تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۱۶:۱۹
کد مطلب : ۴۲۸۳۶۴
یادداشتی از قاسم یزدانی؛
غریب پور تندیس خدمت و محبت
۱۲
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛بیاموز رسم از بلند آفتاب
به هرجا که ویرانه دیدی بتاب
برایت نام شاهنامهای میگزینیم، چرا که هموراه چونان پهلوانانش میدرخشی؛ گاه چون سیاوش برای اثبات پاکدستی و پاک سرشتیات از همه آتشهایی که بر سر راهت افروختند، میگذری، و گاه همچون تهمتن با فداکاری بی همتا، یک تنه به نبردهای سهمگین تن میدهی، و گاه چونان آرش جان خود در تیر میکنی تا کشور اهورائیت را خدمتگزاری جان برکف باشی.
درگذشته ایلات رسم بود، هرگاه پدری سالیان متمادی را در حسرت زایش فرزندی سپری مینمود، دست نیایش به دادار آفریننده برمیکشید، و زانوی نیازبر پرستشگاهها مینهادکه پروردگار وی را فرزندی بخشد تا ناملایمات زندگی بر او همموار گشته و نابه سامانیهایش به سامان گردد.
بر چنین فرزندی نام شاهنامهای میگذاشتند بلکه واجدصفات پهلوانی گردد.
روزها و سالها همچنان سپری میشد و زمان در جاودان طی میشد، مادر روزگار در انتظار زایش فرزندی بود.
سرانجام سرزمین سوخته جنوب، فرزندی را پدیدآورد که گرچه در اصالت از نوادگان مردی از کلانتران دیار بویراحمد بود، اما نه هم خون شهریاران بود ونه از هزار فامیل نسب میبرد.
نه به مدد بخت واقبال و نه نیروی آقازادگی و...تنها به اتکای توانمندی ذاتی و نیروی درونی خویش، پلههای ترقی را میآزمود وپیش میرفت.
هشت سال در مرکز یکی از حساسترین استانهای کشور که برخی دورهها چونان آتشگهی بوده ست، منطقهای امن و آسوده ساخت، و من روزی را میبینم که تندیش عشق و خدمت این مرد را به پاس فداکاریهایش، بر دروازههای بویراحمد برافراشته خواهند داشت.
آنگاه که مراتب خدمت را میپیمود، موجی از شادی نه تنها هم استانیهایش که همهی آنانکه نامش را شنیدهاند در بر میگرفت،
این موج شادی تشعشع امواجی بودکه از آن اقیانوس محبت سرچشمه میگرفت.
اقیانوسی؛"کرانه نه پیدا و بن نا پدید"
مبالغه نیست، چه؛ آنگاه که از کنفوسیوس حکیم پرسیدند: آیا میتوان با یک عبارت زندگی را شاد و زیبا نگهداشت؟
و او در پاسخ گفت: بلی،"محبت به دیگران"
محبت به دیگران که در مکتب اریک فروم عشق برادرانه نامیده میشود،
عشق به ابنای بشر است، که فرد بر مرتبهای از اخلاق و انسانیت میایستد، که جز حریر محبت امکان عرضه کالای زمخت دیگری ندارد.
در این قحطسال دوستی و محبت که آدمیانش بوی مرگ و مردگی گرفتهاند، او بر این باور است که هنوز هم "زندگی زیباست"و همچون "آتشگهی" نورافشان و گرمی بخش پا بر جاست.
توانمندیهای عاطفی او به گونهای ست که قادر است از یک دشمن خونی، دوستی جانی بسازد،
در تلخترین رخدادها باز هم میشود از وجود حرارت بخش او انرژی و نیرو گرفت.
میتوان رمز سربلندی این فرزانه خردمند را در مدیریت خلاق و جسورانهاش جستجو کرد.
مدل مدیریتی که او در مناصب گوناگون نهادینه کرد و میراثی که تاکنون به جا گذاشته، علاوه بر همگن سازی و ایجاد مدیریت یکپارچه، اقتدار توأم با خوشرویی معجزهگر را به یادگار گداشته، پاکدستی، تعامل و مدارای منطقی بخشی از چشمه جوشان فضائل اوست که به جامعه امروز ما ارزانی شده است.
در این رهگذر همواره بر این پیمان بوده که انسان محور توسعه است و برای توسعه منابع انسانی چه رنجها کشیده و زخم زبانها شنیده و دشمنیها به جان خریده و دم بر نیاورده است.
نوخاستگان نژاده که در پی به یغما بردن سرمایههای میهناند، و ره صد ساله یک شبه میپیمایند، در پیشگاه چنین انسانهای وارستهای که نه سودای ثروت دارند و نه آهنگ ناجوانمردی، یک لاقباییشان گواه روشنی ست که خرقه منزه آنها در خانه خمار گروگان تهیدستان و بیچارگانیست که هیچ نقطه اتصالی با این ثروت و قدرت بی انتهای تهی مایگان ندارند، چارهای جز خنجر و خیانت و حذف درنیافتند.
تلاش آشکار ناپاک دستان برای رسیدن به ثروتهای باد آورده مجال تاب آوری این آخرین حلقه سلسله پاکان را نخواهد داشت.
جدال پنهان یک فرد با یک مرد، فردی که از آغاز وزارتش توان مدیریت بر مرغ را در این کشورنداشته!
با مردی که با آمدنش جان تازهای به معادن ایران بخشید و در این شرایط تحریم با ارائه الگوهای مدیریت چند وجهی توانست دهها هزار میلیارد تهاتر رقم زده و میلیاردها دلار به خزانه بیمار اقتصاد ایران تزریق کند، نا گفته پیداست که پیروزی با فرد است یا با مرد؟
غریب پور در این وانفسای دولت، به پاس آنهمه فداکاری پاداش خوبی دریافت نکرد، همواره در خاطرهها داریم هرگاه مدیری در مقیاس خرد یا ملی عزل میشود، ابراز خوشحالی میگردد. ای کاش امکان به تصویر کشیدن این موج غریب و بی سابقه انزجار از این برخورد نا به هنگام و نابخردانه رابه تصویر کشید.
این دولت فرصت جبران این خسارت سنگین را دارد، انتظار عمومی این است که به نحو شایستهای جبران و دلجویی گردد.
بدین رواق زبرجد نوشتهاند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
-----------------------------
قاسم یزدانی
به هرجا که ویرانه دیدی بتاب
برایت نام شاهنامهای میگزینیم، چرا که هموراه چونان پهلوانانش میدرخشی؛ گاه چون سیاوش برای اثبات پاکدستی و پاک سرشتیات از همه آتشهایی که بر سر راهت افروختند، میگذری، و گاه همچون تهمتن با فداکاری بی همتا، یک تنه به نبردهای سهمگین تن میدهی، و گاه چونان آرش جان خود در تیر میکنی تا کشور اهورائیت را خدمتگزاری جان برکف باشی.
درگذشته ایلات رسم بود، هرگاه پدری سالیان متمادی را در حسرت زایش فرزندی سپری مینمود، دست نیایش به دادار آفریننده برمیکشید، و زانوی نیازبر پرستشگاهها مینهادکه پروردگار وی را فرزندی بخشد تا ناملایمات زندگی بر او همموار گشته و نابه سامانیهایش به سامان گردد.
بر چنین فرزندی نام شاهنامهای میگذاشتند بلکه واجدصفات پهلوانی گردد.
روزها و سالها همچنان سپری میشد و زمان در جاودان طی میشد، مادر روزگار در انتظار زایش فرزندی بود.
سرانجام سرزمین سوخته جنوب، فرزندی را پدیدآورد که گرچه در اصالت از نوادگان مردی از کلانتران دیار بویراحمد بود، اما نه هم خون شهریاران بود ونه از هزار فامیل نسب میبرد.
نه به مدد بخت واقبال و نه نیروی آقازادگی و...تنها به اتکای توانمندی ذاتی و نیروی درونی خویش، پلههای ترقی را میآزمود وپیش میرفت.
هشت سال در مرکز یکی از حساسترین استانهای کشور که برخی دورهها چونان آتشگهی بوده ست، منطقهای امن و آسوده ساخت، و من روزی را میبینم که تندیش عشق و خدمت این مرد را به پاس فداکاریهایش، بر دروازههای بویراحمد برافراشته خواهند داشت.
آنگاه که مراتب خدمت را میپیمود، موجی از شادی نه تنها هم استانیهایش که همهی آنانکه نامش را شنیدهاند در بر میگرفت،
این موج شادی تشعشع امواجی بودکه از آن اقیانوس محبت سرچشمه میگرفت.
اقیانوسی؛"کرانه نه پیدا و بن نا پدید"
مبالغه نیست، چه؛ آنگاه که از کنفوسیوس حکیم پرسیدند: آیا میتوان با یک عبارت زندگی را شاد و زیبا نگهداشت؟
و او در پاسخ گفت: بلی،"محبت به دیگران"
محبت به دیگران که در مکتب اریک فروم عشق برادرانه نامیده میشود،
عشق به ابنای بشر است، که فرد بر مرتبهای از اخلاق و انسانیت میایستد، که جز حریر محبت امکان عرضه کالای زمخت دیگری ندارد.
در این قحطسال دوستی و محبت که آدمیانش بوی مرگ و مردگی گرفتهاند، او بر این باور است که هنوز هم "زندگی زیباست"و همچون "آتشگهی" نورافشان و گرمی بخش پا بر جاست.
توانمندیهای عاطفی او به گونهای ست که قادر است از یک دشمن خونی، دوستی جانی بسازد،
در تلخترین رخدادها باز هم میشود از وجود حرارت بخش او انرژی و نیرو گرفت.
میتوان رمز سربلندی این فرزانه خردمند را در مدیریت خلاق و جسورانهاش جستجو کرد.
مدل مدیریتی که او در مناصب گوناگون نهادینه کرد و میراثی که تاکنون به جا گذاشته، علاوه بر همگن سازی و ایجاد مدیریت یکپارچه، اقتدار توأم با خوشرویی معجزهگر را به یادگار گداشته، پاکدستی، تعامل و مدارای منطقی بخشی از چشمه جوشان فضائل اوست که به جامعه امروز ما ارزانی شده است.
در این رهگذر همواره بر این پیمان بوده که انسان محور توسعه است و برای توسعه منابع انسانی چه رنجها کشیده و زخم زبانها شنیده و دشمنیها به جان خریده و دم بر نیاورده است.
نوخاستگان نژاده که در پی به یغما بردن سرمایههای میهناند، و ره صد ساله یک شبه میپیمایند، در پیشگاه چنین انسانهای وارستهای که نه سودای ثروت دارند و نه آهنگ ناجوانمردی، یک لاقباییشان گواه روشنی ست که خرقه منزه آنها در خانه خمار گروگان تهیدستان و بیچارگانیست که هیچ نقطه اتصالی با این ثروت و قدرت بی انتهای تهی مایگان ندارند، چارهای جز خنجر و خیانت و حذف درنیافتند.
تلاش آشکار ناپاک دستان برای رسیدن به ثروتهای باد آورده مجال تاب آوری این آخرین حلقه سلسله پاکان را نخواهد داشت.
جدال پنهان یک فرد با یک مرد، فردی که از آغاز وزارتش توان مدیریت بر مرغ را در این کشورنداشته!
با مردی که با آمدنش جان تازهای به معادن ایران بخشید و در این شرایط تحریم با ارائه الگوهای مدیریت چند وجهی توانست دهها هزار میلیارد تهاتر رقم زده و میلیاردها دلار به خزانه بیمار اقتصاد ایران تزریق کند، نا گفته پیداست که پیروزی با فرد است یا با مرد؟
غریب پور در این وانفسای دولت، به پاس آنهمه فداکاری پاداش خوبی دریافت نکرد، همواره در خاطرهها داریم هرگاه مدیری در مقیاس خرد یا ملی عزل میشود، ابراز خوشحالی میگردد. ای کاش امکان به تصویر کشیدن این موج غریب و بی سابقه انزجار از این برخورد نا به هنگام و نابخردانه رابه تصویر کشید.
این دولت فرصت جبران این خسارت سنگین را دارد، انتظار عمومی این است که به نحو شایستهای جبران و دلجویی گردد.
بدین رواق زبرجد نوشتهاند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
-----------------------------
قاسم یزدانی