تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۱۲
کد مطلب : ۴۲۰۷۵۱
یادداشتی از بشارت جعفری؛
تحولخواهي؛ نقطه سر خط
۱
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛بشارت جعفري (فعال سیاسی و اجتماعی)؛ برقراري قرارداد اجتماعيِ واجدِ كمترين زد و خوردها ميان طيفهاي مختلف در يك جامعه، مشروط به تثبيت پيشزمينههايي است كه دوام و كيفيت هر قرارداد اجتماعي بستگي نزديكي به تعميق اين پيشزمينهها در جامعه بسترِ قرارداد اجتماعي دارد. تعميقِ اين پيشزمينهها در يك جامعه، خود بستگي نزديكي به ميزان بيطرفيشان در قبال عقايد مختلف فكري دارد. اين پيشزمينهها به مثابه روحِ درهمتنیده بنيانهايِ قوامبخش جامعه عمل ميكنند.
به زبان گوياتر اين اصول به مثابه زمان و مكان در دستگاه فلسفي كانت هستند كه بر امور زمانمند و مكانمند نسبت پيشيني دارند. پيشزمينههاي گفته شده، قوانين نانوشتهاي هستند كه در طي عبور جامعه از صافيها و زبريهاي تاريخ خود صيقل خورده و به مثابه حلقه لرزهگير جامعهاي با طيفهاي مختلف فكري عمل ميكنند.
از جمله اين پيشفرضها ميتوان به پذيرش و تعميقِ «حقِ ناحق بودن» افراد تحتِ گستره قرارداد اجتماعي، تابآوريِ تكتك افراد جامعه در برابر نظرها و نظريههاي مخالف، دشمن نپنداشتنِ مخالفان، و مواردي از اين دست اشاره كرد كه براي نهادينه كردن آنها بايد بر روي آموزش نسلهاي جديد سرمايهگذاري كرد. از آنجا كه پراكنشِ بيش از اندازه نگرشهاي خودحقپندار و ايدئولوژيك در يك جامعه تنشهاي زيادي را به جامعه تحميل ميكند، تعميق اين اصول سبب كاهشِ انحراف از معيار و پراكنشِ نامأنوس يك جامعه و در نهايت آسيبهاي ناشي از آن خواهد شد.
اصرار جان لاك بر مفاهيمي چون آزادي (از جمله اصول پيشيني ياد شده) را ميتوان بهخاطرِ ارتباط تنگاتنگِ آزادي با تولد و بلوغِ قراردادِ اجتماعيِ مورد نظرش دانست. دست كم ميتوان ادعا كرد قرارداد اجتماعيِ مورد نظر لاك در انضمام با مفاهيمي چون آزادي معنا مييابد. به زبان ديگر قرارداد اجتماعيِ مد نظرِ لاك متعين از اصول پيشينيِ متعددي از جمله آزادي است. برپاشدنِ سازهاي با مصالحِ اصولِ پيشيني ياد شده باعث ميشود مطلقها به محاق بروند و نسبيتها سر بر آورند. با كنار رفتن مطلقها حق حيات و تنفس براي ديگران به رسميت شناخته ميشود. در شرايطِ جديد داشتن يك عقيده ايجاد «حق» براي معتقدان به آن مشي و مرام نميكند. بنابر اين پذيرشِ حق ناحق بودن موجب حذف نگاهِ حذفي به صاحبان عقايد متفاوت ميشود.
در صورت برقراري چنين شرايطي است كه مفاهيمي چون تضارب آراء(به عنوان نمونه) تشكيل احزاب و تشكلها و فرهنگهایي چون دموكراسي به عنوان محصولاتِ قرارداد اجتماعي موضوعيت مييابند.
مفهومِ تضارب آراء در پايينترين حد و كفِ پايينيِ خود، تا پيش از تلاش براي حذفِ فيزيكيِ ديگران و گرفتن حق حيات از عقايد مخالف موضوعيت مييابد.
در صورت پذيرش ادعاهاي پيشين، ايران امروز را ميتوان به بوته سنجش كشيد. همچنين جامعه امروز ايراني را ميتوان در نسبت با ميزانِ نهادينه شدن اصول ياد شده بررسيد.
از مهمترين مثالهاي معيار، بررسي نحوه برخورد آراء و عقايد مختلف با هم است كه مظاهر آن در جامعه را به نوبه خود ميتوان در آزادي گرايشهاي مختلف، براي ورود پرچمدار در رقابتهاي انتخاباتي، امكان تشكيل احزاب وتشكلها با گرايشهاي متفاوت فكري، آزادي رسانهها، امكان برابرِ تصاحب قدرت در خلال رقابتهاي سالمِ پذيرفته شده و... رهگيري كرد.
تعددِ دنبالكنندگانِ توييتري و اينستاگرامي در پيرويِ از ليدرهايِ جريانهاي مختلف فكري را هرگز نبايد با مفهومِ تضارب آراء يا نشانهاي براي پذيرشِ قواعدِ بازي در جامعه مدني يكي بدانيم.
تعدد دنبال كنندهها اتفاقا نشانهاي از خشم و نفرتِ سد شده پشتِ دعواهاي مجازي است كه در صورتِ حضور همين دنبالهروها در خيابان نتيجهاي جز زد و خورد و خون وخون ريزي نخواهد داشت.
آنچه كه در طي دست كم دو دهه اخير از طرف بخش بزرگي از جريان تحولخواه ايراني به عنوان تلاش براي رسيدن به جامعه مدني و برابر انجام گرفته، تاكيد و اصرار بر «محصولات» فرايند ياد شده بوده و شايد از دلايل شكست جريان تحولخواه ايراني همين نكته است.
اصرار بر محصولات جامعه مدني بدون طي طريق تا حصول اين محصولات به مثابه تنپوشي است كه بر قامتِ جامعه ايراني زار ميزند.
اين فرمِ كنشگري-تلاش محصول محورِ تحولخواهانِ ايراني- خود باعث تحريك لايههاي مختلف ايدئولوژيكي و بنيادگرايي مقاوم در برابرِ تحولِ جامعه شده و اين به نوبه خود سبب ساز زد و خوردهاي با حاصل جمع صفر شده است.
براي فهم بهتر موضوع بالا ميتوان به شعارِ «آزادي» تحولخواهان دهه هفتاد اشاره كرد. اين تلاش به مثابه تلاش براي تن كردن پيراهنِ خوشرنگوروي آزادي بر كالبد تربيت شده در سنت سراسر استبدادي ايران است و همين شد كه بعد از آن همه هزينه حاصلي جز شكست نداشت، يا دست كم تلاشهاي ياد شده منجر به پيريزي بنيانهاي فكري و فيزيكي غير قابل دستبرد نشد.
اين در حالي است كه اگر همين كنشگران تلاش خود را معطوف به آشنايي نسل مدرسهاي آن زمان با مفهوم آزادي و همه زيروزبرهاي مربوط به آزادي ميكرد اكنون زلال بومي شده آزادي بر قالبِ انسان ايراني زرق و برق ميزد.
در خصوص تجويز نسخه كارآمد براي شكل و ساختار قرارداد اجتماعي مناسب جامعه ايراني، آنچه مهم است ذكر اين دقيقه است كه نسخه مورد نظر حتما بايد بومي و متناسبِ با الگوهاي شخصيتي جامعه ايراني، فرهنگِ ايراني و... باشد، كه اين مهم ميسر نميشود مگر با تلاش براي نهادينه كردن پيشزمينههاي ياد شده. بنابراين به نظر ميرسد تلاش براي تربيت و آموزشِ نسلهاي جديد جامعه ايراني آن هم در سنين ابتدايي شكلگيري شخصيت افراد در جهتِ نهادينه كردن پيشزمينههاي ياد شده نسخه مفيدتري باشد.
از جمله اين پيشفرضها ميتوان به پذيرش و تعميقِ «حقِ ناحق بودن» افراد تحتِ گستره قرارداد اجتماعي، تابآوريِ تكتك افراد جامعه در برابر نظرها و نظريههاي مخالف، دشمن نپنداشتنِ مخالفان، و مواردي از اين دست اشاره كرد كه براي نهادينه كردن آنها بايد بر روي آموزش نسلهاي جديد سرمايهگذاري كرد. از آنجا كه پراكنشِ بيش از اندازه نگرشهاي خودحقپندار و ايدئولوژيك در يك جامعه تنشهاي زيادي را به جامعه تحميل ميكند، تعميق اين اصول سبب كاهشِ انحراف از معيار و پراكنشِ نامأنوس يك جامعه و در نهايت آسيبهاي ناشي از آن خواهد شد.
اصرار جان لاك بر مفاهيمي چون آزادي (از جمله اصول پيشيني ياد شده) را ميتوان بهخاطرِ ارتباط تنگاتنگِ آزادي با تولد و بلوغِ قراردادِ اجتماعيِ مورد نظرش دانست. دست كم ميتوان ادعا كرد قرارداد اجتماعيِ مورد نظر لاك در انضمام با مفاهيمي چون آزادي معنا مييابد. به زبان ديگر قرارداد اجتماعيِ مد نظرِ لاك متعين از اصول پيشينيِ متعددي از جمله آزادي است. برپاشدنِ سازهاي با مصالحِ اصولِ پيشيني ياد شده باعث ميشود مطلقها به محاق بروند و نسبيتها سر بر آورند. با كنار رفتن مطلقها حق حيات و تنفس براي ديگران به رسميت شناخته ميشود. در شرايطِ جديد داشتن يك عقيده ايجاد «حق» براي معتقدان به آن مشي و مرام نميكند. بنابر اين پذيرشِ حق ناحق بودن موجب حذف نگاهِ حذفي به صاحبان عقايد متفاوت ميشود.
در صورت برقراري چنين شرايطي است كه مفاهيمي چون تضارب آراء(به عنوان نمونه) تشكيل احزاب و تشكلها و فرهنگهایي چون دموكراسي به عنوان محصولاتِ قرارداد اجتماعي موضوعيت مييابند.
مفهومِ تضارب آراء در پايينترين حد و كفِ پايينيِ خود، تا پيش از تلاش براي حذفِ فيزيكيِ ديگران و گرفتن حق حيات از عقايد مخالف موضوعيت مييابد.
در صورت پذيرش ادعاهاي پيشين، ايران امروز را ميتوان به بوته سنجش كشيد. همچنين جامعه امروز ايراني را ميتوان در نسبت با ميزانِ نهادينه شدن اصول ياد شده بررسيد.
از مهمترين مثالهاي معيار، بررسي نحوه برخورد آراء و عقايد مختلف با هم است كه مظاهر آن در جامعه را به نوبه خود ميتوان در آزادي گرايشهاي مختلف، براي ورود پرچمدار در رقابتهاي انتخاباتي، امكان تشكيل احزاب وتشكلها با گرايشهاي متفاوت فكري، آزادي رسانهها، امكان برابرِ تصاحب قدرت در خلال رقابتهاي سالمِ پذيرفته شده و... رهگيري كرد.
تعددِ دنبالكنندگانِ توييتري و اينستاگرامي در پيرويِ از ليدرهايِ جريانهاي مختلف فكري را هرگز نبايد با مفهومِ تضارب آراء يا نشانهاي براي پذيرشِ قواعدِ بازي در جامعه مدني يكي بدانيم.
تعدد دنبال كنندهها اتفاقا نشانهاي از خشم و نفرتِ سد شده پشتِ دعواهاي مجازي است كه در صورتِ حضور همين دنبالهروها در خيابان نتيجهاي جز زد و خورد و خون وخون ريزي نخواهد داشت.
آنچه كه در طي دست كم دو دهه اخير از طرف بخش بزرگي از جريان تحولخواه ايراني به عنوان تلاش براي رسيدن به جامعه مدني و برابر انجام گرفته، تاكيد و اصرار بر «محصولات» فرايند ياد شده بوده و شايد از دلايل شكست جريان تحولخواه ايراني همين نكته است.
اصرار بر محصولات جامعه مدني بدون طي طريق تا حصول اين محصولات به مثابه تنپوشي است كه بر قامتِ جامعه ايراني زار ميزند.
اين فرمِ كنشگري-تلاش محصول محورِ تحولخواهانِ ايراني- خود باعث تحريك لايههاي مختلف ايدئولوژيكي و بنيادگرايي مقاوم در برابرِ تحولِ جامعه شده و اين به نوبه خود سبب ساز زد و خوردهاي با حاصل جمع صفر شده است.
براي فهم بهتر موضوع بالا ميتوان به شعارِ «آزادي» تحولخواهان دهه هفتاد اشاره كرد. اين تلاش به مثابه تلاش براي تن كردن پيراهنِ خوشرنگوروي آزادي بر كالبد تربيت شده در سنت سراسر استبدادي ايران است و همين شد كه بعد از آن همه هزينه حاصلي جز شكست نداشت، يا دست كم تلاشهاي ياد شده منجر به پيريزي بنيانهاي فكري و فيزيكي غير قابل دستبرد نشد.
اين در حالي است كه اگر همين كنشگران تلاش خود را معطوف به آشنايي نسل مدرسهاي آن زمان با مفهوم آزادي و همه زيروزبرهاي مربوط به آزادي ميكرد اكنون زلال بومي شده آزادي بر قالبِ انسان ايراني زرق و برق ميزد.
در خصوص تجويز نسخه كارآمد براي شكل و ساختار قرارداد اجتماعي مناسب جامعه ايراني، آنچه مهم است ذكر اين دقيقه است كه نسخه مورد نظر حتما بايد بومي و متناسبِ با الگوهاي شخصيتي جامعه ايراني، فرهنگِ ايراني و... باشد، كه اين مهم ميسر نميشود مگر با تلاش براي نهادينه كردن پيشزمينههاي ياد شده. بنابراين به نظر ميرسد تلاش براي تربيت و آموزشِ نسلهاي جديد جامعه ايراني آن هم در سنين ابتدايي شكلگيري شخصيت افراد در جهتِ نهادينه كردن پيشزمينههاي ياد شده نسخه مفيدتري باشد.