زبانی نیز به پایان رسیده است و اینکه «چارهی ملک» بعد از این چه خواهد بود باید منتظر ماند و اتفاقات عالم سیاست را نظاره گر بود که یقینا فضای امروز نمیتواند دائمی باشد. بهغیر از کسانی که چنین اتفاقاتی را فرصتی برای حفظ و انحصار قدرت میدانند، در نقطه مقابل برخیها خوشبینانه به این اتفاقات نگاه میکنند و آن را فرصتی برای امر سیاسی میدانند. گروهی نیز ناامیدانه صحنه را به تماشا نشستهاند و یا هم کنج عزلت گزیدهاند و البته گروه آخر نیز به تعبیر نیچهای با «بدبینی نیرومندانه» در پی نوعی کنشگری هستند.
در عالم منازعه سیاسی اگر بنا باشد حتی نگاهی غیر«اشمیتی» (سیاست دوست و دشمن) قائل باشیم، باز این خط میانهها ابهام بزرگی است که در تاریخ سیاسی ایران تلاششان از اعلام موجودیت بدون پشتوانه عملی بالاتر نرفته است. اگر زمانی این نقش برای هاشمی رفسنجانی تعریف میشد ولی حالا که با فاصله به تاریخ مراجعه میشود او در حیات سیاسی خود نه در میانه که اتفاقا بخش مهم و اصلی بسیاری از منازعات سیاسی در تاریخ بعد از انقلاب اسلامی بود، که تنها هنرش آن بود که به اتکای گذشته انقلابیاش در نقش یک سیاستورز در برخی انتخاباتها و گروکشیهای قدرت به خوبی ایفای نقش میکرد و از طریق یک بازی سلبی بازی دیگران را بههم میزد. هر چند همیشه اینگونه نبود که او پیروز میدان باشد. هاشمی و نیروهایی از جنس خودش کمتر قادر به خلق محبوبیت و امکان رهبری جریانی بودند. آنها ظرفیتی برای بسیج عمومی در اختیار نداشتند و معمولا در همان لایههای بالای قدرت بازی خود را پی میگرفتند که تنهایی این روزهای حسن روحانی و علی لاریجانی را نیز باید از همین دریچه نگریست.
اصرار اولیه و تلاش بر ساخت و خلق یک میدان سیاسی متفاوت که برخیها از استعمال کار و رقابت سیاسی نیز ابا داشتند و آنرا به مثابه نوعی کبیره فرض میگرفتند از همان ابتدا نه اجازه تشکیل حزب در کشور را داد و نه هم توانست جز از طریق متصل بودن به پایههای غیرسیاسی، گامی کوچک بردارد و در نهایت هم بنا به طبیعت کار و یا هم با فشار و توسط دیگران «جمع» شد. اصرار بر ادبیات و ژستهایی که مربوط به گفتمان اوایل انقلاب و سالهای جنگ بود، و هنوز هم کسانی مصر به کاربرد آن هستند. همین گروه نقش بزرگی در تداوم وضعیت بلاتکلیفی سیاسی داشتند و چشم خود را بر اتفاقات، واقعیات و کنار رفتن قبلیها بستند تا به قول مرحوم هاشمی رفسنجانی جریان «آسیاب به نوبت» به سروقتشان خودشان نیز بیاید. از همان ابتدا دو جریان سیاسی و جناحی در کشور فعالیت داشته و منازعه خود را در موقعیتهای مختلف دنبال کردهاند.
تقریبا هر فرد و هر کنشی در تاریخ سیاسی و بهویژه انتخاباتی کشور ذیل این دو جریان قابل تعریف بوده است و اگر هم احیانا کسی میخواست خود را مستقل از آن دو حفظ کند در نهایت چارهای جز پناه بردن به یکی از آن دو جریان نداشت و یا هم ناخواسته در یکی از آن دو مضمحل میشد. این الگوی دوگانهی سیاسی مدل تقریبا پذیرفته شدهای در دموکراسیهای جهان است و ائتلاف و یا چرخشها و گردشهای منفعتی و موسمی در بازی قدرت را به حداقل میرساند. کنار رفتن لاریجانی یعنی کنار رفتن بسیاری دیگر از همین تیپ افراد در عرصه قدرت در ایران، که این امر میتواند به نوعی رادیکالیسم سیاسی و رسانهای برای غیریتهای هسته مرکزی فعلی حاکم بر مجلس و دولت منجر شود. غیریتهایی که از لحاظ عددی در اکثر انتخاباتهایی که رقابت به شکل دو جناح بوده، اکثریت آراء به مراتب بالاتری به دست آورده است. این محرومیت بر سطوح پایین جامعه بیتاثیر نخواهد بود و ممکن است به خلق جنبشهای مجازی و یا اعتراضی در قالبهای دیگر منجر شود؛ جنبشها و هستههایی که پیش از این ظرف انتخابات را فرصتی برای کنشگری و بیان مطالبات و دیدگاههای خود میدانستند. هنوز نیز هستند کسانی که این گونه وانمود میکنند که سیاست و رقابت سیاسی در هر حالتی ادامه دارد و پیاده شدن برخی از قطار و تنگتر شدن حلقه قدرت و احیانا محدود شدن رقابت یا اتفاق نیفتاده است و یا اتفاق مهمی نیست. تقابل و سر باز کردن برخی اختلافات جزیی میان مجلسیها و دولتیها را گروهی تکرار مدل تقابل سیاسی عنوان میکنند؛ ولی بر کسی پوشیده نیست که آنچه هست نه جزیی از سیاست که صرفا نوعی قهر درونگروهی و گروکشیهای قابل حل است. فارغ از کمیتها و اعداد و درصد مشارکتی که در انتخابات پیش روی مجلس در اسفند 1402 اتفاق خواهد افتاد، رخوت و فقدان روح رقابت در فضای فعلی سیاست ایران چیزی نیست که در کوتاهمدت قابل احیا باشد و نگران کنندهتر آن که این موضوع، چندان با اهمیت تلقی نمیشود و یا آن که اساسا چنین مسئلهای، «مسئله» دیده نمیشود تا شاهد غلبه سیاست آنتاگونیستی(تخاصم کامل و حذف) به جای آخرین بارقه های سیاست آگونیستی( سیاست رقابتی) در عرصه سیاست باشیم.
میانهروی بلاتکلیف و فاقد پایگاه مردمی اینک نه موضع مشخصی دارد که بتوانند واضح و شفاف حتی از حق خود دفاع کند و نه هم از دو طرف مورد پذیرش قرار میگیرد که اندکی به آینده امیدوار باشد. چهرههای موسوم به میانهرو جرات هیچ کنش و بیانیه شفاف را نیز ندارند. همچنان که مدتها بعد از ردصلاحیت علی لاریجانی وی به هر ترفندی متوسل شد تا حداقل اجازه انتشار دلایل رد صلاحیتش را رسانهای کند، اما مجوزی صادر نشد. عصر میانهروی بی آنکه هیچ توفیقی در عرصه واقعیت داشته باشد، حالا از منظر همان لقلقهی زبانی نیز به پایان رسیده است و اینکه «چارهی ملک» بعد از این چه خواهد بود باید منتظر ماند و اتفاقات عالم سیاست را نظاره گر بود که یقینا فضای امروز نمیتواند دائمی باشد. بهغیر از کسانی که چنین اتفاقاتی را فرصتی برای حفظ و انحصار قدرت میدانند، در نقطه مقابل برخیها خوشبینانه به این اتفاقات نگاه میکنند و آن را فرصتی برای امر سیاسی میدانند. گروهی نیز ناامیدانه صحنه را به تماشا نشستهاند و یا هم کنج عزلت گزیدهاند و البته گروه آخر نیز به تعبیر نیچهای با «بدبینی نیرومندانه» در پی نوعی کنشگری هستند.