تاریخ انتشار
چهارشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۰۶
کد مطلب : ۴۱۲۲۴۶
یادداشت سیاسی |
از آن نبرد مقدس تا نبردهای نامقدس؛ درسهایی که نیاموختیم؟!
آرمان بیگلری
۲
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛یادداشت ارسالی- آرمان بیگلری؛ علی (ع) فاطمه (ص) و سایر اصحاب مشغول تدارک مراسم تدفین خواجه لولاک و اشرف مخلوقات (ص) عالم بودند، که ناگهان خبررسید در سقیفه ابوبکر، عمر، عثمان، سعدابن عباده، ابوعبیده جراح، یکصدا ابوبکر را به عنوان خلیفه وجانشین پس از رسول خدا (ص) انتخاب و بلافاصله مشغول بیعت گرفتن برای ایشان شدهاند، خبر به خانه ساده اما ملکوتی علی رسید، همه درغم هجران یگانه معلم بشریت و تجسم انسانیت داغدار بودندکه اعلام عمومی تعین خلیفه پس از رسول خدا (ص) در حالی که تکلیف را فرشته وحی تمام وکمال در چند مرحله ابلاغ وبه وسیله رسول خدا (ص) در چندنوبت تشریح وتبین گردیده بود، قلب مطهر ام ابیها (ص)، سلمان، ابوذر، بلال، عمار، مقداد، میثم وسایر شیعیان علی را به آتش کشیده بود،
بلافاصله اصحاب سرها را تراشیدند ولباس رزم پوشیدند وبا شمشیرهای آخته به خانه علی (ع) بازگشتند، همه متفق القول که باید شمشیر کشید وحق علی را ستاندو غاصبین خلافت و ظالمین به اسلام را سر جای خود نشاند، کسی در لزوم آغاز نبرد داخلی کوچکترین تردیدی نداشت، اما سکوت علی (ع) همه را متعجب کرده بود، علی خاموش نظاره گر شده بود، سکوت بر بیت ساده علی (ع) حاکم گشته بود، صدای تق تق درب خانه علی (ع) سکوت را شکست، در را باز کردند، ناگهان چشم همه از شدت بهت وحیرت از حدقه بیرون زد، ابوسفیان با سر تراشیده و شمشیر آخته داخل آمد، فریاد زد یا علی از چه رو نشستهای، برخیز ونبرد رابا غاصبین خلافتت آغاز کن، تا تمام سربازان بنی امیه را پادر رکابت کنم، وغاصبان را یک شبه ریشه کن نماییم و تو را به حق مسلمت یعنی خلافت وجانشینی رسول خدا برسانیم؟!
همه منتظر لبیک علی وآغاز جنگ داخلی وانتقام کشی از شورای سقیفه بودند، اما پاسخ علی همه را حیران کرد، خوب به چشمان ابو سفیان خیره شد وپاسخ داد،
ابوسفیان چقدرکینه تو با اسلام کهنه است، ما نه نیازی به یاری تو وسپاهت داریم ونه برنامهای برای نبرد داخلی در این برهه زمانی، از مادور شو ومارا رهاکن؟!
آری سپاهیان کشورگشای ساسانی وارتش خون آشام روم آماده بودند تا با آغاز جرقه یک نبرد داخلی وجنگ خانمان سوز درون حکومت اسلامی، نهال نوپای اسلام را از ریشه کنده و طفل تازه رسیده اسلام را ذبح نموده و صدای اسلام رادرنطفه ودرهمان جزیره العرب خفه نماید.
حقیقتی که علی در خشت خام میدیدو دیگران در آئینه نمیدیدند، ابوسفیان ناامیداز علی، اما امیدوار به جهل امت اسلامی در آینده نه چندان دور، به کاخ مجلل واشرافی خود که تازگیها بر سردرش تابلوی منقش به آیت الکرسی نصب نموده بود.
بازگشت، آزاد شده به دست رسول خدا که حالا یکی از بزرگان جهان اسلام شده بود، منتظر ماند تا با پسر ونوه اش دو دهه بعد با علی وآل علی وگفتمان علی در کربلا تسویه حساب نماید، اما نه در مقام اپوزیسیون حکومت اسلام، بلکه درلباس خلیفه حکومت اسلامی.
۲۵ سال سکوت علی وپرهیز از نبرد نامقدس داخلی در آن برهه زمانی خاص، بزرگترین فریاد علی وبلکه تاریخ بشر بود که هیچ گاه شنیده نشد، علی میدانست نهال نوپای اسلام را باید در تند باد فتنهها وحوادث و کینهها حفظ کرد ولو با ابوبکر، عمر و حتی عثمان،
تا گلادیاتورهای مسیحی شده رومی و سربازان خون اشام دربار هراکلیوس وارتش بنیان کن ساسانی، کار اسلام، مسلمین وحکومت اسلامی را برای همیشه یکسره نکنند.
علی خار درچشم واستخوان در گلو به خلفا اقتدا میکرد، به ایشان مشاوره حکومت داری میداد، آنها را راهنمایی میکرد، آنقدر که عمر بارها گفت: لو لا علی لهلک عمر: اگر علی نبود عمر هلاک شده بود.
عمری که برای بیعت به زور گرفتن از علی (ع) دستور به آتش کشیدن درب خانه علی را داده بود، خانهای که ملائکه بدون اذن واردش نمیشدند ومحل رفت وآمد فرشتگان و ملائک بود، به دستور عمر پهلوی فاطمه بتول (س) شکست ومیخ در سینه زهرا اطهر (س) را شکافت، ریسمان به گردن حیدرکرار انداختند و علی را در کوچه بنی هاشم روی زمین کشیدند، ترس از نفرین ام ابیها و زیر و رو شدن زمین وآسمان باعث شد، علی را رها کنند، علی بیعت نکرد و خط روشنگری حق ولایت امتداد مییافت و این ظلم آشکار در حق بشریت و ظالمین مسبب آن، توسط خط اهل بیت علیه السلام به امت اسلامی یادآوری میشد، تا حقیقت گم نشود، اما آن روز ذالفقار از نیام خارج نشد، زیرا اگر حیدرکرار دست به قبضه شمشیر میبرد اسلام مندرس وپاره پاره میشد، ابوتراب مأمور به صبر بود، اسدالله الغالب یاس کبود رسول خدا را شبانه به خاک سپارد و آسمان را غریبانه درخاک دفن کرد، قبرکوثر رسول خدا مخفی گشت، فقط چاههای نخلستانهای کوفه صدای ناله ولی الله الاعظم را شنید، الهه صبر بایدسکوت میکرد تا اسلام بماند،
حتی زمانی که بزرگان جهان اسلام تصمیم به قتل عثمان گرفتند، حسنین که همراه پدر مانع ورود ایشان به کاخ اسلامی عثمان میشدند، نزدیک بود زیردست وپا آسیب ببینند، امام علی مخالف قتل عثمان بود،
هرچند عثمان انقلاب نبوی (ص) را به سرمایه داری اموی تبدیل کرده بود، سرمایه داری اسلامی پارادوکسی بود که عملاً توسط عثمان وباند بنی امیه که حالا یکی از احزاب قوی درون جهان اسلام شده بود، پایه گذاری گردید، خشت اولی که کج نهاده شده بود، تا به امروز در جهان اسلام غالبترین حزب و الگو میباشد.
بازتولید تمام مؤلفههای جامعه طبقاتی و فرهنگ عمومی وسبگ زندگی ومناسبات و سازوکارهای اجتماعی دوران جاهلیت، خصوصاً در طبقه حاکم، در پوششش اسلام و بنام خلیفه پس از رسول خدا، یعنی دقیقاً احیا همان مفهومی که رسول خدا برای فروریختنش مبعوث شده بود، اسلام آرام آرام داشت به ضد خودش تبدیل میشد،
پوسته وویترینی اسلامی ومغزی تا بن دندان سرمایه داری اشرافی که حالا بنام خلیفه الله، خلق الله را استثمار واستحمار میکرد، جاهلیتی مدرن در پوشش خلافت، اسلام را از محتوا تهی کرده بود، اسلامی که همچون پوستین وارونهای پوشیده شده بود.۲۵ سال سکوت علی برای وحدت امت وپرهیز از نبرد داخلی در آن برهه زمانی عامل زنده ماندن اسلام شد.
نهال نوپای اسلام آرام آرام بیخ گوش امپراتوریهای بزرگ قد کشید و روز به روز تناورتر شد و دیری نپایید از روم وخراسان گرفته تا ماورالنهر وتا دروازههای اسپانیا وآفریقا را در نوردید.
۲۵ سال سکوت علی برای وحدت وانسجام جهان اسلام وپرهیز از نبرد نامقدس داخلی درآن برهه زمانی خاص، در برابر اردوگاه شرک والحاد، جواب داد، امپراتوری ساسانی بدست ارتش گشنه، تشنه، پابرهنه اما با ایمان اسلام، که هیچ تجربه نبرد کلاسیکی نداشت، فروریخت.
شعار ایمان، برابری وبرادری سپاه اسلام که درها را به رویش بسته بودند از پنجره وارد قلوب عدالتخواه ایرانیان گردید و سپاه مبتدی اسلام، لشکر جهانگشای یزدگرد سوم را از درون متلاشی نمود، دربار مسیحی شده روم نیز تاب مقاومت در برابر پیام فطری و الهی ایمان، برابری وبرادری را نیاورد، وخیلی زود بدست ارتشی کوچک که توسط جوانی ۱۹ ساله هدایت میشد، فرو ریخت و بعدها مسلمانان بزرگترین ومقتدرترین امپراتوری وتمدن را ساختند.
هرچند در این مدت برحقیقت اسلام که ولایت بود ستمها رفت وقرآن های ناطق در قتلگاه جهل عوام و خیانت خواص قربانی گردید، وحقیقت و باطن ومحتوای اسلام پیش پای فرم وفیزیکش ذبح گردید، اما با استقبال ایرانیان به فریادی رسا در گوش تاریخ
مبدل گشت. بعد از ۲۵ سال به بیراهه رفتن امت اسلامی ودور شدن از حقیقت اسلام، علی علیه السلام فرمود: سوگند به خدایی که دانه را شکافت وجان را آفرید، اگرحضور فراوان بیعت کنندگان نبود، ویاران حجت را برمن تمام نمیکردندو اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود؛
که برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته رهایش میساختم،
۵ سال دوران حکومت کوتاه اما پربار علی با مأموریت عدالت به عنوان بستر رشد توحید، اخلاق، انسانیت وپیشرفت حکومت اسلامی در سختی ومشقت تمام آغاز گردید، طولی نکشید که باندهای قدرت حکومت اسلامی که در زمان سه خلیفه گذشته خصوصاً در زمان عثمان، تمام و کمال از بیت المال مسلمین برخودار شده و به رانت خواری خو گرفته بودند، بنای براندازی حکومت نوپای علوی را آغاز کردند، پذیرش عدالت خشک وبدون تعارف علی حتی برای خودیها هم دشوار شده بود جز عدهای معدود همچون مالک، میثم، عمار، و سایر مجاهدین و انصاری که چشم طمع به سفرههای حکومتی نبسته بودند و در دوران حکومت علی آلوه به ویژه خواری نشده بودند، عدالت علی چاقویی شده بود که اگر پایش میفتاد دسته خودش را هم میبرید، قصه عقیل برادر نابینای علی و جلسه درون حزبی طلحه الخیر و زبیر سیف الاسلام با خلیفه تازه کار که شمع بیت المال را خاموش کرده بود، تقریباً همه بچههای جریان را از سهم اضافی از بیت المال علی ناامید کرده بود و این گونه بود که شرایط برای آغاز سه جنگ خانمان سوز داخلی آغاز گردید،
هرچند امام علی بسیار کوشید از خون ریزی داخلی در جهان اسلام امتناع کند ولی اصرار بر جنگ علی را ناچار بر مقاتله کرد،
این بار علی علیه السلام لحظهای در آغاز این نبردهای داخلی تردید نداشت نبرد جمل، صفین و نهروان، ذالفقار این بار از نیام خارج شد و سه جنگ مقدس داخلی رقم خورد.
نبرد با مسلمانان مقدسی که پیشانیهایشان از فرط ذهد وعبادت پینه بسته بود و لشکر قاریان و مجاهدان و رزمندگان پا در رکاب رسول الله (ص) که به مقاتله با قران ناطق آمده بودند!؟
نبرد برای حفظ محتوای اسلام، محتوایی که این بار نباید پیش پای فرمش ذبح میشد، جنگی که این بار تأویلی نبود، بلکه نبردی تفسیری از اسلام بود، نبرد تفسیر اموی از قدرت با تفسیر علوی از حکومت به کشته شدن چند ده هزار مسلمان ختم شد، و علی تا آخر کار ایستاد، تا حقیقت اسلام ذبح نگردد، علی با تیغ تیز جهل و افراط که به دست مقدسان احمق و توسط منافقان بی دین هدایت میشد، از پای درآمد، اما دکترین علوی به گفتمان غالب تاریخ اسلام وبلکه بشریت تبدیل گردید، ۵ سال تلاش برای عدالت و معرفی حقیقت اسلام با نبردهای درون حکومت اسلامی و برادر کشی و صحابه کشی و رزمنده کشی و مجاهده با منافقین وخشک مقدسهای بیشعور و جاهل و تهی مغز خوارج همراه گشت، وبا تمام این گرفتاریها کیفیت مدیریت علوی در کوفه آن روز به گونهای بود که افسانهایترین دولت واتوپیا و مدینه فاضله مستضعفین شکل گرفته بود، برادر کشی که این بار مقدس بود، زیرا اگر انجام نمیشد، سرمایه داری در پوشش اسلام، اصل توحید و اخلاق را نیز به ابزاری برای استثمار مردم و قلب حقیقت تبدیل میکرد. قصه رسید تا کربلا، عاشورا اوج تقابل اسلام سرمایه داری اموی با اسلام ناب محمدی بود، اسلامی که اسلام بود ونبود، بود به این معنا که تمام ظواهر اسلامی و اغلب احکام فردی در جامعه ساری وجاری بود ونبود به این معنا که حقیقت اسلام یعنی اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام و اغلب احکام حکومتی و در رأس آن عدالت تعطیل شده بود،
دکوری اسلامی وپشت صحنهای اموی، اسلامی که توجیه گر کاخ اشرافی عثمان میشد و به کاخهای مجلل بزرگان کاری نداشت، إسلامی که وقتی بزرگان خط اولش فوت میشدند، باتبر طلاهای باقیمانده را بین وراث تقسیم میکردند و از آنها لشکری از کنیزان و بردگان آزاد نشده باقی میماند، آقازادههایی که یک دهه بعد فرماندهان خط مقدم جنایت بر علیه حقیقت اسلام حسین ابن علی در کربلاشدند، محصول لقمههای بیت المالی حاج آقاها و بزرگان دینی جهان اسلام سر سفرههای جریانی وحکومتی و سبک زندگی طاغوتی بنام اسلام، ارزشها ومقدسات بودند، عربی که تا دیروز سنگ به شکم میبست حالا ادای خسروپرویز را در میاورد، آنهم در حکومتی که بنیان گزارش بر خر برهنه سوار میشد، و سادهترین زندگی را داشت، آنقدر ساده که اگر کسی وارد مجلس میشد، شخص رسول خدا (ص) را تشخیص نمیداد، همانند بردگان میزیست و سبک زندگی در حد پایینترین طبقات اجتماعی داشت، فاقد هر تکلف وتصنع و تبختری بود: ساده مثل همه.
علی سرمایه داری بود که تمام ثروتش را از راه تولید به دست آورده بود، همانند یه کارگر سخت کوش بود و نخلستان آباد میکرد و اما در اوج سرمایه دا ی حتی زمانی که در قدرت نبود هم خودش را موظف کرده بود به سبک ضعیفترین دهکهای جامعه زندگی کند،
بر زمین سخت میخوابید، آنقدر که ابوترابش نامیدند، نان جو میخورد، تمام ثروتش را وقف فقرا مینمود، وهیچ چیز برای خودش نمیخواست.
علی معتقد بود باید به اندازه طبقات ضعیف جامعه مصرف کرد، مخالف جدی شعار مصرف حداکثری، انسان را اشرف مخلوقات میدانست نه ماشین مصرف حداکثری!؟
زمانی که خلیفه بود و روزه دار بودند، سه شب با آب افطار کردند و نان خود را به مسکین ویتیم و اسیر دادند.
فرشته وحی و شاید خود خدا هم به شوق و وجد آمده بود از این اسلام واز این خلیفه و از این انسانیت و ازاین خانواده و ازاین بیت آسمانی.
به شدت نگران طبقات ضیف بود و مدام به آنها سرکشی میکرد، تاحدی که هم بازی یتیمان کوفه شده بود و در اوج گرفتاریهای حکومتی در کنار طبقامحروم و مظلوم جامعه بود.
این اسلام کجا و اسلام ابوسفیانی کجا؟! ابوسفیان از باند بنی امیه خواسته بود مبادا روزی اجازه دهید گوی قدرت از دست خانواده خارج شود وبه دست بنی هاشم بیفتد، انحصار قدرت در دست یک خانواده و بقیه توجیه گر وضع موجود و ماله کش کثافت کاریهایی که در پوشش دین ومقدسات انجام میشد، اسلام التقاطی ابوسفیان داشت آرام آرام جایگزین اسلام ناب میشد و عوام الناس که ظاهر موضوع را رصد میکردند، تفاوت فاحشی نمیدیدند، هرچند فاصله این اسلام با آن از زمین تا آسمان بود، اسلامی که بوی تعفن ابولهب، ابوجهل، هراکلیوس و یزدگرد را میداد اما هیچ ربطی به سیره فردی وحکومتی واخلاقی رسول خدا (ص) نداشت،
ابوسفیان در اواخر عمر و دروان پیری ونابینایی روزی دستور داد او را به قبرستان بقیع بالای قبر حضرت حمزه سیدالشهدا بردند، تیغ تیز حمزه سینه بسیاری از سران بنی امیه را شکافته بود و سراسر وجودشان حقد وکینه حضرت حمزه بود:
از جوان همراه خود پرسید از بنی هاشم کسی نظاره گر ما هست؟ جواب داد نه، آنگاه لگد محکمی به قبرحضرت حمزه زد و فریاد کشید: برخیز، آنچه که تو بخاطر تحققش با ما میجنگیدی، امروز محقق شده واختیارش در دست ماست، وتو تبدیل به خاک شدی.
آری اسلام در دست باند بنی امیه از معاویه تا یزید و مروان و ابن زیاد و ولید افتاده بود و همانند گروگان در دست راهزنانی قرار گرفته بود که با پرپم الله راهزنی میکردند.
واین گونه بود که در نبرد مقدسی دیگر با مأموریت افشاء ماهیت حقیقی و رسوا کردن دستگاه حاکم و اعلام مرزبندی جدی با اسلام ساختگی سرمایه داری، امام حسین علیه السلام باتمام هستیش به قربانگاه نفاق مجسم آمد تا اسلام رسمی حکومتی بنی امیه را افشا کند، اسلامی که داشت به خورد نسلهای دوم وسوم جهان اسلام داده میشد، نسلهای پیامبر ندیده و علی ندیده، جوانانی که ناچارا باید اسلام را از نسلهای تابعین وتابعین تابعین کپی برداری میکردند.
اصحابی که اکثراً غرق در ناز ونعمت و زندگیهای طاغوتی به سبک پادشاهان ایرانی و رومی، کسری وقیصر بودند و دین محمد (ص) که حالا بوی دربار ساسانی و کاخ پادشاهان رومی گرفته بود.
مجاهدان سبک بال دیروز که حالا زندگیهای لاکچری پیدا کرده بودندوسبک زندگیهای شیک از بیت المال مسلمین داشتند و با وسواس ودقت تمام اغلب ظواهر اسلامی را مراعات میکردند،
با تیغهای آخته به دشت تفتیده کربلا آمدند تا باطن و حقیقت اسلام را سلاخی کنند، مجاهدهای که با فتوای قاضی القضات مسلمین و به قصد قربت و با غسل شهات ده هزار مسلمان در فرات و با نیت خاموش کردن فتنه حسین ابن علی بر علیه خلیفه حق یزیدابن معاویه ابن ابی سفیان و با فر یاد یا خیل الله ارکبی و بالجنته ابشری (بشارت بهشت)، عمر، آقازاده سعدابن ابی وقاص صحابی بزرگ رسول خدا آغاز گشت
و حسین و اصحاب پاکش در گودی قتلگاه اربا اربا شدند تا اسلام مندرس و پاره نشود و مرز اسلام ناب نبوی وعلوی با اسلام ناب سرمایه داری اموی وعباسی و اسلام قشری وظاهری، خشک مغزها وکج فهمان خوارج نهروان.
و اسلامهایی که در آیندههای دور ونزدیک، برای زمین گیر کردن اسلام حقیقی به میدان میفرستادن، باقی بماند و آیندگان نعمت چشیدن حلاوت وشیرینی دین محمد (ص) را از دست ندهند و اسلام با قرائت علوی در صحنه زنده بماند آری نبردهای مقدس و نبردهای نامقدس، کی باید تیغ کشید و کی باید قلاف کرد، کی باید فریاد کشید وکی باید سکوت کرد، کی باید مدارا کرد و کی باید مجادله کرد، کی باید صبر کرد و کی باید تقابل کرد و با کدام منطق واستدلال.
پیکر اسلام و مسلمین پر است از زخمهایی که همه محصول افراط و تفریط ونجنگیدن به وقت و تیغ کشیدن بی موقع است.
نفهمیدن اولویتها و مصالح عمومی و دخالت دادن منافع فردی، گاهی دوستان گفتمانی را در نبردهای نامقدس داخلی به جان هم میاندازد.
نبردهایی که توان دوستان گفتمانی را صرف تخریب اردوگاه خودی و آب ریختن به آسیاب غیر خودیهای فکری میکند.
غافل از اینکه همه در یک کشتی قرار گرفتهایم و سرنوشتی واحد داریم و سکوت در برابر آتش بیارهای معرکه و یا نفت ریختن بر شعلههای آتش فتنه اختلاف و تفرقه، همه ما و اردوگاهمان را به قعر دریا خواهد برد، پس باید در صداقت هر زبانی وقلمی و اقدامی که به کینه و اختلاف درون اردوگاهی دامن بزند از اساس شک کرد.
گاهی نبردی شخصی و باندی به نام نبردی مقدس رنگ ولعاب میگیرد و دوستان انقلابی را درگیر در مجادلهای بیحاصل و مخرب و دشمن شادکن میکند.
سیاست بازها با بزک صحنه نبرد، درگیریهای فردی وباندی را بجای نبردهای مقدس گفتمانی و ایدئولوژیک و فکری و معرفتی به جوانان انقلابی قالب میکنند تا ماهی مرادشان را از آب گل آلود سیاست زدگی صید نموده و طبق معمول از جوانان متعهد پلی برای پیروزی باند و سکوی پرتاب برای خود بسازند، جریانهایی که بیشتر لابی قدرت هستند تا مراکز خدمت.
نبردهای نا مقدس داخلی اغلب به اصطکاک و فرسایش توان و انرژی دوستان گفتمانی انجامیده و انسجام واتحاد اردوگاه خودی را هدف میگیرد و سبد رأی تفکر ما را خرد وخردتر میکند و اردوگاه رقیب را در حاشیه امن قرار داده و ما را در جغرافیای گفتمانیمان غریبه میکند و نهایتاً وادار به حرکت به سمت مرزهای رقیب مینماید منتها این بار نه برای فتح و نبردهای انتخاباتی بلکه برای اخذ پناهندگی سیاسی در سرزمین گفتمانی رقیب!؟
اغلب دشنه رستم در دل سهرابهای خودی جا خوش میکند، و نوش داروها دیگر افاقه نمیکند و تلاشها برای جبران خسارت و آوار برداری کارگر نمیشود، کینههایی که در دل دوستان جا خوش میکند و اردوگاه زرسالارانی که به ریش ما میخندند و از عمق حماقتهای ما لذت میبرند.
بازیهای باخت باختی که گردن دیگران را روز به روز کلفتتر و جسم دوستان را روز به روز نحیفتر میکند و خودزنیهای تشکیلاتی که به خودکشی سیاسی ختم شده و اردوگاه ما را متلاشی میکند، تفکر پادگانی و سرکوب سلیقههای متفاوت، نگاه پلیسی، خفه کردن صداهای مختلف، نگاه صفر وصدی، نه تنها به اقتدار جریانها کمک نمیکند، بلکه دایره جریان را آنقدر تنگ ومحدود میکند که جز دوستان سفرهای کسی را برای جریان باقی نمیزارد و ما را در دایره تنگ خود محوری بایکوت میکند.
۲۵ سال سکوت علی علیه السلام برای وحدت و ۵ سال نبرد برای حقیقت و حماسه ظهر عاشورای ۶۱ هجری درسهایی است که اگر خوب بیاموزیم و بکار ببندیم اردوگاه گفتمانی ما را از متلاشی شدن حفظ خواهد کرد و فتح و پیروزی که نتیجه اتحاد وهمدلیست را نصیب اردوگاه گفتمانی ما خواهد کرد،
سیره اهل بیت علیه السلام سرمشقی است نمونه از مدارا به موقع و مجاهده به وقت برای اعتلای إسلام و مسلمین
علی ابن ابی طالب علیه السلام: در حیرتم وبه خدا پناه میبرم:
از اتحاد واتفاق نظر اهل شام بر باطل خویش و تفرقه و انشقاق دوستان من در حق وحقیقت ...(اطیعوا الله و رسوله ولا تنازعوا فتفشلوا و هو ریحکم و اصبروا ان الله مع الصابرین)
وفرمان خدا و پیامبر را اطاعت کنید و نزاع وکمکش نکنید تا سست نشوید و قدرت و شوکت شما از میان نرود و صبر واستقامت کنید که همانا خداوند با استقامت کنندگان است.
افوض امری الی اللهان الله بصیر بالعباد
بلافاصله اصحاب سرها را تراشیدند ولباس رزم پوشیدند وبا شمشیرهای آخته به خانه علی (ع) بازگشتند، همه متفق القول که باید شمشیر کشید وحق علی را ستاندو غاصبین خلافت و ظالمین به اسلام را سر جای خود نشاند، کسی در لزوم آغاز نبرد داخلی کوچکترین تردیدی نداشت، اما سکوت علی (ع) همه را متعجب کرده بود، علی خاموش نظاره گر شده بود، سکوت بر بیت ساده علی (ع) حاکم گشته بود، صدای تق تق درب خانه علی (ع) سکوت را شکست، در را باز کردند، ناگهان چشم همه از شدت بهت وحیرت از حدقه بیرون زد، ابوسفیان با سر تراشیده و شمشیر آخته داخل آمد، فریاد زد یا علی از چه رو نشستهای، برخیز ونبرد رابا غاصبین خلافتت آغاز کن، تا تمام سربازان بنی امیه را پادر رکابت کنم، وغاصبان را یک شبه ریشه کن نماییم و تو را به حق مسلمت یعنی خلافت وجانشینی رسول خدا برسانیم؟!
همه منتظر لبیک علی وآغاز جنگ داخلی وانتقام کشی از شورای سقیفه بودند، اما پاسخ علی همه را حیران کرد، خوب به چشمان ابو سفیان خیره شد وپاسخ داد،
ابوسفیان چقدرکینه تو با اسلام کهنه است، ما نه نیازی به یاری تو وسپاهت داریم ونه برنامهای برای نبرد داخلی در این برهه زمانی، از مادور شو ومارا رهاکن؟!
آری سپاهیان کشورگشای ساسانی وارتش خون آشام روم آماده بودند تا با آغاز جرقه یک نبرد داخلی وجنگ خانمان سوز درون حکومت اسلامی، نهال نوپای اسلام را از ریشه کنده و طفل تازه رسیده اسلام را ذبح نموده و صدای اسلام رادرنطفه ودرهمان جزیره العرب خفه نماید.
حقیقتی که علی در خشت خام میدیدو دیگران در آئینه نمیدیدند، ابوسفیان ناامیداز علی، اما امیدوار به جهل امت اسلامی در آینده نه چندان دور، به کاخ مجلل واشرافی خود که تازگیها بر سردرش تابلوی منقش به آیت الکرسی نصب نموده بود.
بازگشت، آزاد شده به دست رسول خدا که حالا یکی از بزرگان جهان اسلام شده بود، منتظر ماند تا با پسر ونوه اش دو دهه بعد با علی وآل علی وگفتمان علی در کربلا تسویه حساب نماید، اما نه در مقام اپوزیسیون حکومت اسلام، بلکه درلباس خلیفه حکومت اسلامی.
۲۵ سال سکوت علی وپرهیز از نبرد نامقدس داخلی در آن برهه زمانی خاص، بزرگترین فریاد علی وبلکه تاریخ بشر بود که هیچ گاه شنیده نشد، علی میدانست نهال نوپای اسلام را باید در تند باد فتنهها وحوادث و کینهها حفظ کرد ولو با ابوبکر، عمر و حتی عثمان،
تا گلادیاتورهای مسیحی شده رومی و سربازان خون اشام دربار هراکلیوس وارتش بنیان کن ساسانی، کار اسلام، مسلمین وحکومت اسلامی را برای همیشه یکسره نکنند.
علی خار درچشم واستخوان در گلو به خلفا اقتدا میکرد، به ایشان مشاوره حکومت داری میداد، آنها را راهنمایی میکرد، آنقدر که عمر بارها گفت: لو لا علی لهلک عمر: اگر علی نبود عمر هلاک شده بود.
عمری که برای بیعت به زور گرفتن از علی (ع) دستور به آتش کشیدن درب خانه علی را داده بود، خانهای که ملائکه بدون اذن واردش نمیشدند ومحل رفت وآمد فرشتگان و ملائک بود، به دستور عمر پهلوی فاطمه بتول (س) شکست ومیخ در سینه زهرا اطهر (س) را شکافت، ریسمان به گردن حیدرکرار انداختند و علی را در کوچه بنی هاشم روی زمین کشیدند، ترس از نفرین ام ابیها و زیر و رو شدن زمین وآسمان باعث شد، علی را رها کنند، علی بیعت نکرد و خط روشنگری حق ولایت امتداد مییافت و این ظلم آشکار در حق بشریت و ظالمین مسبب آن، توسط خط اهل بیت علیه السلام به امت اسلامی یادآوری میشد، تا حقیقت گم نشود، اما آن روز ذالفقار از نیام خارج نشد، زیرا اگر حیدرکرار دست به قبضه شمشیر میبرد اسلام مندرس وپاره پاره میشد، ابوتراب مأمور به صبر بود، اسدالله الغالب یاس کبود رسول خدا را شبانه به خاک سپارد و آسمان را غریبانه درخاک دفن کرد، قبرکوثر رسول خدا مخفی گشت، فقط چاههای نخلستانهای کوفه صدای ناله ولی الله الاعظم را شنید، الهه صبر بایدسکوت میکرد تا اسلام بماند،
حتی زمانی که بزرگان جهان اسلام تصمیم به قتل عثمان گرفتند، حسنین که همراه پدر مانع ورود ایشان به کاخ اسلامی عثمان میشدند، نزدیک بود زیردست وپا آسیب ببینند، امام علی مخالف قتل عثمان بود،
هرچند عثمان انقلاب نبوی (ص) را به سرمایه داری اموی تبدیل کرده بود، سرمایه داری اسلامی پارادوکسی بود که عملاً توسط عثمان وباند بنی امیه که حالا یکی از احزاب قوی درون جهان اسلام شده بود، پایه گذاری گردید، خشت اولی که کج نهاده شده بود، تا به امروز در جهان اسلام غالبترین حزب و الگو میباشد.
بازتولید تمام مؤلفههای جامعه طبقاتی و فرهنگ عمومی وسبگ زندگی ومناسبات و سازوکارهای اجتماعی دوران جاهلیت، خصوصاً در طبقه حاکم، در پوششش اسلام و بنام خلیفه پس از رسول خدا، یعنی دقیقاً احیا همان مفهومی که رسول خدا برای فروریختنش مبعوث شده بود، اسلام آرام آرام داشت به ضد خودش تبدیل میشد،
پوسته وویترینی اسلامی ومغزی تا بن دندان سرمایه داری اشرافی که حالا بنام خلیفه الله، خلق الله را استثمار واستحمار میکرد، جاهلیتی مدرن در پوشش خلافت، اسلام را از محتوا تهی کرده بود، اسلامی که همچون پوستین وارونهای پوشیده شده بود.۲۵ سال سکوت علی برای وحدت امت وپرهیز از نبرد داخلی در آن برهه زمانی عامل زنده ماندن اسلام شد.
نهال نوپای اسلام آرام آرام بیخ گوش امپراتوریهای بزرگ قد کشید و روز به روز تناورتر شد و دیری نپایید از روم وخراسان گرفته تا ماورالنهر وتا دروازههای اسپانیا وآفریقا را در نوردید.
۲۵ سال سکوت علی برای وحدت وانسجام جهان اسلام وپرهیز از نبرد نامقدس داخلی درآن برهه زمانی خاص، در برابر اردوگاه شرک والحاد، جواب داد، امپراتوری ساسانی بدست ارتش گشنه، تشنه، پابرهنه اما با ایمان اسلام، که هیچ تجربه نبرد کلاسیکی نداشت، فروریخت.
شعار ایمان، برابری وبرادری سپاه اسلام که درها را به رویش بسته بودند از پنجره وارد قلوب عدالتخواه ایرانیان گردید و سپاه مبتدی اسلام، لشکر جهانگشای یزدگرد سوم را از درون متلاشی نمود، دربار مسیحی شده روم نیز تاب مقاومت در برابر پیام فطری و الهی ایمان، برابری وبرادری را نیاورد، وخیلی زود بدست ارتشی کوچک که توسط جوانی ۱۹ ساله هدایت میشد، فرو ریخت و بعدها مسلمانان بزرگترین ومقتدرترین امپراتوری وتمدن را ساختند.
هرچند در این مدت برحقیقت اسلام که ولایت بود ستمها رفت وقرآن های ناطق در قتلگاه جهل عوام و خیانت خواص قربانی گردید، وحقیقت و باطن ومحتوای اسلام پیش پای فرم وفیزیکش ذبح گردید، اما با استقبال ایرانیان به فریادی رسا در گوش تاریخ
مبدل گشت. بعد از ۲۵ سال به بیراهه رفتن امت اسلامی ودور شدن از حقیقت اسلام، علی علیه السلام فرمود: سوگند به خدایی که دانه را شکافت وجان را آفرید، اگرحضور فراوان بیعت کنندگان نبود، ویاران حجت را برمن تمام نمیکردندو اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود؛
که برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته رهایش میساختم،
۵ سال دوران حکومت کوتاه اما پربار علی با مأموریت عدالت به عنوان بستر رشد توحید، اخلاق، انسانیت وپیشرفت حکومت اسلامی در سختی ومشقت تمام آغاز گردید، طولی نکشید که باندهای قدرت حکومت اسلامی که در زمان سه خلیفه گذشته خصوصاً در زمان عثمان، تمام و کمال از بیت المال مسلمین برخودار شده و به رانت خواری خو گرفته بودند، بنای براندازی حکومت نوپای علوی را آغاز کردند، پذیرش عدالت خشک وبدون تعارف علی حتی برای خودیها هم دشوار شده بود جز عدهای معدود همچون مالک، میثم، عمار، و سایر مجاهدین و انصاری که چشم طمع به سفرههای حکومتی نبسته بودند و در دوران حکومت علی آلوه به ویژه خواری نشده بودند، عدالت علی چاقویی شده بود که اگر پایش میفتاد دسته خودش را هم میبرید، قصه عقیل برادر نابینای علی و جلسه درون حزبی طلحه الخیر و زبیر سیف الاسلام با خلیفه تازه کار که شمع بیت المال را خاموش کرده بود، تقریباً همه بچههای جریان را از سهم اضافی از بیت المال علی ناامید کرده بود و این گونه بود که شرایط برای آغاز سه جنگ خانمان سوز داخلی آغاز گردید،
هرچند امام علی بسیار کوشید از خون ریزی داخلی در جهان اسلام امتناع کند ولی اصرار بر جنگ علی را ناچار بر مقاتله کرد،
این بار علی علیه السلام لحظهای در آغاز این نبردهای داخلی تردید نداشت نبرد جمل، صفین و نهروان، ذالفقار این بار از نیام خارج شد و سه جنگ مقدس داخلی رقم خورد.
نبرد با مسلمانان مقدسی که پیشانیهایشان از فرط ذهد وعبادت پینه بسته بود و لشکر قاریان و مجاهدان و رزمندگان پا در رکاب رسول الله (ص) که به مقاتله با قران ناطق آمده بودند!؟
نبرد برای حفظ محتوای اسلام، محتوایی که این بار نباید پیش پای فرمش ذبح میشد، جنگی که این بار تأویلی نبود، بلکه نبردی تفسیری از اسلام بود، نبرد تفسیر اموی از قدرت با تفسیر علوی از حکومت به کشته شدن چند ده هزار مسلمان ختم شد، و علی تا آخر کار ایستاد، تا حقیقت اسلام ذبح نگردد، علی با تیغ تیز جهل و افراط که به دست مقدسان احمق و توسط منافقان بی دین هدایت میشد، از پای درآمد، اما دکترین علوی به گفتمان غالب تاریخ اسلام وبلکه بشریت تبدیل گردید، ۵ سال تلاش برای عدالت و معرفی حقیقت اسلام با نبردهای درون حکومت اسلامی و برادر کشی و صحابه کشی و رزمنده کشی و مجاهده با منافقین وخشک مقدسهای بیشعور و جاهل و تهی مغز خوارج همراه گشت، وبا تمام این گرفتاریها کیفیت مدیریت علوی در کوفه آن روز به گونهای بود که افسانهایترین دولت واتوپیا و مدینه فاضله مستضعفین شکل گرفته بود، برادر کشی که این بار مقدس بود، زیرا اگر انجام نمیشد، سرمایه داری در پوشش اسلام، اصل توحید و اخلاق را نیز به ابزاری برای استثمار مردم و قلب حقیقت تبدیل میکرد. قصه رسید تا کربلا، عاشورا اوج تقابل اسلام سرمایه داری اموی با اسلام ناب محمدی بود، اسلامی که اسلام بود ونبود، بود به این معنا که تمام ظواهر اسلامی و اغلب احکام فردی در جامعه ساری وجاری بود ونبود به این معنا که حقیقت اسلام یعنی اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام و اغلب احکام حکومتی و در رأس آن عدالت تعطیل شده بود،
دکوری اسلامی وپشت صحنهای اموی، اسلامی که توجیه گر کاخ اشرافی عثمان میشد و به کاخهای مجلل بزرگان کاری نداشت، إسلامی که وقتی بزرگان خط اولش فوت میشدند، باتبر طلاهای باقیمانده را بین وراث تقسیم میکردند و از آنها لشکری از کنیزان و بردگان آزاد نشده باقی میماند، آقازادههایی که یک دهه بعد فرماندهان خط مقدم جنایت بر علیه حقیقت اسلام حسین ابن علی در کربلاشدند، محصول لقمههای بیت المالی حاج آقاها و بزرگان دینی جهان اسلام سر سفرههای جریانی وحکومتی و سبک زندگی طاغوتی بنام اسلام، ارزشها ومقدسات بودند، عربی که تا دیروز سنگ به شکم میبست حالا ادای خسروپرویز را در میاورد، آنهم در حکومتی که بنیان گزارش بر خر برهنه سوار میشد، و سادهترین زندگی را داشت، آنقدر ساده که اگر کسی وارد مجلس میشد، شخص رسول خدا (ص) را تشخیص نمیداد، همانند بردگان میزیست و سبک زندگی در حد پایینترین طبقات اجتماعی داشت، فاقد هر تکلف وتصنع و تبختری بود: ساده مثل همه.
علی سرمایه داری بود که تمام ثروتش را از راه تولید به دست آورده بود، همانند یه کارگر سخت کوش بود و نخلستان آباد میکرد و اما در اوج سرمایه دا ی حتی زمانی که در قدرت نبود هم خودش را موظف کرده بود به سبک ضعیفترین دهکهای جامعه زندگی کند،
بر زمین سخت میخوابید، آنقدر که ابوترابش نامیدند، نان جو میخورد، تمام ثروتش را وقف فقرا مینمود، وهیچ چیز برای خودش نمیخواست.
علی معتقد بود باید به اندازه طبقات ضعیف جامعه مصرف کرد، مخالف جدی شعار مصرف حداکثری، انسان را اشرف مخلوقات میدانست نه ماشین مصرف حداکثری!؟
زمانی که خلیفه بود و روزه دار بودند، سه شب با آب افطار کردند و نان خود را به مسکین ویتیم و اسیر دادند.
فرشته وحی و شاید خود خدا هم به شوق و وجد آمده بود از این اسلام واز این خلیفه و از این انسانیت و ازاین خانواده و ازاین بیت آسمانی.
به شدت نگران طبقات ضیف بود و مدام به آنها سرکشی میکرد، تاحدی که هم بازی یتیمان کوفه شده بود و در اوج گرفتاریهای حکومتی در کنار طبقامحروم و مظلوم جامعه بود.
این اسلام کجا و اسلام ابوسفیانی کجا؟! ابوسفیان از باند بنی امیه خواسته بود مبادا روزی اجازه دهید گوی قدرت از دست خانواده خارج شود وبه دست بنی هاشم بیفتد، انحصار قدرت در دست یک خانواده و بقیه توجیه گر وضع موجود و ماله کش کثافت کاریهایی که در پوشش دین ومقدسات انجام میشد، اسلام التقاطی ابوسفیان داشت آرام آرام جایگزین اسلام ناب میشد و عوام الناس که ظاهر موضوع را رصد میکردند، تفاوت فاحشی نمیدیدند، هرچند فاصله این اسلام با آن از زمین تا آسمان بود، اسلامی که بوی تعفن ابولهب، ابوجهل، هراکلیوس و یزدگرد را میداد اما هیچ ربطی به سیره فردی وحکومتی واخلاقی رسول خدا (ص) نداشت،
ابوسفیان در اواخر عمر و دروان پیری ونابینایی روزی دستور داد او را به قبرستان بقیع بالای قبر حضرت حمزه سیدالشهدا بردند، تیغ تیز حمزه سینه بسیاری از سران بنی امیه را شکافته بود و سراسر وجودشان حقد وکینه حضرت حمزه بود:
از جوان همراه خود پرسید از بنی هاشم کسی نظاره گر ما هست؟ جواب داد نه، آنگاه لگد محکمی به قبرحضرت حمزه زد و فریاد کشید: برخیز، آنچه که تو بخاطر تحققش با ما میجنگیدی، امروز محقق شده واختیارش در دست ماست، وتو تبدیل به خاک شدی.
آری اسلام در دست باند بنی امیه از معاویه تا یزید و مروان و ابن زیاد و ولید افتاده بود و همانند گروگان در دست راهزنانی قرار گرفته بود که با پرپم الله راهزنی میکردند.
واین گونه بود که در نبرد مقدسی دیگر با مأموریت افشاء ماهیت حقیقی و رسوا کردن دستگاه حاکم و اعلام مرزبندی جدی با اسلام ساختگی سرمایه داری، امام حسین علیه السلام باتمام هستیش به قربانگاه نفاق مجسم آمد تا اسلام رسمی حکومتی بنی امیه را افشا کند، اسلامی که داشت به خورد نسلهای دوم وسوم جهان اسلام داده میشد، نسلهای پیامبر ندیده و علی ندیده، جوانانی که ناچارا باید اسلام را از نسلهای تابعین وتابعین تابعین کپی برداری میکردند.
اصحابی که اکثراً غرق در ناز ونعمت و زندگیهای طاغوتی به سبک پادشاهان ایرانی و رومی، کسری وقیصر بودند و دین محمد (ص) که حالا بوی دربار ساسانی و کاخ پادشاهان رومی گرفته بود.
مجاهدان سبک بال دیروز که حالا زندگیهای لاکچری پیدا کرده بودندوسبک زندگیهای شیک از بیت المال مسلمین داشتند و با وسواس ودقت تمام اغلب ظواهر اسلامی را مراعات میکردند،
با تیغهای آخته به دشت تفتیده کربلا آمدند تا باطن و حقیقت اسلام را سلاخی کنند، مجاهدهای که با فتوای قاضی القضات مسلمین و به قصد قربت و با غسل شهات ده هزار مسلمان در فرات و با نیت خاموش کردن فتنه حسین ابن علی بر علیه خلیفه حق یزیدابن معاویه ابن ابی سفیان و با فر یاد یا خیل الله ارکبی و بالجنته ابشری (بشارت بهشت)، عمر، آقازاده سعدابن ابی وقاص صحابی بزرگ رسول خدا آغاز گشت
و حسین و اصحاب پاکش در گودی قتلگاه اربا اربا شدند تا اسلام مندرس و پاره نشود و مرز اسلام ناب نبوی وعلوی با اسلام ناب سرمایه داری اموی وعباسی و اسلام قشری وظاهری، خشک مغزها وکج فهمان خوارج نهروان.
و اسلامهایی که در آیندههای دور ونزدیک، برای زمین گیر کردن اسلام حقیقی به میدان میفرستادن، باقی بماند و آیندگان نعمت چشیدن حلاوت وشیرینی دین محمد (ص) را از دست ندهند و اسلام با قرائت علوی در صحنه زنده بماند آری نبردهای مقدس و نبردهای نامقدس، کی باید تیغ کشید و کی باید قلاف کرد، کی باید فریاد کشید وکی باید سکوت کرد، کی باید مدارا کرد و کی باید مجادله کرد، کی باید صبر کرد و کی باید تقابل کرد و با کدام منطق واستدلال.
پیکر اسلام و مسلمین پر است از زخمهایی که همه محصول افراط و تفریط ونجنگیدن به وقت و تیغ کشیدن بی موقع است.
نفهمیدن اولویتها و مصالح عمومی و دخالت دادن منافع فردی، گاهی دوستان گفتمانی را در نبردهای نامقدس داخلی به جان هم میاندازد.
نبردهایی که توان دوستان گفتمانی را صرف تخریب اردوگاه خودی و آب ریختن به آسیاب غیر خودیهای فکری میکند.
غافل از اینکه همه در یک کشتی قرار گرفتهایم و سرنوشتی واحد داریم و سکوت در برابر آتش بیارهای معرکه و یا نفت ریختن بر شعلههای آتش فتنه اختلاف و تفرقه، همه ما و اردوگاهمان را به قعر دریا خواهد برد، پس باید در صداقت هر زبانی وقلمی و اقدامی که به کینه و اختلاف درون اردوگاهی دامن بزند از اساس شک کرد.
گاهی نبردی شخصی و باندی به نام نبردی مقدس رنگ ولعاب میگیرد و دوستان انقلابی را درگیر در مجادلهای بیحاصل و مخرب و دشمن شادکن میکند.
سیاست بازها با بزک صحنه نبرد، درگیریهای فردی وباندی را بجای نبردهای مقدس گفتمانی و ایدئولوژیک و فکری و معرفتی به جوانان انقلابی قالب میکنند تا ماهی مرادشان را از آب گل آلود سیاست زدگی صید نموده و طبق معمول از جوانان متعهد پلی برای پیروزی باند و سکوی پرتاب برای خود بسازند، جریانهایی که بیشتر لابی قدرت هستند تا مراکز خدمت.
نبردهای نا مقدس داخلی اغلب به اصطکاک و فرسایش توان و انرژی دوستان گفتمانی انجامیده و انسجام واتحاد اردوگاه خودی را هدف میگیرد و سبد رأی تفکر ما را خرد وخردتر میکند و اردوگاه رقیب را در حاشیه امن قرار داده و ما را در جغرافیای گفتمانیمان غریبه میکند و نهایتاً وادار به حرکت به سمت مرزهای رقیب مینماید منتها این بار نه برای فتح و نبردهای انتخاباتی بلکه برای اخذ پناهندگی سیاسی در سرزمین گفتمانی رقیب!؟
اغلب دشنه رستم در دل سهرابهای خودی جا خوش میکند، و نوش داروها دیگر افاقه نمیکند و تلاشها برای جبران خسارت و آوار برداری کارگر نمیشود، کینههایی که در دل دوستان جا خوش میکند و اردوگاه زرسالارانی که به ریش ما میخندند و از عمق حماقتهای ما لذت میبرند.
بازیهای باخت باختی که گردن دیگران را روز به روز کلفتتر و جسم دوستان را روز به روز نحیفتر میکند و خودزنیهای تشکیلاتی که به خودکشی سیاسی ختم شده و اردوگاه ما را متلاشی میکند، تفکر پادگانی و سرکوب سلیقههای متفاوت، نگاه پلیسی، خفه کردن صداهای مختلف، نگاه صفر وصدی، نه تنها به اقتدار جریانها کمک نمیکند، بلکه دایره جریان را آنقدر تنگ ومحدود میکند که جز دوستان سفرهای کسی را برای جریان باقی نمیزارد و ما را در دایره تنگ خود محوری بایکوت میکند.
۲۵ سال سکوت علی علیه السلام برای وحدت و ۵ سال نبرد برای حقیقت و حماسه ظهر عاشورای ۶۱ هجری درسهایی است که اگر خوب بیاموزیم و بکار ببندیم اردوگاه گفتمانی ما را از متلاشی شدن حفظ خواهد کرد و فتح و پیروزی که نتیجه اتحاد وهمدلیست را نصیب اردوگاه گفتمانی ما خواهد کرد،
سیره اهل بیت علیه السلام سرمشقی است نمونه از مدارا به موقع و مجاهده به وقت برای اعتلای إسلام و مسلمین
علی ابن ابی طالب علیه السلام: در حیرتم وبه خدا پناه میبرم:
از اتحاد واتفاق نظر اهل شام بر باطل خویش و تفرقه و انشقاق دوستان من در حق وحقیقت ...(اطیعوا الله و رسوله ولا تنازعوا فتفشلوا و هو ریحکم و اصبروا ان الله مع الصابرین)
وفرمان خدا و پیامبر را اطاعت کنید و نزاع وکمکش نکنید تا سست نشوید و قدرت و شوکت شما از میان نرود و صبر واستقامت کنید که همانا خداوند با استقامت کنندگان است.
افوض امری الی اللهان الله بصیر بالعباد