تاریخ انتشار
جمعه ۱ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۲۲:۰۳
کد مطلب : ۴۴۳۷۸۵
تحلیلی بر فضای سیاسی شهرستانهای بویراحمد، دنا و مارگون؛
پاشنه آشیل روشنفکر؛ آیا سلسله انتصابات بینتیجه ادامهدار خواهد بود؟
۱۰
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛ اگر چه مدت زیادی از پیروزی مهدی روشنفکر در دور قبلی انتخابات مجلس گذشته، اما مرور فرایندی که روشنفکر در دل آن پیروز انتخابات شد، مملو از درسهایی است که از یک طرف فضای فعلی سیاسی بویراحمد را به خوبی روایت میکنند و از طرف دیگر میتوان از دل عواقب آن آینده سیاسی روشنفکر را پیش بینی کرد.
بر همگان روشن است که ۲ عامل مهم روشنفکر را پیروز انتخابات کرد: عامل اول را میتوان «معترضان خروشان» نامید. این گروه موجی از مردم بودند که به لحاظ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی از شرایط وقت به ستوه آمده بودند و به دنبال نسیمی میگشتند که بوی تغییر دهد. این نسیم را مهدی روشنفکر وزید و «معترضان خروشان» از آن استقبال کردند و بعدها کمپین «ندای وحدت» نام نهاده شد. این گروه توزیعی فراقبیلهای از مردم شهرستان بودند که نه تابعی از طایفه بود نه تابعی از مکان و جغرافیا. خیلیها معتقدند که کاراکتر روشنفکر کمترین نقش را در این استقبال ایفا کرد: با این حال به عقیده نویسنده نقش زیرکی روشنفکر و کاریزمای او در شکل گیری آن را نمیتوان انکار کرد.
دومین عامل را میتوان سیاسیون منفعت طلبی نامید که منافع خود را هم راستا با نسیم تغییر یافتند و با آن هم جهت شدند. این گروه یا اصول گرایانی بودند که از وحدت حزبی نا امید شده بودند یا هم از اصلاح طلبانی بودند که با پایان دولت روحانی و فشار بحرانهای اقتصادی، از استقبال دوباره مردم نا امید شده بودند. واضح است که نزدیکی این گروههای ثانویه به روشنفکر تنها زاییده تشکیلات قدرتمند در هسته اولیه کمپین او بود.
اکنون که ۲ سال از سکاندراری روشنفکر بر کرسی مجلس میگذرد و رنگ لباس دولت هم همرنگ با لباس او است، راحتتر میتوان عملکرد او را نقد کرد.
در یک دسته بندی میتوان فضای فعال سیاسی این روزهای شهرستان بویراحمد را در شرایط فعلی به یک مثلث تقسیم کرد. مثلثی که در یک رأس آن مهدی روشنفکر نشسته، که به دنبال تحکیم پایههای خود برای تمدید جایگاه خود در انتخابات دور بعدی است.
یک رأس آن سیاسون موسوم به گروه انقلابی هستند که در تلاشاند تا به هر نحو کرسی دور بعد را از روشنفکر گرفته و به کاندید مورد تأیید خود که اتفاقاً در دوره قبل از روشنفکر شکست خورد، برگردانند. در رأس سوم نیز دو نماینده دیگر استان به عنوان رقبای روشنفکر قرار دارند که به طور جدی با روشنفکر در تقسیم قدرت در رقابتند. بنابراین هر تغییری در فضای سیاسی در شرایط فعلی، نتیجه بر هم کنش نیروی این ۳ ضلع است. برداشت غالب در جامعه این است که تاکنون روشنفکر میدان بازی را به وضوح از دو ضلع دیگر باخته است. مروری بر انتصابات اخیر مهر تاییدی است بر صحت این ادعا.
از یک طرف تاکنون زور دو نماینده دیگر بر روشنفکر در بسیاری از انتصابات چربیده و از طرف دیگر ضلع موسوم به انقلابیون در بسیاری از فرصتها فضا را بر روشنفکر تنگ کردهاند.
بنابراین در این شرایط باید این سؤال را پرسید که آینده سیاسی روشنفکر به چه سمتی میرود؟
برای پاسخ به این سؤال باید وضعیت آینده روشنفکر را از ۳ زاویه بررسی کرد:
زاویه اول میزان محبوبیت او در بین هسته اصلی و اولیه ندای وحدت است؛ همانهایی که از ابتدای ظهور روشنفکر برای پیروزی او از زمان و مال خود به هر نحو سرمایه گذرای میکردند. تمام شواهد نشان میدهد اگر همین روند ادامه داشته باشد، نه تنها این گروه دیگر از او حمایت نمیکنند، بلکه در آینده در جبهههای مقابل او سرمایه گذاری میکنند.
بر همگان روشن است که امروزه نه تنها شیرازه کمپین ندای وحدت که مردم سطح خیابان در قلب آن بودند از هم پاشیده، بلکه نخبگان و تیم تولید ایده او هم روز به روز از او فاصله میگیرند؛ تنها دلیل این فاصله این است که آنها به این نتیجه رسیدهاند که روشنفکر توانایی پاسخ گویی به خواستههای آنها را ندارد؛ چه سیاسی و چه اقتصادی. بنابراین در خصوص زاویه اول، اگر روشنفکر استراتژی جدید نچیند، از قلب کمپین خود شکست میخورد.
زاویه دوم، گروهی ثانویه از اصولگرایان و اصلاح طالبانی بودند که در حاشیه و متاخرا به کمپین او پیوستند. از همان ابتدا معلوم بود که این گروه به کمپین ندای وحدت پیوستند، چون کمپین هسته قوی داشت. کمتر کسی شک دارد که اگر هسته کمپین روشنفکر از هم بپاشد، این گروه به جناحهای سیاسی اصیل خود پیوسته و فضای انتخابات دوباره به دو قطب چپ و راست کلاسیک تبدیل میشود؛ فضایی که قطعاً روشنفکر هیچ جایی در آن ندارد.
زاویه سوم، عملکرد سیاسی و اقتصادی روشنفکر است. به این معنا که آیا او میتواند به حدی به لحاظ اقتصادی و سیاسی تغییر چشمگیر ایجاد کند، که جامعه به عنوان یک کل در دور بعدی به او «آری» بگوید؟ هیچ شاهدی از تغییر چشمگیر اقتصادیوسیاسی در دو سال آینده وجود ندارد. به لحاظ سیاسی، از یک سو تقریباً در همه انتصابات اخیر، روشنفکر زمین بازی را به دونماینده دیگر استان باخته و از سوی دیگر هم در انتصاباتی که سهم روشنفکر بوده، عمده انتصابات بیشتر با مداخله گروه موسوم به انقلابیون صورت گرفته و گزینههای انتخاب شده خود را بیشتر وفادار به این گروه میدانند تا روشنفکر. عملکرد سیاسی او به حدی ضعیف بوده که در جایگاههای کلیدی استان تقریباً هیچ نیرویی را نمیتوان مثال زد که به صورت کامل به او وفادار باشد. در عمده انتصابات اگر چه او بسیاری از نیروهای وفادار خود را ابتدا برای گزینش معرفی کرده، اما در نهایت قدرت لازم برای حمایت از آنها را نداشته است. بعضیها استدلال میکنند که او سعی دارد صرفاً با معرفی گزینههای متعدد، رضایت بخشزیادیاز هواداران هسته خود را جلب کند، اما بر همگان روشن است که استراتژی معرفی بدون حمایت، بیشتر به تولید تفرقه ختم میشود تا جلب نظر. بنابراین جامعه هم به این نتیجه رسیده که روشنفکر حداقل تاکنون قدرت کافی برای دگرگونی سیاسی یا اقتصادی نشان نداده است.
اتفاقاتی که در روزهای اخیر در خصوص انتصاب مدیرکل آموزش و پرورش افتاده، بر ادعاهای ذکر شده صحه میگذارند.
روشنفکر که حوزه تخصص و محل مورد نفوذ خود را آموزش میدانست، هیچ استراتژی منسجمی برای معرفی مدیر این حوزه ندارد.
از معرفی نیروهای اصلاح طلب گرفته، تا سرمایه گذاری روی گزینههایی که در عمل به گروه اصولگرایان وفادارست همه حکایت از یک فضای بدون استراتژی، رهاشده و عاری از رهبری سیستماتیک دارد.
فضایی که در آن نه تنها اصول توزیع منطقهای و طایفهای فراموش شده، بلکه روشنفکر قدرت انتخاب گزینههای همسو با برنامههای توسعهای خود را هم ندارد.
ایندر حالی است که در تمامی سیستمهای سیاسی، اولین معیار انسجام سیستم، کاریزمای رهبر سیاسی در چینش افراد همگرا و همسو با خود است. واقعیت این است که جامعه به این باور رسیده که روشنفکر حتی قدرت لازم برای انتخاب مستقل نیروی وفادار به خود را ندارد. فضایی که اگر ادامه دار باشد، از کمپین متشکل ندای وحدت یک روشنفکر تنها به جای میگذارد و زمینه را برگشت به فضای دوقطبی سنتی فراهم میکند.
اگر چه از هر ۳ زاویه بررسی شده، تاکنون پایههای تشکیلات روشنفکر متزلزل شده و چشم انداز بر او مات، اما آینده قابل پیش بینی نیست. به نظر میرسد روشنفکر هنوز فرصت دارد تا با کاریزمایش ستونهای متزلزل تشکیلاتش را مستحکم سازد؛ همان کاریزمایی که روشنفکر در سایهاش در زمان درست و در مکان مناسب ظهور کرد و موج سوم فضای سیاسی را رهبری کرد. تحلیل عمده این است که انتصاب مدیر حوزه آموزش و پرورش، یکی از مهمترین حوزههای آزمون روشنفکر از منظر افکار عمومی است. باید دید آیا یک انتصاب ضعیف حوزه مورد تخصص روشنفکر را به پاشنه آشیل او تبدیل میکند، یا خیر؟ آیا روشنفکر قدرت انتخاب یک نیروی مقبول بدنه ندای وحدت و هسته مرکزی وفادار و همسو را از خود نشان میدهد.
بر همگان روشن است که ۲ عامل مهم روشنفکر را پیروز انتخابات کرد: عامل اول را میتوان «معترضان خروشان» نامید. این گروه موجی از مردم بودند که به لحاظ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی از شرایط وقت به ستوه آمده بودند و به دنبال نسیمی میگشتند که بوی تغییر دهد. این نسیم را مهدی روشنفکر وزید و «معترضان خروشان» از آن استقبال کردند و بعدها کمپین «ندای وحدت» نام نهاده شد. این گروه توزیعی فراقبیلهای از مردم شهرستان بودند که نه تابعی از طایفه بود نه تابعی از مکان و جغرافیا. خیلیها معتقدند که کاراکتر روشنفکر کمترین نقش را در این استقبال ایفا کرد: با این حال به عقیده نویسنده نقش زیرکی روشنفکر و کاریزمای او در شکل گیری آن را نمیتوان انکار کرد.
دومین عامل را میتوان سیاسیون منفعت طلبی نامید که منافع خود را هم راستا با نسیم تغییر یافتند و با آن هم جهت شدند. این گروه یا اصول گرایانی بودند که از وحدت حزبی نا امید شده بودند یا هم از اصلاح طلبانی بودند که با پایان دولت روحانی و فشار بحرانهای اقتصادی، از استقبال دوباره مردم نا امید شده بودند. واضح است که نزدیکی این گروههای ثانویه به روشنفکر تنها زاییده تشکیلات قدرتمند در هسته اولیه کمپین او بود.
اکنون که ۲ سال از سکاندراری روشنفکر بر کرسی مجلس میگذرد و رنگ لباس دولت هم همرنگ با لباس او است، راحتتر میتوان عملکرد او را نقد کرد.
در یک دسته بندی میتوان فضای فعال سیاسی این روزهای شهرستان بویراحمد را در شرایط فعلی به یک مثلث تقسیم کرد. مثلثی که در یک رأس آن مهدی روشنفکر نشسته، که به دنبال تحکیم پایههای خود برای تمدید جایگاه خود در انتخابات دور بعدی است.
یک رأس آن سیاسون موسوم به گروه انقلابی هستند که در تلاشاند تا به هر نحو کرسی دور بعد را از روشنفکر گرفته و به کاندید مورد تأیید خود که اتفاقاً در دوره قبل از روشنفکر شکست خورد، برگردانند. در رأس سوم نیز دو نماینده دیگر استان به عنوان رقبای روشنفکر قرار دارند که به طور جدی با روشنفکر در تقسیم قدرت در رقابتند. بنابراین هر تغییری در فضای سیاسی در شرایط فعلی، نتیجه بر هم کنش نیروی این ۳ ضلع است. برداشت غالب در جامعه این است که تاکنون روشنفکر میدان بازی را به وضوح از دو ضلع دیگر باخته است. مروری بر انتصابات اخیر مهر تاییدی است بر صحت این ادعا.
از یک طرف تاکنون زور دو نماینده دیگر بر روشنفکر در بسیاری از انتصابات چربیده و از طرف دیگر ضلع موسوم به انقلابیون در بسیاری از فرصتها فضا را بر روشنفکر تنگ کردهاند.
بنابراین در این شرایط باید این سؤال را پرسید که آینده سیاسی روشنفکر به چه سمتی میرود؟
برای پاسخ به این سؤال باید وضعیت آینده روشنفکر را از ۳ زاویه بررسی کرد:
زاویه اول میزان محبوبیت او در بین هسته اصلی و اولیه ندای وحدت است؛ همانهایی که از ابتدای ظهور روشنفکر برای پیروزی او از زمان و مال خود به هر نحو سرمایه گذرای میکردند. تمام شواهد نشان میدهد اگر همین روند ادامه داشته باشد، نه تنها این گروه دیگر از او حمایت نمیکنند، بلکه در آینده در جبهههای مقابل او سرمایه گذاری میکنند.
بر همگان روشن است که امروزه نه تنها شیرازه کمپین ندای وحدت که مردم سطح خیابان در قلب آن بودند از هم پاشیده، بلکه نخبگان و تیم تولید ایده او هم روز به روز از او فاصله میگیرند؛ تنها دلیل این فاصله این است که آنها به این نتیجه رسیدهاند که روشنفکر توانایی پاسخ گویی به خواستههای آنها را ندارد؛ چه سیاسی و چه اقتصادی. بنابراین در خصوص زاویه اول، اگر روشنفکر استراتژی جدید نچیند، از قلب کمپین خود شکست میخورد.
زاویه دوم، گروهی ثانویه از اصولگرایان و اصلاح طالبانی بودند که در حاشیه و متاخرا به کمپین او پیوستند. از همان ابتدا معلوم بود که این گروه به کمپین ندای وحدت پیوستند، چون کمپین هسته قوی داشت. کمتر کسی شک دارد که اگر هسته کمپین روشنفکر از هم بپاشد، این گروه به جناحهای سیاسی اصیل خود پیوسته و فضای انتخابات دوباره به دو قطب چپ و راست کلاسیک تبدیل میشود؛ فضایی که قطعاً روشنفکر هیچ جایی در آن ندارد.
زاویه سوم، عملکرد سیاسی و اقتصادی روشنفکر است. به این معنا که آیا او میتواند به حدی به لحاظ اقتصادی و سیاسی تغییر چشمگیر ایجاد کند، که جامعه به عنوان یک کل در دور بعدی به او «آری» بگوید؟ هیچ شاهدی از تغییر چشمگیر اقتصادیوسیاسی در دو سال آینده وجود ندارد. به لحاظ سیاسی، از یک سو تقریباً در همه انتصابات اخیر، روشنفکر زمین بازی را به دونماینده دیگر استان باخته و از سوی دیگر هم در انتصاباتی که سهم روشنفکر بوده، عمده انتصابات بیشتر با مداخله گروه موسوم به انقلابیون صورت گرفته و گزینههای انتخاب شده خود را بیشتر وفادار به این گروه میدانند تا روشنفکر. عملکرد سیاسی او به حدی ضعیف بوده که در جایگاههای کلیدی استان تقریباً هیچ نیرویی را نمیتوان مثال زد که به صورت کامل به او وفادار باشد. در عمده انتصابات اگر چه او بسیاری از نیروهای وفادار خود را ابتدا برای گزینش معرفی کرده، اما در نهایت قدرت لازم برای حمایت از آنها را نداشته است. بعضیها استدلال میکنند که او سعی دارد صرفاً با معرفی گزینههای متعدد، رضایت بخشزیادیاز هواداران هسته خود را جلب کند، اما بر همگان روشن است که استراتژی معرفی بدون حمایت، بیشتر به تولید تفرقه ختم میشود تا جلب نظر. بنابراین جامعه هم به این نتیجه رسیده که روشنفکر حداقل تاکنون قدرت کافی برای دگرگونی سیاسی یا اقتصادی نشان نداده است.
اتفاقاتی که در روزهای اخیر در خصوص انتصاب مدیرکل آموزش و پرورش افتاده، بر ادعاهای ذکر شده صحه میگذارند.
روشنفکر که حوزه تخصص و محل مورد نفوذ خود را آموزش میدانست، هیچ استراتژی منسجمی برای معرفی مدیر این حوزه ندارد.
از معرفی نیروهای اصلاح طلب گرفته، تا سرمایه گذاری روی گزینههایی که در عمل به گروه اصولگرایان وفادارست همه حکایت از یک فضای بدون استراتژی، رهاشده و عاری از رهبری سیستماتیک دارد.
فضایی که در آن نه تنها اصول توزیع منطقهای و طایفهای فراموش شده، بلکه روشنفکر قدرت انتخاب گزینههای همسو با برنامههای توسعهای خود را هم ندارد.
ایندر حالی است که در تمامی سیستمهای سیاسی، اولین معیار انسجام سیستم، کاریزمای رهبر سیاسی در چینش افراد همگرا و همسو با خود است. واقعیت این است که جامعه به این باور رسیده که روشنفکر حتی قدرت لازم برای انتخاب مستقل نیروی وفادار به خود را ندارد. فضایی که اگر ادامه دار باشد، از کمپین متشکل ندای وحدت یک روشنفکر تنها به جای میگذارد و زمینه را برگشت به فضای دوقطبی سنتی فراهم میکند.
اگر چه از هر ۳ زاویه بررسی شده، تاکنون پایههای تشکیلات روشنفکر متزلزل شده و چشم انداز بر او مات، اما آینده قابل پیش بینی نیست. به نظر میرسد روشنفکر هنوز فرصت دارد تا با کاریزمایش ستونهای متزلزل تشکیلاتش را مستحکم سازد؛ همان کاریزمایی که روشنفکر در سایهاش در زمان درست و در مکان مناسب ظهور کرد و موج سوم فضای سیاسی را رهبری کرد. تحلیل عمده این است که انتصاب مدیر حوزه آموزش و پرورش، یکی از مهمترین حوزههای آزمون روشنفکر از منظر افکار عمومی است. باید دید آیا یک انتصاب ضعیف حوزه مورد تخصص روشنفکر را به پاشنه آشیل او تبدیل میکند، یا خیر؟ آیا روشنفکر قدرت انتخاب یک نیروی مقبول بدنه ندای وحدت و هسته مرکزی وفادار و همسو را از خود نشان میدهد.
یعنی اگر روشنفکر نباشد مثلا هدایت خواه باشه گل و بلبل میشه...یا اگر هدایتخواه نباشه یه اصلاحطلب اسمی بیاد درست میشه....نه جانم بیشتر تحلیلها در مورد انتصابها نه منصفانه هست و نه دلسوزانه....