مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛«چلهای در خُم برآر و چلهای اندر سَبو/ همچون مَی صافی شو آنگه در دل مینا نشین»
شوچله، شب زایش مهر (میترا) است و این شب تار و بلند، در کهگیلویه و بویراحمد، «شو چِلَه» نامیده میشود. شبی طولانی و سیاه که به امید پیروزی نور بر تاریکی، زایش خورشید و جهانگیری آفتاب، آن را در مناطق مختلف کهگیلویه و بویراحمد، بسانِ دگر نقاط ایران زمین، جشن میگیرند.
در ادبیات زبان لری و فرهنگ کهن کهگیلویه و بویراحمد، شب پایانی پاییز و شب نخست زمستان را «شو چِلَه» مینامند. این شب، نخستین شب «چلهی گَپو» است. شبی سیاه و دراز که مردمان این سامان، پس از شب زندهْ داری با پاییز وداع میکنند و پس از آن، سردی دی ماه و زمستان آغاز میشود.
در ایل، این شب، پُر اهمیت است و آن را جشن میگیرند. زنان و مردان دور هم جمع شده و شب را با جشن و سورگانی، به طلوع صبح و آفتاب میرسانند.
در این شب، کاشانهی ریش سپید یا بزرگتر و «گَفْتر» ایل، میزبان شوی چله و مردمانش است.
«هفت لشکر» خوانان ایل، «فلک ناز» خوانان و «پیشه» زنان، در گوشهای از مجلس، مجلس آرایی میکنند. در کهگیلویه و بویراحمد، به شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، هفت لشکر میگویند.
صدای گیرا و غُرای
به نام خداوند جان و خرد/کزین برتر اندیشه برنگذرد…هر که شاهنامه خوانی کند/ چو مرد و چو زن پهلوانی کند…» هفت لشکر خوان ایل، از هر طرف، تا هفت آبادی به گوش میرسد. همه در مجلس هفت لشکر خوانی، خموش، سرتاپا چشم میشوند و گوش:
با هر بیتی از هفت لشکر، گاه، شخصیتهای اسطورهای تشویق میشوند و گاه، با حماسه سرایی هر رزم و بزم و خوان ومان و سانی از پهلوانان و یَلان، صدای آه و افسوس شنیده میشود؛ و اشک و لبخند بر گونهها نقش میبندد. یاد یلان و پهلوانان درگذشته ایل، مجلس را فرا میگیرد.
گوشت و استخوان رگ و پی بویراحمدیها با شاهنامه ممزوج شده است. علاوه بر جغرافیای بویراحمد که بسی نامها و نشانها از زال و بیژن و کیخسرو و شاهان و پهلوانان دارد؛ رستم و سهراب و رودابه و کیکاووس و سیاووش و تهمینه و کیخسرو و فرامرز و برزو و گودرز و گردآفرید در ایل فراوان است. بویراحمدی ها، نام را نشان بزرگی نمیدانند؛ بلْ، جوهر مردی را نشانی از نام آوری میداند. رستم و گردآفریدی را میپسندند که بسان رستم رزمآور باشد و بسان گردآفرید، «کَی بِنُو» ییْ شیرزن!
پس از آیین هفت لشکر خوانی، فلک نازخوانی، تعریف از جنگ و روزهای تنگ ایل، رویت روایت زیبایی ست؛ گاه تلخ و گاه، شیرین! محاکات پیران، سرآغاز قصیدهای به درازای شب یلدا است. گاه نیز، مقومهای «داینی داینی»، «دی بلال»، «یار یار» و… نیز سراییده میشود و بر جان و دل میهمانان و شو چله نشینان، مینشیند.
در این شب، در «مَجْمعه» ای مُزین به «گندم بِرِشْته»، «گِمَکْ»، «مَویْز»، «کَلَهْ خُنْگْ»، «بَنْ»، «سِیْسه»، و «نار» و تنقلات محلی استان که محصول طبیعت زیبای استان هستند، از میهمانان پذیرایی میشود. امروزه، آجیل، هندوانه و شیرینی و شکلات به بهای خونبهای پدر مفسدان اقتصادی، بر سفرههای یلدا دیده میشود که در این استان، چنین رسمی نبوده است: نه نامی از یلدای عربی بوده و نه نشانی از سفره آرایی و آیینهای گرته برداری شده از فرهنگهای غریب شرقی و غربی در این دیار!
با پیروزی «تِشکِ اَفْتو» بر سیاهی و تاریکی شو چله، چله گپو شروع میشود. این چله، چهل روز نخست زمستان است. از یکم دیماه تا دهم بهمن ماه، چله گپو ست. از روز یازدهم بهمن «چلهی کُوشْکُو» یا چلهی کوچک، آغاز میشود. چله کوشکو یا چلهی «کِچِلُو» و به عبارتی چلهی کوچک، بیست روز است و با روز سیام بهمن ماه، به فرجام میرسد.
چهار روز آخر چلهی گپو- هفتم، هشتم، نهم و دهم بهمن ماه- و چهار روز نخست چله کوشکو- یازدهم، دوازدهم، سیزدهم و چهاردهم بهمن ماه- را «چارچار» میگویند. به دلیل نزدیکی و وجود این دو چهار روز در کنار هم، این بازه زمانی هشت روزه، به «چارچار»، معروف است. اوج سوز و سرما در چارچار، شبهای سردی را در مناطق مختلف استان به ویژه مناطق سردسیر یا همان «سَرْحَیْ» به ارمغان میآورد. شبهایی که تنها کندههای درختان بلوط در «چاله» ها یا همان شومینههای امروزی، پر تش و «اَنْگِشْتْ» منازل ایلیاتی را گرم میکند.
پس از چارچار، «شستم» پایان چله کوشکو- و چله هاست. در این روز، هوا رو به گرمی میرود و به قول ما بویراحمدی ها: «تَکِ سَرْما ایشْکَیِْ!»
در باورهاست که با شروع زمستان و سردی هوا و سوز سرمای چله ها، آب در تنگِ «مِهریون» یا همان «مِهریان»، قطره قطره چکیده و «مِیْل» یا ستون یخی ستبر و مرتفعی به ارتفاع افزون بر ده متر با قطر افزون بر یک متر، شکل میگیرد. تنگه مهریان- یا مهریون- و «میل» مهریون، از زیباییهای گردشگری بویراحمد است که هنوز سازمانهای متولی نتوانستهاند در معرفی آن و ایجاد زیرساختهای مناسب صنعت گردشگری و جذب و جلب گردشگر، قدمی علمی و اصولی بردارند.
با فرا رسیدن شستم، میل مهریون، با صدای رعد و برق یا همان «غُرُمْ تِراقْ»، نرم نرمکْ، تَرَکی بر میدارد و سرآغاز شکستن این ستون مرتفع یخی آغاز میشود. در این هنگام، مثلی ست مشهور که میگویند:
«شَستُمْ، اِشْکَهْسُم!»
که به نوعی این تمثیل اشارتی به شکست سرما و فرا رسیدن گرما دارد.
پس از طی ده روز از اسفند، «هَفتایُم» از راه میرسد. ده روز که از اسفند میگذرد، با صدای مهیبی، همینهی «میل مهریون»، در هم میشکند و بر زمین میافتد. بنابراین میگویند: «هَفْتایُم، اُفْتایُم!» در این مقطع زمانی، زمین رو به گرمی میرود و سرما رخت سفر بر میبندد.
پس از پایان چله ها، شستم و هفتایم، دالو پیرزن، که در پی پسران خویش «اَهمَیْیل و مُوْهْمَییل» در تکاپوست؛ «جِمَتْ تَشیْ» یا به عبارتی مشعلی افروخته از شاهبلوط را برداشته و با فریاد زدن نام پسرهایش، آن را با قدرت پرتاب میکند. اگر «جمت تش» در آب افتاد، بر این باوریم که سال آینده، سالی پُربِشت و باران و حاصلخیزی را خواهیم داشت و اگر، جمت تش در خشکی افتد؛ سال آتی، سالی خشک و کم بار و باران را در پی خواهیم داشت.
پس از هفتایم، با صدای پرندگان و وزش بادهای گرم، مردم و طبیعت، آرام آرام به استقبال عید نوروز میروند.
رسم «چارشنبه سُوری»، خانه تکانی و شب نوروز یا شو «چاله گرمْکُنونْ» را خواهیم داشت که هریک، خرده فرهنگ و آداب ادیبی در برگزاری دارد. انشاالله در مقالی مجزا، این خرده فرهنگ ها، باز از زبان همین رسانه، تقدیم نگاه مهربان و زیبانگر خوانندگان جان خواهد شد؛ تا در ساحت علاقهمندان و یاران ندیم چه در نظر آید! در شب «چله» برای تبریک و تبرّک میگویند:
شو چِلَتْ وَ خیر!
و پاسخ میشنوند: مجالِتْ وَ خیرْ! »
سروش درست
شو چله ۱۴۰۱خ
یاسیچ یلدایی
شوچله، شب زایش مهر (میترا) است و این شب تار و بلند، در کهگیلویه و بویراحمد، «شو چِلَه» نامیده میشود. شبی طولانی و سیاه که به امید پیروزی نور بر تاریکی، زایش خورشید و جهانگیری آفتاب، آن را در مناطق مختلف کهگیلویه و بویراحمد، بسانِ دگر نقاط ایران زمین، جشن میگیرند.
در ادبیات زبان لری و فرهنگ کهن کهگیلویه و بویراحمد، شب پایانی پاییز و شب نخست زمستان را «شو چِلَه» مینامند. این شب، نخستین شب «چلهی گَپو» است. شبی سیاه و دراز که مردمان این سامان، پس از شب زندهْ داری با پاییز وداع میکنند و پس از آن، سردی دی ماه و زمستان آغاز میشود.
در ایل، این شب، پُر اهمیت است و آن را جشن میگیرند. زنان و مردان دور هم جمع شده و شب را با جشن و سورگانی، به طلوع صبح و آفتاب میرسانند.
در این شب، کاشانهی ریش سپید یا بزرگتر و «گَفْتر» ایل، میزبان شوی چله و مردمانش است.
«هفت لشکر» خوانان ایل، «فلک ناز» خوانان و «پیشه» زنان، در گوشهای از مجلس، مجلس آرایی میکنند. در کهگیلویه و بویراحمد، به شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، هفت لشکر میگویند.
صدای گیرا و غُرای
به نام خداوند جان و خرد/کزین برتر اندیشه برنگذرد…هر که شاهنامه خوانی کند/ چو مرد و چو زن پهلوانی کند…» هفت لشکر خوان ایل، از هر طرف، تا هفت آبادی به گوش میرسد. همه در مجلس هفت لشکر خوانی، خموش، سرتاپا چشم میشوند و گوش:
با هر بیتی از هفت لشکر، گاه، شخصیتهای اسطورهای تشویق میشوند و گاه، با حماسه سرایی هر رزم و بزم و خوان ومان و سانی از پهلوانان و یَلان، صدای آه و افسوس شنیده میشود؛ و اشک و لبخند بر گونهها نقش میبندد. یاد یلان و پهلوانان درگذشته ایل، مجلس را فرا میگیرد.
گوشت و استخوان رگ و پی بویراحمدیها با شاهنامه ممزوج شده است. علاوه بر جغرافیای بویراحمد که بسی نامها و نشانها از زال و بیژن و کیخسرو و شاهان و پهلوانان دارد؛ رستم و سهراب و رودابه و کیکاووس و سیاووش و تهمینه و کیخسرو و فرامرز و برزو و گودرز و گردآفرید در ایل فراوان است. بویراحمدی ها، نام را نشان بزرگی نمیدانند؛ بلْ، جوهر مردی را نشانی از نام آوری میداند. رستم و گردآفریدی را میپسندند که بسان رستم رزمآور باشد و بسان گردآفرید، «کَی بِنُو» ییْ شیرزن!
پس از آیین هفت لشکر خوانی، فلک نازخوانی، تعریف از جنگ و روزهای تنگ ایل، رویت روایت زیبایی ست؛ گاه تلخ و گاه، شیرین! محاکات پیران، سرآغاز قصیدهای به درازای شب یلدا است. گاه نیز، مقومهای «داینی داینی»، «دی بلال»، «یار یار» و… نیز سراییده میشود و بر جان و دل میهمانان و شو چله نشینان، مینشیند.
در این شب، در «مَجْمعه» ای مُزین به «گندم بِرِشْته»، «گِمَکْ»، «مَویْز»، «کَلَهْ خُنْگْ»، «بَنْ»، «سِیْسه»، و «نار» و تنقلات محلی استان که محصول طبیعت زیبای استان هستند، از میهمانان پذیرایی میشود. امروزه، آجیل، هندوانه و شیرینی و شکلات به بهای خونبهای پدر مفسدان اقتصادی، بر سفرههای یلدا دیده میشود که در این استان، چنین رسمی نبوده است: نه نامی از یلدای عربی بوده و نه نشانی از سفره آرایی و آیینهای گرته برداری شده از فرهنگهای غریب شرقی و غربی در این دیار!
با پیروزی «تِشکِ اَفْتو» بر سیاهی و تاریکی شو چله، چله گپو شروع میشود. این چله، چهل روز نخست زمستان است. از یکم دیماه تا دهم بهمن ماه، چله گپو ست. از روز یازدهم بهمن «چلهی کُوشْکُو» یا چلهی کوچک، آغاز میشود. چله کوشکو یا چلهی «کِچِلُو» و به عبارتی چلهی کوچک، بیست روز است و با روز سیام بهمن ماه، به فرجام میرسد.
چهار روز آخر چلهی گپو- هفتم، هشتم، نهم و دهم بهمن ماه- و چهار روز نخست چله کوشکو- یازدهم، دوازدهم، سیزدهم و چهاردهم بهمن ماه- را «چارچار» میگویند. به دلیل نزدیکی و وجود این دو چهار روز در کنار هم، این بازه زمانی هشت روزه، به «چارچار»، معروف است. اوج سوز و سرما در چارچار، شبهای سردی را در مناطق مختلف استان به ویژه مناطق سردسیر یا همان «سَرْحَیْ» به ارمغان میآورد. شبهایی که تنها کندههای درختان بلوط در «چاله» ها یا همان شومینههای امروزی، پر تش و «اَنْگِشْتْ» منازل ایلیاتی را گرم میکند.
پس از چارچار، «شستم» پایان چله کوشکو- و چله هاست. در این روز، هوا رو به گرمی میرود و به قول ما بویراحمدی ها: «تَکِ سَرْما ایشْکَیِْ!»
در باورهاست که با شروع زمستان و سردی هوا و سوز سرمای چله ها، آب در تنگِ «مِهریون» یا همان «مِهریان»، قطره قطره چکیده و «مِیْل» یا ستون یخی ستبر و مرتفعی به ارتفاع افزون بر ده متر با قطر افزون بر یک متر، شکل میگیرد. تنگه مهریان- یا مهریون- و «میل» مهریون، از زیباییهای گردشگری بویراحمد است که هنوز سازمانهای متولی نتوانستهاند در معرفی آن و ایجاد زیرساختهای مناسب صنعت گردشگری و جذب و جلب گردشگر، قدمی علمی و اصولی بردارند.
با فرا رسیدن شستم، میل مهریون، با صدای رعد و برق یا همان «غُرُمْ تِراقْ»، نرم نرمکْ، تَرَکی بر میدارد و سرآغاز شکستن این ستون مرتفع یخی آغاز میشود. در این هنگام، مثلی ست مشهور که میگویند:
«شَستُمْ، اِشْکَهْسُم!»
که به نوعی این تمثیل اشارتی به شکست سرما و فرا رسیدن گرما دارد.
پس از طی ده روز از اسفند، «هَفتایُم» از راه میرسد. ده روز که از اسفند میگذرد، با صدای مهیبی، همینهی «میل مهریون»، در هم میشکند و بر زمین میافتد. بنابراین میگویند: «هَفْتایُم، اُفْتایُم!» در این مقطع زمانی، زمین رو به گرمی میرود و سرما رخت سفر بر میبندد.
پس از پایان چله ها، شستم و هفتایم، دالو پیرزن، که در پی پسران خویش «اَهمَیْیل و مُوْهْمَییل» در تکاپوست؛ «جِمَتْ تَشیْ» یا به عبارتی مشعلی افروخته از شاهبلوط را برداشته و با فریاد زدن نام پسرهایش، آن را با قدرت پرتاب میکند. اگر «جمت تش» در آب افتاد، بر این باوریم که سال آینده، سالی پُربِشت و باران و حاصلخیزی را خواهیم داشت و اگر، جمت تش در خشکی افتد؛ سال آتی، سالی خشک و کم بار و باران را در پی خواهیم داشت.
پس از هفتایم، با صدای پرندگان و وزش بادهای گرم، مردم و طبیعت، آرام آرام به استقبال عید نوروز میروند.
رسم «چارشنبه سُوری»، خانه تکانی و شب نوروز یا شو «چاله گرمْکُنونْ» را خواهیم داشت که هریک، خرده فرهنگ و آداب ادیبی در برگزاری دارد. انشاالله در مقالی مجزا، این خرده فرهنگ ها، باز از زبان همین رسانه، تقدیم نگاه مهربان و زیبانگر خوانندگان جان خواهد شد؛ تا در ساحت علاقهمندان و یاران ندیم چه در نظر آید! در شب «چله» برای تبریک و تبرّک میگویند:
شو چِلَتْ وَ خیر!
و پاسخ میشنوند: مجالِتْ وَ خیرْ! »
سروش درست
شو چله ۱۴۰۱خ
یاسیچ یلدایی
درود ها بر این قلم و رسانه وزین!
پاس فرهنگ، سپاس هویت است.
سپاس